عطش در کربلا

3bafaba713838a91b2a09f3e09a2fb91 - عطش در کربلا

مساله عطش در کربلا و تحریم آب واقعیّتی تلخ است که پرده از چهره منحوس دشمنان اهل بیت(ع) برداشته است. امام حسین(ع) و یارانش، در برخورد با این مساله از هیچ کوششی فروگذار نکردند، امّا در نهایت با لب تشنه به شهادت رسیدند. با این حال عطش برای ما مساله ایست غم انگیز، امّا برای شهدای کربلا مساله مهمّ در آن زمان، مبارزه با ظلم و ستم بوده است که با لب عطشان هم محقّق می‌شد.

مقدمه

هر چه از عمر قیام عاشورا می‌گذرد بر هیبت و عظمت آن افزوده شده و یاد و خاطره شهدای این قیام در قلب ها سرزنده تر می‌شود. این قیام سرمشقی شده است برای آزادمردانی که از بذل جان در راه احیای ارزش های الهی دریغ نمی‌کنند، و در مقابل طغیان ظالمان و گردنکشان سدّی محکم و استوارند. همین امر سبب شده تا ظالمان و کوردلان عالم ـ به خیال خود ـ ریشه ها و واقعیّات این قیام بی نظیر را نشانه گرفته و هر ساله با تکرار شبهاتی که دیگر نخ نما شده‌اند آن را تضعیف کنند. هر چند دشمنان در قالب کتاب و مقاله، و شبکه های ماهواره ای و فضای سایبری، اندیشه قیام ناب سرور و سالار شهیدان را نشانه گرفته‌اند و هر روز شبهاتی القا می‌کنند، امّا با این حال هر ساله عزاداری امام حسین(ع) با شور و قوّت مضاعفی برپا می‌شود.
در این نوشته بر آن شده ایم تا با پرداختن به «مساله عطش در کربلا»، شبهاتی که در این زمینه بیان شده است را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

تحریم آب، رسمی جاهلی در جنگ ها

برخی مساله تحریم آب ـ را که نمایانگر نهایت خباثت دشمن است ـ بعید می پندارند. ما ابتدا به ذکر مصادیقِ دیگری از تحریم آب (در دوران صدر اسلام) پرداخته و سپس به بررسی شبهات، پیرامون مساله عطش در کربلا می پردازیم. بستن آب در جنگ ها، پیشینه ای در فرهنگ عرب جاهلی دارد و بعنوان یک ترفند نظامی‌برای شکست دشمن از آن استفاده می‌کرده‌اند، همان گونه که وقتی مشرکین در جنگ بدر زودتر از سپاه اسلام به منطقه بدر رسیدند و بر چاه های بدر مسلّط شده و آب را بر روی مسلمین بستند تا عرصه را بر ایشان سخت کنند.(۱)
در جنگ خیبر نیز شخصی از یهودیان به نزد پیامبر(ص) آمد و در قالب پیشنهادی گفت: «اگر مجاری آب قلعه را ببندید، آنها را وادار به تسلیم می‌کنید». امّا ایشان با بستن آب بر دشمن موافقت نکردند.(۲) پیشنهاد شخص یهودی حکایت از این مطلب دارد که در آن زمان این شیوه در جنگ ها مرسوم بوده امّا مورد تایید و پذیرش پیامبر اسلام (ص) نبوده است.
با فراگیر شدن آئین اسلام، اعراب تازه مسلمان روز به روز از فرهنگ و آداب و رسوم جاهلی فاصله گرفته و با فرهنگ اسلامی آشنا می‌شدند. در تعالیم اسلام حرکات ناجوانمردانه، و خیانت حتّی با دشمن محکوم بوده و کسی حقّ نداشت در مقابله با دشمن از هر روشی استفاده کند.
پس از رحلت نبی مکرّم اسلام(ص) و انحراف در مساله جانشینی آن حضرت، شکافی در فرهنگ اسلامی پدیدار شد که راه نفوذ فرهنگ منسوخ جاهلی را باز کرد؛ تا جاییکه فساد آن دامنگیر غاصبان و عاملان خلافت شد.
وقتی ظلم و بی عدالتی خلیفه سوّم، عثمان بن عفّان بیداد می‌کرد؛ مخالفانش او را در منزلش محاصره کردند. در این میان سران مخالفین از جمله طلحه، بر آن شدند تا از رسیدن آب به عثمان جلوگیری کنند.(۳) تحریم آب بر عثمان تا حدّی به طول انجامید که او از شخصی به نام «حجّاج»، (۴) «خالد بن عاص»(۵)، «امیرالمومنین(ع)»(۶) و «همسران پیامبر(ص)»(۷) درخواست امداد کرد. در این هنگام فقط «امیرالمومنین(ع) و امّ حبیبه» بود که برای رساندن آب به عثمان تلاش کردند.(۸) بنابر آنچه نقل شده ـ و طبق سیره پیامبر(ص) که بستن آب را حتّی بر دشمنان روا نمی دانست ـ امام علی(ع) تحصّن کنندگان را مورد شماتت قرارداده و حتّی طلحه را توبیخ نمود. سرانجام با تلاش امام(ع) و با وساطت امام حسن(ع) تحریم آب شکست.
سیّد مرتضی روایت می‌کند که امیر المومنین(ع) فرمود: «صحیح نیست که خانواده عثمان به جرم او در حال تشنگی هلاک شوند».(۹) قاضی ابوحنیفه(۱۰) و ابن کثیر، (۱۱) امیر المومنین(ع) را تنها کسی می دانند که در راه رساندن آب به منزل عثمان تلاش نمود. ابن ابی الحدید نیز تلاش حضرت(ع) را اینگونه بیان می‌کند: «وَ اللهِ لَقَدْ نَصَرَ عُثمانَ لَوْ کانَ الَمحْصُورُ جَعفَرَ بْنِ أبِى طالِب لَمْ یَبْذَلْ لَه إلاّ مِثْلَه: به خدا قسم، او عثمان را به حدّی یاری کرد که اگر جعفر بن ابیطالب محاصره شده بود، همین گونه به او کمک می‌کرد».(۱۲)
بطور قطع، تلاش امیر المومنین(ع) به منظور حمایت از شخص عثمان نبوده بلکه طبق روایتی که از سیّد مرتضی نقل شد، امام(ع) در پی رفع ظلم از خانواده عثمان بوده و علاوه بر آن، ـ با توجّه به سخنان ایشان در شماتت و توبیخ تحریم کنندگان آب، ـ نفس این عمل از سوی حضرت(ع) محکوم شده و مورد تایید نیست. چرا که مخالفت صریح با سیره و روش پیامبر گرامی اسلام(ص) دارد.
با مطالعه تاریخ جنگ صفّین نیز به خوبی می توان این اندیشه را بررسی کرد. هنگامی‌که دشمنان بر چاه های آب مسلّط می‌شوند مانع آب شده، امّا در صحنه نبرد که ورق بر می‌گردد و سپاهیان امیر المومنین(ع) به چاه ها دست می‌یابند، ایشان علی رغم رفتار نا جوانمردانه و جاهلانه سپاهیان معاویه، آب را برای آنها مباح و گوارا می داند.
آری سیره پیامبر اسلام(ص) و امیر المومنین(ع) مطابق با تعالیم و معارف اسلامی است، و روش کسانی که دم از اسلام می زنند امّا بویی از آن به مشام جانشان نرسیده است، مطابق با فرهنگ منسوخ جاهلیّت و منش خیبرنشینان و هلاک شدگان بدر است.
امام حسین(ع) نیز در مسیر کربلا هنگامی‌که با لشگریان تشنه حرّ بن ریاحی مواجه می‌شود، بر طبق سیره جدّ و پدر بزرگوارش آنها را سیراب می‌کند. حتّی به فرمان ایشان، مرکب و اسب هایشان نیز سیراب می‌شوند. تاریخ طبری این حرکت جوانمردانه امام(ع) را اینگونه نقل می‌کند: «… فقام فتیه و سقوا القوم من الماء‌ حتی أرووهم، و اقبلوا یملأون القصاع و الأتوار و الطساس من الماء و یدنونها من الفرس …: گروهی از جوانان بر خاستند و سیرابشان کردند آنها کاسه ها، طاسها و ظروف را پر از آب کرد و به اسبها می داند».(۱۳)

قطعی بودن عطش در کربــلا

هر چند مساله عطش در کربلا از مسلّمات می‌باشد و شهید مطهّری نیز در کتاب حماسه حسینی مساله تشنگی امام حسین(ع) و یارانش را از مسلّمات واقعه کربلا می‌شمرد. امّا دشمنان و شبهه افکنان سعی دارند تا در این مورد شک و شبهه ایجاد کرده و حقیقت طلبان را دچار تردید کنند. هر چند شبهات مطرح شده در مورد مساله عطش در کربلا قابل نقد و پاسخی کوبنده است. امّا از شبهات که بگذریم، قرائن تاریخی و دلایل فراوانی می‌باشد که حقیقت را بازگو می‌کند و آن چیزی جز وجود عطش شدید در کربلا نیست.

قرائنی بر عطش در کربلا

با بررسی و توجّه به چند نکته می توان به حقیقت پی برد:
۱. توجّه به نامه ها و مکاتبات بین لشگریان دشمن.
۲. توجّه به محاورات و گفتگو های بین دو لشگر.
۳. توجّه به حالات شهدای کربلا و آنچه در موردشان از زبان مورخّین نقل شده است.
۴. توجّه به فرهنگ عزاداری اهل بیت(ع) و پیروانشان.

نامه و مکاتبات بین لشگریان دشمن

از میان نامه ها و مکاتباتی که بین لشگریان دشمن ردّ و بدل شده و در آن از مساله عطش و بستن آب به میان آمده است، می توان به پیام ابن زیاد به حرّ بن یزید ریاحی اشاره کرد. در این پیام آمده است که ابن زیاد، حرّ را موظف می‌کند تا کاروان حسینی را به سرزمینی بی آب و علف هدایت کند تا آنها را از لحاظ آذوقه و آب در مضیقه قرار داده باشد.
هرچند امام حسین(ع) از او خواست تا اجازه دهد تا کاروان در غاضریه و ـ در شمال شرق کربلا که دارای آب و آبادانی بود ـ و یا نینوا فرود آیند، (۱۴) امّا حرّ طبق ماموریّتی که از سوی ابن زیاد دریافت کرده بود؛ نپذیرفت. قسمتی از متن این نامه عبارتست از: «امّا بعد فجعجع بحسین، حیث یبلغک کتابی، و یقدم علیک رسولی، و لا تنزله الّا فی العراء فی غیر حصین و علی غیر ماء: کار را بر حسین تنگ بگیر، هنگامی‌که نامه من به تو رسید و فرستاده ام بر تو وارد شد، فرود نیاور آنها را مگر در بیابان بى آب و آبادى».(۱۵)
علاوه بر این مورد، می توان به نامه ابن زیاد به عمر سعد اشاره کرد که مطابق آن عمر سعد ماموریّت یافت تا آب را بر روی کاروان حسینی ببندد. طبری نقل کرده که: پس از اینکه پیام ابن زیاد به عمر سعد رسید، او عمرو بن حجاج را با پانصد نفر، مامور و محافظ شریعه کرد و آنها نیز تا سه روز بین کاروان حسینی و آب فاصله‌انداختند تا اینکه امام حسین(ع) و یارانشان به شهادت رسیدند. «بعث عمر بن سعد عمرو بن الحجاج علی خمس مائه فارس فنزلوا علی الشریعه و حالوا بینه و بین الماء ثلاثه ایام الی ان قتل».(۱۶)
ماموریّت عمرو بن حجّاج از سوی عمر سعد خود شاهد دیگری بر مساله عطش در کربلا است.
طبق نقل ابن شهر آشوب، امام حسین(ع) چاهی را در نزدیک خیمه ها حفر کردند که پس از اینکه دشمن از آن آگاه شد و خبر به ابن زیاد رسید، او عمر سعد را مورد خطاب قرار داد و به او گفت: «فقد بلغنی ان الحسین یشرب الماء هو و اولاده و قد حفروا الآبار و نصبوا الاعلام فانظر اذا ورد علیک کتابی هذا فامنعهم من حفر الآبار ما استطعت و ضیق علیهم و لا تدعهم یشربوا من ماء الفرات قطره واحده: به من خبر رسیده است که حسین چاه حفر کرده و آبی مهیّا کرده است. از لحظه ای که این نامه به تو رسید تا می توانی آنان را از حفر چاه منع کن و بر آنان سخت بگیر. حتّی نگذار قطره ای از آب فرات بنوشند».(۱۷)

