عار بهتر است یا نار؟ “آیت الله مجتبی تهرانی”

در جنگ جمل امیرالمومنین علیه السلام برای ارشاد زبیر او را صدا زد و داستانی را که زبیر نتوانست منکرش شود بیان کرد اما چرا زبیر جنگ را ترک کرد اما به یاری امیرالمومنین علیه السلام نشتافت؟

 

در جنگ جمل، طلحه و زبیر بیعتشان را با علی شکستند! علی(علیه السلام) وقتی که با آنها روبه رو شد، زبیر را صدا زد که زبیر، بیا کارت دارم!
حضرت خودش را خلع سلاح کرد و با لباس عادی جلو رفت! امّا زبیر با همان پوشش مسلحانه اش جلو آمد.

علی(علیه السلام) به زبیر فرمود: چرا به جنگ من آمده ای؟ او هم پاسخی داد که مورد بحث نیست. بعد علی(علیه السلام) گفت: این مطلبی را که می‌گویی، دروغ است!
زبیر هم نتوانست حرف حضرت را انکار کند!
یعنی زبیر پذیرفت که دلیلش برای جنگ با علی، دروغ و خلاف واقع است. لذا محکوم شد که ادعایش دروغ است.

بعد امیرالمؤمنین به زبیر گفت: من می خواهم جریانی را برایت یادآوری کنم؛ روزی به دیدار پیغمبر آمده بودی و حضرت سوار بر مرکب بود. همین که چشم حضرت به من افتاد، سلام کرد. یعنی پیغمبر پیش از من، به من سلام کرد. تو آنجا خندیدی و گفتی: یارسول الله؛ علی از تکبّرش دست بر نمی دارد! یادت هست که پیغمبر فرمود: علی اصلاً تکبّر ندارد. بعد رو به تو کرد و فرمود: آیا علی را دوست داری؟ تو هم گفتی: به خدا قسم که او را دوست می دارم! بعد پیغمبر به تو فرمود: والله که روزی از روی ظلم با او خواهی جنگید. یادت هست؟!
زبیر نتوانست انکار کند و همینکه ماجرا را شنید، گفت: «استغفرُالله ربّی و اتوب و الیه» من این ماجرا را فراموش کرده بودم. اگر این جریان یادم بود، به جنگ با تو نمی آمدم؛ ولی چه کار کنم که کار از کار گذشته، دو لشگر مقابل هم صف کشیده‌اند و بیرون رفتن از جنگ برای من عار است!
امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: عار بهتر از نار نیست؟!

زبیر هم برگشت و رفت. عبدالله پسرش جلو آمد و گفت: این صحبت ها چه بود؟ زبیر هم گفت: علی(علیه السلام) مطلبی را به یاد من آورد که فراموش کرده بودم؛ من دیگر دست از جنگ برداشتم و به جنگش نمی روم. برای همین کناره گیری کرد و رفت.

این چه تفکّری بود که زبیر را به این نتیجه رساند که صحنه را ترک کند و برود؟ چرا زبیر وقتی فهمید این کارش باطل است، رفت و همراه علی نشد؟! برای اینکه فکر می‌کرد آدم می تواند نه با حق باشد و نه با باطل؛ خیال می‌کرد اینطوری می تواند خودش را نجات دهد.

درست است که با ترک میدان جنگ، به شقاوت رویارویی با امیرالمؤمنین دچار نشد، ولی این آخر کار نبود. یعنی حتّی با این کار، به راه حق نرفت؛ چون انسان یا با حق است و در راه درست، یا با باطل است و در گمراهی!
لذا همینکه با حق نباشی، بر باطلی؛ همان طور که با علی بودن، یعنی بر باطل نبودن.

 

صدای شیعه

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *