معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و… احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد.
از امور اساسی دیگری که امام مجتبی علیه السلام آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیّت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان أموی به ویژه معاویه بن ابی سفیان بود، زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خداصلی الله علیه وآله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیّه سلاح، جنگ بدر و أُحد و احزاب و… را علیه رسول خداصلی الله علیه وآله و مسلمانان به راهانداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت علیهم السلام رهبری کرد و در نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نکرد.
معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:
الف) بدعت گذاری در دین
۱) در ایّام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خداصلی الله علیه وآله را ترک کرد. وقتی از او پرسیدند: چرا چنین کردی؟!
گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمیکنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند. (۱)
۲) معاملات ربوی را تجویز کرد، به طوری که ابو درداء در برابرش ایستاد و گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَنْهی عَنْ مِثْلِ هذا اِلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ؛ شنیدم پیامبر خداصلی الله علیه وآله مردم را از معاملات ربوی نهی میکرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.»
معاویه اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاویه نسبت به دین خدا به خشم آمد و با این که قاضی دمشق بود، راهی مدینه گردید و گفت: هیچ گونه عذری برای همکاری با معاویه برای من باقی نمانده است، زیرا او در برابر فرمان رسول خداصلی الله علیه وآله به رأی خود عمل میکند. (۲)
۳) حدود الهی را تعطیل کرد، زیرا برای دزدی که سارق بودنش ثابت شده بود -به طوری که بر نه نفر همراه و شریک وی حدّ جاری کرده بودند- وساطت کرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت. (۳)
صاحب «البدایه و النهایه » می نویسد: در اسلام این اولین حدّی بود که از اجرای آن جلوگیری شد(۴).
۴) بعضی از احکام حجّ را عملاً تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود. (۵)
۵) نسبت به دیگر احکام الهی بی اعتنا بود و هرگونه که می خواست عمل میکرد مثلاً در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد، با این که رسول خداصلی الله علیه وآله فرموده است: «لَیْسَ فِی الْعیدَیْنِ أذانٌ وَ لا اِقامَهٌ(۶)؛ در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه مشروعیت ندارد.»
۶) خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند و این عمل را بنی امیّه بر خلاف سنت رسول خداصلی الله علیه وآله ادامه دادند. (۷)
۷) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد، در حالی که رسول خداصلی الله علیه وآله آن را نهی کرده بود. (۸)
۸) لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن میکرد و اعتنایی به محرمات الهی نمیکرد. (۹)
۹) بنی امیّه به پیروی از حکّام خود، همچون معاویه در یکی از دو خطبه نماز جمعه و عید -به هنگام گوش دادن خطبه ها- می نشستند و در دیگری می ایستادند. (۱۰)
ب) تشویق جاعلان حدیث
معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و… احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد. او در چند مرحله احکامی را به عمال خود نوشت:
مرحله اوّل
معاویه نوشت: «با کمال دقّت راویانی را که طرفدار عثمانند و در فضایل و بزرگواری های او سخن میگویند، شناسایی کنید و آن ها را گرامیبدارید، در مجامعشان شرکت کنید و بزرگشان بدارید و نام آنان رابه همراه روایات و احادیثی که درباره عثمان و پدرش نقل میکنند برای من بفرستید. (۱۱)”
گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد. معاویه این سیاست را تا مدت ها دنبال کرد.
مرحله دوم
معاویه نوشت: «روایات درباره عثمان زیاد شده و همه جا را فرا گرفه است، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند؛ هر حدیثی را که درباره ابو تراب شنیدید آن را رها نکنید مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید؛ چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادلّه و احادیث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شیعه او را کم رنگ تر میکند و حجتشان را باطل می نماید. »(۱۲)
عمّال و دست اندرکاران معاویه دست به جعل و ساختن حدیث زدند. ابو هریره ها و عمروعاص ها و کعب بن أحبارها و… میدان دار این معرکه ننگین گردیدند و معاویه محور اصلی واساسی این خیانت بزرگ بود. اسرائیلیات؛ یعنی، خرافاتی که منافقان از یهود، مانند کعب احبار و دیگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر کتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی کتب صحاح آنان نیز از این مسأله مستثنی نشد. کار بدان جا رسید که هرکسی حدیثی را از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل میکرد، با دیده شک و تردید به او نگاه میکردند.
امام باقرعلیه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از این گونه احادیث بر اساس درخواست بعضی از یارانش، بیش از صد مورد خواند و سپس فرمود: «مردم گمان میکنند این گونه احادیث صحیح است! آنگاه فرمود: «هِی وَاللَّهِ کُلُّها کِذْبٌ وَزُورٌ؛ سوگند به خدا! همه این احادیث دروغ و بهتان است. »(۱۳)
و در جای دیگر فرمود:
«وَیَرْوُونَ عَنْ عَلِی علیه السلام أشْیاءَ قَبیحَهً، وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ علیهما السلام ما یَعْلَمِ اللَّهُ اِنَّهُمْ قَدْ رَوَوْا فی ذلِکَ الْباطِلَ وَ الْکِذْبَ وَ الزُّوُرَ(۱۴)؛ مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین علیهما السلام روایت میکنند. خدا می داند که همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است.»
ج) علنی نمودن منکرات
به عنوان نمونه، معاویه زیادبن عبید (أبیه) را به پدر خود ابوسفیان نسبت داد و او را برادر خود خواند!
در نامه ای رسمی نوشت: «مِنْ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ مُعاوِیَهِ بْنِ أَبی سُفْیان اِلی زیادِ بْنِ أبی سُفْیان…؛ این نامه ای از معاویه پسر ابوسفیان به زیاد پسر ابو سفیان است.»
مادر زیاد بن أبیه از زن های بدکار و شناخته شده مکّه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد میکردند…!
معاویه، زیاد را به پدر خود نسبت داد، همین حرکت زشت سیاسی معاویه باعث شد که صحابه گرام به او اعتراض کنند و هر کدام به نوعی انزجار و تنفّر خود را از وی و روشی که در پیش گرفته اعلان نمایند. (۱۵)
حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام و یونس بن عبید، و عبدالرحمان بن حکم و ابو عریان و ابو بکره و حسن بصری و… از کسانی بودند که معترض شدند و نوشتند رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:
«أَلْوَلَدُ لِلْفِراشِ وَ لِلْعاهِرِ الْحَجَرُ… (۱۶)؛ فرزند متعلق به مادر است و زناکار باید سنگسار گردد.»
پس باید او را زیاد بن سمیّه نامید نه زیاد بن ابی سفیان، زیرا به شهادت أبی مریم سلولی أبوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیّه رابطه نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خداصلی الله علیه وآله است.
معاویه با همه کوششی که در از بین بردن سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله و منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام داشت، موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا امام مجتبی علیه السلام شیوه ای را که در تربیت مردان صالح و فدایی برای اسلام و معرّفی فرهنگ اصیل و صحیح امامت راستین در مدینه جدش رسول خدا انتخاب کرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت، آنان دانستند که احکام شرعی و مسائل روزمرّه خود را باید از مدینه دریافت کنند.
امام مجتبی علیه السلام نامه هایی را به بعضی از افراد مؤثر و ناآگاه به صورت کاملاً پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هیأت حاکم را از سیره جدش رسول خداصلی الله علیه وآله بیان می نمود و نیز مردانی را آموزش و تعلیم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمیگرفت به طوری که معاویه از فعالیت هایش وحشت داشت.
روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند پرسید: حسن بن علی علیهما السلام چه میکند؟
مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار میکند، تا طلوع آفتاب می نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام الهی و تعلیم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات و گفته هایش بعد از ظهر استفاده میکنند و این برنامه کار هر روز اوست. (۱۷)
ابن صباغ مالکی (متوفای سال ۸۵۵ هجری قمری) درباره فعالیت های فرهنگی و تدریس امام مجتبی علیه السلام می نویسد:
«نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذکر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند که دل های شنوندگان را شفا میبخشید و تشنگان معارف الهی را سیراب می نمود. بیانش حجّت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله و استیضاح باقی نمیگذاشت. (۱۸)”
نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی علیهما السلام در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و کردار و نظریات پیامبر عظیم الشأن بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه وآله آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر صلی الله علیه وآله، معاویه و عمالش اثری از اسلام و أهل بیت علیهم السلام باقی نمیگذاشتند.
پی نوشت :
۱) محمد بن عقیل، النصائح الکافیه، ص ۹۷.
۲) النصائح الکافیه، ص ۹۴.
۳) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۴۶۴.
۴) ابو الفداء بن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۱۳۶.
۵) النصائح الکافیه، ص ۱۰۰.
۶) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۴۷۰؛ کشف الغمه، شعرانی، ج ۱، ص ۱۲۳ و سنن ابی داود، ج ۱، ص ۷۹.
۷) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۴۷۰ (چهار جلدی).
۸) همان.
۹) همان.
۱۰) همان، ج ۳، ص ۴۷۰.
۱۱) انظروا من قبلکم من شیعه عثمان و محبّیه و أهل ولایته والذین یروون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قرّبوهم و اکرموهم و اکتبوا لی بکلّ ما یروی کلّ رجل منهم و اسمه و اسم ابیه و عشیرته. «نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۵ و ۱۶.»
۱۲) ان الحدیث فی عثمان قد کثر و فشا فی کلّ مصر و فی کل وجه و ناحیه فاذا جاءکم کتابی هذا فادعوا الناس الی الروایه فی فضائل الصّحابه و الخلفاء الأوَّلین و لاتترکوا خبراً یرویه أحد من المسلمین فی أبی تراب الاّ و أتونی بمناقض له فی الصّحابه مفتعله فانَّ هذا أحبّ الی و أقرّ لعینی و أدحض لحجّه أبی تراب و شیعته. «نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۶.»
۱۳) سلیم بن قیس (متوفای ۹۰ هجری)، ص ۶۸ – ۹۶؛ أبان بن تغلب میگوید: خدمت امام باقرعلیه السلام عرض کردم: «أصلحک اللّه سمّ لی من ذلک شیئاً؟ قال: رووا أنّ سیّدَی کهول أهل الجنّه ابوبکر و عمر، و أنّ عمر محدّث و أنّ الملک یلقنه، و أنّ السکینه تنطق علی لسانه و أنّ عثمان الملائکه تستحی منه حتّی عدَّد أبو جعفرعلیه السلام أکثر من مأه روایه یحسبون أنّها حق…، لطفاً بعضی از آن احادیث جعلی را جهت روشن شدن نام ببرید. حضرت فرمود: روایت میکنند: ابوبکر و عمر دو آقای پیران اهل بهشتند. و نیز میگویند: عمر از ملائکه خبر میگرفت و ملائکه مطالب را به وی تلقین میکردند و آرامش و وقار بر زبانش جاری میشد ونیز میگویند: عثمان کسی است که ملائکه از او حیا میکردند. امام باقر علیه السلام بیش از صد روایت را که آنان، آن روایت ها را حق می دانند برشمرد. » (رک: أسد الغابه، ج ۳، ص ۲۱۵.
۱۴) همان.
۱۵) زیاد بن سمیّه به بخشداری نواحی فارس از سوی عمر بن خطّاب تعیین شده بود. او در زمان عثمان بن عفان و بعد از او نیز در سمت خود باقی ماند، لیکن بعد از شهادت علی بن ابی طالب علیهما السلام معاویه معامله سیاسی کرد، زیرا از درگیری با او پرهیز می نمود و نمی خواست او ملحق به حسن بن علی علیهما السلام شود و به هواداری آن حضرت در مقابلش بایستد، لذا او را برادر خود خواند و سپس با حفظ سمت، فرمانداری کوفه را به وی واگذار نمود. «اسد الغابه، ج ۲، ص ۲۱۵″.
۱۶) بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۳۵۰، ح ۱۳.
۱۷) ابن عساکر، الامام الحسن، ص ۱۳۹، ح ۲۳۱.
۱۸) صلح الحسن علیه السلام، ص ۳۱؛ نورالدین علی بن محمد بن صباغ، الفصول المهمه، ص ۱۵۹.
احمد زمانی