رسول خدا(ص) در سال هفتم هجرت تصمیم به خلع سلاح یهودیان خیبر گرفت.
با دلاوریهای سربازان اسلام قلعهها یکی پس از دیگری و با سختی و کندی سقوط میکرد ولی «قلعه قموص» که بزرگترین دژ و مرکز شجاعان یهود بود، همچنان مقاومت مینمود و مجاهدان اسلام قدرت تصرّف آن را نداشتند. و سردرد شدید رسول خدا(ص) نیز مانع شده بود که خود در صحنه نبرد حاضر شود.
رسول خدا(ص) در سال هفتم هجرت تصمیم به خلع سلاح یهودیان خیبر گرفت.
با دلاوریهای سربازان اسلام قلعهها یکی پس از دیگری و با سختی و کندی سقوط میکرد ولی «قلعه قموص» که بزرگترین دژ و مرکز شجاعان یهود بود، همچنان مقاومت مینمود و مجاهدان اسلام قدرت تصرّف آن را نداشتند. و سردرد شدید رسول خدا(ص) نیز مانع شده بود که خود در صحنه نبرد حاضر شود.
از این رو هر روز پرچم را به دست یکی از مسلمانان میداد و مأموریت فتح قلعه را به وی محوّل میکرد؛ ولی آنها یکی پس از دیگری بدون پیروزی بر میگشتند. روزی پرچم را به دست ابوبکر و روز بعد به عمر داد و هر دو بدون اینکه پیروزی به دست آورند، بر میگشتند.
تحمّل این وضع برای رسول خدا(ص) بسیار سنگین بود.
حضرت با مشاهده این وضع فرمود:
«فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند این دژ را به دست او میگشاید؛ کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول خدا(ص) او را دوست دارند.»۱
آن شب یاران رسول خدا (ص) در این فکر بودند که فردا پیامبر پرچم را به دست چه کسی خواهد داد؟
هنگامیکه خورشید طلوع کرد، سربازان اسلام گرد رسول خدا (ص) جمع شدند و هر کدام امیدوار بودند که حضرت (ص) پرچم را به دست او بدهد.
در این لحظه پیامبر (ص) فرمود: «علی کجاست؟»
گفتند: به درد چشم مبتلا شده و استراحت میکند.
پیامبر فرمود: «علی را بیاورید!»
وقتی علی(ع) آمد، حضرت برای شفای چشم او دعا کرد و به برکت دعای پیامبر(ص)، علی(ع) بهبود یافت.
انگاه پرچم را به دست او داد.
علی(ع) فرمود: «ای رسول خدا (ص)! آنقدر با آنان میجنگم تا اسلام بیاورند!»
پیامبر(ص) فرمود: «به سوی آنان حرکت کن و چون به قلعه آنان رسیدی، ابتدا آنان را به اسلام دعوت کن!به خدا سوگند! اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت نماید، بهتر از آن است که دارای شتران سرخ موی باشی.»۲
علی(ع) رهسپار این مأموریت شد و آن قلعه محکم و مقاوم را با شجاعتی بی نظیر که تفصیل آن در همه تواریخ آمده، فتح نمود.
امام علی(ع) و فتح قلعه خیبر و قتل مرحب
دژهای هفتگانه «خیبر» نامهای مختلفی داشتند: «ناعم»، «قموص»، «کتیبه»، «نسطاه»، «شق»، «وطیح» و «سلالم».
هنگامیکه حضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) مأمور شد که دژهای «وطیح» و «سلالم» را بگشاید، زره محکمیبر تن کرد و شمشیر مخصوص خود ذوالفقار را حمایل فرمود. سپس با شهامت به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر به دست او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب فرمود.
در این لحظه در خیبر باز شد و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند. نخست برادر مرحب که حارث نام داشت، جلو آمد. نعره او چنان مهیب بود که سربازانی که پشت سر امام بودند، بیاختیار عقب رفتند؛ ولی امام مانند کوه پا بر جای ماند. لحظهای نگذشت که جسد حارث به روی خاک افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متأثّر کرد. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که زره یمانی بر تن و کلاهی که از سنگ مخصوص تراشیده بود، بر سر داشت، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب با خواندن اشعاری چنین گفت:
در و دیوار خیبر گواهی میدهد که من مرحبم؛ قهرمانی کارآزموده و مجهّز با سلاح جنگی. اگر روزگار پیروز است، من نیز پیروزم. قهرمانانی که در صحنههای جنگ با من روبرو میشوند، با خون خویشتن رنگین میگردند.
امام علی(ع) نیز با خواندن اشعاری خود را چنین معرفی کرد:
«من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر خوانده. مرد دلاور و شیر بیشهها هستم. بازوان قوی و گردن نیرومند دارم. در میدان نبرد، مانند شیر بیشهها صاحب منظری مهیب هستم.»
رجزهای دو قهرمان پایان یافت.
صدای ضربات شمشیر و نیزههای دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاهخود سر او را دو نیم ساخت. این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار نهاده، به دژ پناهنده شدند.
علی(ع) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب کرد. در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سر علی(ع) زد و سپر از دست وی افتاد. علی(ع) فوراً به سوی در دژ گردید و آن را از جای خود کند و تا پایان کارزار به جای سپر به کار برد.
پس از آنکه آن را بر زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام سعی کردند آن در را از این رو به آن رو کنند؛ ولی نتوانستند. در حصار از سنگ و طول آن دو متر و پهنای آن یک متر بود.
امام ماجرای کندن در خیبر را چنین نقل میکند:
«من در خیبر را از جا کندم و به جای سپر از آن استفاده کردم. پس از پایان نبرد آن را به عنوان پل به روی خندقی که یهودیان کنده بودند قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب کردم.»
مردی پرسید: سنگینیاش چقدر بود؟!
فرمود: «بهاندازه سنگینی سپر خودم. من آن در را با نیروی بشری از جا نکندم؛ بلکه در پرتو نیروی خداداد و با ایمانی راسخ به روز بازپسین چنین کردم.»
پینوشتها:
۱. سیره پیشوایان به نقل از استیعاب فی معرفه الاصحاب.
۲. سیره پیشوایان به نقل از سیره ابن هشام، ج ۳.
منابع:
فروغ ابدیت، ج ۲، ص ۲۵۱ تا ۲۵۳
بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۱۰ تا ۱۵- طرائف – عمده
ترجمه المنجد، ج ۱، ص ۳۲۴
نویسنده : هادی رستمی