امّ مَعبَد خزاعی،زنی بادیه نشین بود و در مسیر مکه به مدینه در خیمه ای،زندگی میکرد.رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر مکه به مدینه، از نزدیک خیمه ی او گذشت و به برکت قدوم مبارک آن حضرت،گوسفند لاغر و بی شیر امّ مَعبَد،دارای شیر فراوانی شد که همه حاضران نوشیده و سیراب شدند.در کنار خیمه ی امّ مَعبَد یک درخت عَوسَجَه ای (تمشک وحشی ) نیز بود…
که آن هم به برکت آب وضوی آن حضرت که ب پای آن درخت ریخت،جان تازه ای گرفت،رشد کرد،خارهایش ریخت،ریشه اش قوی و شاخه هایش فراوان شد و برگ های سبز و میوه های بزرگ و خوشبو یافت .آن درخت پس از این ماجرا،در دل آن بیابان خشکیده،مایه ی برکت برای خانواده ی امّ مَعبَد و رهگذران،و نیز موجب شفای بیماران بود .حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می خوردند فربه و پرشیر میشدند .بدین لحاظ،رفته رفته، مردم آن نواحی،نام «مبارکه »را برای آن درخت برگزیدند .
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه روزی،مردم آن ناحیه،با کمال تعجب مشاهده کردند که میوه های درخت فروریخته و برگ هایش زرد شده است، خبر رسید رسول خدا صلی الله علیه و آله در همان روز از دنیا رفته است.از آن پس،میوه ی درخت امّ مَعبَد کمتر ار قبل بود و کیفیت آن نیز به لحاظ بزرگی و طعم و بو،پایین تر شد.
درخت تا سی سال به همان شکل ماند، تا آنکه روزی،مشاهده شد که خارهای درخت بازگشته و همه ی میوه هایش نیز فرو ریخته و از سرسبزی درخت نیز کاسته شده است .به دنبال آن،خبر شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به گوش مردم آن ناحیه رسید .سال ها بدین منوال گذشت تا اینکه روزی مشاهده شد از ساقه ی درخت،خون تازه جاری شده و برگ های آن نیز به گونه ای همچون خونابه ای که از گوشت جاری است،خونین شده است ! از این رو،مردم ناحیه،با خود میگفتند که حتماً امر عظیمی رخ داده است؛و ناگاه در اوایل شب، صدای ناله ای از سوی درخت شنیدند که این بیت را ترنم میکرد :
أیَا ابنَ النَبیِّ وَ یَا ابنَ الوَصِی وَ یَا مَن بَقیَه السادات الأکرمینا
«ای فرزند نبی وای فرزند وصی،وای کسی که باقیمانده سروران برزگواری بود!»
و رفته رفته صدای ناله و گریه بیشتری به گوش می رسید که آنچه گفته میشد چندان مفهوم نبود .و پس از این واقعه،خبر شهادت امام حسین علیه السلام به آنناحیه رسید،و آن درخت نیز کاملاً خشکید و بادها و باران های بیابان آن را درهم شکستند و هیچ اثری از آن باقی نماند .
عبدالله بن محمد انصاری (یکی از راویان این جریان )میگوید :در مدینه،دعبل بن علی خزاعی را ملاقت و این خبر را برایش بازگو کردم .و او در تأیید خبر،از طریق پدر و جد و سپس مادر جدش (سعیده بنت ماری الخزاعیه )نقل کرد که او،آن درخت را دیده و در عصر امام علی علیه السلام از میوه اش نیز خورده است .
منبع: مقتل جامع سید شهدا