ولایت شیطان، دری که به سمت هلاکت باز می شود

بعد از قرار گرفتن انسان تحت ولایت شیطان، امیدى به صلاح و رستگارى و سلامت و سعادت نمى‏ماند و دیگر خداوند متولى امر او نگشته، در عوض شیطان مولاى او و او ولى شیطان خواهد شد و این همان هلاکت است.

 

“یَأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کاَنَ لِلرَّحْمَانِ عَصِیًّا/ اى پدر، شیطان را مپرست، زیرا شیطان خداى رحمان را نافرمان بود.

یَأَبَتِ إِنىّ‏ِ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَانِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَنِ وَلِیًّا/ اى پدر، مى‏ترسم عذابى از جانب خداى رحمان به تو رسد و تو دوستدار شیطان باشى.”

این دو آیه که آیات ۴۴ و ۴۵ سوره مریم هستند گوشه ای از داستان دعوت به تسلیم در برابر حق و ترک اوامر شیطان از سوی حضرت ابراهیم (ع) را بیان می‌کند. همچنان که در ترجمه این دو آیه نیز مشخص است پدر حضرت ابراهیم مخاطب عبارات تنذیری این پیامبر بزرگ الهی است.

علامه طباطبایی معتقدند مراد از “عبادت” در”یَأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ” اطاعت است، هم چنان که در آیه‏” ألَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ …”به این معنا آمده پس نهى از عبادت شیطان، نهى از اطاعت او در هر چیزى است که به آن امر مى‏کند، و یکى از چیزهایى که بدان امر مى‏کند عبادت غیر خدا است.

آیت الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه موضع مشابهی در این باره دارد و معتقد است: معنى عبادت و پرستش آن قدر وسیع است که حتى گوش دادن به سخن کسى به قصد عمل کردن به آن را نیز شامل مى‏گردد و نیز قانون کسى را به رسمیت شناختن یک نوع عبادت و پرستش او محسوب مى‏شود.

این مفسر حدیثی از پیامبر اعظم (ص) در این باره نقل میکند که:”من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان کان الناطق عن اللَّه عز و جل فقد عبد اللَّه و ان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس/ کسى که به سخن سخنگویى گوش فرا دهد (گوش دادن از روى تسلیم و رضا) او را پرستش کرده، اگر این سخنگو از سوى خدا سخن مى‏گوید خدا را پرستیده است، و اگر از سوى ابلیس سخن مى‏گوید ابلیس را عبادت‏.”

اما علامه طباطبایی در ادامه بحث درباره این دو آیه به دعوت حضرت ابراهیم (ع) از پدرشان برای دست شستن از پرستش بتان و تسلیم در برابر خداوند اشاره می‌کنند و می نویسند: بعد از آنکه ابراهیم (ع) پدر را به پیروى خود دعوت کرد تا به سوى صراط سوى رهبریش کند، خواست تا او را در قبول این دعوت، تحریک و تشویق نموده و نسبت به گمراهى که در آن است متنبه ساخته یک باره از پرستش بتها بازش بدارد لذا این معنا را خاطرنشان کرد که بت‏پرستى نه تنها لغو و بتها فاید نفع و ضررند، بلکه در معرض این است که صاحبش را به مورد هلاکت وارد، و در تحت ولایت شیطان داخل سازد، که پر واضح است بعد از قرار گرفتن در تحت ولایت شیطان دیگر امیدى به صلاح و رستگارى و سلامت و سعادت نمى‏ماند.

براى اینکه عبادت بتها با در نظر داشتن اینکه مستحق عبادت، خداى سبحان است، چون رحمانى است که همه رحمت‏ها به او منتهى مى‏گردد، و نیز تقرب به آنها از ناحیه شیطان و تسویلات و اغوائات او است، و همه مى‏دانند که شیطان نافرمان خدا و مصر در نافرمانى او، و مخصوصا در اخص حقوق او یعنى عبادت او است، و با این حال معلوم است که در عبادت او و تقرب به او خوف آن است که رحمت خدا که همان هدایت به سوى‏سعادت است از آدمى منقطع گشته، عذاب خذلان بر او نازل گردد، و دیگر خداوند متولى امر او نگشته، در عوض شیطان مولاى او و او ولى شیطان خواهد شد، و این همان هلاکت است.

پس معناى دو آیه (و خدا داناتر است) این مى‏شود که اى پدر! شیطان را در آنچه به تو دستور مى‏دهد، و از آن جمله به عبادت بتها وادار مى‏کند اطاعت مکن، چون شیطان خودش نافرمان خدا و مصر در نافرمانى او است، که او خود یگانه مصدر همه رحمتها و نعمتها است، پس چنین کسى که مصدر همه نعمتها را نافرمانى مى‏کند جز به نافرمانى خدا و محرومیت از رحمت او فرمان نمى‏دهد، و اگر من تو را از اطاعت شیطان نهى مى‏کنم براى این است که مى‏ترسم عذاب خذلان خدا تو را بگیرد و رحمتش از تو قطع شود، و سرپرستى جز شیطان برایت باقى نماند، آن وقت تو ولى شیطان شوى و شیطان مولاى تو گردد.

این مفسر در ادامه بحث روی این دو آیه، سه نتیجه گیری مهم را یادآور می‌شود؛ اول اینکه: مراد از عبادت، در جمله‏” لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ”، اطاعت است، و کلمه” شیطان” که به معناى شریر است نیز دخالت در این حکم دارد.

دوم اینکه: وجه تبدیل اسم” اللَّه” به وصف” رحمان”، در دو جاى آیه این است که چون وصف رحمت نیز در هر دو حکم دخالت دارد، زیرا اینکه خدا مصدر همه رحمتها و نعمتها است باید باعث آن شود که دیگر کسى اصرار بر نافرمانى او نکند و آن را قبیح بداند پس صحیح است که از نافرمانى او نهى شود، و نیز مصدریت او براى هر رحمت باعث مى‏شود که آدمى از عذاب او که ملازم با امساک او از رحمت خویش است بترسد، و از این که مشمول نقمت و شقوت گردد بیمناک باشد.

سوم اینکه: مراد از عذاب، خذلان و یا چیزى به معناى خذلان، مانند امساک از رحمت و به خود واگذارى است، و اینکه بعضى‏گفته‏اند: مراد از آن، عذاب اخروى است، گفتارى است که سیاق با آن مساعدت ندارد.

 

شبستان

همچنین ببینید

نشست 157

از صهیونیسم یهودی تا نظم نوین جهانی

نشست ۱۵۷ فرهنگ مهدوی با عنوان «از صهیونیسم یهودی تا نظم نوین جهانی» با مشارکت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *