جمال یار چو خورشید عالم افروز است…

نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.

وقتی دل عشاق منتظر از دردهای زمانه می رمد، وقتی سایه سنگین غربت مومنین در این دنیای دنی، تاب و توانشان را می ستاند، وقتی درد بی کسی و هجر یار و فراق آن نور غایب از نظر که یک جهان دل به دنبال اوست، رمق از دیده و دل می‌برد و توش و قرار شیعیان و بلکه همه مسلمانان و دلدادگان آزادی و رهایی و منتظران منجی آخرین را می ستاند، شاهراه قرار یافتن و بودن در مدار آرامش، دست یازیدن به کلام ناب و سخن تابناک حضرات معصومین- علیهم السلام- است که چونان بارانی از خیر و رحمت و شور و شوق، در مومنین باریدن می‌گیرد و صلای امید و انتظار سر می دهد.

بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر ‌این شب‌های روشن از نام

تو را دوست دارم.

نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.

همان خدایی که بی‌قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.

صدای قدم‌های تو در کوچه‌های دل پیچیده است.

از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده است.

امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که می‌چرخم تو را می‌بینم و اگر گوش جان بدهم می‌توانم از پرنده‌ها و درخت‌ها، سنگ‌ها و دیوارها؛ حتی از همین طاق نصرت‌هایی که مثل بسیجی‌ها سربند «یا صاحب‌الزمان(عج)» به پیشانی بسته‌اند صدای تو را بشنوم.

ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!

با پاهایی تاول‌زده، کوچه‌های دلنگرانی را طی کرده‌ام تا به خیابان دلتنگی رسیده‌ام.

اهمیتی ندارد که چند روز در راه بوده‌ام یا‌ این راه عاشق‌کش کی به انتها می‌رسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که آمده‌ام احساس خستگی می‌کنم و نه از تاول ‌این پاهای مهربان به تنگ آمده‌ام یا گلایه‌ای دارم.

حالا هم دست‌هایم مسیر آمدنت را نشان می‌دهد؛ نامت برای یک لحظه از روی لب‌هایم نمی‌افتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.

بی‌تو خیابان‌ها یا به بن‌بست می‌رسد یا آنقدر پر از پیچ‌و‌خم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد.

کاش وقتی می‌آیی کوچه‌ها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درخت‌ها

خواب نباشند.

کاش روز میلادت را با روز موعود آمدنت، پیوند می‌زدی و امروز تیتر اول همه خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها خبر آمدن تو بود.

مستیم ولی مست می موعودیم

هستیم چنین و از ازل هم بودیم

ما را چو عدو مور شمارد غم نیست

ما وارث مُلک وَلَد داوودیم

از نسل خلیلیم و تبر در دستیم

ما بت شکنان معبد نمرودیم

ما منتظریم کعبه روشن گردد

دیری است پی اجازت معبودیم

تا یار دو دست خویش بر پرده زند

ما شاهد آن طلیعه مشهودیم

یا رب نکند چشم ز ما بردارد

گر یار ز ما دور شود نابودیم

آری؛ آن گوهرهای شب چراغ و دُرهای آفتاب که گلگویه های حضرات معصومین(ع) است تنها شریانهای حیات دل ماست رد این روزگار آخر.

و متن و بطن این نوشتار، چند جمله ای از آن مرواریدهای پایدار و کلام گهربار است که جان و روان را به نور و سرور میهمان می‌کند.

پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در جمله ای امیدبخش و مطمئن همچون قلب مطمئنه مومن فرمودند:

*لا تَقومُ السّاعَهُ حَتّى یَلِیَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَیتی یُواطِئُ اسمُهُ اسمی(۱).

قیامت برپا نشود تا آن که مردى از اهل بیتم که همنام من است، حکومت یابد.

و امام على سلام الله علیه نیز یکی از رموز آسایش در این آوردگاه رنج و تعب را اینگونه خواندن که :

*تَوَقُّعُ الْفَرَجِ اِحدَى الرّاحَتَیْنِ؛ (۲)

انتظار فرج، یکى از دو آسایش است.

و نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در بیان زیبا و نویدبخش و دلنواز دیگری می فرماید:

*طوبى لِمَن أدرَکَ قائِمَ أهلِ بَیتی وهُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبلَ قیامِهِ؛ (۳)

خوشا آن که قائم اهل بیت را درک مى‏ کند و پیش از قیامش به او اقتدا مى‏ کند.

و سخن امام صادق سلام الله علیه که با یادآوری اصیل ترین وظیفه منتظران در زمان غیبت می فرماید:

*مَن سَرَّهُ أن یَکونَ مِن أصحابِ القائِمِ فَلیَنتَظِر وَلیَعمَل بِالوَرَعِ؛ (۴)

هر که خوش دارد از یاران امام مهدى سلام الله علیه باشد، باید منتظر باشد و پارسایى پیشه کند

و بالاخره بیان تابناک و تذکاردهنده حضرت امام حسین سلام الله علیه که به فراگیری عدالت به عنوان عنصر اصلی در قیام حضرت حجت اشاره دارد و می فرماید:

*إذا قامَ قائِمُ العَدلِ وَسِعَ عَدلُهُ البَرَّ وَالفاجِرَ؛ (۵)

آن‏گاه که برپا دارنده عدالت [امام مهدى سلام الله علیه] قیام کند، عدالتش نیکوکار و بدکار را فرا گیرد.

و این جرعه های گوارای معرفت، بر کام تشنگان نور عشق، شور و شعور می پراکند و دیده و دل را به نام و نوای آن یار دلنواز معطر می سازد.

و ما همچنان منتظریم؛ چشم بر افقی سبز و سرخ که از ازلِ عشق تا ابدِ امید، بر لوح وجود شیعه حک شده و انتظار موعود آخرین را با ترنم بهاری ترین آرزو، در جان و جهان تداعی می‌کند.

و بالاخره غروب جمعه؛

غروب جمعه دلم بوی یار می‌گیرد

افق افق دل من را غبار می‌گیرد

نه با زیارت یاسین دلم شود آرام

نه با دعای سماتم قرار می‌گیرد

نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است

که نغمه عشراتم به بار می‌گیرد

دل صنوبریم زین هوای مه آلود

نه از فراق که از انتظار می‌گیرد

قسم به عصر که خسران قرین انسان است

مگر هر آنکه دانش خود را به کار می‌گیرد

بدان که دلبر ما جان برای یاری خویش

در این دیار هزاران هزار می‌گیرد

به گوش منتظران گو که صبح نزدیک است

اگر چه شب ز رفیقان دمار می‌گیرد

جمال یار چو خورشید عالم افروز است

حجاب نفس تو را زان نگار می‌گیرد

*پی نوشتها:

۱-(کشف الغمه : ج۳، ص ۲۶۱ / اهل بیت در قرآن و حدیث: ج ۲، ص ۷۵۴)

۲-(غررالحکم، ح ۴۵۷۸ /میزان الحکمه، ج ۹، ص ۷۴)

۳-(دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج ۱۱, ص ۴۰, ح ۱۲۵۶ )

۴-(دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج ۱۰، ص ۳۶۸، ح ۹۱۱)

۵-(اهل بیت(ع) در قرآن و حدیث: ح ۱۰۴۵)

شعر: زهیر دهقانی آرانی، عبدالرحیم سعیدی راد

Check Also

ماهنامه موعود شماره 280 و 281

شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد

با امکان دسترسی سریع دیجیتال ؛ شماره ۲۸۰ و ۲۸۱ مجله موعود منتشر شد ماهنامه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *