- در هفت فوریه سال جاری مجله «نیوزویک» گزارشی تحت عنوان: «طغیان در کاخ» چاپ و منتشر کرد که طیّ آن به نام و سمت شخصیتهای برجسته و نو محافظهکار کاخ سفید اشاره کرد که از سیاست بوش سرپیچی نموده و با آن مخالفت کردند. غیر از آن «روزنامه ایندیپندنت» انگلیسی در نهم مارس سال جاری دو صفحه اول روزنامه خود را به بیان نظرات پنج تن از رهبران نومحافظه نوین اختصاص داد که با بوش به مخالفت برخاستند و از دستورات وی سرپیچی نمودند؛ از جمله «ویلیام برکلی»، «فرانسیس فوکویاما»، «آنتونی سولیوان»، «ریچارد پرل»، که این گزارش به بیان نظرات و ایدههای این افراد و خواستهها و اهداف دولت بوش پرداخته بود. سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که آیا طرح و برنامه نومحافظهکاران به پایان رسیده، و یا اصل و مبدأ بوش و دولتش به پایان رسیده است.
من اطمینان ندارم که دولت بوش اصلاً اصول و مبادیی جز استیلا و غلبه بر بخش بزرگتری از جهان داشته باشد بوش سه روز پس از حملات ۱۱ سپتامبر اعلام کرد، حملهای صلیبی را تدارک و رهبری خواهد کرد تا جهان را از شرارت پاکسازی کند اما امید خود را بر بادرفته دید، چون بسیاری از آمریکاییها این سخن را احمقانه و خطرناک یافتند و این باعث شد، محافظهکاران بسیاری موقعیت خویش را از دست بدهند، چون حامی اصلی این شرّ بودند. با این حال ستونهای اصلی این جریان نفوذ خویش را حفظ کردند و به چاپ و انتشار نوشتهها و مطالب خویش در مطبوعات از جمله «روزنامه واشنگتن پست» یا «نیویورک تایمز» یا «لسآنجلس تایمز» ادامه دادند بنابراین با کمال تأسف هنوز ابعاد مهم این جریان که یکی از خطرناک ترین جریانات شکل یافته در تاریخ جدید ایالات متحده به شمار می آید و نفوذ بسیاری در دولت به دست آورده و همچنان از این نفوذ برخوردارند، آشکار نشده علیرغم اینکه دیدگاه آمریکاییها نسبت به آنها بسیار تغییر پیدا کرده و مردم اعتماد خود را نسبت به ایشان از دست دادهاند.
- اما آیا ممکن است این مخالفتها بر دولت بوش تأثیر منفی بگذارد و از قدرت و نفوذ دولت آمریکا بکاهد، با توجه به اینکه تأثیر بسیار زیادی در افزایش اقتدار دولت بوش داشتهاند؟
بله، تأثیراتی خواهند گذاشت، از جمله اینکه بوش دیگر حامی، پشتیبان و پاسداری برای افکار خویش که متأثر از افکار و اندیشههای نومحافظهکاران است، نخواهد داشت، چون تا به حال روال بر این بوده که آنان از دروغها و اشتباهات بوش دفاع و حمایت نمایند و آخرین نمونه آن ترساندن ملت آمریکا از برنامههای هستهای ایران است و شما می دانید، با اینکه دولت یا کشور آمریکا، کشور دمکراتی است، اما همین آزادی خطری برای این کشور به شمار می آید، چون اکثر مردم نادان و بیاطلاع هستند. این باعث میشود تا هرگونه که دولت تمایل داشته باشد، افکار و اندیشههای مردم را شکل دهد و به هر سمتی که بخواهد، آن را سوق دهد که علناً نیز جریان محافظهکاران نوین چنین کردند و در آینده نیز همین کار را انجام خواهند داد.
- در ۲۵ مارس سال جاری مقالهای به قلم شما انتشار یافت و در آن عنوان کردید که اکثر مردم آمریکا در سیاست نادان و جاهل هستند و از آنچه رهبران سیاسیشان انجام میدهند، بیاطلاعند. «مجله ژورنال جغرافی» در نظرسنجی اخیری که منتشر کرد، عنوان نمود که اکثر مردم آمریکا اطلاع ندارند، مرکز ایالتهای آمریکا چه شهرهایی هستند و بسیاری از موقعیت عراق و آمریکا در نقشه جهان که آمریکا در آن مشغول جنگ است، آگاهی ندارند، آیا بیاطلاعی و نادانی ملت آمریکا در نفوذ جریان نومحافظهکار مؤثر است؟
بوش از نادانی و جهالت مردم آمریکا بسیار استفاده میکرد، به همین دلیل توانست برای دومین بار نیز به ریاستجمهوری مردم آمریکا انتخاب شود. رأیدهندگان به بوش که با تفاوت ۱/۸ % آرا بر رقیب دیگر پیروز شدند، تصور میکردند در عراق همه چیز به خوبی پیش می رود، اما یک سالونیم پس از آن، همه دریافتند تصور اینکه همه چیز در عراق بر وفق مراد است، غیرمنطقی است، و اگر چنین میپنداشتند، در واقع اعمال و کردههای دولت را نادیده میگرفتند، به همین دلیل در نمییابند که دولت به نوعی حق و حقوق ایشان را زیر پا گذاشته است. به عنوان مثال مردم آمریکا نام بسیاری از اعضای کنگره یا مجلس سنا را نمیدانند، حتی خود این نمایندگان نیز بسیاری اطلاع ندارند که قوانینی در قانون اساسی آمریکا وجود دارد که این تجاوزات و تعدیها را علیه آمریکا محکوم و این نمایندگان را نیز محکوم مینماید، همچنین اطلاع ندارند که قانون، بازداشت افراد را به دلیل اتهامات واهی توسط دولت محکوم میکند. با اینکه بنیانگذاران آمریکا آرزو داشتند، ایالات متحده کشوری باشد که قانون در آن حرف اول را بزند، اما طی پنج شش سال اخیر به دولت اجازه داده شد، قانون را چه به شکل شکنجه و آزار مردم یا استراق سمع یا دروغ گفتن را زیر پا بگذارد تا کشور را به جنگ علیه کشوری دیگر وادارد. هیچ یک از موارد فوق مهم نبود، و این باعث شد تا بوش تعریف جدیدی از آزادی ارائه دهد و آزادی در حال حاضر آزادیی است که بوش تعریف میکند و مدنظر دولت اوست.
- اشکال دیگر مخالفت و زیر پا گذاشتن قانون توسط دولت بوش کدام است؟
به عنوان مثال مردم آمریکا، این اواخر دریافتند، آژانس امنیت ملی آمریکا، به صورت غیرقانونی اقدام به بازداشت هزاران آمریکایی به اتهامات واهی در سال ۲۰۰۲ کرده است. همچنین چند روز اخیر دریافتیم که به دلیل فشار دولت بر شرکتهای سازنده تلفن، بسیاری از مکالمات تلفنی برای دولت ضبط شدهاند، همچنین دولت دست به بازرسیهایی زده که هیچ کدام آنها قانونی و با مجوز قضایی نبوده است، بنابراین آنچه که دولت بوش انجام میدهد، ناقض حقوق شهروندی در آمریکا به نام دفاع از حقوق بشر است و متأسفانه بسیاری از آمریکاییها از این موضوع بیاطلاعند.
- اما رئیسجمهور آمریکا گفته است که این کارها به دلیل حمایت از مردم آمریکا انجام میشده و کنگره از تمام این اقدامات مطلع است.
بوش همیشه دروغ میگوید، چون کنگره در مواقع نادر و اندک از اقدامات دولت اطلاع مییابد و تمام اقدامات دولت به نام حمایت و دفاع از مردم توجیه میشود و بوش به گونهای عمل میکند که گویی دیکتاتوری منتخب بر آمریکا حاکم است و به دلیل دست یافتن بر آرای بیشتر از حریف خود پیش افتاده و این باعث شده تا تصور کند که چون رأی بیشتری از حریف خود به دست آورده بنابراین می تواند، هر آنچه می خواهد انجام دهد و این اقدامات وی ضروری و الزامی است، در حالی که عدم تعهد و پایبندی خویش را به قانون اساسی نیز اعلام کرده است و قوانین بسیاری توسط وی زیر پا گذاشته شده اما این مهم نیست چون بوش میگوید، این نقض قوانین برای دفاع از کشور مهم است همچنین بسیاری از سیاستمداران مخالف بوش اکنون در «گوانتانامو» به سر میبرند، درحالی که هیچ اقدام مخالفی علیه دولت انجام ندادهاند و آنها را با دیگر متهمانی که به اتهامات واهی از عراق و افغانستان گردآوری کرده، به آنجا فرستاده است. او تمام این کارها را انجام داد تا قدرت مطلق را به دست آورد، در حالی که نمی داند، تمام این اعمال و تداوم خونریزی در عراق و افغانستان، آمریکا را به ورطه خطر بزرگتری میاندازد.
- بوش در سخنرانی هفتگی خویش گذشته تأکید کرد که دولتش تلاش میکند از طریق دستیابی به نوارهای مکالمه تلفنی میلیونها شهروند، «القاعده» را ردیابی کند اما تأکید کرد، این اقدامات به خاطر القاعده و نه صرف آگاهی از مکالمات شهروندان آمریکایی صورت میگیرد.
اگر این اعمال برای مردم توجیه شده است، پس چرا تمام مکالمات یکباره از بین میروند. بوش میگوید، بسیاری از یاران و حامیان القاعده در آمریکا به سر میبرند، در حالی که زمان انتخابات میگفت «هیچ استراق سمعی بدون مجوز قانونی و قضایی صورت نخواهد گرفت» و این را بارها تکرار کرد که البته در آن موقع چنین بود. من تعجب میکنم که آمریکاییها چگونه تمام این دروغها را نادیده میگیرند و به بوش اعتماد دارند و پس از زیر پا گذاشتن قوانین، همچنین تلاشهای وی جهت کسب اقتدار و قدرت مطلق که تمام آنها فاجعهای برای ملت آمریکا به شمار میآید، اطمینان کنند.
- اما آمریکاییها برای دومین بار بوش را انتخاب کردند و همچنان مطبوعات آمریکا تبلیغ میکنند که بوش امانتدار ملت آمریکاست و حافظ این ملت است، شما چه نظری دارید؟
من نظر دیگری دارم، چون تصویر اسمیکه از بوش ارائه شده با آنچه هست تفاوت دارد، به گونهای که حتی از گفتن آن خجالت میکشم، چه برسد که این مطالب را در برنامهای بیان کنم که هزاران خانواده و بیننده ناظر آن هستند. از زمان رسیدن بوش به قدرت، مطبوعات و دستگاههای اطلاعرسانی به سود او به تبلیغ پرداختهاند، چون متأسفانه قانون حاکم در واشنگتن این است که هر که به قدرت برسد، مطبوعات و دستگاههای اطلاع رسانی مقابل او زانو می زنند، چون مطبوعات و دستگاههای ارتباطجمعی تمایل دارند، مردم آمریکا ببینند که آنها نیز در قدرت شریک هستند. هنگامیکه بوش در سال ۲۰۰۴ به قدرت رسید، برای مطبوعات مهم بود و دولتهای فدرال اقدام به صدور اطلاعیههای هشداردهنده بیموردی نمودند، آن هم براساس نظرسنجیهایی که مطبوعات انجام دادهبودند و در آن اعلام کرده بودند، هرگاه دولت اقدام به صدور اطلاعیههای هشداردهنده نموده است، سه درصد بر محبوبیت بوش افزوده شده است. این چیزی نیست که آمریکاییها به آن افتخار کنند، چون این بیانگر این نکته است که دولت چقدر راحت می تواند مردم را بترساند تا تسلیم وی شوند. به همین دلیل چه بسا بوش بار دیگر در انتخابات پیروز شد و جان کری رقیب مناسبی برای وی نبوده است و این برای آمریکا خجالت آور است که بوش را بار دیگر انتخاب کردند و کسانی که به وی رأی ندادند، شاید از ماهیت و حقیقت اعمال و نقض قوانین وی مطلع بودهاند، به همین دلیل به وی رأی نداند.
{mospagebreak}
- چرا مسئله «واترگیت» و رسوایی نیکسون اتفاق افتاد، در حالی که آمریکاییها در قبال رسواییهای بوش سکوت اختیار کردهاند؟
جواب این سؤال ساده است، چون حزب بوش برکنگره حاکم است. هنگامیکه نیکسون قانون را نقض میکرد و یا با آن مخالفت می نمود و حقوق بسیاری از شهروندان آمریکا را نقض میکرد، کنگره تحت حاکمیت حزب دیگر بود که همان حزب دمکرات بود و دمکراتها اقدام به تحقیقات دقیق از وی کردند و بسیاری اعتقاد دارند، در صورتی که در انتخابات نوامبر سال آینده در ایالتها، دمکراتها به پیروزی برسند، چنین تحقیقی از بوش نیز به عمل خواهند آورد اما به عنوان یک شهروند آمریکایی نمی دانم اکنون دولت چه میکند و بیشک ما از بسیاری از اعمال و کردههای بوش اطلاع نداریم، همچنین از دستورات و فرامین سرّی که بوش صادر میکند چه در صورت اطلاع از آنها بیشک محبوبیت سیویک درصدی بوش کاهش خواهد یافت، اما دولت تمام فعالیتهای خود را به اطلاع مردم نمی رساند.
- آیا به نظر شما محبوبیت سیویک درصدی بدین معناست که جمهوری خواهان در انتخابات نوامبر شکست خواهند خورد؟
بله شما می دانید، اگر خدای عادل و دادگر در آنجا وجود داشته باشد، این کار بسیار بزرگی خواهد بود که ببینیم رأی دهندگان، نمایندگان و منتخبان خویش را به خاطر دروغهایشان مورد بازخواست قرار دهند، اما موضوع ناامیدکنندهای است که سخنرانیهایی میشنویم و مطالبی می خوانیم که نشان می دهد، دروغ گفتن برای سیاستمداران چقدر آسان است.
- اما بوش می خواهد خود را نجات دهد، به نظر شما بوش راههایی را انتخاب میکند تا جمهوری خواهان در انتخابات نوامبر پیروز شوند؟ آیا به نظر شما برای بالا بردن محبوبیت خویش، جنگی علیه ایران راه میاندازد؟
به نظر من بسیاری همین اعتقاد را دارند و این یکی از دلایل و اسبابی است که می تواند به دلیل آن بوش به ایران پیش از انتخابات حمله کند و در اکتبر یعنی پیش از نوامبر، حمله خود را آغاز کند و چون آمریکاییها معمولاً وقتی کشور وارد جنگی شود، پیرامون رهبر خویش گرد میآیند و از او حمایت و دفاع میکنند. البته به نظر می رسد، این بار این ترفند بوش با موفقیت همراه نباشد، چون بسیاری دریافتند که بوش دروغگوست. اما بعد دیگر مسئله این است که با اینکه مردم آمریکا دریافتهاند بوش دروغگوی بزرگی است، اما ملاحظه میکنیم، کلینتون یک ماه پس از رسوایی «لاونسکی»، جنگی علیه یوگوسلاوی تدارک میبیند که باعث میشود همان جنگ که اصلاً موجه نبوده، محبوبیت وی را افزایش دهد، و این احتمال وجود دارد که بوش همین رویه و ترفند را پیش گیرد.
- بنابراین این احتمال وجود دارد که بوش برای بالا بردن محبوبیت خویش پیش از انتخابات به ایران حمله کند، اما این سؤال پیش میآید که آیا بوش به عواقب این حمله نیز فکر کرده است؟
بوش به نظر میرسد به آنچه اتفاق می افتد و عواقب آن اصلاً توجهی ندارد، مانند جنگ عراق این موضوع ممکن است شامل حال ایران نیز بشود و چون این بوش نیست که بهایی بابت این جنگها پرداخت میکند، بلکه این ملت آمریکاست که بهای آن را می پردازند و خون ملت آمریکاست که بر زمین ریخته میشود، بنابراین بوش فقط از بخش اول حمله به عراق استفاده کرد، تا قدرت خویش را به رخ جهانیان بکشاند و به آنها القا کند که این وی بوده که صدام را به زیر کشیده و حمله به بغداد را رهبری کرده است وبسیاری از آمریکاییها با این شیوه به وی پاسخ مثبت دادند، این فقط مشکل و مسئله دولت آمریکا نیست، بلکه بسیاری از دولتهای دمکرات نیز با چنین مسئلهای مواجه هستند و هرگاه محبوبیت خویش در خطر افتاده ببینند، سعی میکنند، جنگی در کشور به راه بیندازند.
- بوش میگوید، در تمام اقدامات و فعالیتهای خویش تلاش میکند با تروریسم مبارزه کند، و شما میگویید، ملت و مردم آمریکا، مردمان نادان و جاهلی هستند، برداشت ملت آمریکا ازتروریسم و تروریست چیست؟
بله آمریکاییها از جنگ علیه تروریسم حمایت میکنند و این امری قابل فهم است، به ویژه پس از حملات یازده سپتامبر. اما متأسفانه دولت از تعریفی از تروریسم استفاده میکند تا بتواند بر قدرتی مطلق دست یابد. مثلاً دولتهای فدرال از تعریفهای مختلفی از تروریسم استفاده میکنند. دولت فدرال پس از حوادث یازده سپتامبر به عنوان مثال با هر مسلمان یا عربی که می خواست وارد آمریکا شود، مخالفت میکرد، چون تصور میکرد که این افراد به نوعی به القاعده و تروریسم ارتباط دراند و آنها را مورد بازجویی قرار می دهد و «اف.بی.آی» تحت فشارهای بسیاری از آمریکاییها بود تا از این افراد تحقیقات لازم به عمل آید و «اف.بی.آی» در لیست شمارههای تلفن به دنبال نامهای عربی میگشتند تا آنها را تحت بازجویی قرار دهند. غیر از آن توجیهات و راهنماییهایی برای یافتن و دستگیری مهاجمان انتحاری به تمام مأموران «اف.بی.آی» داده شد و این موضوع به تمام هجده هزار نفر مأمور «اف.بی.آی» ابلاغ شد و به آنها گفته شد، یک تروریست ممکن است حالت گیجی و سردرگمییا نگاهی خیره و متمرکز شده به یک جا داشته باشد، هر یک از این دو حالت ممکن است، بیانگر این باشد که آن فرد، شخصی تروریست است. همچنین کسی که لباسی گشاد و بلندی به تن دارد و یا لبایس به تن کرده که تناسبی با محیط و شرایط آب و هوایی ندارد یا کسی که وقتی به فروشگاه یا مغازهای مراجعه میکند، از دیدن او احساس ناراحتی میکنید. بله اینها توصیفاتی بود که از شخص تروریست داده بودند که با منطق اصلاً مطابقت ندارد، بله با اینکه در کشور احتمال تروریسم وجود دارد، اما دولت باید گامهای عاقلانه و منطقی در اینباره بردارد، دولت است که باید افرادی را که دست به خشونت می زنند، مشخص کند، اما آنها راهنماییها و توجیهاتی به نیروهای خود نمودند که اصلاً منطقی به نظر نمی آید.
- وزارت دادگستری آمریکا پس از یازده سپتامبر گزارشی منتشر کرد که در آن از ۱۲۰۰ آمریکایی سؤال شده بود که به نظر شما تروریست چه کسی است، پاسخ این پرسش حتی به ظنین بودن به مسلمانان شاغل به کار در پیتزافروشیها نیز سرایت کرده بود. همچنین براساس گزارش سری و آژانس امنیت ملی آمریکا که در سال ۲۰۰۴ از آن پرده برداشته شد، به تمام دستگاههای امنیتی ابلاغ شد یا کسانی که مخالف جنگ با تروریسم هستند، به عنوان تروریسم برخورد شود. آیا شما نمی ترسید به خاطر مطالب و نوشتههای انتقادیتان علیه بوش و دولتش به تروریست بودن متهم شوید. به ویژه که کتابی تألیف نمودهاید که آن را خیانت بوش نامیدهاید؟
من نمی توانم چنین تصوری کنم، چون تا به حال در آمریکا چنین اتفاقی نیفتاده است. بله در آمریکا خطراتی در زمینه نگارش این مطالب وجود دارد، همانگونه که من نامههای مخالفت آمیز و تهدیدآمیز هم دریافت کردم چه از طریق پست الکترونیکی یا معمولی و من را خائن و دشمن آمریکا و حامی دشمن نامیدند، اما این مهم نیست. آنچه مهم است، این است که من در نوشتههای خود از دهه ۹۰ تا کنون یعنی از زمانی که کلینتون بر مسند قدرت قرار داشت، نقض قوانین صورت گرفته را به رشته تحریر درآوردم. همچنین کارهایی را که مردم توسط دولت خویش نیک و پسندیده تصور میکردند، در حالی که ماهیت این اعمال زشت و ناپسند بود را برملا ساختم و مردم توانستند بدین وسیله دیدی واقعی و حقیقی نسبت به حزب موردنظرشان به دست آورند و این زمانی صورت گرفت که بسیاری از محافظهکاران از دروغها و اشتباهات بوش سخن نمیگفتند و در قبال فساد دولت وسوءاستفاده از قدرت سکوت اختیار میکردند.
- این سوءاستفاده از قدرت و فساد دولتی در چه جاهایی بیشتر قابل ملاحظه است؟
دولت آمریکا در حال حاضر به صورتی غیرقانونی علیه ملت و مردم آمریکا جاسوسی میکند. می دانیم، با همکاری آژانس امنیت ملی آمریکا، بدون توجیه و مجوز قانونی اقدام به استراق سمع مکالمههای تلفنی مردم آمریکا نمودند، بسیاری را بدون دلیل و اتهام بازداشت کرد، در حالی که بیگناه هستند و بسیاری را بدون هیچ اتهامی دستگیر کردند مسئله یک وکیل مسلمان آمریکایی که در آمریکا به دنیا آمده و در «پورتلند اورگن» زندگی میکرد و به آیین اسلام درآمده بود، مورد شک و ظن «اف.بی.آی» قرار گرفت. وی با اینکه به اسپانیا مسافرت کرده بود، تحت پیگرد قرار گرفت و مشخصات وی برای پلیس اسپانیا ارسال شد که پس از بازجویی پلیس اسپانیا از وی به «اف.بی.آی» ابلاغ کرد شد هیچ چیز شک برانگیزی در این وکیل مشاهده نمیشود که باعث دستگیری وی باشد.
{mospagebreak}
- در ۱۱ اکتبر ۲۰۰۴ درباره «براند موفیلد» آمریکایی که با خانمی مصری ازدواج کرده است در مجله آمریکایی محافظهکاران مقالهای به رشته تحریر درآوردید، ماهیت تلفیقاتی که به سوی مسلمانان از سوی دستگاههای امنیتی آمریکا توجیه میشود، چیست؟
به نظر من بسیاری از قوانین مصوب توسط دولت اجازه می دهد به محض ظنین شدن به شخصی، وی مورد بازجویی قرار گیرد مثلاً پس از حوادث یازده سپتامبر ملاحظه میکنیم، بسیاری از جمعیتها و گروههای خیریه اسلامی در معرض تحت و بازجویی قرار گرفتند و یا به خاطر دلایل واهی از فعالیت منع شدهاند و موارد بسیاری وجود داشت که دولت عنوان کرد، فلان شخص از تروریسم حمایت کند، در حالی که بعداً ملاحظه شد وی مثلاً با دولت از این جهت اختلاف نظر دارد که مالیات زیادی بر وی بسته شده و مخالفت مالیاتی بوده است. از دیگر موارد نقض قوانین این است که هنگام سخنرانیهای بوش، دولت افرادی از آژانس امنیت ملی را میان مردم می فرستد تا هرگونه مخالفت را سرکوب نمایند یا میان بوش و مردم یک حایل قرار می دهد تا مردم نتواند به راحتی به او دسترسی داشته باشند، یا مقابل آزادی بیان را میگیرند، از جمله موارد نقض دیگر می توان به قانون آزادی اطلاعات اشاره کرد که به موجب آن آمریکاییها می توانند آزادانه اطلاعات لازم درمورد فعالیتهای دولت را به دست آورند. بوش این قانون را زیر پا گذاشت و قوانین سری بسیاری وضع کرد که هیچ آمریکایی از آن مطلع نیست.
- چگونه می توانید نقض قوانین را دریابید؟
برخی از آمریکاییها از این موضوعات اطلاع ندارند و هم برخی از وکلا که به این مسائل توجه دارند و با اینکه بسیاری از آمریکاییها با آن مخالفت کردند، اما بسیاری دیگر اعتقاد دارند، که بوش برخلاف قانون عمل میکند و قوانین را نقض می نماید غیر از آن سازمان عفو بینالملل یا برخی از مراکز تحقیقاتی، نیز تفحصات و تحقیقاتی در این زمینه و در زمینه نقض حقوق شهروندان انجام می دهد، اما اکثر قریببه اتفاق مردم آمریکا با این نقض قوانین مخالف هستند.
- بر اساس گزارش سالانه «سازمان آمریکایی ریمون ریت ورلد» که بر موانع حقوق بشر تأکید کرد، شکنجه و آزار و اذیت و توهین به زندانیان بخش اساسی و مهم استراتژی بوش در جنگ وی علیه تروریسم بوده است، چه توضیحاتی در این زمینه دارید؟
دولت بوش نسبت به برخی پژوهشها و تحقیقات به عمل آمده درباره برخی از آزار و اذیتها در عراق و در معرض ضرب وشتم قرار گرفتن مردم تا سرحد مرگ در افغانستان که آخرین مورد آن ۱۳۵ نفر تلفات داشته است، آن اعتراف نموده و عنوان کرده که آنها در تحقیق و بازجویی جان خود را از دست دادهاند و به نظر من این تعداد بیشتر از اینها میباشند. تعدادی از افسران و سربازان آمریکایی یا در تجاوزات صورت گرفته مشارکت داشته یا در آنها سخن گفتهاند و تعدادی از وکلای نظامی سعی کردند، این خشونتها را متوقف نمایند، این مسئله شاید مهمترین مسئلهای باشد که دیدها را نسبت به دولت بوش تغییر داد، چون مطالبی وجود دارد که نشان می دهد خود بوش دستور چنین اعمالی را داده است و حتی گفته شده که در زمان جنگ، بوش بالاتر از قانون است و این به شکل عمیقی میتواند تیشه به ریشه آمریکا بزند، به ویژه اهداف بنیانگذاران آمریکا. بنابراین برخی از وکلای دولت حق دارند، بگویند بوش دیکتاتوری تمام عیار است بی آنکه مردم آمریکا از این موضوع اطلاع داشته باشند.
- ارزیابی شما از طرح بوش جهت توسعه و گسترش دمکراسی در جهان چیست؟
این بسیار جای تأسف دارد که برخی از آمریکاییها به این طرح بوش به شکل جدی نگاه میکنند و به آن توجه دارند یا از آن حمایت میکنند، چون وقتی از این طرح، بیرون از آمریکا سخن گفته میشود، به آن می خندند. اما بوش در برخی ایالتها هنگام سخنرانی وقتی ما از این طرح صحبت میکند با کف زدن مردم ناآگاه آمریکا مواجه میشود، در حالی که در بخشهای دیگر جهان به این طرح می خندند و آن را مسخره میکنند. بسیار خوب است که ما چنین طرحی داشته باشیم، اما نمی توان دمکراسی را با راهاندازی جنگها و بمباران و پرتاب موشک برقرار ساخت. برخی از مردم میگویند با دخالت در عراق و برخی از کشورهای خاورمیانه آزادی را به این کشورها ارزانی میکنیم، اما این موضوع باعث نفرت از آمریکاییها میشود و بوش هزینه بساری به این طرح اختصاص داد. اگر نگاهی به اجرای این طرح بیندازیم میبینیم، ایالات متحده چگونه سعی میکند در نتایج انتخابات سایر کشورها دخالت کند، مانند انتخابات عراق (علاوی).
- آیا ملت آمریکا، مقاومت ملت عراق را تروریسم می داند؟
می دانید، آمریکاییها که به اوضاع و احوال توجه دارند، مقاومت ملت عراق را تروریسم تلقی نمیکنند. این بیشک خصوصیتی است که دولت بوش به هر که بخواهد مقابل ایشان قد علم کند، میدهد. این در حالی است که توصیفات بوش دیگر اثر خود را برمردم از دست داده است. مثلاً در روزنامه واشنگتن پست مقالهای به چاپ رسید که در آن عنوان شد دولت بوش چگونه مسئولان بلندپایه وزارت کشاورزی را تشویق میکرد، در تمام سخنرانیهای خویش بگویند، در عراق همهچیز بر وفق مراد و در جریان است، بسیاری از مسئولان از بیان این مطالب طفره رفتند و تمایلی به گفتن این مطالب نداشتند، این نشانه ایجاد تغییر و تحول در نگرشها و دیدهاست. به نظر من کسانی که به اوضاع و احوال توجه دارند، نمی پذیرند که هر مقاومتی را تروریسم بنامند، اما با کمال تأسف بسیاری از آنها به جریان حوادث و پیگیری اوضاع و احوال توجه ندارند.
- شما بیان کردید که کنگره می تواند رئیسجمهور را مورد بازخواست قرار دهد، آیا درصورت پیروزی دمکراتها آنها می توانند بوش را مورد بازخواست قرار دهند؟
بیشک چنین است. آنها می توانند تحقیقاتی در مواردی چند از بوش به عمل آورند که پروندههای سنگین و بزرگی را در دادگاه باز کند، اما چه بسا بوش همچنان در مسند قدرت هم باقی بماند و اصلاً مورد بازخواست کنگره قرار نگیرد، چون آنچه بوش از آزار و اذیت و شکنجه انجام می دهد، یا توجیهات دروغین و غیره درباره آغاز جنگ را اکثر جمهوری خواهان از آن اطلاع دارند، با این حال سدّ راه وی قرار میگیرند.
- مجله نومحافظهکاران که ارگان آنهاست، در شماره ۲۲ سال جاری خویش از کتابی سخن میگوید، تحت عنوان ضعف در امپراتوری که از ضعفی سخن میگوید که در امپراتوری آمریکا یا ایالات متحده شروع به رخ نمودن کرده است، حتی مقدمه مجله از این موضوع صحبت میکند و نقل قولی از یکی از ژنرال های ارتش آمریکا آورده که میگوید: «ارتش آمریکا در عراق شکست خواهد خورد»، آیا به نظر شما به وسیله دولت بوش، آمریکا پای در راه نهایت و فرجام امپراتوری خویش گذاشته است؟
نمی دانم، اما شخصاً اگر به من اختیار داده شود که میان این آزادی و امپراتوری یکی را انتخاب کنم، بیشک آزادی را ترجیح خواهم داد. این همان چیزی است که بنیانگذاران اولیه آمریکا نیز به آن چشم داشتند. آنها آزادی را برای حمله به کشورهای دیگر وضع نکردند. بوش میگوید، تنها راه تضمین آزادی حاکمیت و استیلای آمریکاییها در عراق و به راهانداختن جنگ در سراسر جهان است و جنگ عراق نادرست بودن این سخن را ثابت کرد.
- آیا فکر میکنید مللی که در معرض آزار و اذیت و ستم آمریکا قرار گرفتند، چه از طریق راهانداختن جنگ یا حمایت از دیکتاتورهای این کشورها، روزی همین برخورد را با آمریکا داشته باشند.
این چیزی نیست که بتوانم درباره آن نظر بدهم، نمیدانم در اذهان آن مردمان و ملل چه میگذرد، اما موضوعی که باید به آن توجه کرد، این است که فقط چند سال پس از جنگ جهانی دوم با اینکه آمریکا به آلمان و ژاپن حمله کرده بود، روابطی با این دو کشور برقرار کرد و یا چند سال پس از جنگ ویتنام نیز با این کشور روابطی برقرار کرد و کمتر کسی تصویر چنین چیزی را داشت. نمی دانم، موضوعی گنگ و مبهم است که نمی توان به راحتی به آن جواب داد اما آنچه که می توان درباره آن سخن گفت این است که بوش با مشکلات بزرگ و بسیاری مواجه است و نمی دانم چگونه می خواهد اوضاع و احوال را سامان دهد. در حال حاضر بوش ضربه بزرگی خورده است چون محبوبیت بسیار خود را از دست داده و از دست دادن این محبوبیت به معنای از دست دادن دوستان است و این برای وی ضربه بزرگی است.
- از آقای جان بوفارد نویسنده و اندیشمند سیاسی آمریکایی تشکر میکنم.
ماهنامه موعود شماره ۶۵