برای گذار از جاهلیت به مدنیت، بر اساس آموزهها و رفتار امام علی(ع) و آنچه در نهجالبلاغه انعکاس یافته است، راهی جز ارزش یافتن انسان به تمام معنا و زدودن هرگونه عصبیت و خشونتورزی نیست.
بخش اول
چکیده
جاهلیت و مدنیت از مباحث جدی و گسترده در سراسر نهجالبلاغه است؛ زیرا زدودن جاهلیت و نمودهای آن از مناسبات انسانی و تحقق مدنیت و شاخصهایش در زندگی از راهبردهای امام علی(ع)، به تبع پیامبر اکرم(ص) است. مقاله حاضر به روش «توصیفِ تقابل شاخصها» و براساس «حدیث جنود عقل و جهل» که الگویی گویا در تصویر جاهلیت و مدنیت است، در مقام بررسی و تحلیل شاخصهای جاهلیت و مدنیت در نهجالبلاغه، به پنج شاخص اصلی «بیارزشی انسان و دگرگونی ارزشهای انسانی، گرانقدری انسان و برپایی ارزشهای انسانی»، «عصبیت و خشونتورزی، ملایمت و رفقگرایی»، «حریمشکنی و تجاوزگری، حرمتبانی و حقوقمداری»، «خودکامگی، مردمسالاری» و «جنگطلبی و خونریزی، صلحگرایی و مسالمتجویی» توجه میکند. امام علی(ع) با شاخصهای جاهلیت به شدت مبارزه کرده است و برای تحقق شاخصهای مدنیت، سخت کوشیده است.
واژگان کلیدی: رفق و مدارا، حقوقمداری، خودکامگی، مردمسالاری، جنگطلبی، مدنیت، عصبیت، ارزشهای انسانی.
مقدمه
واژه شناسی
واژه «جاهلیت» مشتق از «جهل» نقیض علم نیست، بلکه از ریشه «جهل» در مقابل «عقل» و «سلم» و به معنای نابخردی، خیرهسری، پرخاشگری، نابردباری و شرارتگری است. (ابنفارس، ۱۳۸۹: ۲ / ۴۸۹) این مفهوم در برابر «اسلام» قرار میگیرد که به معنای تسلیم و اطاعت خداوند و رفتار و سلوک بزرگوارانه دینی است. (همان) جاهلیت در قرآن و حدیث و نیز شعر جاهلی، به همین معنا و به معنای نابخردی، تعصبورزی و بیپروایی است؛ (همان) چنانکه در قرآن کریم آمده است: قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین. (بقره / ۶۷) گفتند: آیا ما را ریشخند میکنی؟ گفت: پناه بر خدا میبرم که مبادا از جاهلان باشم.
ریشخند در اینجا از زبان موسی(ع) نشانه جاهل بودن معرفی شده است. همچنین خداوند به پیامبر اکرم(ص) فرمود: خذ العفو وأمر بالعرف و أعرض عن الجاهلین. (اعراف / ۱۹۹) عفو پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان روی بگردان. خداوند در اینجا بخشایش و به نیکی و شایستگی دعوت کردن را در برابر جاهلیت قرار داده است. همچنین خداوند بندگان شایسته خود را چنین توصیف کرده است: و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. (فرقان / ۶۳) و بندگان خدای رحمان کسانیاند که روی زمین فروتنانه راه میروند، و چون جاهلان ایشان را مخاطب سازند، سلیمانه پاسخ دهند.
در اینجا فروتنی در رفتار و سلوک و مسالمتجویی و سخن و ملایمگویی در برابر جاهلیت مطرح شده است. (شوقی ضیف، ۱۳۶۴: ۴۷)
جاهلیت به همین معنا در کلمات امیرمؤمنان علی(ع) وارد شده است. از جمله در هشدار به مسلمانانی که به ماهیت اسلام پشت کرده و به جاهلیت رو آوردهاند، میفرماید:
هان، بدانید که شما رشته فرمانبرداری حق را از گردن گشاده و آن را رها ساختهاید، و با احکام جاهلیت در دژ و حریم خدایی که پیرامونتان زده شده است، رخنه کردهاید … و بدانید که شما پس از هجرت [و ادب آموختن از شریعت] به خوی جاهلی بادیه نشینی [و گریز از مدنیت] درآمدهاید … با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید، و از ایمان جز نشانی برونی نشناختهاید … گویا میخواهید اسلام را واژگون کنید. (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۱۹۲) در اینجا جاهلیت به معنای رو کردن به سنتهای جاهلی و فرو رفتن در روابط و مناسبات پیش از اسلام و بریدن از تسلیم و اطاعت خدا و برونرفت از روابط و مناسبات اسلامی آمده است.
آن حضرت در تعبیری دیگر درباره مسلمانانِ دورشده از اسلام نبوی و بازگشته به فرهنگ جاهلی میفرماید: پس خدای را، خدای را [پروا گیرید] در بزرگی فروختن از روی حمیت، و به خود بالیدن به شیوه روزگار جاهلیت، که چنین چیزی زادگاه دشمنی و کینهتوزی، و بستر افسون دمیدن شیطان است؛ همان دمیدنهایی که با آن به امّتهای گذشته نیرنگ زد و مردمان نابودشده را فریب داد، تا آنکه در تیرگیهای نادانی و نابخردیاش و بیابانهای پرت گمراهیاش، شتابان به راه افتادند، رام از به پیش راندنش روان، و آرام در بند او به فرمان؛ کاری کرد که دلها در آن همداستان و نسلها پی در پی بر همان راه پویان، و خودبزرگبینیای که سینهها از آن به تنگی دچار. (همان)
در اینجا نیز امیرمؤمنان علی(ع) جاهلیت را به معنای بیرون شدن از هدایت و مسالمت دینی و فرو رفتن در گمراهی و افتادن در دام شیطانی، و دوری از مناسبات انسانی و گرفتاری در نابخردی خودبزرگبینی، بزرگیفروشی و تعصبورزی، و گریز از قوانین دینی و زندگی بر اساس سنتهای عصر جاهلی معرفی میکند. جاهلیت به مفهوم یاد شده، در شعر عمرو بن کلثوم تَغلِبی، شاعر جاهلی، (م: حدود ۶۰۰ ) (ن. ک. به: عمر فرّوخ، ۱۹۸۴: ۱ / ۱۴۲؛ فاخوری، بیتا: ۹۱ ـ ۸۸) به روشنی آمده است و بسیاری بدان استشهاد کردهاند: ألا لا یجهلنّ أحد علینا فنجهل فوق جهل الجاهلینا
(جصّاص، ۱۴۱۵: ۱ / ۳۰؛ ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۷ / ۲۴۸؛ ۱۶ / ۱۰۱؛ ۱۹ / ۲۲۱؛ بغدادی، ۱۴۰۶: ۶ / ۳۹۷) هلا! کس با ما سفاهت نورزد که ما بیش از همه خیرهسری و شرارت خواهیم نمود! «مدنیت» در لغت به معنای شهرنشینی و تمدن داشتن است. (ابنمنظور، ۱۴۰۸: ۱۳ / ۵۵؛ مصطفوی، ۱۴۱۷: ۱۱ / ۵۴) اصل آن از عبری و سریانی به معنای رفتارپذیری در برابر نظام قانونی و مقررات دینی است. (مصطفوی، ۱۴۱۷: ۱۱ / ۵۵) و در این بحث چون مدنیت در برابر جاهلیت قرار گرفته، به معنای زندگی خردمندانه زیر قانونگرایی، حقوقمداری، صلحگرایی و مسالمتجویی است. (همان)
مفهومشناسی جاهلیت و مدنیت
از مجموع آموزههای امیرمؤمنان علی(ع) میتوان دریافت که جاهلیت و مدنیت امری جاری و گویای نوع نگاه به زندگی و روابط و مناسبات آن و نوع رفتار در عرصههای مختلف زندگی است، چنانکه امام درباره کشتهشدنِ عثمان در شورش کور و مسائل پس از آن، (جعفری، ۱۳۸۱ ـ ۱۳۷۲: ۳ / ۱۴۳ ـ ۱۴۱) فرمود: إنّ هذا الأمر أمر الجاهلیه. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ح ۱۶۸) بیگمان این کار، کاری از [فرهنگ] جاهلیت است.
از اینرو زمان و مکان تعیینکننده جاهلیت و مدنیت نیست، بلکه ماهیت زندگی و روابط و مناسبات است؛ به گونهای که امام این دو را با مؤلفههایی تبیین میکند که در هرجا و در هر زمان، ظهور داشته باشند، جامعه با هر عنوانی که داشته باشد اعم از بدوی یا اسلامی، جاهلی یا مدنی است، چنانکه امام درباره حوادث بعد از پیامبر(ص) فرمود: حتّی إذا قبض الله رسوله ـ صلی الله علیه و آله ـ رجع قوم علی الأعقاب، و غالتهم السبل، و اتّکلوا الولائج، و وصلوا غیر الرحم، و هجروا السّبب الّذی امروا بمودّته، و نقلوا البناء عن رصّ أساسه، فبنوه فی غیر موضعه، معادن کل خطیئهٍ، و أبواب کلّ ضاربٍ فی غمرهٍ، قد ماروا فی الحیره، و ذهلوا فی السّکره، علی سنّهٍ من آل فرعون، من منقطع إلی الدّنیا راکنٍ أو مفارقٍ للدّین مباینٍ. (همان: خ ۱۵۰)
تا اینکه چون خداوند جان فرستادهاش را ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ گرفت، گروهی به عقب بازگشتند و کژ راههها نابودشان کرد و خود را به دوستیهای باطنی با گمراهان وابسته کردند و به کسانی جز خویشان پیامبر پیوستند و از ریسمانی که به دوستی آن امر شده بودند، بریدند و ساختمان را از پی استوارش منتقل کردند و در جایگاهی جز جایگاه خود، ساختند. آنان معدن هر خطاییاند و درهای گشوده در برابر هر گامزننده در بیابان گمراهیاند؛ در دریای سرگشتگی به موج زدن افتادهاند، و در مستی سرگرم شدهاند، بر همان راه و رسم فرعونی، دستهای از آنان از همه چیز بریدهاند و به دنیا گرویدهاند، یا دستهای دیگر از دین جدا شده و دوری از حق را برگزیدهاند.
امام از مسلمانانی یاد میکند که پس از پیامبر، به جاهلیت بازگشته و راه و رسم جاهلی را در لوای مسلمانی بازتولید کردهاند، بنابراین جاهلیت یا مدنیت پدیدهای صرفاً تاریخی یا جغرافیایی نیستند، بلکه شاخصهمدارند و اصل در تشخیص و تحلیل آنها، شاخصهها و مؤلفههای آنهاست. آن حضرت در سفارش خود به حارث هَمدانی نیز فرمود: و اسکن الأمصار العظام، فإنّها جماع المسلمین و احذر منازل الغفله و الجفاء و قلّه الأعوان علی طاعه الله. (همان: خ ۶۹) در شهرهای بزرگ ساکن شو، زیرا جمعیت انبوه مسلمانان در آن جای دارند و از جایگاههای غفلت و درشتخویی و جایی که کمتر یکدیگر را به فرمان بردن از خدا یاری میکنند، بپرهیز.
امام در این بیان جایی را مناسب زندگی میداند که از جاهلیت دور باشد، و مرادش از شهرهای بزرگ نیز توصیه به شهرنشینی صرف نیست، بلکه توصیه به زندگی مدنی است که شاخصههای «زیست مدنی»، «دوری از غفلت و درشتخویی» و «یاری در جهت حق و بازدارندگی از ناحق» دارد.
بنابراین معیار تشخیص جاهلیت و مدنیت، شاخصهها و مؤلفههای آنهاست که بارها در آموزههای امام مطرح شده است. این شاخصهها و مؤلفهها در کلام امام در چند موضع دیده میشود:
الف) جاهلیت
۱. وصف جاهلیت پیش از پیامبر؛ (همان: خ ۱، ۲، ۲۶، ۸۹، ۹۵، ۱۵۱، ۱۹۲) ۲. وصف جاهلیت بازتولید شده در لوای دین، پس از پیامبر؛ (همان: خ ۵، ۳۲، ۱۵۰، ۱۹۲، ح ۳۰) ۳. بیان ویژگیهای جاهلیت فارغ از زمان و مکان؛ (همان: خ ۴۱، ۱۰۸، ۱۲۹، ۱۵۸، ۱۶۶، ح ۳۶۹) ۴. بیان ویژگیهای اشخاص و گروههای شاخصهمند جاهلیت. (همان: خ ۵۱، ۹۳، ح ۵۷ و ۲۰۰)
ب) مدنیت
۱. وصف پیامبر اکرم(ص) و رهاوردهای تمدنی آن حضرت؛ (همان: خ ۱، ۳۳، ۹۵، ۱۰۴، ۱۰۸، ۱۴۷، ۱۵۱، ۱۹۵، ۱۹۸، ۲۳۱) . وصف خود و روابط، مناسبات و عملکردهای تمدنی خویش؛ (همان: خ ۸۷، ۲۱۶، ح ۲۱۹، ۲۲۴، ۲۲۹) ۳. بیان ویژگیهای تمدنی؛ (همان: خ ۱۰۶، ۱۶۷، ح ۱۴۲، ن ۱، ۲۵، ۵۳، ۵۴) ۴. بیان ویژگیهای تمدنی اشخاص و گروههای شاخصهمند. (همان: خ ۱۰۶، ۱۶۶، ۱۹۲، ح ۱۴۰، ۱۴۷)
الگوی بحث
این مبحث بر اساس الگوی تقابل شاخصهها مطرح میشود که برگرفته از آموزه حدیث جنود عقل و جهل است. این حدیث الگویی گویا در تصویر جاهلیت و مدنیت است و بر این اساس شاخصههای جاهلیت در برابر شاخصههای مدنیت قرار گرفته، و آنگاه براساس آموزههای نهجالبلاغه توصیف و تحلیل شده است.
حدیث جنود عقل و جهل چهاردهمین حدیث باب عقل و جهل کتاب شریف کافی، به اسناد شیخ کلینی از سَماعه بن مهران از امام صادق(ع) است. (کلینی، ۱۳۸۸: ۱ / ۲۳ ـ ۲۱) در این حدیث هفتاد و پنج ویژگی عقل در برابر هفتاد و پنج ویژگی جهل قرار گرفته است و امام صادق(ع) در آغاز آن میفرماید: «اعرفوا العقل و جنده و الجهل و جنده تهتدوا؛ عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت شوید».
در ادامه ویژگیها را به عنوان سپاه عقل و جهل، رو در روی هم، مطرح میکند. مواردی از آن عبارت است از: خوبی / بدی؛ ایمان / کفر؛ حقپذیری / حقانکاری؛ امیدواری / نومیدی؛ دادگری / ستمگری؛ خشنودی از حق / نارضایتی از حق؛ سپاسورزی / ناسپاسی؛ طمع / یأس؛ توکل / آزمندی؛ نرمدلی / سنگدلی؛ مهربانی / کینهتوزی؛ دانایی / نادانی؛ فهم و شعور / حماقت؛ پاکدامنی / پردهدری؛ پارسایی / دنیاگرایی؛ ملایمت / خشونت؛ پروا / گستاخی؛ فروتنی / گردنفرازی؛ آرامشگرایی / شتابزدگی؛ خردمندی / نابخردی؛ خاموشی / پرگویی؛ انقیاد نسبت به حق / گردنکشی؛ تسلیمپذیری نسبت به حقیقت / تردیدگری؛ شکیبایی / بیتابی؛ گذشت و بزرگواری / انتقامجویی.
شاخصههای جاهلیت و مدنیت
۱. بیارزشی و دگرگونی ارزشهای انسانی / گرانقدری و برپایی ارزشهای انسانی
هرجا جاهلیت حکم براند و روابط و مناسبات آن سایه بیندازد، انسان و ارزشهای انسانی لگدمال میشود؛ کرامت و حرمت آدمیان دریده، ضد ارزشها، ارزش؛ و هر ناروایی نسبت به انسان و ارزشهای او روا شمرده میشود. علی(ع) آنگاه که بعثت پیامبر اکرم(ص) را تصویر میکند، یکی از شاخصههای جاهلیت را چنین پدیدهای معرفی میکند: بعثه و الناس ضلّال فی حیرهٍ، و الخابطون فی فتنهٍ … واستخفّتهم الجاهلیه الجهلاء. (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۹۵)
در حالی خداوند او را به پیامبری برانگیخت که مردم در سرگشتگی گمراهی بودند و با سر در آشوب بیراهه افتاده بودند… و جاهلیتِ سخت نابخرد، مردمان را به سبکی و بیارزشی کشانیده بود. در جاهلیت پیوندهای انسانی به سستی میرود و بهراحتی پاره میگردد، چنانکه امام اوضاع جاهلی را با این ویژگی مشخص کرده است: وأنتم معشر العرب علی شرّ دین … و تقطعون أرحامکم. (همان: خ ۲۶) و شما ای جمعیت عرب، بر بدترین آیین میزیستید… و پیوندهای انسانی و خویشی را میبریدید.
در حاکمیت جاهلیت هر آنچه انسان را به حقیقت میرساند و به انسانیت معنا میبخشد و ارزشها را در مجرای خودش جاری میسازد، دگرگون میشود:و الناس فی فتن انجذم فیها حبل الدین، و تزعزعت سواری الیقین، و اختلف النّجر، و تشتّت الأمر، و ضاق المخرج، و عمی المصدر، فالهدی خامل، والعمیشامل … فی فتن داستهم بأخفافها، و وطئتهم بأظلافها … فهم تائهون حائرون جاهلون مفتونون … بأرض عالمها ملجم، و جاهلها مکرم. (همان: خ ۲)
برانگیخته شدن پیامبر در حالی بود که مردم در تاریکیهای فتنه بهسر میبردند، و آن هنگام رشته پیوند دین گسیخته و ستونهای کشتی یقین متزلزل شده بود. اصول زندگی دگرگون شده، و زندگی انسانی به تشتت گراییده بود. راه برونرفت [از چنین زندگی غیر انسانی] بس تنگ گشته و طریقه بازگشت از آن گم شده بود. در نتیجه، آثار هدایت در گمنامی و بینشانی، و کوری همهجایی و همگانی بود … مردم در فتنهای بس طاقتفرسا میزیستند که همه چیزشان زیر گامهای سنگین آن فرسوده و خرد میشد، و در زیر لگدهای آن پایمال میگردید … پس مردم در چنین اوضاع جاهلی سرگشته حیرتزده، فرو رفته در نابخردی و دچار آشوب و فتنه، میزیستند … در سرزمینی که دانشمندش را لگام زده و دهان بسته بودند، و نادان و نابخردش را بر کرسی کرامت برنشانده بودند.
در جامعهای که رشته پیوند با حقیقت گسسته میشود و ارزشهای انسانی لگدمال میگردد، و دانشمندان لگام زده میشوند و نابخردان کرامت مییابند، جاهلیت به تمام معنا میدانداری میکند. و اینها شاخصههایی برای شناخت جاهلیتاند؛ هرجا که رخ نماید و تحت هر عنوانی که پیدا شود. امیرمؤمنان علی(ع) خود با جاهلیتی بازتولیدشده روبهرو بود و تلاش میکرد آن را به مدنیت برگرداند و در این جهت آن را تبیین و شاخصههایش را معرفی کرد: أیها الناس! إنّا قد أصبحنا فی دهرٍ عنودٍ و زمنٍ کنودٍ. یعدّ فیه المحسن مسیئاً، و یزداد الظّالم فیه عتوّاً. (همان: خ ۳۲) مردم! هشیار باشید، ما در روزگاری کینهجو و زمانی سخت و سرکش بهسر میبریم. در این روزگار، نیکوکار بدکار به شمار میآید، و بیدادگر، بر سرکشی خود میافزاید.
و لقد أصبحنا فی زمانٍ قد اتّخذ أکثر أهله الغدر کیساً و نسبهم أهل الجهل فیه إلی حسن الحیله. (همان: خ ۴۱) ما در روزگاری بهسر میبریم که بیشتر مردم آن، پیمانشکنی را زیرکی میگیرند و مردم نادان، عمل چنین مردمی را حسن تدبیر میخوانند. و اعلموا رحمکم الله أنّکم فی زمانٍ القائل فیه بالحقّ قلیلٌ، و اللّسان عن الصّدق کلیلٌ، و اللّازم للحقّ ذلیلٌ. أهله معتکفون علی العصیان، مصطلحون علی الإدهان. (همان: خ ۲۳۳)بدانید خدایتان بیامرزاد! شما در زمانی بهسر میبرید که گوینده حق در آن اندک است، و زبان در گفتنِ راست، ناتوان. آنان که با حقاند، خوارند، و مردم به نافرمانی [خدا] گرفتار، و پذیرنده سازش با یکدیگر.
با بیارزش شدن انسان و دگرگونی ارزشهای او، هرگونه ناروایی اخلاقی ظهور میکند: خیانت و پیمانشکنی، مجاز و پسندیده میشود، حقگویی اندک، راستگویی ناپسند، حقخواهی موجب خواری، و نافرمانی [خدا] و سازشکاری یا بیاخلاقیها فراگیر میشود. در چنین فضایی تحولاتی اینگونه بروز مینماید:فعند ذلک أخذ الباطل مآخذه، و رکب الجهل مراکبه، و عظمت الطّاغیه، و قلّت الداعیه، و صال الدّهر صیال السّبع العقور، و هدر فنیق الباطل بعد کظومٍ، و تواخی النّاس علی الفجور، و تهاجروا علی الدّین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصّدق. فإذا کان ذلک… تفیض اللئام فیضاً، و تغیض الکرام غیضاً… و غار الصّدق، و فاض الکذب، و استُعمِلَتِ المودّه باللّسان، و تشاجر الناس بالقلوب، و صار الفسوق نسباً، و العفاف عجباً. (همان: خ ۱۰۸)
در این هنگام باطل برجای استوار میشود، و نادانی میداندار میگردد، و گردنکش ستمگر بزرگ میشود، و دعوت کننده به حق اندک میگردد. و روزگار چون درنده گزنده میتازد و باطل پس از آرمیدن، چون شتر نر بانگ بر میدارد. مردم بر تبهکاری دست برادری به یکدیگر میدهند، و بر دینداری از هم جدا و دور میشوند؛ در دروغ با هم دوست میشوند و در مورد راست یکدیگر را دشمن میدارند و چون چنین شود، فرومایگان فراوان میشوند، و اهل کرامت اندک میگردند … سرچشمه راستی خشک میشود، و دروغ میجوشد؛ دوستی را به زبان به کار میبرند، و به دل با هم دشمنی میورزند. گناه و نافرمانی وسیله پیوند میگردد و پاکدامنی موجب ابراز شگفتی میشود.
پیامبر اکرم(ص) آمد تا چنین مناسباتی را دگرگون سازد و گرانقدری انسان را معنا بخشد و پایبندی به اخلاق و ارزشهای انسانی را حاکم گرداند، و اینگونه مدنیت را جلوهگر نماید. امیرمؤمنان علی(ع) درباره بعثت حضرت چنین تعبیری دارد: و أنقذهم بمکانه من الجهاله. (همان: خ ۱) و خداوند مردم را به واسطه او از شبستان جهالت بیرون آورد. جعله الله بلاغاً لرسالته، و کرامه لأمّته، و ربیعاً لأهل زمانه، و رفعهً لأعوانه، و شرفاً لأنصاره. (همان: خ ۱۹۸) خداوند او را رسانندهای برای پیام خود، و مایه کرامت امتش، و بهار خرّمی مردم زمانش، و مایه سربلندی یارانش، و موجب شرافت یاورانش گردانید.
پیامبر اکرم(ص) بر مبنای اخلاقمداری، به برپایی مدنیت پرداخت: أرسله و أعلام الهدی دارسهٌ، و مناهج الدّین طامسهٌ. فصدع بالحقّ، و نصح للخلق، و هدی إلی الرّشد، و أمر بالقصد ـ صلّى الله علیه و آله ـ . (همان: خ ۱۹۵) او را هنگامی فرستاد که راه نشانهای راهنمایی، ناپدید شده و راههای دین، زدوده گردیده بود، پس حق را آشکار کرد، و آفریدگان را پند و اندرز، و راه راست را نشان داد و به میانهروی فرمان داد. درود خدا بر او و خاندان او باد.
امام علی(ع) در امتداد مسیری که پیامبر اکرم(ص) مشخص کرده بود، تلاش کرد تا با بازگرداندن گرانقدری انسان و برپایی ارزشهای انسانی، مدنیت آسیبدیده را به سامان آرد. امام در پایان عهدنامه مالک اشتر یکی از شاخصههای حکومت و مدیریت موفق را چنین عنوان کرده است :و تضعیف الکرامه. (همان: ن ۵۳) چند برابر کردن کرامت انسانی.
یعنی نشانه برجسته زندگی در پرتو مدنیت، پاسداشت کرامت انسان و افزونسازی آن به تمام معناست، زیرا هیچچیز هموزن و جایگزین کرامت انسان نیست، چنانکه امام(ع) در سفارشهای خود به فرزندش حضرت مجتبی(ع) یادآور شد: و أکرم نفسک عن کلّ دنیهٍ، و إن ساقتک إلی الرغائب، فإنّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً. (همان: ن ۳۱) با کرامتتر از آن باش که به پستی تن دهی، هر چند که تو را به مقصودت برساند، زیرا نمیتوانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست میدهی، جایگزینی بهدست آوری.
وجه همت نظام مدنی، توجه به گرانقدری انسان و برپایی ارزشهای انسانی و پاسداشت کرامت آدمیان است. امیرمؤمنان علی(ع) در این جهت با هرگونه مناسباتی که صورتی از خواری انسانی داشت، مخالفت میکرد. شریف رضی نمونهای بسیار درسآموز را آورده است. وی مینویسد: [و قال علیه السّلام و قد لقیه عند مسیره إلی الشّام دهاقین الأنبار، فترجّلوا له و اشتدّوا بین یدیه، فقال:] ما هذا الّذی صنعتموه؟ [فقالوا خلقٌ منّا نعظّم به أمرانا، فقال:] و الله ما ینتفع بهذا أمراءکم! و إنّکم لتشقّون علی أنفسکم فی دنیاکم، و تشقون به فی آخرتکم. و ما أخسر المشقّه وراءها العقاب، و أربح الدّعه معها الأمان من النّار! (همان: ح ۳۷)
[و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش حضرت دویدند، فرمود:] این چه کاری بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم! فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نمیبرند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج میافکنید و در آخرتتان بدبخت میشوید و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.۲. عصبیت و خشونت / ملایمت و رفق
از جمله مهمترین شاخصههای جاهلیت در هرجا و هر دورهای، عصبیت و خشونتورزی است که جاهلیت بدون آن استوار نمیماند، زیرا بنیان جاهلیت بر نفی عقلانیت و تکیه بر نفسانیت است؛ بنیانی که به تعبیر امام علی(ع) ابلیس بنای آن را گذاشت و هر فرورفته در جاهلیتی تأیید کنندهاندیشه و راه و رسم شیطان است: صدّقه به أبناء الحمیه، و إخوان العصبیه، و فرسان الکبر و الجاهلیه. (همان: خ ۱۹۲) فرزندان حمیت و برادران عصبیت و سوارکاران خودبزرگبینی و جاهلیت، سخن او را راست دانستند.
عصبیت از مادّه عُصبه در اصل به معنای پیوند شدید است. عصبیت به پیچیده شدن در پیوندی شدید و کور با شخص یا عقیده یا نژاد یا گروه و… را میگویند که موجب بسته شدن اندیشه و عقل و نپذیرفتن حق میشود. ( ابنمنظور، ۱۴۰۸: ۸ / ۲۳۴ ـ ۲۳۰) و این امر آدمی را به تندی، تیزی و خشونت میکشاند. تا عصبیت و خشونت از اندیشه و دل و راه و رسم زندگی زدوده نشود، راه مدنیت هم گشوده نمیشود.
امام علی(ع) که با همه همت خویش در پی شکستن بنیادهای جاهلیت بود و همه عمر خود را در مبارزه با آن سپری کرده بود، در جایگاه زمامدار، مسلمانان را به زدودن شاخصههای جاهلیت فرا میخواند و میفرمود: فأطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیه و أحقاد الجاهلیه. فإنّما تلک الحمیه تکون فی المسلم من خطرات الشّیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته. (همان: خ ۱۹۲)
پس، آتشهای عصبیت و کینههای فروزان جاهلیت را که در دلهایتان نهفته است، خاموش سازید، که آن حمیت در مسلمان از اندیشههای آمد و رفت کننده شیطان و از به خود بالیدنها و تباه کردنها و افسون دمیدنهای اوست. جاهلیت، پیوند خوردن با عصبیتِ به خود بالیدن، خود را برتر دیدن، کینهورزیدن و به کار بردن خشونت است؛ هرچند نام دین و دینداری در میان باشد.
امیرمؤمنان علی(ع) درباره مسلمانانی که به دلیل دوری از روح اسلام و بدفهمی دین، گرفتار تنسّکی خشک و تعبّدی بیروح و عصبیت و درشت خوییاند، فرمود: و لا تکونوا کجفاه الجاهلیه، لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن الله یعقلون، کقیض بیض فی أداح، یکون کسرها وزراً، و یخرج حضانها شرّاً. (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۱۶۶)
همچون مردم درشتخوی عهد جاهلیت مباشید که نه فهمی در دین دارند، و نه تعلّقی در خدا دارند [به صورت، انسان؛ و در درون پستتر از جانوراناند]؛ مانند تخم شتر مرغ در گودالی در ریگستان که شکستن آن گناه باشد و اگر نشکنندش بسا از درون آن ماری زاید. امام(ع) مردمانی را که در ظاهر اهل دیانتاند، ولی به سبب نافهمی دین بر مدار جاهلیتاند، مانند تخم افعی در لانه پرندگان میداند که شکستن آن گناه است، زیرا گمان میرود تخم پرنده باشد، اما موجود داخل، شرّ و زیانبار است. چنین جاهلیتمآبان با عصبیت و خشونت، هزار گونه شرّ و تباهی به بار میآورند. (ابنمیثم، ۱۳۶۲: ۳ / ۳۱۵)
در تحلیل امام علی(ع) عصبیتها و خشونتهای جاهلی هنگامیباز تولید شد که جمعی از مسلمانان پس از پیامبر(ص) به قهقرا بازگشتند. (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۱۵۰) امیرمؤمنان علی(ع) همان ابتدا به آنان فرمود: أیها النّاس! شقّوا أمواج الفتن بسفن النجاه، و عرّجوا عن طریق المنافره، و ضعوا تیجان المفاخره. (همان: خ ۵) مردم! هشیار باشید! امواج خروشان فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. خود را از نازیدن به تبار و درگیری به دور دارید، و تاجهای افتخار جاهلی را فرونهید.
آنچه پس از پیامبر(ص) بنیان گذاشته شد، به انواع عصبیت و خشونتورزی انجامید، چنانکه امام علی(ع) در نقد آن و بیان عوارضش فرمود: فصیرها فی حوزهٍ خشناء، یغلظ کلمها و یخشن مسّها… فمنی الناس لعمر الله بخبطٍ و شماسٍ و تلوّنٍ و اعتراضٍ. (همان: خ ۳) پس کار خلافت را در میان حوزهای بس خشن بگردانید و جای داد که سخن گفتنش درشت و برخوردهایش خشن بود… به ذات خدا سوگند، مردم در آن حکومت، گرفتار بیراههروی و چموشی و رنگارنگی و بیاعتدالی شدند.
حال آنکه پیامبر اکرم(ص) مدنیتی را بنیان گذاشت؛ با این هدف که پایانبخش عصبیت و خشونتورزی باشد: دفن الله به الضّغائن، و أطفأ به الثّوائر. (همان: خ ۹۶) خداوند کینهها را به دست او به خاک سپرد، و آتش دشمنیها و خشونتها را با [مهربانی و رفقورزی] او فرونشاند.
رسول خدا(ص) برای برپایی مدنیت، با سختسریها و خشونتطبعیهای جاهلیت مبارزه کرد:فهم فی ذلک کالأنعام السّائمه، و الصّخور القاسیه. (همان: خ ۱۰۸) پس آنان در آن جایگاه مانند چارپایان چرا کننده و صخرههای سخت بودند.
هنگامیکه آدمیان از عصبیت، قساوت، و خشونت پاک شوند و رفقورزی در آنان استقرار یابد، مدنیت جلوهگر میشود؛ ملایمت و رفق با همه انسانها در جهت حق تحقق مییابد، چنانکه امیرمؤمنان از کسانی که از نعمت پاکی و پاکدامنی بهرهمنداند، میخواهد ملایمت را حتّی نسبت به گناهکاران پاس دارند و به جای عیبجویی از دیگران به ارشاد و راهنمایی آنان بپردازند، و گرفتاران در گناه را انسانهایی چون خود و برادرانی بدانند که در مسیر حرکت به سوی کمال لغزیدهاند؛ برادران بیماری که سزاوار پرستاری و دستگیریاند. (جعفری، ۱۳۸۱ ـ ۱۳۷۲: ۲ / ۶۲۹)
و إنّما ینبغی لأهل العصمه و المصنوع إلیهم فی السّلامه أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیه و یکون الشّکر هو الغالب علیهم والحاجز لهم عنهم. فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه، و عیره ببلواه. أ ما ذکر موضع ستر الله علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به و کیف یذمّه بذنبٍ قد رکب مثله، فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصی الله فیما سواه ممّا هو أعظم منه و ایم الله لئن لم یکن عصاه فی الکبیر و عصاه فی الصّغیر لجرأته علیٰ عیب النّاس أکبر. یا عبد الله! لا تعجل فی عیب أحدٍ بذنبه، فلعلّه مغفورٌ له و لا تأمن علی نفسک صغیر معصیهٍ، فلعلّک معذّبٌ علیه. فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه، و لیکن الشّکر شاغلاً له علی معافاته ممّا ابتلی به غیره. (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۱۴۰)
بر کسانی که گناه ندارند، و از سلامت دین برخوردارند، سزاست که برگناهکاران و نافرمانان رحمت آرند، و شکر این نعمت بگزارند، چندانکه این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردم وانگذارد؛ چه رسد به عیبجویی که برادرش را نکوهش کند و بدانچه بدان گرفتار است، سرزنش نماید. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید، و گناهان او را پوشانید؛ بزرگتر از گناهی که او را بدان نکوهش کند، و چگونه او را نکوهش کند که خود چنان گناهی کرده است [لیکن پوشیده و در پرده است] و اگر چنان گناهی نداشته، گناهان دیگری داشته که از آن بزرگتر است و به خدا سوگند، اگر گناهی که کرده، بزرگ نیست و گناهی خُرد است جرئت او را بر گفتن زشتی مردم، باید گناهی بزرگتر شمرد.
ای بنده خدا، در گفتنِ عیب کسی که گناهی کرده است، شتاب مکن! زیرا امید میرود آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه کوچک خویش ایمن مباش! شاید تو را به خاطر آن عذاب کنند، پس اگر کسی از شما عیب دیگری را دانست، بر زبان نرانَد؛ به خاطر عیبی که در خود خبر دارد، و شکر دوری از گناه او را باز از اینکه دیگری را که گرفتارگناه است، بیازارد.
امام علی(ع) در آموزههای خود مردم را به سوی ملایمت و رفقورزی هدایت میکرد تا در بستر آن، جامعه از عصبیت و خشونت دور شود و پایههای مدنیت استوار گردد. حضرت با برپاکردن دولتِ رفق و مدارا، در این جهت کوشید و در حکومتی که بدان در پی نفی کامل جاهلیت با همه شاخصهها و ویژگیهایش بودند، اجازه عصبیت و خشونت ورزی نداد و در برابر چنین رفتارهایی، بدانسو هم کشیده نشد.
در ماجرای فتنه جمل از ابتدا تا انتها بر مبنای مدارا عمل نمود. هنگامیکه طلحه و زبیر به قصد پیمانشکنی نزدش آمدند و اجازه خواستند به عمره روند، در عین هشدار به آنان، اجازه داد و با اینکه عبدالله بن عباس پیشنهاد دستگیری آنها را داد، امام فرمود: یا ابنعبّاس! أ تأمرونی أبدا بالظّلم و بالسّیئه قبل الحسنه، و أعاقب علی الظّنّه و التّهمه و أ آخذ بالفعل قبل کونه؟ کلّا! و الله لا عدلت عمّا أخذ الله على من الحکم بالعدل و لا القول بالفصل. (مفید، ۱۳۷۷: ۱۶۷)
ای پسر عبّاس! آیا مرا فرمان میدهی آغازگر ستم و بدی باشم؛ پیش از آنکه نیکی نمایم؟ و بر اساس گمان و تهمت مجازات کنم، و کسی را به خاطر اقدامِ صورت نگرفته دستگیر کنم؟ هرگز! به خدا سوگند، هیچگاه از پیمانی که خداوند برای داوری به عدالت و ابراز حقیقت از من گرفته است، عدول نخواهم کرد.
امام هشیارانه با پیمانشکنان بر اساس ملایمت و مدارا رفتار نمود (شریف رضی، ۱۳۸۷: خ ۶) و چون آنان خروج نمودند و به سوی بصره رفتند، در خطبهای فرمود: إنّ هؤلاء قد تمالؤوا علی سخطه إمارتی، و سأصبر ما لم أخف علی جماعتکم. (همان، خ ۱۶۹) همانا اینان به سبب ناخرسندی از حکومت من به یکدیگر پیوسته و همداستان شدهاند و من تا از گسیختن جمعیت شما [و نابودی جامعه] بیمناک نگردم، مدارا و شکیبایی خواهم ورزید.
سلوک امیرمؤمنان علی(ع) به تمام معنا از سلوک جاهلیتپیشگان جدا بود. از اینرو تا پایان کار، راه بازگشت را بر آنان نبست و تمام تلاش خود را کرد تا آنان را با منطق و استدلال، و رحمت و محبت به راه حق ترغیب نماید و به مسیر درست رهنمون گردد. چنین سلوکی ملازم مدنیت است، از اینرو فرمود: فإن تابوا و أقبلوا فالتّوبه مبذولهٌ، و الحقّ مقبولٌ؛ و لیس علی الله کفرانٌ. (مفید، ۱۳۷۷: ۱۲۱) اگر بازگردند و به حق روی آورند، بازگشتشان پذیرفته شود، و درِ حق به رویشان باز است؛ و خدا هرگز توبه و حقخواهی کسی را نادیده نمیگیرد.
مهمترین اقدامات امام در مدارا با ناکثین، پس از اعلام جنگ از سوی آنان عبارت بود از: ۱. نامهنگاری به سران ناکثین، یعنی طلحه، زبیر و عایشه اُمّ المؤمنین، و تلاش برای برانگیختن آنان به پرهیز از جنگ و به وجود نیامدن درگیری. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ن ۵۴؛ ابنقتیبه، بیتا الف: ۱ / ۶۶؛ ابنأعثم، بیتا: ۲ / ۳۰۰) ۲. فرستادن نمایندگانی برای گفتگو با آنان. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ح ۳۱؛ الجاحظ، ۱۴۱۲: ۳ / ۱۵۱؛ ابنأعثم، بیتا: ۲ / ۳۰۶؛ ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۲ / ۱۶۹) ۳. شخصاً به نزد سران ناکثین رفتن، پس از بینتیجه ماندن نامهنگاریها و ارسال نمایندگان. (الطبری، ۱۹۷۹: ۴ / ۵۰۸؛ ابناعثم، بیتا: ۲ / ۳۰۹؛ ابنالأثیر، ۱۳۸۵: ۳ / ۲۳۹)
امیرمؤمنان علی(ع) در رویارویی با قاسطین نیز تا آنجا که امکان داشت، مدارا نمود. ابتدا نامهای به معاویه نوشت و او را با توجه به بیعت عمومی و همگانی مردم، به بیعت فرا خواند. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ن ۳۷؛ ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۱ / ۲۳۰) پس از چندی جَریر بن عبدالله بَجَلی را با نامهای به سوی او فرستاد (شریف رضی، ۱۳۸۷: ن ۶؛ ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۳ / ۷۵) و چون معاویه جَریر را معطل گذاشت تا زمینه جنگ را فراهم سازد و یاران حضرت خواهان واکنش تند شدند، امام نپذیرفت و باز هم به مدارا ادامه داد. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ح ۴۳؛ ابنأعثم، بیتا: ۲ / ۳۸۱)
آنگاه نامهای به جَریر نوشت تا تکلیف را مشخص کند. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ن ۸؛ المنقری، ۱۴.۳: ۵۵؛ ابنأعثم، بیتا: ۲ / ۳۹۳) و زمانی که کار به جنگ کشید، امام در فرمان جنگ تأخیر میکرد تا شاید سبب هدایت برخی شود. (شریف رضی، ۱۳۸۷: ح ۵۵؛ ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۴ / ۱۳)
رفتار امام علی(ع) در رویارویی با خوارج نیز بر مبنای ملایمت و مدارا بود و حضرت در مقابل جاهلیتپیشگی آنان، مدنیت حکومت خود را جلوهگر ساخت تا آنجا که خوارج دست به خون آلودند و حضرت بهناچار در برابر آنان ایستاد. آن زمان که خوارج با شعار «لا حکم الّا لله» در هر جمعی با حضرت مخالفت و وی را تهدید میکردند، و برخی از یاران حضرت خواهان برخورد با خوارج بودند، امام جز به راه مدارا نرفت (ابن أبیالحدید، ۱۳۷۸: ۲ / ۳۱۱) و در برابر بیمنطقی و خشونت آنان، جز بر اساس منطق و ملایمت رفتار نکرد (شریف رضی، ۱۳۸۷: ح ۴۰)
حتی آخرین مرحله، حقوقشان را پاس داشت و مدارا را از این مجرا هم دربارهشان روا داشت، چنانکه فرمود: بدانید که شما سه حق بر ما دارید: شما را تا همراه ما هستید، از مساجد خدا که نام او را در آنها به زبان میآورید، منع نمیکنیم، و شما را از درآمد عمومی و غنایم تا دستتان همراه دست ماست، محروم نمیسازیم، و تا جنگ را آغاز نکردهاید، با شما نمیجنگیم. (الطبری، ۱۹۷۹: ۵ / ۷۳) امیرمؤمنان در رویارویی با خوارج، و عصبیت و خشونتورزی آنان، ذرّهای از مدنیت اسلام خارج نشد و حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خوارج را به هیچ وجه محدود نساخت و آزادی را از آنان دریغ نداشت.
منابع و مآخذ
۱. قرآن کریم، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی.
۲. ابن أبیالحدید المعتزلی، عزّالدین عبدالحمید بن هبه الله، ۱۳۷۸ ق، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه.
۳. ابن أبیجمهور، محمد بن علی بن ابراهیم الاحسائی، ۱۴۰۳ ق، عوالی اللآلی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، تحقیق آقا مجتبی العراقی، قدّم له شهابالدین المرعشی النجفی، قم، مطبعه سید الشهداء.
۴. ابن أبیشیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد، ۱۴۰۹ ق، المصنّف فی الاحادیث والآثار، تحقیق و تعلیق سعید محمد اللحّام، بیروت، دار الفکر.
۵. ابنأعثم الکوفی، أبومحمد احمد، بیتا، الفتوح، بیروت، دار الندوه الجدیده.
۶. ابنالأثیر، عزّالدین أبوالحسن علی بن محمد، ۱۳۸۵ ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
۷. بیتا، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۸. ابنالسکیت، أبویوسف یعقوب بن اسحاق الاهوازی، ۱۴۱۲ ق، ترتیب اصلاح المنطق، ترتیب و تقدیم و تعلیق محمد حسن بکائی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه.
۹. ابنسعد، أبوعبدالله محمد، ۱۴۰۵ ق، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت للطباعه و النشر.
۱۰. ابنسلام الجمحی، أبوعبدالله محمد، ۱۴۰۸ ق، طبقات الشعراء، بیروت، دار الکتب العلمیه، الطبعه الثانیه.
۱۱. ابنفارس، أبوالحسین احمد، ۱۳۸۹ ق، معجم مقاییس اللغه، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، مصر، شرکه و مکتبه و مطبعه الحلبی، الطبعه الثانیه.
۱۲. ابنقتیبه، أبومحمد عبدالله بن مسلم الدینوری، ۱۴۰۵ ق، الشعر و الشعراء، حققه و ضبط نصه مفید قمیحه، راجعه و ضبط نصه نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، الطبعه الثانیه.
۱۳. بیتا، الإمامه و السیاسه، تحقیق طه محمد الزینی، بیروت، دارالمعرفه.
۱۴. ابنمنظور، جمالالدین محمد بن مکرّم، ۱۴۰۸ ق، لسان العرب، نسقه و علّق علیه و وضع فهارسه علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۵. ابنمیثم البحرانی، کمالالدین میثم بن علی، ۱۳۶۲، شرح نهج البلاغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
۱۶. ابنهلال الثقفی، أبواسحاق ابراهیم بن محمد الکوفی، ۱۴۰۷ ق، الغارات، حققه و علق علیه السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، بیروت، دار الاضواء.
۱۷. ابوالفرج الاصفهانی، علی بن الحسین بن محمد، ۱۴۰۷ ق، الأغانی، شرحه و کتب هوامشه عبد علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الکتب العلمیه.
۱۸. احمد امین، ۱۹۶۹ م، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی، الطبعه العاشره.
۱۹. الاسکافی، ۱۴۰۲ ق، أبوجعفر محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت.
۲۰. البغدادی، عبدالقادر، ۱۴۰۶ ق، خزانه الأدب و لبّ لباب لسان العرب، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، القاهره، مکتبه الخانجی.
۲۱. بیضون، ابراهیم، ۱۳۷۹، رفتارشناسی امام علی(ع) در آیینه تاریخ، ترجمه علی اصغر محمدی سیجانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۲۲. الجاحظ، أبوعثمان عمرو بن بحر، ۱۴۱۲ ق، البیان و التبیین، تحقیق علی أبوملحم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، الطبعه الثانیه.
۲۳. جرداق، جرج، ۱۳۴۴، امام علی، صدای عدالت انسانیت، ترجمه سید هادی خسروشاهی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی.
۲۴. الجصّاص، أبوبکر احمد بن علی الرازی، ۱۴۱۵ ق، احکام القرآن، تحقیق عبدالسلام محمد علی شاهین، بیروت، دار الکتب العلمیه.
۲۵. جعفری، سید محمدمهدی، ۱۳۸۱ ـ ۱۳۷۲، پرتوی از نهجالبلاغه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۲۶. جعفریان، رسول، ۱۳۷۳، تاریخ سیاسی اسلام، (ج ۱، سیره رسول خدا)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۲۷. جواد علی، ۱۴۱۳ ق، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد، جامعه بغداد، الطبعه الثانیه.
۲۸. الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، ۱۹۹۰ م، الصحاح، تاج اللغه و صحاح العربیه، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعه الرابعه.
۲۹. خلیفه بن خیاط، أبوعمرو خلیفه العصفری، ۱۴۱۵ ق، تاریخ خلیفه بن خیاط، راجعه و ضبطه و وثّقه و وضع حواشیه و فهرسه مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت، دار الکتب العلمیه.
۳۰. خوانساری، جمالالدین محمد، ۱۳۴۳، شرح غررالحکم و دررالکلم، مقدمه، تصحیح و تعلیق میرجلالالدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم.
۳۱. الخوانساری، محمدباقر، ۱۴۱۱ ق، روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات، بیروت، دار الاسلامیه.
۳۲. الخویی، السید أبوالقاسم الموسوی، ۱۴۰۳ ق، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، بیروت، دار الزهراء.
۳۳. الشریف الرضی، أبوالحسن محمد بن الحسین الموسوی، ۱۳۶۸، نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
۳۴. ۱۳۸۶، گزیده سخنان، نامهها و حکمتهای امیرالمؤمنین امام علی بن ابیطالب(ع)، ترجمه سید محمد مهدی جعفری، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر.
۳۵. ۱۳۸۷ ق، نهجالبلاغه، ضبط نصّه و ابتکر فهارسه العلمیه صبحی الصالح، بیروت، دار الکتاب اللبنانی.
۳۶. شوقی ضیف، ۱۳۶۴، تاریخ ادب عربی (العصرالجاهلی)، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، انتشارات امیر کبیر.
۳۷. الطبرسی، امین الاسلام أبوعلی الفضل بن الحسن، ۱۴۱۵ ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
۳۸. الطبری الامامی، أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم، ۱۳۶۸ ق، المسترشد فی امامه علی بن ابیطالب(ع)، النجف، المطبعه الحیدریه.
۳۹. الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر، ۱۹۷۹ م، تاریخ الطبری ( تاریخ الرسل و الملوک)، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، القاهره، دارالمعارف، الطبعه الرابعه.
۴۰. عمر فرّوخ، ۱۹۸۴ م، تاریخ الأدب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعه الخامسه.
۴۱. الفاخوری، حنّا، بیتا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بیجا، انتشارات توس.
۴۲. قرشی، سید علیاکبر، ۱۳۸۲، مفردات نهجالبلاغه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ دوم.
۴۳. قرشی، سید علیاکبر، ۱۳۸۸،
۴۴. الکلینی، أبوجعفر محمد بن یعقوب، ۱۳۸۸ ق، الکافی، صحّحه و علّق علیه علیاکبر الغفّاری، طهران، دار الکتب الاسلامیه.
۴۵. المصطفوی، حسن، ۱۴۱۷ ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مؤسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی.
۴۶. المفید، أبوعبدالله محمد بن النعمان البغدادی، ۱۳۷۷ ق، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، صحّحه و أخرجه السید کاظم الموسوی المیاموی، طهران، دار الکتب الاسلامیه.
۴۷. المنقری، نصر بن مزاحم، ۱۴۰۳ ق، وقعه صفّین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، افست، قم، مکتبه المرعشی النجفی.
۴۸. النجاشی، أبوالعباس احمد بن علی بن العباس، ۱۴۰۷ ق، رجال النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری الزنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
۴۹. النوری الطبرسی، حسین بن محمدتقی، ۱۴۰۸ ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعه الثانیه.
۵۰. وجدی، محمد فرید بن مصطفی، ۱۳۹۹ ق، دائره المعارف القرآن العشرین، بیروت، دار الفکر.
۵۱. یاقوت الحموی، شهابالدین أبوعبدالله، ۱۴۰۸ ق، معجم البلدان، بیروت، دار بیروت للطباعه و النشر.
۵۲. الیوسفی، محمدهادی، ۱۴۱۷ ق، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
مصطفی دلشاد تهرانی/ استادیار گروه نهجالبلاغه دانشکده علوم حدیث تهران
فصلنامه قرآن و متون اسلامیشماره۳
ادامه دارد…