گفتگوها و محاورات بین دو لشگر

علاوه بر آنچه در بین لشگریان دشمن می‌گذشته، با دقّت در گفتگوها و محاورات بین دو لشگر نیز در می‌یابیم که یکی از مسائلی که در کربلا از مسلّمات بوده، مساله عطش و تشنگی می‌باشد.
از سوی سپاه امام حسین(ع) و شخص ایشان گفتگوهایی مبنی بر درخواست آب، با سپاه مقابل انجام شده که از باب اتمام حجّت بوده است. هر چند برخی از بزرگان آنرا جزء تحریفات دانسته‌اند. از سوی دشمن نیز سخنان زیادی مطرح شده تا سبب شود آرامش روانی لشگریان مقابل را بهم بریزد و به یک موج روانی دامن بزند تا امام حسین(ع) را وادار به تسلیم کند. به همین منظور حتّی عمر سعد علاوه بر اینکه عمرو بن حجّاج زبیدی را نگهبان آب کرد، (۱۸) شخصی را نیز مامور نمود تا فریاد زده و بر مساله منع آب تاکید کند.(۱۹) علاوه بر این مورد، می توان به زخم زبان عبدالله بن ابی حصین الازدی و تمیم بن حصین، یا زخم زبان شمر به امام حسین(ع) اشاره کرد.
در مورد عبدالله بن ابی حصین الازدی، نقل شده است که امام حسین(ع) را خطاب کرد و فریاد زد: «ای حسین آیا این آب را می‌بینی که مانند قلب آسمان صاف است تو یک قطره از آن را نخواهی چشید تا آنکه از تشنگی بمیری».(۲۰) امام حسین(ع) گفت: «خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش». از حمید بن مسلم نقل شده است که: «به خدا بعدها هنگامی‌که بیمار بود عیادتش کردم به خدایی که جز او خدایی نیست دیدمش آب می خورد تا شکمش پر می‌شد و قی می‌کرد، آنگاه باز آب می خورد تا شکمش پر می‌شد و قی می‌کرد امّا سیراب نمی‌شد و چنین بود تا جان داد»(۲۱)
علّامه مجلسی هم در ضمن گزارشاتش به ریشخند یکی از لشگریان عمر سعد به نام تمیم بن حصین خزاری اشاره کرده که گفت: «ای حسین و ای یاران حسین! آیا به آب فرات نمی نگرید که چگونه همانند شکم مار می درخشد، به خدا سوگند از آن قطره ای نخواهید آشامید تا آنکه مرگ را دریابید! ».(۲۲) در ادامه، علّامه مجلسی به ریشخند شمر اشاره کرده که پس از آن امام(ع) او را نفرین کرد.(۲۳) اینها همه حاکی از این است که دشمن از بستن آب به عنوان یک حربه استفاده کرده است.
از یاران امام حسین(ع) نیز عدّه ای درباره بستن آب سخن گفته‌اند. در مورد حُرّ(۲۴) و بُرَیر بن حضیر همدانى نیز نقل شده است که در حمایت از ابا عبدالله الحسین(ع) در خطاب به لشگریان دشمن گفتند: «او (امام حسین(ع)) را با زنان و کودکان و اصحابش از آب فرات که یهودى و مجوسى و نصرانى از آن مى نوشند، و خوک ها و سگ های روستا در آن مى غلطند منع داشته اید. تا جاییکه، از تشنگى از پا درآمده‌اند».(۲۵)
یزید بن الحصین نیز که از یاران امام حسین(ع) است، به نیروهای عمر بن سعد گفت: «ای مردم، این آب فرات است. سگها و خوکها از آن می خورند و شما مانع شده اید تا فرزند پیامبر از آن بنوشد. آیا این انسانیّت است؟ گفتند: سوگند به خدا، حسین باید تشنه بمیرد.»(۲۶)
مویّد دیگری که می توان بیان کرد گفتگوی نافع بن هلال با عمرو بن حجاج است. لحظه ای که آب در خیمه ها کمیاب شد؛ امام(ع) حضرت عبّاس(ع) را به همراه نافع و عدّه ای دیگر، مامور فراهم کردن آب کرد. هنگامی‌که به نزدیکی نهر رسیدند، عـمـرو بـن حجّاج پرسید، کیستى؟ هلال بن نافع که در پیشاپیش پیادگان حرکت مى کرد گفت: من هلال بن نافعم. عمرو گفت :می توانی از آب بنوشی. ولى ما ماموریم نگذاریم حسین به آب دست یابد. هـلال گفت: «واى بر تو! چگونه من آب بنوشم وقتی که حسین و یارانش تشنه‌اند».(۲۷) و پس از این جنگ و درگیری میانشان رخ داد.

سیره و بیان اهل بیت(ع)

دیگر از شواهدی که یقین انسان را در مساله عطش در کربلا مضاعف می‌کند، اشاره ای است که در سخنان و رفتار اهل بیت(ع) نسبت به حادثه کربلا دیده می‌شود. نه تنها اهل بیت(ع) در سخنانشان به این مساله اشاره کرده‌اند که جبرئیل نیز در در ضمن نقل حادثه عاشورا برای برخی از انبیای الهی آن را بازگو کرده است. نقل شده است که جبرئیل پس از ترک اولای حضرت آدم(ع) و توبه ایشان به مساله عطش اشاره کرده است. او به حضرت آدم(ع) می فرماید: «یُقتَل عَطْشَاناً غَریباً وَحیداً فَریداً، لَیسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّهَ ناصِراه حَتّی یَحُول الْعَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّمَاءِ کَالدُّخان فَلَمْ یُجِِبهُ أحَدٌ الَّا بالسُّیوفِ وَ شُربِ الْحُتُوف: کشته می‌شود در حالتی که تشنه باشد و بی کس باشد و تنها و فرید باشد و او را ناصری و معینی نباشد. ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی که می‌گوید: (وا عطشاه، وا قله ناصراه) تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می‌شود که آسمان را نتواند دید و هیچ کس او را جواب نگوید الا با زبان شمشیر و شراب مرگ».
در جایی دیگر نیز، جبرئیل برای پیامبر اسلام(ص) حادثه کربلا را نقل می‌کند و به مساله عطش نیز اشاره می‌کند.
در بیان رسول اکرم(ص)
قبل از همه، شخص پیامبر اسلام(ص) از این مطلب سخن گفته است؛ که بازتاب آنرا می توان در سخنان امام حسین(ع) در شب عاشورا مشاهده کرد. در کتاب «الدمعه الساکبه» به نقل از کتاب «نور العین» آمده که از حضرت سکینه(س) نقل شده است در دل شب دیدم پدرم در محفلی که اصحابش گرد او نشسته بودند فرمود: «قَدْ قالَ جَدِّی رَسُولُ اللّهِ(ص): وَلَدی حُسَیْنٌ یُقْتَلُ بِطَفِّ کَرْبَلاَءَ غَریباً وَحیداً عَطْشاناً فَریداً: جدّم پیامبر خدا(ص) فرموده است: فرزندم حسین(ع) در کربلا غریب و تنها و تشنه شهید خواهد شد». گویا نبی مکرّم اسلام(ص) از عالم غیب بر این مساله واقف بوده و آن را برای امام حسین(ع) بازگو کرده است.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که به دخترش فاطمه(س) فرمود: «أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَبَشَّرَنِی بِفَرَحَینِ یَکُونَانِ لَکَ ثُمَّ عَزِیَّتُ بِأَحَدِهِمَا وَ عَرَفَتُ اَنَّهُ یُقْتَلُ غَرِیباً عَطْشَاناً، فَبَکَتْ فَاطِمَهُ حَتّی عَلَا بُکاؤُها، ثُمَّ قَالَتْ : یَا اَبَه لِمَ یَقْتُلُوهُ وَ أَنْتَ جَدُّه وَ أَبُوهُ عَلیٌّ وَ أَنَا أُمُّهُ ؟ ! قَالَ(ص) : یَا بُنَیَّهُ لِطَلَبِهِم الْمُلکَ أَمَّا إِنَّهُ سَیَظْهَرُ عَلَیْهِمْ سَیْفٌ لَا یَغمِدُ الَّا عَلی یَدِ الْمَهْدِی مِنْ وُلدِکَ: جبرئیل بر من وارد شد و من را به دو فرزند که از تو متولّد می‌شوند بشارت داد، سپس تعزیت گفته شدم به یکی از آنها و دانستم که او تشنه و غریب کشته می‌شود. پس فاطمه چنان گریه کرد که صدایش بلند شد، سپس گفت: ای پدر چرا او را می‌کشند در حالی که تو جدّش و علی پدرش و من مادرش هستم؟! پیامبر فرمود: دخترم آنها حکومت می خواهند. اما بزودی شمشیری علیه آنان بیرون می آید که غلاف نمی‌شود مگر به دست مهدی که از فرزندان توست.»(۲۸)
از ابن عباس نیز نقل شده است که در مدینه کم آبی سبب شد تا مردم با تشنگی شدیدی رو برو شوند. تا جاییکه حضرت فاطمه(س) امام حسن و حسین(علیهما السلام) را به نزد پیامبر(ص) آورد و فرمود: پدر جان حسن و حسین(علیهما السلام) تحمّل عطش را ندارند. پیامبر(ص) با گذاشتن زبان مبارک در دهانشان رفع عطش کرد. سپس پیامبر(ص) آنان را بر زانو نشاند … در این هنگام جبرئیل حاضر شد و گفت: «إِنَّ هذا وَلَدَکَ الْحَسَن یَمُوتُ مَسْمُوماً مَظْلُوماً، وَ هَذَا وَلَدُکَ الْحُسَیْنُ یَمُوتُ عَطْشَاناً مَذْبُوحاً: این فرزندت حسن(ع) مسموم و مظلومانه از دنیا می رود و این فرزندت حسین(ع) در حالی دنیا را وداع می‌گوید که تشنه و سر بریده است».(۲۹)
در بیان امیر المومنین(ع)
گفته شده است که در نبرد صفین، چون ابو ایوب اعور سلمی آب را بر مردم بست، صدای مردم به العطش بلند شد. سپس امام(ع) عدّه ای از اسب سواران را فرستاد تا آب را باز کنند ولی موفق نشدند. تا اینکه امام حسین(ع) با اذن پدر گرامیش رفت تا آب تهیه کند. هنگامی‌که خبر موفقیّت امام حسین(ع) به امیر المومنین(ع) رسید، آن حضرت گریست. چون علّت گریستن حضرت را جویا شدند، ایشان فرمودند: «ذَکَرتُ أَنَّهُ سَیُقْتَلُ عَطْشَاناً بِطَفِّ کَربَلا، حَتَّى یَنْفَرَّ فَرَسُهُ وَ یُحَمحِم: به یاد آوردم که (فرزندم) حسین(ع) در سرزمین کربلا عطشان کشته خواهد شد در حالی که اسبش می‌گریزد و صیحه می زند».(۳۰)
در بیان امام حسین(ع)
ابو حمزه ثمالی در روایتی از امام سجّاد(ع)، ماجرای وفاداری یاران و خاندان امام حسین(ع) را در شب عاشورا بازگو می‌کند. پس از اینکه امام(ع) خبر شهادت همه یارانش را داد، قاسم از شهادت عبدالله شیرخوار سوال می‌کند. امام(ع) در این هنگام می فرماید:«فِداکَ عَمُّکَ یُقْتَلُ عَبْدُاللّهِ اِذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً وَ صِرْتُ اِلى خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً فَلا أَجِدُ قَطُّ: عمویت به فداى تو باد! عبدالله هنگامى کشته خواهد شد که من از تشنگى زیاد بى تابم و در خیمه ها دنبال آب یا شیر مى گردم ولى چیزى نمى یابم».(۳۱) در روز عاشورا نیز هنگامی‌که علی اصغر(ع) را بر دستان گرفت، فریاد زد: «یا قومُ، قَتَلْتُم شِیعَتی و أهلَ بَیْتِی و قَد بَقِیَ هَذا الطِفلُ یَتَلَظَّى عَطَشاً فاسقُوه شَربهً مِنَ المَاء: اى قوم! شیعیان و اهل بیتم را کشتید و فقط این طفل باقى مانده که از عطش بخود مى‏پیچد، او را با جرعه ای آب سیراب کنید».(۳۲)
در بیان امام سجّاد(ع)
امام سجّاد(ع) که خود شاهد صحنه هولناک کربلا بود، در موارد زیادی به مساله عطش اشاره کرده است. پس از حادثه کربلا، در بیان چگونگی دفن پیکر شهدای کربلا نقل شده است که امام سجاد(ع) نیز؛ هنگامی‌که بدن مطهّر امام حسین(ع) را دفن کرد، با انگشت خویش بر روی قبر چنین نوشت: «هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً: این قبر حسین بن على(ع) است که او را با لب تشنه و غریب کشتند».(۳۳) همچنین، هنگامی‌که خبر بازگشت اهل بیت(ع) ـ از اسارت ـ به محمّد حنفیه رسید، ایشان به استقبال کاروان آمدند. وقتی محمّد حنفیه در مورد امام حسین(ع) از امام سجّاد(ع) سوال می‌کند، ایشان می فرماید: «یا عَمّاهُ! قَتَلُوهُ عَطشاناً و کُلُّ الحَیواناتِ رَیّانٌ: یا عموجان! پدر ما را با لب تشنه کشتند در حالی که همه حیوانات را سیراب می‌کردند».(۳۴)
در بیان امام باقر(ع)
در سخنی که راوی آن را از امام باقر(ع) نقل می‌کند نیز به مساله عطش اشاره شده است: «عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(ع) قال: إنَّ الْحسینَ صاحِبَ کَرْبَلاءَ قُتِلَ مَظْلوما مَکْروبا عَطْشانا لَهْفانا وَحَقٌّ عَلى اللّه ـ عَزّوجلَّ ـ أَنْ لایَأتِیَه لَهْفانٌ وَلا مَکْروبٌ ولا مُذْنبٌ وَلا مَغْمومٌ وَلا عَطْشانٌ وَلا ذُو عاهَهٍ ثُمَّ دَعا عِنْدَهُ وَتَقَرّبَ بِالْحسینِ علیه السلام إلى اللّه ـ عَزَّوجَلَّ ـ إلاّ نَفَّسَ اللّه کُرْبتَهُ وَأعطاهُ مَسْأَلتَهُ وَغَفَرَ ذُنوبَهُ وَمَدَّ فِی عُمْرِهِ وَبَسَطَ فی رِزْقِه. فَاعْتَبِرُوا یا أولِی الأبْصارِ:(۳۵) حضرت امام محمد باقر(ع) مى فرمایند: امام حسین(ع) همان که در کربلا است در حالى که مظلوم و اندوهگین و تشنه و غصه دار بود، شهید شد. و (کسی) غصه دار و اندوهگین و گناهکار و تشنه و بیمارى به زیارت آن حضرت نیاید و دعا نکند و به واسطه ى آن حضرت به خدا تقرب نجوید، مگر اینکه بر خداست که حزن و اندوه او را برطرف ساخته و نیازش را برآورده سازد و گناهش را بیامرزد و عمرش را طولانى کند و رزق و روزى اش را وسعت دهد؛ پس اى بصیرتمندان عبرت بگیرید».
