دلیل دوم این است که شماری از احادیث برای مقابله با حدیث پرچم های سیاه که راه را برای مهدی علوی آماده میکنند ساخته شده است، از جمله حدیثی است که ابوسراعه به نقل از ابوهریره آورده که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «وقتی پرچم های سیاه از مشرق به حرکت درآیند، اول کارشان فتنه و میانه آن هرج و مرج و پایانش گمراهی خواهد بود». این حدیث اعتباری ندارد چون ابوسراعه، مجهول الهویه است و داود که آن را از ابوسراعه نقل کرده نیز مردی متروک بوده و کسی از او حدیث نقل نمیکرده است و یحیی بن معین میگوید: «این داود مردی دروغ گو است».
در این باب دو دسته حدیث موجود است: برخی از آن احادیث سوء استفاده کرده و گفتهاند مهدی از اعقاب عباس یعنی همان مهدی عباسی است و کوشیدهاند مطالبی به برخی از این احادیث بیفزایند که ما درباره هر دو نوع بحث خواهیم کرد.
نوع اول: احادیث کوتاهی است که از آن ها چنین مستفاد میشود که مهدی از نسل عباس عموی پیامبر است. این دسته احادیث به دو صورت آمده است:
صورت اول: احمد بن حنبل در مسند از ثوبان نقل کرده که پیامبر خدا فرمود: «وقتی پرچم های سیاه را ببینید که از جانب خراسان می آید، با وجود همه موانع به آن ها بپیوندید. چون مهدی، خلیفه الله در میان آنان است». (۱)
روشن است که پرچم های سیاه از خراسان و برای برپایی حکومت بنی عباس بیرون آمده و مهدی آن ها، همان مهدی عباسی و از ذریّه عباس بوده است. اما عبارت «فَاِنَّ فیها خلیفه الله المهدی» در آن حدیث، می تواند دو مفهوم داشته باشد. معنای اول این است: این پرچم ها که خلیفه المهدی در میان آن هاست، می تواند پرچم هایی باشد که ابومسلم برای برپایی حکومت مهدی عباسی به اهتزاز درآورده است.
صورت دوم: این ها همان پرچم هایی است که زمینه ساز برپایی دولت مهدی علوی خواهد بود. بعید نیست مراد از این پرچم ها، معنای دوم باشد، چون احادیث وارده درباره پرچم های سیاه و بی شمار، این معنا را تقویت میکند و اگر منظور از آن ها معنای اول باشد، به چند دلیل باطل است: اول این که عبارت «فَاِنَّ فیها خلیفه الله المهدی» به نقل از ثوبان در تمام منابع غیر از ابن جوزی آمده است و ابن جوزی مشابه این حدیث را از طریق عبدالله بن مسعود نقل کرده است با این تفاوت که در سلسله سند ثوبان، یکی از راویان، علی بن زید بن جدعان است که بنا به قول احمد بن علی عسقلانی (۲) و سایر علمای رجال، مردی ضعیف الحدیث بوده است.
اما در طریق ابن جوزی، آن عبارت این گونه است: «فَاِنَّ فیها خلیفه المهدی» که حمل این عبارت بر معنای دوم درست است، چون منظور از خلیفه می توان شخصی باشد که زمینه ساز حکومت مهدی علوی خواهد بود. و اگر در این عبارت تصحیفی صورت گرفته باشد، میگوییم این حدیث هم به اعتراف ابن جوزی از نظر سند ضعیف است چون در ذکر سلسله سند میگوید: عمر بن قیس از حسن از عبیده از عبد الله… الخ.
بنابراین، این حدیث اصل و اساسی ندارد و ما نمی دانیم که حسن از عبیده و عمر از حسن حدیث شنیده باشند و یحیی گفته است: عمر، در روایت حدیث قابل ذکر نیست. (۳) به این ترتیب، این حدیث با عبارت مذکور از هر دو طریق از نظر سلسله سند، از درجه اعتبار ساقط است.
دلیل دوم این است که شماری از احادیث برای مقابله با حدیث پرچم های سیاه که راه را برای مهدی علوی آماده میکنند ساخته شده است، از جمله حدیثی است که ابوسراعه به نقل از ابوهریره آورده که گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «وقتی پرچم های سیاه از مشرق به حرکت درآیند، اول کارشان فتنه و میانه آن هرج و مرج و پایانش گمراهی خواهد بود». این حدیث اعتباری ندارد چون ابوسراعه، مجهول الهویه است و داود که آن را از ابوسراعه نقل کرده نیز مردی متروک بوده و کسی از او حدیث نقل نمیکرده است و یحیی بن معین میگوید: «این داود مردی دروغ گو است». (۴)
میگویم – والله اَعلم – شاید احادیثی که دارای عبارت اضافی «فَاِنَّ فیها خلیفه الله المهدی» است، عکس العملی باشد در برابر احادیث جعلی که پرچم های سیاه را محکوم و آن ها را رد میکند. به علاوه، احادیثی که مضمون آن ها تشویق به ترک پرچم های سیاه و نکوهش آن هاست، می تواند در باب پرچم های بنی عباس باشد.
دلیل سوم: احادیثی که دارای عبارت «فَاِنَّ فیها خلیفه الله المهدی» است، ممکن است در تعارض و مخالفت با احادیثی باشد که فاقد این عبارت است و این پرچم ها را زمینه ساز کار امام می داند، به ویژه آن که این احادیث، از فاصله زمانی بین خروج این پرچم ها و ظهور امام (ع) سخن به میان آورده است، از جمله این حدیث که ابن ماجه از رسول خدا (ص) نقل کرده است: عبدالله میگوید: ما نزد رسول خدا (ص) بودیم که عده ای از جوانان بنی هاشم آمدند، پیامبر چون آنها را دید، رنگ چهره اش تغییر کرد و چشمانش پر از اشک شد، گفتم: چهره شما را به گونه ای میبینم که خوشایند نیست، پیامبر (ص) فرمود: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند در مقابل دنیا، آخرت را برای ما اختیار کرد و اهل بیت بعد از من گرفتار رنج و آوارگی و نابسامانی میشوند، تا این که قومی از جاب مشرق با پرچم های سیاه می آیند و جویای خیر هستند اما به آن ها نمی دهند. آن ها می جنگند و پیروز میشوند، آن گاه آنچه را بخواهند به آن ها می دهند اما آنان نمی پذیرند و کار را به مردی از اهل بیت من واگذار میکنند. او زمین را همان گونه که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد پر میکند. هر کدام از شما آن روز را درک
کند، اگر مجبور باشد چهار دست و پا بر روی برف حرکت کند باید به او بپیوندد». (۵)
این حدیث از قومی سخن میگوید که حوادث گوناگون آن ها را از مهدی دور میکند و در طی آن حوادث جنگ و کشتارهایی روی می دهد اما مهدی در آن حوادث حضور ندارد.
علاوه بر این، به هیچ یک از ویژگی هایی که برای مهدی علوی در این احادیث برشمردهاند، در وجود مهدی عباسی یافت نمیشود. تاریخ نشان نمی دهد که مهدی عباسی مال فراوان انفاق کرده باشد و در بین رکن و مقام با او بیعت شده باشد و عیسی در زمان او از آسمان فرود نیامده و لشکری در بیداء به زمین فرو نرفته است.
این ها نشانه هایی است که منابع اصلی فریقین برای مهدی برشمردهاند. بنابراین صورت اول حدیث پرچم های سیاه را نمی توان به دلایل بالا، بر مهدی عباسی حمل کرد.
نوع دوم: در این دسته احادیث، از پرچم های سیاه به طور مطلق نام برده شده است، ترمذی از رسول خدا نقل میکند که فرمود: «از خراسان پرچم های سیاه بیرون می آیند و هیچ چیزی نمی تواند مانع آن ها شود تا این که در ایلیا نصب شوند». (۶)
متقی هندی در کنزالعمال میگوید: «وقتی پرچم های سیاه به شما روی آورند، ایرانیان را اکرام کنید چون، دولت شما به واسطه آنان خواهد بود». (۷)
از علی (ع) نیز نقل کرده است که فرمود: «وقتی پرچم های شیاه که شعیب بن صالح نیز در میان آنان است، لشکر سفیانی را شکست دهند، مردم خواستار مهدی میشوند و او را می طلبند و او از مکه با پرچم رسول خدا (ص) به طرف آن ها روانه میشود… الخ». (۸)
شیخ از ابو جعفر نقل کرده است که فرمود: «پرچم های سیاهی که از خراسان روانه کوفه میشوند، وقتی مهدی ظهور کند، گروه هایی را برای بیعت نزد او می فرستند». (۹)
احادیث دیگری درباره پرچم های سیاه در دست است که نمی توان آن ها را بر پرچم های بنی عباس حمل کرد چون شواهد و قراینی دارد که با عهد عباسیان مطابقت نمیکند. به علاوه، آن احادیث از مهدی و خروج او از مکه، با پرچم رسول خدا و نظایر آن حکایت دارد، که هیچ یک از این نشانه ها، چه دور و چه نزدیک، با مهدی عباسی تطبیق نمیکند.
از مقایسه دو شکل اول و دوم این حدیث چنین می توان نتیجه گرفت که اگر چه در شکل اول نامی از مهدی (ع) به میان نیامده اما توصیفات ذکر شده با مهدی عباسی نیز منطبق نیست بلکه می توان ان را بر کسی که زمینه ساز قیام مهدی علوی است حمل کرد، چنان که مفهوم شکل دوم حدیث همین است.
دسته دوم: «مهدی از فرزندان عمویم عباس است».
در احادیث دسته دوم به صراحت آمده که مهدی از اولاد عباس است. این را سیوطی در الجامع الصغیر آورده است (۱۰) و به دنبال او، منادی در فیض القدیر که شرح الجامع الصغیر است گفته است: ابن جوزی میگوید: یکی از روات این حدیث، محمد بن لید مقری است که ابن عدی گفته است: او جاعل حدیث است و در حدیث دخل و تصرف و اسناد و متون را مخدوش میکند، ابن ابی معشر هم میگوید: او کذّاب است و سمهودی درباره وی میگوید: حدیث راویان قبل و بعد از او، از حدیث او معتبر است ولی این محمد بن ولید، بسیار جاعل است. (۱۱)
ابن عساکر این حدیث را از قتاده و او از سعید بن مسیب به نقل از عثمان بن عفان چنین آورده است که عثمان گفت: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «مهدی از فرزندان عمویم عباس است».
دارقطنی میگوید: این حدیث به سبب روایت قتاده از سعید بن مسیب از عثمان بن عفان و نیز روایت سلیمان از قتاده ناشناخته و عجیب می نماید و تنها محمد بن ولید آن را نقل کرده است. (۱۲)
ابن حماد این حدیث را در الفتن آورده میگوید: ولید از شیخ و او به نقل از یزید بن ولید خزاعی و او از کعب روایت کرده که گفت: مهدی از نسل عباس است. (۱۳)
این حدیث به سبب آن که سخن کعب است، بی اعتبار است و علاوه بر آن، چون از شیخی ناشناس نقل شده از اعتبار ساقط است.
بسیاری از علمای اهل سنت از جمله سیوطی، ابن حجر و صبان و ابوالفیض این حدیث را ضعیف شمردهاند. (۱۴)
احادیث دیگری هم هست که متن آن با حدیث فوق تفاوت دارد و در آن ها به این که مهدی از نسل عباس است اشاره شده است، در این جا مفصلاً به این احادیث می پردازیم:
حدیث اول: «مردی از فرزندان عباس قیام میکند».
این حدیث از ابن عمر نقل شده اما بر این که این مرد همان مهدی موعود است تصریح نشده است، به علاوه، حدیث به ابن عمر ختم شده و از او فراتر نرفته است. (۱۵)
حدیث دوم: این حدیث را متقی هندی در کنز العمال و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ذهبی در میزان الاعتدال و ابن حجر در لسان المیزان آوردهاند که از نظر الفاظ با حدیث فوق اختلاف دارد. متقی هندی میگوید: رسول خدا (ص) خطاب به عباس فرمود: «ای عموی پیامبر، خدای متعال اسلام را با من آغاز کرد و با یکی از فرزندان تو به پایان خواهد برد، او کسی است که عیسی بن مریم (ع) به او اقتدا میکند». (۱۶)
او در جای دیگر همین حدیث را به این صورت آورده است: «ای عباس، خدای متعال این کار را با من شروع کرد و با یکی از فرزندان تو به پایان خواهد بُرد. او زمین را که پر از جور و ستم شده، از عدل و داد پر خواهد کرد؛ اوست که بر عیسی (ع) امامت نماز میکند». (۱۷) در دنباله آن میگوید: دارقطنی این حدیث را به تنهایی نقل کرده و خطیب و ابن عساکر هم آن را آوردهاند و خطیب بغدادی سند حدیث را ذکر کرده، میگوید:
«ابو عبدالله محمد بن عبدالواحد بن محمد بن جعفر به نقل از محمد بن مظفر و او از محمد بن مخلّد بن حفص و او به نقل از محمد بن نوح بن سعید بن دینار مؤذن روایت کرد که گفت: پدرم از قول عبدالصمد بن علی و او از پدرش به نقل از جدش عباس روایت کرد که عباس گفت: رسول خدا (ص) بر مرکب نشسته بود که نگاهش به عباس افتاد و فرمود: ای عباس، او جواب داد: بله ای پیامبر خدا، پیامبر فرمود: “ای عموی پیامبر، خدا اسلام را با من آغاز کرد و با یکی از فرزندان تو پایان خواهد داد، او کسی است که بر عیسی بن مریم (ع) امامت نماز میکند”». (۱۸)
ذهبی در شرح این حدیث میگوید: این خبر درباره مهدی دروغ است و متذکر شده که دارقطنی این حدیث را ضعیف دانسته است. (۱۹)
ابن حجر درباره این حدیث بعد از نقل عبارت ذهبی میگوید: «عبارت “از پدرش نوح بن سعید” در سلسله روات، نامعلوم و مبهم است». (۲۰) این حدیث از طریق محمد بن مخلّد که مردی ضعیف الحدیث است نقل شده است. ذهبی از این که خطیب بغدادی او را ضعیف شمرده تعجب کرده و میگوید: این حدیث را از محمد بن مخلّد عطار روایت کرده و عجیب این که خطیب، آن را در تاریخ بغداد آورده و او را ضعیف نشمرده است و به سبب بی اعتباری او، آن را مسکوت گذاشته است. (۲۱) پس، این حدیث از درجه اعتبار ساقط است.
حدیث سوم از ام فضل، دختر حارث هلالیه است که در حدیثی طولانی به این جا می رسد: رسول خدا (ص) به عمویش عباس فرمود: «ای عباس، چون سال ۱۳۵ فرا رسد، حکومت به تو و فرزندان تو از جمله سفاح و منصور و مهدی خواهد رسید». (۲۲)
محمد طاهر بن هندی فتنی (متوفا ۹۸۶ ق) شرحی بر این حدیث نوشته و آن را باطل شمرده است. (۲۳) اما ذهبی در میزان الاعتدال درباره آن گفته است: این حدیث را ابوبکر بن ابی داود و گروهی دیگر از احمد بن راشد که این حدیث را از روی جهل ساخته است (۲۴)، روایت کردهاند. اصل این حدیث را برهان الدین مجلسی در کشف الحثیث ذکر کرده است. (۲۵)
این حدیث سوم بود و نظر علمای رجال اهل سنت درباره آن نشان می دهد که چنین حدیثی برای معارضه با احادیث متواتر که امام مهدی را منتسب به اهل بیت و از فرزندان فاظمه و فرندش حسین می داند، ساخته شده است.
نظیر این حدیث به نقل از ابن عباس به بالا در البدایه و النهایه آمده است که ابن عباس گفته است: «سفاح و منصور و مهدی از ما هستند»، ابن کثیر در شرحی بر این حدیث میگوید: «این اسناد ضعیف است و ضحاک از ابن عباس چیزی نشنیده و این حدیث، منقطع است». (۲۷)
این ها احادیثی بود که تصریحاً یا تلویحاً مهدی را از اعقاب عباس می دانند.
نویسنده: سید نذیر یحیی الحسنی
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی
پی نوشت ها :
۱- مسند احمد، ج ۵، ص ۲۷۷ .
۲- القول المسدّد فی الذبّ عن المسند للامام احمد، ص ۴۲ .
۳- الموضوعات، ج۲، ص ۳۹ .
۴- همان جا.
۵- سنن ابن ماجه، ج۲، ص ۱۳۶۶، حدیث ۴۰۸۲ .
۶- سنن ترمذی، ج۴، ص ۵۳۱، حدیث ۲۲۶۹ .
۷- کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۲، ص ۹۰ .
۸- همان، ج۱۴، ص ۵۹ .
۹- الغیبه، طوسی، ص ۴۵۳ .
۱۰- الجامع الصغیر، ج۲، ص ۶۷۲، حدیث ۹۲۴۲ .
۱۱- فیض الغدیر فی شرح الجامع الصغیر، ج۶، ص ۳۶۱، حدیث ۹۲۴۲ .
۱۲- تاریخ مدینه دمشق، ج۳۵، ص ۴۱۴ .
۱۳- الفتن، ص ۲۳۰ .
۱۴- الحاوی للفتاوی، ج۲، ص ۸۵؛ الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، ص ۱۶۶؛ اسعاف الراغبین فی سیره المصطفی، ص ۱۵۱؛ ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون یا المرشد المبدی لعناد طعن ابن خلدون فی احادیث المهدی (عج)، ص ۵۶۳ .
۱۵- خرید العجائب و فریده الغرائب، ص ۱۹۹ .
۱۶- کنزالعمال فی سنن الاقوال و الأفعال، ج۱۴، ص ۲۷۱، حدیث ۳۸۶۹۳ .
۱۷- همان، حدیث ۳۸۶۹۴ .
۱۸- تاریخ بغداد، ج۴، ص ۹۳؛ در جلد ۴، ص ۳۳۹ نیز آن را آورده که محمد بن مخلد نیز در سلسله سند آن آمده است.
۱۹- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۴، ص ۵۷ .
۲۱- لسان المیزان، ج ۵، ص ۴۰۸ .
۲۲- معجم احادیث امام المهدی (عج)، ج۱، ص ۱۸۲ .
۲۳- تاریخ مدینه دمشق، ج۲۶، ص ۳۵۲ .
۲۴- تذکره الموضوعات، ص ۱۰۰ .
۲۵- میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱، ص ۹۷ .
۲۶- الکشف الحثیث عمّن رَمیبوضع الحدیث، ص ۴۵ .
۲۷- البدایه و النهایه، ج۶، ص ۲۷۵ .
منبع :الحسنی، سید نذیر یحیی، ۱۳۸۹، مصلح جهانی، ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.