ابراهیم (ع) خنجر را از بقچه اش بیرون آورد و نگاهی به اسماعیل (ع) کرد که در کنارش نشسته بود و با صبوری در انتظار اجرای فرمان خدا بود. وقتی به او گفته بود: «در خواب دیده ام که تو را ذبح میکنم.» تنها شنیده بود: «پدر جان فرمان خدا را انجام بده ان شاء الله مرا از صابرین خواهی یافت»… بیابان داغ داغ بود و داغ تر از خورشیدی که می سوخت، جگر حسین(ع) بود. عطش، باعث شده بود نگاهش تار شود…
۱ . ابراهیم خلیل الله (علیه السلام)
ابراهیم (ع) خنجر را از بقچه اش بیرون آورد و نگاهی به اسماعیل (ع) کرد که در کنارش نشسته بود و با صبوری در انتظار اجرای فرمان خدا بود. وقتی به او گفته بود: «در خواب دیده ام که تو را ذبح میکنم.» تنها شنیده بود: «پدر جان فرمان خدا را انجام بده ان شاء الله مرا از صابرین خواهی یافت» (۱)
ابراهیم (ع) خنجر را بر روی سنگی که نزدیکش بود کشید. نمی خواست در انجام این فرمان، کوتاهی کند و از طرفی نمی خواست اسماعیل با خنجری کُند به استقبال درد برود.
همانطور که خنجر را بر روی سنگ میکشید، اسماعیل (ع) را دید که نزدیک او نشست. اسماعیل (ع) دستش را روی شانه ی پدر گذاشت و گفت: «پدر جان جوری مرا قربانی کند که چشمت به چشم من نیفتد. مبادا محبّت پدری ات غلیان کند. دست و پایم را هم ببند که دست و پا نزنم. به مادرم هم چیزی از این ماجرا نگو.» (۲)
ابراهیم (ع) سری به نشانه ی تایید تکان داد. خنجر تیز تیز شده بود. اسماعیل (ع) را آماده کرد و بسم اللهی گفت و خنجر را به گلویش کشید. نبُرید. دوباره و دوباره کشید و دوباره و دوباره نبُرید.
ابراهیم (ع) نگران و مضطرب خنجر را به گوشه ای انداخت. می ترسید که خدایش قربانی اش را نپذیرفته باشد. ناگهان صدایی آمد: «ابراهیم! قربانی ات را پذیرفته ایم؛ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (و به جای اسماعیل ذبح عظیمی را جایگزین نمودیم)» (۳)
۲. حضرت سیدالشّهدا (ع)
بیابان داغ داغ بود و داغ تر از خورشیدی که می سوخت، جگر حسین(ع) بود. عطش، باعث شده بود نگاهش تار شود. (۴)
نگاهی به دشت کرد؛ سربازان لشکر عمر بن سعد، سنگ و نیزه و شمشیر به دست ایستاده بودند و کفتار گونه نگاهی طعمه وار به او دوخته بودند. نگاهی به سوی خیمه ها کرد؛ یک طرف حبیب در سرای خود به خون تپیده بود، طرفی دیگر جون، غلام سیه چهره اش، سپید روی گشته بود، یک طرف دیگر، زهیر، بدنش را مهمان تیرها کرده بود. قاسم و علی (علیهما السلام) در کنار هم به سوی خداوند شتافته بودند و آن سوی خیمه ها عباّس علمدارش…
سرش را بلند کرد و فریاد زد: «آیا دفاع کننده اى هست که از حریم حرم رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) دفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که در مورد ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید آنچه در نزد خدا است از ما دادرسى کند؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه در نزد خدا است، به ما کمک کند؟» (۵)
با بلند شدن صدای دادرسی اباعبدالله (ع) صدای حزن آلود زنان از سوی خیمه ها بلند شد. امام به طرف آنان رفت. زینب (سلام الله علیه)، از خیمه بیرون آمد در حالی که شش ماهه ی او را در دست داشت. سراسیمه گفت: «برادر جان! این طفل تو سه روز است چیزی نخورده است. برای این نوزاد کمی آب بطلب.» (۶)
امام، علی (ع) را بر دست بلند کرد و کوفیان را خطاب قرار داد: «ای مردم! شما شیعیان من و خویشان مرا کشتید، و از آنها همین کودک باقى ماند، که از شدّت تشنگى، دهان را باز و بسته مى کند، او را با اندکى آب، سیراب کنید.» (۷)
ناگهان، از بلندای دست حسین (ع)، خون فواره زد. کسی با تیز سه شعبه، گلوی اصغر (ع) را با خنکای پیکان خنک کرده بود. حسین (ع) خون را با دستها میگرفت و به آسمان می پاشید: «خدایا این قربانی را از من بپذیر.» (۸)
شباهت حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع)
۱. هر دو برای خداوند قربانی کردند؛ قربانی حضرت ابراهیم (ع) در آخرین لحظات از آسمان رسید: قوچی که خداوند در همان لحظه (بدون پدر و مادر) خلق کرده بود. (۹) و امام حسین (ع) چندین پسر و چندین برادر و چندین خویشاوند خود را فدای خداوند بلندمرتبه کرد.
۲. هر دو فقط از خداوند استمداد طلبیدند. زمانی که حضرت ابراهیم (ع) در آتش بود، حتّی یاری فرشتگان را نیز نخواست و فرمود: «خداوند وضع مرا می داند و همین کافی است.» (۱۰)
در کربلا، امام حسین (ع) یاری فرشتگان و جنّیان را رد کردند و فقط بر خدای خود توکّل کردند. بدین ترتیب با شهادت خود، آتش دوزخ را برای بسیاری از دوستداران خود سرد و سلامت کردند. (۱۱)
پی نوشت:
۱. صافات: ۱۰۲
۲. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، داستان پیامبران یا قصههای قرآن از آدم تا خاتم، ترجمه یوسف عزیزی، تهران، انتشارات هاد، ص ۲۲۸؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵
۳. صافات: ۱۰۵- ۱۰۷
۴. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف منظوم یا معارج المحبه( منظوم فارسى لهوف)، ترجمه علی حائری محلاتی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، ص ۹۷؛ با استفاده از همان.
۵. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی، نشر مطهر، ص ۱۴۱
۶. همان، ص ص ۱۴۲
۷. همان، ص ۱۴۳
۸. همان.
۹. ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، ترجمه یعقوب جعفرى، قم، نسیم کوثر، ج۱، ص ۹۳؛ با استفاده از همان.
۱۰. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۶۳؛ به نقل از شوشتری، جعفر، خسائس الحسینیه، نشر آرام دل، ص ۴۶۹
۱۱. همان، ج ۱۲، ص ۶۰۵؛ به نقل از همان.
پ.میعاد