در بیان امام صادق(ع)
امام صادق(ع) نیز مساله عطش را از زبان امام سجّاد(ع) نقل کرده و می فرماید: «اِنَّ زَیْنَ الْعَابِدِینَ بَکَى عَلَى أَبِیهِ أَربَعِینَ سَنَهً، صَائِماً نَهَارَهِ، قَائِماً لَیْلَهُ، فاذا حَضَرَ الاِفطارُ جَاءَ غُلَامُهُ بِطَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ فَیَضَعُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولُ: کُلْ یَا مولاىَ، فَیَقُولُ(ع): قُتِلَ اِبْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) جَائِعاً، قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَطْشَاناً، فَلَا یَزَالُ یُکَرِّرُ ذَلِکَ وَ یَبْکِى حَتَّى یَبِلَّ طَعَامُهُ بِدُمُوعِهِ، وَ یُمْزَجُ شَرَابُهُ بِدُمُوعِهِ فَلَمْ یَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّوجَلَّ: (امام) زین العابدین (ع) چهل سال براى پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالى که روزش، روزه دار بود و شبش، شب زنده دارى مى کرد. هنگامى که وقت افطار مى شد غلامش غذا و نوشیدنى براى او مى آورد و جلویش مى گذاشت و مى گفت: بخور، ایشان مى فرمود: فرزند رسول خدا(ع) گرسنه و تشنه شهید شد. این جمله را تکرار مى کرد و گریه سر مى داد تا اینکه غذایش با اشک چشمش مخلوط مى شد. او همواره اینطور بود، تا این که به جوار رحمت حقّ شتافت».(۳۶)
در جای دیگر نیز امام(ع) در سخنش به شخصی به نام کرّام بن عمرو به مساله عطش اشاره کرده‌اند: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) لِکَرَّامٍ إِذَا أَرَدْتَ أَنْتَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ(ع) فَزُرْهُ وَ أَنْتَ کَئِیبٌ حَزِینٌ شَعِثٌ مُغْبَرٌّ فَإِنَّ الْحُسَیْنَ(ع) قُتِلَ وَ هُوَ کَئِیبٌ حَزِینٌ شَعِثٌ مُغْبَرٌّ جَائِعٌ عَطْشَانُ:(۳۷) و با اسناد حدیث قبل از سعد بن عبد اللّه، از موسى بن عمر، از صالح بن سندى جمّال از کسى که ذکرش نموده از کرام بن عمرو، وى گفت: حضرت ابو عبد اللّه(ع) فرمودند: اى کرام! هر گاه اراده نمودى قبر حضرت حسین بن على(ع) را زیارت کنى پس آن حضرت را با حالى غمگین و ناراحت،و ژولیده و گرفته زیارت نما، زیرا او کشته شد در حالى که غمگین و ناراحت و ژولیده و گرفته و گرسنه و تشنه بودند». همچنین در سخنی دیگر از آن حضرت(ع) نقل شده است که: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فِی کَرَامَهِ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ فِی شَفَاعَهِ مُحَمَّدٍ ص فَلْیَکُنْ لِلْحُسَیْنِ زَائِراً یَنَالُ مِنَ اللَّهِ الْفَضْلَ وَ الْکَرَامَهَ (أَفْضَلَ الْکَرَامَهِ) وَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ لَا یَسْأَلُهُ عَنْ ذَنْبٍ عَمِلَهُ فِی حَیَاهِ الدُّنْیَا وَ لَوْ کَانَتْ ذُنُوبُهُ عَدَدَ رَمْلِ عَالِجٍ وَ جِبَالِ تِهَامَهَ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ إِنَّ الْحُسَیْنَ ع قُتِلَ مَظْلُوماً مُضْطَهَداً نَفْسُهُ عَطْشَاناً هُوَ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ:(۳۸) کسی که اراده کرده در کرامت الهی در روز قیامت قرار گیرد و در شفاعت محمد(ص) جای داشته باشد، پس زیارت کننده ابا عبد الله الحسین(ع) باشد!، با فضیلت ترین کرامتها و بهترین ثوابها از طرف خداوند به او هدیه می‌شود و در زندگی دنیا، از گناه کردار او سوال نمی‌شود! اگر چه عدد گناهان او به تعداد ریگهای انبوه وکوههای مکه و کفهای دریا باشد. بدرستی که حسین بن علی(ع) مظلوم کشته شد، و ستم شده بر او در حالی که او و خانواده اش تشنه بودند».
در بیان امام رضا(ع)
امام رضا(ع) نیز با اشکهایی که بر قصیده «مدارس آیات» دعبل، از چشمان مبارک روان کرده؛ مهر تاییدی بر مساله عطش زده است. این هنگامی‌بود که دعبل در حضور امام رضا(ع) ابیاتی را زمزمه کرد، که بیت زیر در این میان بود:
أَفاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَیْنَ مُجَدَّلا وَ قَدْ ماتَ عَطْشاناً بِشَطِّ فُراتِ(۳۹)
«اى فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودى، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد».
در بیان امام زمان(ع)
امام زمان(ع) نیز با قلبی که مملوّ از غم و اندوه است، با ندای: «فَمَنَعُوکَ المَاءَ وَ وُرودَهُ: پس آب و ورود بر آن را از تو منع کردند»(۴۰) در عزای جدّش به سوگ نشسته است.
در بیان حضرت زینب(س)
حضرت زینب(س) نیز ـ هنگامی‌که اسراء را از کنار قتلگاه عبور می دادند ـ این چنین فریاد و ناله سر داد: «بِأَبِی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِداءُ، بِأبِی الْمَهْمُومَ حَتّى قَضى، بِأبی الْعَطْشانَ حَتّى مَضى، بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّماءِ: پدرم فداى آن کس که جانم فداى او باد. پدرم فداى آن کس که با دل پرغصّه جان سپرد، پدرم فداى آن کس که با لب تشنه شهید شد، پدرم فداى آن کس که از محاسنش خون مى چکد».(۴۱)
در بیان حضرت عبّاس(ع)
هنگامی‌که عبّاس بن علی(ع) از امام حسین(ع) اجازه میدان خواست، امام(ع) به ایشان فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الاَْطْفالِ قَلیلا مِنَ الْماءِ: هم اینک که قصد رفتن به میدان داری، برای این کودکان آبی مهیّا کن». عباس(ع) که صدای ناله و العطش طفلان و کودکان حرم به گوشش رسید، بی درنگ مشک را برداشت و سوار بر اسب شد و در ضمن درگیری با سربازان دشمن خود را به شریعه رساند. «هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین(ع) و اهل بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد: فَلَمّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَهً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلاََ الْقِرْبَهَ» آنگاه مشک را بر دوش راست خود انداخت و به سوی خیمه رهسپار شد …(۴۲) .
در بیان حضرت علی اکبر(ع)
حضرت علی اکبر(ع) در حالی که رجزهای حماسی می خواند به سپاه اموی حمله کرد. چون بسیاری از آنان را به هلاکت رساند، تشنگی بر آن حضرت چیره شد. نزد پدر آمد و عرض کرد: «یا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی، وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ أَجْهَدَنی، فَهَلْ إِلى شَرْبَه مِنْ ماء سَبِیلٌ أَتَقَوّى بِها عَلَى الاَْعْداءِ:(۴۳) پدر جان! تشنگى مرا از پاى درآورد و سنگینى سلاح ناتوانم ساخت. آیا جرعه آبى هست که بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!».
آمده است که امام(ع) با شنیدن این سخن امّ کلثوم در مورد تشنگی علی اصغر(ع) طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصارِی وَ ما بَقِی غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ، وَ هُوَ یَتَلَظّى عَطَشَاً مِنْ غَیْرِ ذَنْب اَتاهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْقُوهُ شَرْبَهً مِنَ الْماءِ: اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید».(۴۴)

تلاش برای رفع عطش در کربلا

برخی گفته‌اند که اگر در کربلا آب را بر کاروان حسینی بسته بودند؛ چرا امام حسین(ع) و یارانش اقدامی‌برای تهیّه آب نکردند، مگر اطفال و زنان؛ همراه کاروان نبودند؟ چرا پس از منع آب، چاهی حفر نکردند تا آب مورد نیازشان را تامین کنند؟ مگر کربلا سرزمینی جلگه ای نیست که بتوان با حفر چند متر به آب رسید؟ یا اینکه، چرا ذخیره آبی خود را تنظیم نکردند تا با بی آبی مواجه نشوند؟ چرا برای نظافت و غسل، و شستشوی لباس هایشان در شب و صبح عاشورا آب را هدر دادند؟ مگر نمی دانستند عطش در پیش است؟ یا چرا به سمت نهر آب حمله نکردند تا آب تهیّه کنند، مگر تمام شریعه توسّط دشمنان محاصره شده بود؟
تردیدی نیست که امام و یارانشان برای رفع تشنگی کاروان حسینی از هیچ تلاشی دریغ نکردند.

کندن چاه

امّا اینکه برخی می‌گویند: «چرا امام حسین(ع) و یارانش پس از تحریم آب، چاهی حفر نکردند تا آب مورد نیازشان را تامین کنند؟ مگر سرزمین کربلا یک سرزمین جلگه ای نیست؟ مگر در چنین سرزمینی با حفر چند متر نمی توان به آب رسید!؟ بخصوص اینکه این سرزمین در نزدیک نهری پر از آب بوده است. پس اگر تلاش می‌کردند با کمبود آب مواجه نمی‌شدند».
هر چند بنا بر آنچه از ابن اعثم و ابن شهر آشوب نقل شده است، امام حسین(ع) به سمت خیمه زنان رفت و در جهت قبله نوزده قدم برداشت. سپس شروع به کندن زمین کرد. چشمه ای ظاهر شد که آبی گوارا داشت. امام(ع)، یاران و اصحاب را امر کرد تا از این آب بنوشند و مشک ها را پر کنند.(۴۵)
ولی آن گونه که از ظاهر امر پیدا است، این امر بیشتر به معجزه و امتحانی شبیه است که هدف از آن تقویتِ باور یاران بوده است.
زیرا قبل از اینکه سخن از کندن چاه و رسیدن به آب باشد؛ سخن از جوشش چشمه ای از دل زمین است، آن هم با آبی گوارا! در همین نقل آمده است که پس از نوشیدن آب و پر کردن مشک ها این چشمه خشکیده و پنهان شد.(۴۶)
و شاید آنچه در مورد شب عاشورا نقل شده مربوط به همین چشمه آب بوده است که، امام حسین(ع) رو به یاران کرد و فرمود: «قُومُوا فَاشْرَبُوا مِنَ الْماءِ یَکُنْ آخِرَ زادِکُمْ، وَ تَوَضَّأُوا وَاغْتَسِلُوا وَ اغْسِلُوا ثِیابَکُمْ لِتَکُونَ أَکْفانَکُمْ:(۴۷) برخیزید و آب بنوشید که این آخرین توشه شماست و وضو گرفته و غسل کنید و لباسهای خود را بشویید تا کفن های شما باشد». با دقّت در سخن امام حسین(ع) در می‌یابید که ایشان، یاران را به آب قابل نوشیدن امر کرده که با «الف و لام عهد» مورد اشاره امام(ع) واقع شده است(فاشربوا من الماء). و در دنباله همین عبارت، می فرماید:(یکن آخر زادکم) یعنی آبی که برای نوشیدن است آخرین جرعه های آن را بنوشید. و پس از این، امر شده که غسل کرده و لباس هایتان را بشوئید.
امّا این شبهه که کربلا سرزمینی جلگه ای می‌باشد و با حفر چند متر به آب می رسد نادرست است. چرا که با توجه به علم زمین شناسی همه جلگه ها سرسبز و آبخیز نیستند. بلکه یکی از اقسام جلگه ها، جلگه هایی است که آب و هوایی گرم و خشک دارند و به آنها دشت هم می‌گویند.(۴۸) امروزه جلگه ها و دشت های جنوب و جنوب باختری ایران در نواحی خوزستان از این قسم می‌باشند. ولی با وجود داشتن آب و هوایی گرم و خشک، به علت عبور رودخانه های پر آب و دایمی؛ از امکانات زیستی، کشاورزی و اقتصادی نسبتا مساعدی برخوردار است.(۴۹) بنابراین، جلگه ای بودن یک سرزمین با داشتن آب و هوایی گرم و خشک منافاتی ندارد. کربلا نیز از این قسم سرزمین ها است.
علاوه بر این، یکی از نام های سرزمین کربلا، طفّ می‌باشد. امام حسین(ع) در سخنی می فرمایند:«قال جدّی رسول الله: ولدی حسین یقتل بطفّ کربلا غریبا وحیدا عطشانا …»(۵۰) همچنین در احادیث دیگری(۵۱) سرزمین کربلا با نام طفّ خوانده شده است.
در کتب لغت در تبیین معنای واژه طفّ عباراتی آمده است مثل: «الشاطىء: کناره یا ساحل»(۵۲)« المَکَانُ المُرْتفِعُ: مکان بلند»(۵۳)، «طفّفت بفلانٍ موضعَ کذا، أی رفعتُهُ إلیه: … یعنی ترفیع دادم فلانی را به فلان مقام»(۵۴) . پس طفّ می تواند به معنای کناره، ساحل یا مکان مرتفع باشد. اگر به سرزمین کربلا هم «طفّ» گفته می‌شود، بخاطر اینست که از یک سو در کنار شریعه واقع شده و از سوی دیگر تمام سطح آن یا مواضعی از آن مرتفع می‌باشد، چنانکه از عبارت تاج العروس فی من جواهر القاموس این معنا به ذهن می رسد. «طَفُّ الفُراتِ: ما ارْتَفَع منه من الجانِبِ»(۵۵)
پس در صورتی که وجه تسمیّه کربلا به طفّ بخاطر ارتفاع آن از سطح آب باشد، ممکن نیست با کندن چند متر به آب رسید. علاوه بر این، خیام اهل بیت(ع) نیز در مکانی بوده که از سطح قتلگاه مرتفع تر است. و در صورتی که وجه تسمیّه کربلا به طفّ بخاطر ساحلی بودن آن باشد، نزدیک بودن نهر علقمه که انشعاب کوچکی از فرات است تاثیر چندانی بر این وضعیّت ندارد.
نتیجه اینکه، بر فرض کندن چاه رسیدن به آب قطعی و آسان نبوده است. چنانکه یاران امام حسین(ع) خندقی را پشت خیمه ها کنده و داخل آن را پر از هیزم کردند، تا در صورت حمله دشمن ـ خندق و آتش آن، ـ مانع دشمن شود.(۵۶) امّا کسی نقل نکرده که با حفر این خندق آبی جاری شده باشد. اگر زمین کربلا، جلگه ای و آبخیز بوده است ـ آنطور که اشکال کنندگان توصیف می‌کنند ـ باید آب، گودی خندق را فرا می‌گرفت و دیگر امکان جمع هیزم و آتش افروختن نبود.
با این حال، بنا بر فرض اینکه: آنها چاهی حفر کردند و به آب هم دست یافتند، آیا آبی که تهیه کرده بودند قابل شرب بوده است؟ با توجّه به اینکه در چند کیلومتری کربلا دریاچه نمکی عظیم قرار گرفته است، بعید است
آب آن چاه قابل شرب باشد. «بحیره الملح»، که در نزدیکی کربلاست سبب شده تا منابع آبی آن منطقه را شور کند و نوشیدن آب شور مفید نیست و منفعتی جز تشنگی مضاعف ندارد. لذا، اگر یاران امام حسین(ع) از طریق چاه به آب دستیافتند ـ به دلیل شور یا تلخ بودن، گل آلود بودن و یا هر دلیل دیگری ـ فقط برای مصارفی غیر از آشامیدن از آن بهره می‌گرفتند.
در نتیجه یکی از راه هایی که امام(ع) و یارانش برای تهیّه آب انتخاب کرده و تلاش کردند، کندن چاه بود امّا این تنها انتخاب نبود. این راه هم از سوی دشمن مورد منع واقع شد و یا شرایط آن فراهم نشد.

