بازخوانی یک پرونده – نگاهی به فیلم طالع نحس
تفکر آخر الزمانی
شاید با توجه به فیلم رمز داوینچی خیلی راحت تر بتوان در مورد طالع نحس صحبت کرد. در دو صحنه فیلم همان عدد ۶۶۶ مشاهده می شود. یک بار توسط عکس های همان عکاس مذکور از جسد پرستاری که خودکشی کرد و عدد ۶۶۶ بر قسمتی از دست راستش نقش بسته بود و دیگری وقتی تورن، آن را در میان موهای دیمین و بر فرق سر او مشاهده می نماید.به نظر می رسد که دیمین و حامیانش در جهت عملی ساختن همان تفکر ۶۶۶ که در رمز داوینچی رازش برملا شد، تصویر می شوند و البته نمایش پی در پی این دو فیلم نیز نمی تواند خالی از تعبیر و تفسیر مربوطه باشد. تفکری که بنا به اظهار همان فیلم، از انجمن سری خانقاه یهود و از اوائل هزاره دوم میلادی برمی آید که امروزه در برخی از فرقه های عرفانی یهود همچون کابالا تبلور یافته است. تفکری کهاندیشه صهیونیسم را برای دستیابی به اهدافش یاری می دهد. در جملاتی که پدر برنان در صحنه ای از فیلم به نقل از کتاب مقدس نقل می کند و بعداً هم در صحبت های مابین رابرت تورن و عکاس برای گشودن راز دیمین چند بار نقل می شود، گفته می شود که: وقتی قوم یهود به صهیون باز گردد و ستاره دنباله داری آسمان را بشکافد و… او از دریای ابدی برمی خیزد و ارتشی در کرانه های آن به وجود می آورد تا هر کس در مقابل برادرش بایستد… این نوع تفکر آخر الزمانی که بهتر است (همچنانکه در همان اول فیلم هم از قول کشیشی گفته می شود) در اینجا باور آرماگدونی نامیده شود، در بسیاری از آثار به اصطلاح ترسناک هالیوود به انحا گوناگون تبلیغ شده و هرگونه مقابله با آن بیهوده تلقی می شود.
دقیقاً ۳۰ سال پیش در روز ششم ژوئن ۱۹۷۶، فیلم طالع (که با نام طالع نحس در ایران به نمایش درآمد) به کارگردانی ریچارد دانر روی پرده رفت و کمپانی سازنده اش برای نمایش آن روی تاریخ نمایش فیلم یعنی ۶/۶/۱۹۷۶ تأکید فراوانی کرد تا به عدد ۶۶۶ در سمت راست تاریخ مزبور برسد. همان کاری که امسال هم برای بازسازی آن انجام شد و به رغم اینکه عنوان اصلی فیلم طالع ۶۶۶ است، اما روی تاریخ نمایش آن یعنی ۶/۶/۲۰۰۶ (به صورت ۶/۶/۰۶) تبلیغات مفصلی صورت گرفت تا تمرکز مخاطب را بر عدد فوق هدایت نمایند.
شاید بسیاری از تماشاگران آثار سینمای آمریکا مطلع باشند که در برخی فیلم های هراس ماورایی که به داستان شیطان و اعوان و انصارش می پردازد، شماره ۶۶۶ همواره به عنوان علامت و عدد شیطان معرفی شده است. حتی در فیلم کمدی مسحور با بازی برندن فریزر که معامله ای فاوست گونه با شیطان (با ایفای نقش الیزابت هرلی) انجام می داد، هر گاه که می خواست توسط خانم شیطان از دنیای رویایی اش به جهان واقعیت برگردد و ناچار بود با وی تماس بگیرد، به وسیله دستگاه موبایلی که در اختیارش گذاشته شده بود، شماره ۶۶۶ را می گرفت!!
در بسیاری از مناطق آمریکا و یا اروپا، بنابر اعتقاداتی که در بخش مکاشفه رویدادهای آخر زمان از عهد جدید کتاب مقدس هم آمده است، شماره ۶۶۶، عددی نحس به شمار می آید (جملات کتاب مقدس چنین است: سپس جانور عجیب دیگری دیدم که از داخل زمین بیرون آمد… بزرگ و کوچک، فقیر و غنی، برده و آزاد را وادار کرد تا علامت مخصوص را روی دست راست یا پیشانی خود بگذارند و هیچ کس نمی توانست شغلی به دست آورد تا چیزی بخرد، مگر این که علامت مخصوص این جانور، یعنی اسم یا عدد او را برخود داشته باشد. این خود معمایی است و هر که باهوش باشد می تواند عدد جانور را محاسبه کند. این عدد، اسم یک انسان است و مقدار عددی حروف اسم او به ۶۶۶ می رسد.)
حتی امسال در خبرها آمد که عده زیادی از مردم در روز ششم ژوئن یعنی همان ۶/۶/۲۰۰۶ به سر کار خود نرفته و برای دور ماندن از بلایای آسمانی در خانه مانده اند!! در همان خبرها هم آمده بود که برعکس این عده، تعدادی دیگر عدد فوق را خوش یمن قلمداد نموده و حتی اجرای برنامه های مهم خود از قبیل برگزاری مراسم عقد و عروسی را به روز مربوطهانداخته اند!!
اما برای درک بهتر مطلب ناچارم به کتاب و فیلم رمز داوینچی ارجاع بدهم که در مقاله مربوط به آن (در همین روزنامه و در همین صفحه) نوشتم، کلید رمزگشایی بسیاری از آثار سؤال برانگیز سینمای هالیوود بوده، هست و خواهد بود.
در آن فیلم و داستان در قالب یک ماجرای معمایی، بسیاری از علائم و نشانه های منتسب به شرک و شیطان را جعل کلیسای قرون وسطی و پادشاهانی همچون کنستانتین می داند که برای مخفی کردن اصل و حقیقت مسیحیت، علامتها و نشانه های مهم مذاهب پیش از آن همچون ستاره پنج پر را منتسب به شیطان دانستند و بالعکس نشانه های شرک آمیز را با دین مسیح درآمیختند. جالب اینکه در همین کتاب، شیطانی خواندن اینگونه علائم را نتیجه فیلم ها و آثار سینمای هالیوود می داند! در بخشی از نخستین دیدار مشترک بازرس فرانسوی و پروفسور آمریکایی با جسد مرموز در موزه لوور، بازرس به پروفسور می گوید: آقای لنگدن، ستاره پنج پر باید مربوط به شیطان باشد. شما آمریکایی ها با فیلم های ترسناک خود این را ثابت کردید. لنگدن اخم کرد. حق با او بود. هالیوود ستاره پنج پر را سمبل شیطان نشان می داد، در حالی که ریشه ستاره، خدایی بود…
و حالا در کتاب و فیلم فوق که از دل همان هالیوود به در آمده، پرفسور لنگدن می گوید: من به شما اطمینان می دهم، بی توجه به آنچه در فیلم ها دیده اید، تفسیر شیطانی ستاره پنج پر غلط و نادرست است. هر چند سمبل زنانگی است، در گذر سالها مفهوم آن تحریف شده است. خیلی عادی است که در زمان شکل گیری قدرتی جدید سمبل های قدیمی تغییر ماهیت بدهند، برای مثال سه شاخه قدرت به چنگال دو شاخه شیطان، کلاه نوک تیز مرد عاقل به نشان جادوگری و سمبل های الهی به علامت های شیطانی تبدیل شوند…
در دنباله همین نشانه شناسی رمز داوینچی است که به همان عدد معروف ۶۶۶ هم برخورده و در پایان فیلم، به تعبیر متفاوتی از آن می رسیم. در همان ابتدای ورود پروفسور آمریکایی به موزه لوور پاریس، با هرم هایی شیشه ای مواجه می شویم که هر یک از ۶۶۶ قطعه شیشه ساخته شده اند و در کتاب تأکید می شود که لنگدن می خواست دراین باره نظر بازرس را بداند که آیا آن را عدد شیطان می داند یا خیر؟
در پایان فیلم، همین هرم های ۶۶۶ قطعه ای، پروفسور را به نهانگاه ابدی جام مقدس و راز مسیحیت حقیقی (به زعم نویسنده و سازندگان فیلم) رهنمون می سازد و در حقیقت این علامت پاگان (شرکت آمیز و شیطانی) را نشانه ای مقدس و رهایی بخش تلقی می کند.
حالا به خوبی می توان ورای آثاری همچون طالع نحس و امثال آن را تحلیل نمود و حلاجی کرد. به خاطر دارم در همان زمان (در سالهای اول پیروزی انقلاب) که فیلم های طالع نحس، بخصوص قسمت دوم آن را بر روی نوارهای ویدئویی بتاماکس می دیدیم، بعضی تحلیل می کردند که در این فیلم ها، قصد سازندگان، به نوعی تبلیغ صهیونیسم و شکست ناپذیری آن و همچنین سرنوشت محتومش برای غلبه بر دنیا بوده است، اگر چه دیمین یعنی شخصیت اصلی فیلم به عنوان سمبل این تبلیغ، ظاهراً کودکی معصوم است که حتی از سرنوشت خود تنفر نشان داده می شود(در صحنه ای از قسمت دوم فیلم طالع نحس که در سال ۱۹۷۸ به کارگردانی دان تیلر و با بازی ویلیام هولدن روی پرده رفت، دیمین که در این قسمت، نوجوانی ۱۳-۱۴ ساله شده و تحت سرپرستی عمویش قرار دارد، در مدرسه نظام از زبان مسئولش می شنود که مأموریتی خاص دارد و نشانه آن مأموریت، عدد ۶۶۶ در فرق سرش است، وقتی آن عدد را در میانه موهایش می یابد، به شدت ناراحت شده و حتی قصد خودکشی دارد که همان مسئول، وی را از این کار بازداشته و تقدیرش را چنین می داند.) از قضا معصوم نشان دادن عامل اصلی اجرای فرامین شیطان و تلاشش برای گریز از این طالع ناخواسته، به نوعی توانست حس ترحم و هواداری برخی مخاطبین فیلم را به شکل عجیبی برانگیزد. (همان طور که در نسخه ۲۰۰۶)، در سکانسی که پدر، دیمین را برای کشتن به کلیسا برده و بچه در زیر چاقوی آخته او دست و پا می زند و کمک می خواهد، تماشاگر ناخودآگاه نسبت به کودک احساس ترحم می نماید! این همان جادو و سحر هالیوود است که حتی موحدین و خداپرستان را هواخواه قطب شیطانی می گرداند!!) همچنین یافتن تصویر آن کودک توسط عموخوانده اش بر دیوار اسرائیل در اورشلیم (در همان فیلم دهه ۷۰) در حالی که دست موجودی عجیب و غریب بر سرش قرار داشت، تأیید دیگری بر نظریه صهیونیستی بودن درونمایه فیلم تعبیر و تفسیر می شد.
در بازسازی فیلم فوق که در دو ماه گذشته بر پرده سینماهای جهان رفت، دقیقاً همان وقایع و سیر اتفاقیه فیلم ۳۰ سال پیش، البته با بازیگران و دست اندرکاران تازه ای به نمایش درآمد.
نوزاد رابرت تورن، سفیر آمریکا به طور مرموزی در بیمارستان جان می سپارد و او برای اینکه همسرش دچار ناراحتی نشود، به پیشنهاد کشیشی در همان بیمارستان، نوزاد دیگری را به فرزندی قبول می کند و نام وی را دیمین می گذارد. به تدریج رفتارهای عجیب و غریبی از دیمین سر می زند و پرستارش نیز در مراسم تولد پنج سالگی اش به طرز تکان دهنده ای خودکشی می کند. کشیشی به نام پدر برنان به رابرت تورن هشدار می دهد که دیمین فرزند انسان نیست، ولی رابرت باور نمی کند تا اینکه ابتدا همسرش در حادثه ای مجروح شده و سپس به شکل مرموزی می میرد. عکاسی، حقایق باورنکردنی را برای تورن شرح می دهد و برای کشف ماجرا همراه او راهی فلسطین و اسرائیل می شود. دیگر برای تورن ثابت شده که باید دیمین را با خنجرهای مقدس از بین ببرد، خصوصاً که عکاس نیز در حادثه ای جان می سپارد. اما تلاش رابرت تورن برای کشتن دیمین در کلیسا، با دخالت پلیس و به قتل رسیدن تورن بی نتیجه می ماند.
البته واضح است که یکی از مهمترین دلائل این بازسازی نعل به نعل، حضور دیوید سلتزر به عنوان فیلمنامه نویس است و فقط ۳۰ سال بعد ساخته شدن فیلم طالع ۶۶۶ و پیروی از کلیشه های روز سینمای هالیوود، باعث شده که کارگردان آن یعنی جان مور از نماهای شوک آور همراه افکت های رایج (که به هیچ وجه در نسخه دهه ۷۰ سابقه نداشت) استفاده کند و دیگر اینکه قطعاً لیوشرایبر در نقش رابرت تورن، سفیر آمریکا، هرگز نتوانسته به گوشه ای هم از نقش آفرینی گریگوری پک در فیلم قبلی برسد.