شیرزن کربلا
هنگامیکه زینب کبری (ع) را همراه بازماندگان شهدای کربلا وارد مجلس عبیداللّه زیاد (استاندار یزید در کوفه) نمودند. زینب (ع) به طور ناشناس در گوشه ای نشست . ابن زیاد – این زن کیست ؟
گفته شد، زینب (ع) دختر علی (ع) است . ابن زیاد خطاب به زینب سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و دروغ شما را در گفتارتان نمایاند. زینب خطاب به ابن زیاد – تنها آدم فاسق، رسوا میشود، و بدکار دروغ میگوید، و او دیگری است، نه ما. ابن زیاد – دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟ زینب – ما رایت الا جمیلا…: بجز خوبی، ندیدم، اینها افرادی بودند که خداوند شهادت را برای آنها مقدر کرد، و آنها به نبردگاه خود شتافتند و به همین زودی خداوند میان تو و آنها، جمع کند، تا تو را به محاکمه کشند، بنگر که در آن دادگاه، پیروزی از آن کیست ؟، مادرت به عزایت بنیشیند ای پسر زن بدکاره . روایت کننده گوید: ابن زیاد با شنیدن این گفتار(کوبنده) به خشم آمد و با کمال گستاخی گفت : با کشته شدن حسین گردنکش و افرادی از بستگانت که از فرمان من سرپیچی کردند، خداوند دلم را شفا داد. زینب لعمری لقد کهلی و قطعت فرعی واجتثثت اصلی فان کان هذا شفاک فقد شفیت . : سوگند به جانم، که تو بزرگ فامیل مرا کشتی، و شاخه های مرا بریدی، و ریشه مرا کندی، اگر شفای دل تو در این است باشد. ابن زیاد – این زن، چه با قافیه، سخن میگوید و بجان خودم، پدرش علی (ع) نیز شاعری بود قافیه پرداز. زینب – زن را با قافیه چکار؟.
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی
التماس دعا