آب آوردن از نهر

یکی از راه های دیگری که امام(ع) و یارانش برای تهیّه آب مورد نیاز انتخاب کردند، رفتن به شریعه و پر کردن مشک ها بود. پس از تحریم آب، یک مرتبه حضرت علی اکبر(ع) با تعدادی از اصحاب به سمت شریعه حرکت کردند و آب آوردند.(۵۷) یک بار دیگر هم، حضرت ابالفضل(ع) با نافع بن هلال که سی سوار و بیست پیاده همراه ایشان بود به سمت شریعه رفتند آنها در پی نبردی با لشگریان عمرو بن حجّاج توانستند بیست مشک را پر از آب کرده به نزد امام حسین(ع) باز گردند.(۵۸)
طبری این ماجرا را اینگونه نقل می‌کند: چون یاران نافع نزدیک رسیدند به پیادگان گفت: «مشکها را پر کنید.» پیادگان هجوم بردند و مشکها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند. عباس بن على بن ابى طالب و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و پسشان زدند که به جاى خویش بازگشتند، آنگاه گفتند: «برویم.» اما راهشان را گرفتند. عمرو بن حجاج سوى آنها آمد و درگیرى اندکى شد، یکى از یاران عمرو بن حجاج، که از طایفه صداء بود، زخم خورد، نافع بن هلال زخمش زده بود، مى‏پنداشت چیزى نیست اما پس از آن بدتر شد و از همان زخم بمرد. گوید: یاران حسین با مشکها بیامدند و آب را پیش وى بردند:(۵۹) «فلما دنا منه اصحابه قال لرجاله: املئوا قربکم، فشد الرجاله فملئوا قربهم، و ثار الیهم عمرو بن الحجاج و اصحابه، فحمل علیهم العباس بن على و نافع بن هلال فکفوهم، ثم انصرفوا الى رحالهم، فقالوا: امضوا، و وقفوا دونهم، فعطف سنه ۶۱ علیهم عمرو بن الحجاج و اصحابه و اطردوا قلیلا ثم ان رجلا من صداء طعن من اصحاب عمرو بن الحجاج، طعنه نافع بن هلال، فظن انها لیست بشی‏ء، ثم انها انتقضت بعد ذلک، فمات منها، و جاء اصحاب حسین بالقرب فادخلوها علیه».(۶۰)

دعا و امداد الهی

شاید این سوال پیش آید که چرا امام حسین(ع) با توجّه به امامتشان از کرامتی برای تهیّه آب استفاده نکردند؟
پاسخ آن اینست که پیشوایان دینی مجاز نیستند که در همه جا از معجزه و کرامت بهره گیرند، مگر در مواردی خاصّ مثل مواردی که پیامبران الهی(ع) برای اثبات حقانیّت دین و نبوّت خویش به معجزه تمسّک می جسته‌اند. علاوه بر این، این امور به اراده الهی تحقّق می‌یابد و پیشوایان الهی(ع) اختیاری در آن ندارند.
در آیه ۱۰۹ سوره انعام خداوند به پیامبر(ص) می‌گوید: «قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللهِ: بگو: معجزات فقط به اراده خداست (و در اختیار من نیست)». با این وجود روشن می‌شود که چرا امام حسین(ع) از راه معجزه به دنبال تهیه آب نبودند.
باید توجّه داشت که: در کربلا با شهادت امام حسین(ع) و یارانشان، امّت اسلامی‌بیدار می‌شدند. اتفاقا مساله عطش خود در جهت نشان دادن چهره خبیث دشمنان و بیداری مردم نقش زیادی دارد که راه مبارزه با ظلم را هموارتر می‌کند. دغدغه شهدای کربلا نیز با توجّه به اینکه امام حسین(ع) جایگاه بهشتیشان را برایشان نمایان کرده بود، چیزی جز مبارزه با ظلم نبود. چرا که امام حسین(ع) به آنها وعده شهادت داده بود و برایشان تفاوتی نداشت که لب تشنه به مقام شهادت برسند یا سیراب.

نتیجه

آری، مساله عطش در کربلا و تحریم آب واقعیّتی تلخ است که پرده از چهره منحوس دشمنان اهل بیت(ع) برداشته است. امام حسین(ع) و یارانش، در برخورد با این مساله از هیچ کوششی فروگذار نکردند، امّا در نهایت با لب تشنه به شهادت رسیدند. با این حال عطش برای ما مساله ایست غم انگیز، امّا برای شهدای کربلا مساله مهمّ در آن زمان، مبارزه با ظلم و ستم بوده است که با لب عطشان هم محقّق می‌شد.
بُد تشــــــنه عدالت و آزادى بشــر آن العطش که از دل پر سوز مى کشید(۶۱)

(۱) – تفسیر صافی ج۱، چاپ دو جلدی، ص۶۴۰ در تفسیر آیه ۱۲ سوره انفال.
(۲) – ناسخ التواریخ،ج۲، ص۲۹۹ .
(۳) – الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۴۰ و الجمل، ص ۷۲ و تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۴۱۶ و انساب الاشراف، ج ۵، ص ۷۱ و الفتوح ابن اعثم، ج ۱، ص ۴۱۵ و الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۸۷.
(۴) – الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۳۸.
(۵) – تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۴۳۴.
(۶) – تاریخ طبرى، ج ۳، صص ۴۱۶ – ۴۱۷; تاریخ المدینه المنوره، ج ۴، ص ۱۳۰۳; انساب الاشراف، ج ۵، صص ۶۸ – ۶۹.
(۷) – تاریخ طبرى، ج ۳، صص ۴۱۶ – ۴۱۷.
(۸) – تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۴۱۷ و الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۸۷ و البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۸۷.
(۹) – شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۵.
(۱۰) – شرح الاخبار، ج ۲، ص ۷۸.
(۱۱) – البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۱۸۷.
(۱۲) – شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۷.
(۱۳) – تاریخ طبری، ج ۵، ص۴۰۱.
(۱۴) – دایره المعارف تشیّع، ج۱۲، ص۱۸ . و سالوه ان ینزلوا بنینوی و الغاضریه فابی ذلک علیهم. انساب الاشراف. انساب الاشراف، الجزء الثالث، خروج الحسین بن علی. من مکه الی الکوفه.
(۱۵) – انساب الاشراف، الجزء الثالث، خروج الحسین بن علی من مکه الی الکوفه.
(۱۶) – تاریخ‏ طبری، ج‏۵، ص:۴۱۳. تاریخ طبری، (هشت جلد) ج ۴، ص ۳۱۱. منتهی الامال، ج ۱، ص ۶۲۵، چاپ هجرت.
(۱۷) – الفتوح، ج ۵، ص ۹۱.
(۱۸) – منتهی الامال، ج ۱، ص ۶۲۵، چاپ هجرت، و تاریخ طبری (هشت جلدی) ج ۴، ص ۳۱۱.
(۱۹) – ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص ۸۳.
(۲۰) – ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج ۵، ص ۱۵۸ و طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۳۰۰۶ و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۸۱ و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، مصحح على اکبر غفارى، مترجم سیّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص ۱۱۸ و مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۲، ص ۸۸. بحار، ج ۴۴، ص ۳۸۹.
(۲۱) – ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۸۶.
(۲۲) – بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۷.
(۲۳) – اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۶، به نقل از:بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۱.
(۲۴) – تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۲۵.
(۲۵) – طبرى، محمد بن جریر، همان، ج ۷، ص ۳۰۲۹ و ابن اثیر، عزالدین على همان، ج ۵، ص ۱۷۳ و بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، انساب الاشراف، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۸۹، ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص ۹۰۲ و مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۴.
(۲۶) – بحار ج ۴۴، ص ۳۱۸.
(۲۷) – مقتل خوارزمى، ج ۱، ص ۲۴۴ و ۲۴۵.
(۲۸) – دلائل الامامه، ص ۱۰۲؛ نوادر المعجزات، ص ۹۶؛ ابن عقده کوفى، احمد بن محمد، فضائل أمیر المؤمنین علی(ع)، ۱جلد، ص۱۰۸، دلیل ما – ایران، قم، چاپ: اول، ۱۴۲۴ ق؛ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ج‏۱، ص۱۷۴.
(۲۹) – بحارالانوار، علّامه مجلسی، جلد۴۳، ص۲۸۳، (با عبارت رُوی عن علی (ع)؛ و مناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص ۱۵۶(با عبارت قال الربیع بن خیثم)؛ المنتخب، ص ۱۸۷و۱۸۸.
(۳۰) – بحار الانوار، علّامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۲۶۶؛ مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر، ج‏۳، ص ۱۴.
(۳۱) – مدینه المعاجز، سیّد هاشم بحرانى، ج ۴، ص ۲۱۴-۲۱۶، حدیث ۲۹۵. همچنین رجوع کنید به : نفس المهموم، ص ۱۱۶.
(۳۲) – به نقل از: لهوف، ابن طاووس، ترجمه میر ابو طالبى؛ شجره طوبى، الشیخ محمد مهدی الحائری، ج۲، ص۴۰۳.
(۳۳) – رجوع شود به: ارشاد مفید، ص۴۷۰ و ۴۷۱، و مقتل الحسین مقرّم، ص۳۲۰.
(۳۴) – ناسخ التواریخ، ج۳، ص۱۷۸.
(۳۵) – کامل الزیارات، باب ۶۹، ص ۳۱۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۳۹.
(۳۶) – مراجعه کنید به: ملهوف (لهوف)، ص۲۳۳.
(۳۷) – وسائل الشیعه، ج۱۰، ص ۴۱۴؛ و کامل الزیارات.
(۳۸) – کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۱۵۳، دار المرتضویه – نجف اشرف، چاپ: اوّل، ۱۳۵۶ش؛ بحالارانوار، ج ۹۸، ص ۲۷.
(۳۹) – بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۵۷.
(۴۰) – زیارت ناحیه مقدسه.
(۴۱) – بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۸ و اعیان الشیعه، ج۷، ص ۱۳۸ و ملهوف (لهوف)، ص ۱۸۱.
(۴۲) – مقتل الحسین أبى مخنف، ص ۱۷۹ .
(۴۳) – اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۰۷، و فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۲۰۷، ۲۰۸، و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۲، ۴۳.
(۴۴) – معالى السبطین، ج ۱، ص ۴۱۸.
(۴۵) – ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشیدالدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج ۴، ص ۵۰ و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص ۸۹۳. و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۷. ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، مصحح: طباطبایی مجد، مترجم: مستوفی هروی، آموزش و پرورش، تهران، ۱۳۷۲ش، ص ۸۹۳. ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، مصحح: رسولی محلاتی، موسسه انتشارات علامه، بی‌تا، ج۴، ص۵۰.
(۴۶) – ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص ۸۹۳. و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۷.
(۴۷) – بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۶.
(۴۸) – ویکی پدیا، واژه جلگه.
(۴۹) – ژئوتوریسم خوزستان، مریم السادات میرکاظمیان، ص۸.
(۵۰) – عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، ص۳۹۴. به نقل از کتاب الدمعه الساکبه، به نقل از کتاب نور العین.
(۵۱) – ابن عباس می‌گوید:«ما کنّا نشکّ اهل البیت و هم متوافرون انّ الحسین بن علی(ع) یقتل بالطفّ: ما اهل بیت همگی تردیدی نداشتیم که امام حسین(ع) در سرزمین طفّ به شهادت خواهد رسید»(مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۶۰).
(۵۲) – تهذیب اللغه، أبو منصور محمد بن أحمد الأزهری، دار إحیاء التراث العربی، ذیل واژه طفّ.
(۵۳) – المحیط فی اللغه، الصاحب بن عباد، ذیل واژه طفّ.
(۵۴) – مقاییس الغه، أبی الحسین أحمد بن فارِس بن زکَرِیّا، اتحاد الکتاب العرب، ذیل واژه طفّ.
(۵۵) – تاج العروس من جواهر القاموس، ط ف ف .
(۵۶) – امالى صدوق، مجلس ۳۰ و بحارالانوار، ج ۴۴، ص۳۱۶.
(۵۷) – امالی شیخ صدوق، مجلس ۳۰.
(۵۸) – وقعه الطف، ص ۱۵۲.
(۵۹) – تاریخ‏الطبری، ترجمه، ج‏۷، ص۳۰۰۷.
(۶۰) – تاریخ‏الطبری، ج‏۵، ص۴۱۳.
(۶۱) – خوشدل تهرانى.

Check Also

از حسین تا مهدی

از حسین ع تا مهدی علیه السلام

عبدالله‌بن شريك در ضمن حديثي طولاني نقل مي‌كند كه امام حسين(ع) بر گروهي ديگر از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *