اشرافیت یهود و دولت افرائیم
از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی- که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت- مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولتهای کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجستهای در اختیارش مینهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.
پس اخیا… به یربعام گفت… یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره میکنم و ده سبط به تو میدهم… چون ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنیعمون، را سجده کردند و در طریقهای من سلوک ننمودند.[۱۶۸]
بدینسان، با مرگ سلیمان، شورش خاندان یوسف با اجتماع بزرگان اسباط دهگانه بنیاسرائیل در شهر شکیم[۱۶۹] آغاز شد:
و رحبعام [پسر سلیمان و شاه یهود] به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند… آنگاه یربعام [رئیس خاندان یوسف] و تمامی جماعت بنیاسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده گفتند: پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهیم نمود… [رحبعام] گفت: پدرم یوغ شما را سنگین ساخت اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانهها تنبیه مینمود اما من شما را به عقربها تنبیه خواهم کرد.[۱۷۰]
تجمع سران قبایل در شکیم نشان میدهد که اینان مرکزیت بیتالمقدس را، که اینک کانون بتپرستی انگاشته میشد، به رسمیت نمیشناختند. چنین بود که سرزمین بنیاسرائیل به دو دولت تقسیم شد: دولت افرائیم و دولت یهود.
و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند ما را در داوود چه حصه است… ای اسرائیل به خیمههای خود بروید و اینک این داوود به خانه خود متوجه باش… پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود عاصی شدند… [و یربعام را] بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند و غیر از سبط یهودا، فقط، کسی خاندان داوود را پیروی نکرد.[۱۷۱]
اخیاء شیلونی و یربعام
نقاشی از چاپ اول (۱۷۰۴، هلند) تاریخ یهود اثر فلاویوس جوزفوس، مورخ یهودی سده اول میلادی
در پی این ماجرا، خاندان یوسف دولت اسباط دهگانه بنیاسرائیل را بنیان نهاد و یربعام به عنوان نخستین شاه (۹۲۸-۹۰۷ ق. م.) دولت افرائیم به قدرت رسید.
از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی- که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت- مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولتهای کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجستهای در اختیارش مینهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.
پس از استقلال دولت افرائیم، تا سالهای طولانی، میان این دو دولت ستیز سیاسی و جنگهای نظامی خونین در جریان بود. علت این ستیزها سیاست عنادآمیز دولت یهود و خاندان داوود بود که خود را برگزیده "خدای اسرائیل" و "شبان بنیاسرائیل" میدانستند و برای خویش حق حاکمیت بر تمامی قبایل اسرائیل را قائل بودند.[۱۷۲]
در عهد عتیق از دولت قبایل دهگانه شمالی با نامهای "اسرائیل" و "افرائیم"، هر دو، یاد شده است. نمونههای کاربرد نام "اسرائیل" را در کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام میتوان یافت و کاربرد نام "افرائیم" را در کتاب اشعیاء نبی و کتاب ارمیاء نبی.[۱۷۳] برای نمونه، کتاب اشعیاء نبی استقلال قبایل دهگانه از دولت یهود را «جدا شدن افرائیم از یهودا» میخواند؛ [۱۷۴] و در جای دیگر ستیز دو دولت بنیاسرائیل را چنین توصیف میکند: «و حسد افرائیم رفع خواهد شد و دشمنان یهودا منقطع خواهند گردید. افرائیم بر یهودا حسد نخواهد برد و یهودا افرائیم را دشمنی نخواهد نمود.»[175] برخی نویسندگان یهودی معاصر نیز نام دقیق دولت فوق را "مملکت افرائیم" میدانند.[۱۷۶]
یعقوب در میان نوههای خود به افرائیم بیشترین علاقه را داشت همانگونه که یوسف محبوبترین پسر او بود. از یعقوب روایت شده که سبط دو پسر یوسف، به ویژه افرائیم، قومیبزرگ را بنیان خواهند نهاد؛ و «ذریت آنها امتهای بسیار خواهند گردید» تا بدانجا که بنیاسرائیل در میان خویش چنین دعا خواهند کرد «خدا تو را مثل افرائیم و مناسه گرداند.»[177]
بنظر میرسد که در گذشته دور، پیش از مستحیل شدن سایر قبایل بنیاسرائیل در قبیله یهود، قبیله افرائیم و خاندان یوسف در میان بنیاسرائیل از احترام و اقتدار فراوان برخوردار بودند و رقیب اصلی یهودیان و خاندان داوود به شمار میرفتند.
تعمق در متن کنونی عهد عتیق روشن میکند که در دوران طولانی اقتدار اشرافیت یهود بر بنیاسرائیل، به ویژه پس از پایان هویت مستقل سایر قبایل و ادغام تمامی آنان در مجموعهای جدید به نام "قوم یهود"، حذف و اضافات فراوان در متون دینی و تاریخی بنیاسرائیل به سود یهودیان، و به ویژه بر ضد خاندان یوسف، صورت گرفته است. برای نمونه، کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام پادشاهان به دو گونه نامیده میشود. در یکجا از «کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل»[178] سخن میرود و در جای دیگر همین اثر «کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا» خوانده میشود.[۱۷۹] روشن است که در دوران سلطه شاهان یهود متنی کهن درباره "تاریخ بنیاسرائیل" مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته و به تاریخ رسمی قوم یهود بدل شده است؛ هرچند برخی بقایای متون کهن در نسخه جدید بر جای مانده است. بازنویسی این تاریخ در دوران تبعید اشراف و روحانیون یهودی در بابل مورد تردید نیست.[۱۸۰] همچنین روشن است که تنها متون کهن بنیاسرائیل منابع موجود نبوده است. برای نمونه، در کتاب دوم تواریخ ایام به منابعی چون تواریخ ناتان نبی و اخیاء شیلونی ارجاع داده میشود که در مجموعه حاضر موجود نیست.[۱۸۱] به این دلیل عجیب نیست که در روایات متعلق به این دوران، بسیاری از نفرینهای "خدای اسرائیل" به بنیاسرائیل درواقع به مملکت افرائیم، یعنی اسباط دهگانه شمالی، باز میگردد؛ زیرا در این زمان دو مفهوم "بنیاسرائیل" و "یهود" کاملا متمایز است و به دو واحد سیاسی مستقل و متعارض اطلاق میگردد.
خاندان یوسف (سران قبیله افرائیم) نه تنها سلوکی دوستانه با سایر قبایل بنیاسرائیل داشت بلکه خود را پاسدار سنن موسوی در قبال بدعتهای کنعانی و مصری سلیمان میدانست؛ و همین سبب شد که قبایل دیگر در زیر پرچم آن دولتی مستقل را به پا کنند و خود را از سلطه اشرافیت یهود رهایی بخشند.
دولت افرائیم تا زمان اشغال سامریه، پایتخت آن، به دست آشور به مدت ۲۰۸ سال (۹۲۸-۷۲۰) موجودیت داشت.
تاریخ این دولت را به چهار مرحله باید تقسیم نمود:
۱- دوران حکومت خاندان یوسف. در این دوران کوتاه (۹۲۸-۹۰۶) دولت افرائیم با توطئههای سهمگین یهودیان مواجه است. این توطئهها سرانجام به سقوط خاندان یوسف و کشتار و انهدام کامل آنان میانجامد.
۲- دوران حکومت سران قبیله یساکار (۹۰۶-۸۸۲). در این دوران نیز رویه یهودیان در قبال دولت افرائیم به سان گذشته است.
۳- دوران سلطنت خاندان عُمری (۸۸۲-۸۴۲). در این دوران اشرافیت یهود و افرائیم و خاندانهای سلطنتی داوود و عُمری متحد و هم مشرباند.
۴- دوران پس از انقلاب ایلیاء نبی (۸۴۲-۷۲۰). در این دوران، بار دیگر مملکت افرائیم هدف حمله اشرافیت یهود قرار میگیرد و سرانجام با دسیسه آنان به دست دولت آشور منهدم میشود.
نخستین توطئه اشرافیت یهود علیه دولت افرائیم بلافاصله پس از اعلام استقلال قبایل دهگانه بنیاسرائیل آغاز میشود:
و رحبعام پادشاه ادوم را، که سردار باجگیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند که مرد. و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد.[۱۸۲]
رحبعام پس از شکست این دسیسه، در بیتالمقدس سپاهی عظیم از قبایل یهود و بنیامین فراهم آورد و به سرزمین قبایل شمالی تاخت؛ ولی پیامبری بنام شمعیا آنان را از جنگ با برادران خویش منع کرد و سپاه رحبعام فروپاشید.[۱۸۳] معهذا، این ستیز به پایان نرسید و در تمامی دوران ۱۷ ساله سلطنت رحبعام بر دولت یهود (۹۲۸-۹۱۱) میان او و دولت افرائیم جنگ بود.[۱۸۴] در زمان ابیام (ابیا)، [۱۸۵] پسر رحبعام و شاه یهود (۹۱۱-۹۰۸)، تهاجم یهودیان به دولت افرائیم اوج یافت و این سرزمین آماج کشتاری بیرحمانه قرار گرفت. این حادثه لطمات شدیدی بر پیکر قبایل دهگانه شمالی وارد ساخت و زمینههای سقوط و انهدام خاندان یوسف را فراهم ساخت.
… و کاهنان کرناها را نواختند و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند و… خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. و بنیاسرائیل از حضور یهودا فرار کردند… و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمیشکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. پس بنیاسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنییهودا، چون که بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند قوی گردیدند… و یربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد.[۱۸۶]
از این پس، در عهد عتیق روایتی متناقض با آنچه گذشت آغاز میشود. آشکارا ما با دو متن سر و کار داریم؛ اولی کهنتر به نظر میرسد و دومیباید اضافات پسین یهودیان باشد. چنانکه دیدیم، آئین پرستش گوساله طلایی را یهودیان آغاز کردند ولی از این پس آن را به افرائیمیان نسبت میدهند. در چرخشی عجیب، قبایل دهگانه شمالی سخت شیفته بتخانه اورشلیم معرفی میشوند تا بدانجا که یربعام از سفر آنان به پایتخت دولت یهود به هراس میافتد و خود بتخانههایی به پا میکند. در این روایت جدید، شاه یهود فرمانروا و "آقای" مشروع تمامیبنیاسرائیل است و یربعام حکمرانی غاصب.
و یربعام در دل خود فکر کرد که حال سلطنت به خاندان داوود خواهد برگشت. اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانیها به خانه خداوند به اورشلیم بروند، همانا دل این قوم به آقای خویش، رحبعام پادشاه یهودا، خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده نزد رحبعام، پادشاه یهودا، خواهند برگشت. پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ایشان گفت برای شما رفتن به اورشلیم زحمت است، هان ای اسرائیل خدایان تو که ترا از زمین مصر برآوردند. و یکی را در بیتئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. و این امر باعث گناه شد.[۱۸۷]
کمیبعد، چرخش دوم صورت میگیرد. اینک یهودیان منادیان یکتاپرستی موسویاند و مبلغان خود را به سرزمین افرائیم میفرستند تا آنان را از بتپرستی منع کنند.[۱۸۸] در این روایت جدید، گناه بنیاسرائیل تنها شورش بر خاندان داوود نیست؛ اخراج کاهنان هارونی و گروه روحانیون حرفهای لاوی نیز هست. یهودیان چنین رجز میخوانند:
ای یربعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید. آیا شما نمیدانید که یهوه، خدای اسرائیل، سلطنت اسرائیل را به داوود و پسرانش با عهد تمکین تا به ابد داده است؟ و یربعام بن نبط، بنده سلیمان بن داوود، برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید… شما الان گمان میبرید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داوود است مقابله توانید نمود؟ شما گروه عظیمی میباشید و گوسالههای طلا، که یربعام برای شما به جای خدایان ساخته است، با شما میباشد. آیا شما کهنه خداوند را از بنیهارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید؟… اما ما، یهوه خدای ماست و او را ترک نکردهایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت میکنند و لاویان در کار خود مشغولاند… اینک با ما خدا رئیس است و کاهنان او با کرناهای بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند.[۱۸۹]
طبق این روایت جدید، یربعام منشاء تمامیگناهان پسین بنیاسرائیل است[۱۹۰] و خاندان یوسف و اسباط دهگانه بنیاسرائیل مورد غضب هولناک و نفرین بیرحمانه و نابخشودنی "خدای اسرائیل"اند.
از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد منقطع میسازم و تمامی خاندان یربعام را دور میاندازم چنانکه سرگین را بالکل دور میاندازند. هر که از یربعام در شهر بمیرد سگان بخورند و هر که در صحرا بمیرد مرغان هوا بخورند… و خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی که در آب متحرک شود و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود خواهند کند.[۱۹۱]
عجیب است که این خدای سختگیر با قبیله یهود سلوکی تسامحآمیز دارد و خشم او بر یهودیان به سان پدری است که از فرزند خاطی خود میرنجد. این نفرین هولناک به قبایل دهگانه شمالی و خاندان یوسف درست در زمانی است که خاندان داوود و یهودیان «بیش از هر آنچه پدران ایشان کرده بودند» شرارت میورزند و علاوه بر بتپرستی، همجنسگرایی نیز در میانشان رواجی گسترده یافته است.
و الواط نیز در زمین بودند و موافق رجاسات امتهایی که خداوند از حضور بنیاسرائیل اخراج نموده بود عمل مینمودند.[۱۹۲]
معهذا، یهودیان و خاندان داوود همچنان عزیزدردانه "خدای اسرائیل"اند.
در تداوم این سنت کهن، تاریخنگاری جدید یهود نیز نسبت به حوادث فوق برخوردی گزینشی و جانبدارانه دارد.[۱۹۳] برای نمونه، دائرهالمعارف یهود خروج اخیا، پیامبر شیلونی، را به ضدیت او با سیاست «تسامحآمیز سلیمان در قبال ادیان بیگانه» نسبت میدهد.[۱۹۴] به عبارت دیگر، سلیمان پادشاهی "لیبرال" ترسیم میشود و اخیاء شیلونی پیامبری "بنیادگرا"! حال آنکه سخن اخیا بر سر "تسامح" نیست؛ بر سر جایگزینی سنن موسوی با بعلپرستی فنیقی در عهد سلیمان است. همین مأخذ، یربعام را به عنوان احیاء گر آئین پرستش گوساله طلایی در بنیاسرائیل مطرح میکند بههمراه درج تصویری که در سده دوازدهم میلادی یهودیان اسپانیا کشیدهاند و یربعام و قومش را در حال پرستش گوساله طلایی نشان میدهد.[۱۹۵] این شیوه نگرش به روشنی بیانگر آن است که یهودیت جدید به شکلی آگاهانه خود را تنها و تنها وارث سنن قبیله یهودا میداند نه تمامیبنیاسرائیل.
کمی پس از درگذشت یربعام، یکی از سران قبیله یساکار (از قبایل بنیاسرائیل) به نام بعشا[۱۹۶] علیه حکومت خاندان یوسف شورید، تمامی آنان را قتلعام کرد و خود به عنوان شاه قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل (۹۰۶-۸۸۳) قدرت را به دست گرفت.[۱۹۷] این پایان کار خاندان یوسف است و از این پس نشانی از ایشان در اساطیر یهودی نمییابیم.
به رغم نابودی خاندان یوسف، ستیز دولت یهود بر ضد دولت افرائیم تداوم دارد. در این زمان آسا، [۱۹۸] پسر ابیام، شاه یهود (۹۰۸-۸۶۷) است و در تمامی دوران سلطنت او میان دولتهای یهود و افرائیم، چون گذشته، جنگ و ستیز در جریان است.[۱۹۹] نفرت یهودیان از قبایل دهگانه شمالی و دولت افرائیم تا بدان حد است که به خیانتی بزرگ علیه سنن یگانگی قبایل بنیاسرائیل دست میزنند و دولت دمشق را بر آنان میشورانند:
آسا تمامی طلا و نقره موجود در خزائن معبد سلیمان و کاخ خویش را نزد بنحدد اول، شاه آرامی دمشق، میفرستد و از او میخواهد که پیمان دوستی خود را با دولت افرائیم بگسلد و به این سرزمین حمله برد. بدینسان، تهاجم همزمان آرامیها از شرق و شمال و یهودیان از جنوب به دولت افرائیم آغاز میشود و بخشهای مهمی از خاک این کشور، در هر دو جبهه، به تصرف آرامیها و یهودیان درمیآید.[۲۰۰] مدتی بعد، نفرین "خدای اسرائیل" دامان خاندان بعشا را نیز میگیرد؛ در حوالی سال ۸۸۲ یکی از سرداران دولت افرائیم به نام زمری[۲۰۱] میشورد و با قتل عام خاندان بعشا زمام قدرت را به دست میگیرد.[۲۰۲] این شورش در زمانی است که دولت افرائیم در جنگ با فلسطینیان است. با رسیدن خبر شورش زمری به جبهههای جنگ، سران قبایل دهگانه یکی از سرداران خود به نام عُمری را به عنوان شاه جدید دولت افرائیم برمیگزینند و پس از یک دوران کوتاه جنگ داخلی سرانجام عُمری به سلطنت میرسد.[۲۰۳] این سرآغاز سلطنت خاندان عُمری در سرزمین قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل است.
حکومت "بیت عمری"[204] (خاندان عمری) نقطه عطفی در سرگذشت دولت افرائیم است و "تاریخ علمی" بنیاسرائیل، یعنی تاریخ مبتنی بر دادههای باستانشناسی نه روایات اساطیری صرف، از این دوران آغاز میشود.[۲۰۵] در این میان به ویژه بقایای شهر سامریه، پایتخت خاندان عمری، حائز اهمیت است. این آثار، و کشفیات مشابه در سرزمین جنوبی (دولت یهود)، بیانگر رواج آئینهای بتپرستی مشابه با کنعانیها (فنیقیها) در سراسر منطقهای است که مأوای قبایل بنیاسرائیل به شمار میرود.[۲۰۶]
طبق روایات عهد عتیق، در این دوران، ساختار قبیلهای مملکت افرائیم دستخوش تحولی اساسی شد و اشرافیت سلطنتی مقتدری، مشابه با دولت یهود، در قبایل شمالی شکل گرفت؛ و آنان نیز به تأثیر از فنیقیها به احداث معابد بعل و پرستش گوساله طلایی پرداختند. این تحول از زمان سلطنت عمری (۸۸۲-۸۷۱) و با تأسیس شهر سامریه آغاز شد. عمری تپه سامری را، در خاک قبیله اشیر، از فردی به نام سامر (شمر)[۲۰۷] خرید و در آن شهر سامریه (شمرون)[۲۰۸] را بنا نهاد.[۲۰۹] از این پس، سامریه پایتخت دولت افرائیم، از مراکز مهم تجاری منطقه و کانون سیاسی پرتکاپویی است که با شهرهای فنیقی صور و صیدا برابری میکند. این فرایند، در زمان سلطنت اخاب (اهب)، [۲۱۰] پسر عُمری و شاه افرائیم (۸۷۱-۸۵۲)، به اوج خود رسید. اخاب دختر شاه صیدا، به نام ایزابل، [۲۱۱] را به زنی گرفت و معبد بعل را در شهر سامریه برافراشت.[۲۱۲]
دوران اخاب با سلطنت یهوشافاط (۸۶۷-۸۴۹)، [۲۱۳] پسر آسا، در سرزمین یهود مقارن است. در زمان یهوشافاط (یهوشاپات) و اخاب، دو دولت افرائیم و یهود برای نخستین بار متحد شدند و رابطهای نزدیک میان دو خاندان سلطنتی بنیاسرائیل آغاز شد. یهوشافاط به سامریه رفت و دختر اخاب و ایزابل را برای پسر خود، یهورام، [۲۱۴] به زنی گرفت. این دختر عتلیا (عطلیه)[۲۱۵] نام دارد.
پیوند خاندانهای سلطنتی افرائیم و یهود با تحولاتی جدی در منطقه مقارن است. این دورانی است که امپراتوری مهاجم آشور از زمان آشورنصیرپال دوم[۲۱۶] (۸۸۴-۸۵۹) و پسرش شلمنصر سوم[۲۱۷] (۸۵۹-۸۲۴) تهاجمی سخت و خونین را در شرق و غرب مرزهای خود آغاز کرده است؛ و در برابر این خطر بزرگ است که اتحادی میان دولتهای شرق مدیترانه سر میگیرد. در کاوشهای باستانشناسی لوحی استوانهای از شلمنصر سوم به دست آمده که در آن از «اتحاد دوازده شاه هیتی [سوریه] و ساحل دریا» به رهبری بنحدد، شاه آرامی دمشق، سخن رفته است. نام سران این دولتها در کتیبه فوق مندرج است؛ یکی از آنان «اخاب اسرائیلی» است و دیگری «جندب عرب». بقیه شاهان دولت- شهرهای فنیقیاند و مصر.[۲۱۸]
و بنحدد پادشاه آرام… سامریه را محاصره کرد و با آن جنگ نمود. و رسولان نزد اخاب… فرستاده وی را گفت نقره تو و طلای تو از آن من است و زنان و پسران مقبول تو از آن مناند. و پادشاه اسرئیل در جواب گفت ای آقایم، پادشاه، موافق کلام تو، من و هر چه داریم از آن تو هستیم.[۲۲۰]
در این دوران، که دادههای باستانشناسی نیز مؤید آن است، قبایل بنیاسرائیل به دلیل پیوندهای سیاسی و نظامی و تجاری گسترده با دولتهای صور و صیدا از فرهنگ و آئین دینی فینقیها تأثیر گسترده و عمیق گرفتند. ازدواج اخاب، شاه افرائیم، با ایزابل دختر شاه صیدا، و ازدواج یهورام، شاه یهود (۸۴۹-۸۴۱)، با عتلیا، دختر ایزابل، در اشاعه این فرهنگ نقش اساسی داشت. این مادر و دختر از این پس نشان خود را بر سراسر تاریخ یهود بر جای مینهند.
کسی نبود مانند اخاب که خویشتن را برای به جا آوردن آنچه در نظر خداوند بد است فروخت و زنش ایزابل او را اغوا نمود. و در پیروی بتها رجاسات بسیار مینمود.[۲۲۱]
در دولت یهود نیز وضع همین گونه است:
و [یهورام] به طریق پادشاهان اسرائیل، بطوری که خاندان اخاب رفتار میکردند سلوک نمود؛ زیرا که دختر اخاب زن او بود. و آنچه در نظر خداوند ناپسند بود به عمل آورد… و او نیز مکانهای بلند در کوههای یهودا ساخت و ساکنان اورشلیم را به زنا کردن تحریض نمود [و] یهودا را گمراه ساخت.[۲۲۲]
پی نوشت:
۱۶۵. کتاب اول پادشاهان، ۱۱/ ۲۶-۲۷.
۱۶۶. همان مأخذ، ۱۱/ ۲۸.
۱۶۷. همان مأخذ، ۱۱/ ۳۱؛ ۱۲/ ۱۵.
۱۶۸. همان مأخذ، ۱۱/ ۲۹-۳۳.
۱۶۹. Shechem
۱۷۰. همان مأخذ، ۱۲/ ۱-۱۴.
۱۷۱. همان مأخذ، ۱۲/ ۱۶-۲۰.
۱۷۲. Ben-Sasson, ibid, p. 111.
۱۷۳. بنگرید به: کتاب اشعیاء نبی، ۷/ ۵، ۸، ۹، ۱۷؛ کتاب ارمیاء نبی، ۳۱/ ۱۸، ۲۰.
۱۷۴. کتاب اشعیاء نبی، ۷/ ۱۷.
۱۷۵. همان مأخذ، ۱۱/ ۱۳.
۱۷۶. امنون نتصر، پادیاوند، لوسآنجلس: مزدا، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۷.
۱۷۷. سفر پیدایش، ۴۸/ ۷۸.
۱۷۸. کتاب اول پادشاهان، ۱۵/ ۳۱.
۱۷۹. کتاب دوم پادشاهان، ۲۳/ ۲۸.
۱۸۰. ibid, p. 164.
۱۸۱. کتاب دوم تواریخ ایام، ۹/ ۲۹؛ ۱۲/ ۱۵؛ ۱۳/ ۲۲.
۱۸۲. کتاب اول پادشاهان، ۱۲/ ۱۸.
۱۸۳. همان مأخذ، ۱۲/ ۲۱-۲۴.
۱۸۴. همان مأخذ، ۱۴/ ۳۰.
۱۸۵. Abijam (Abijah)
۱۸۶. کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۳/ ۱۴-۲۰.
۱۸۷. کتاب اول پادشاهان، ۱۲/ ۲۶-۳۰.
۱۸۸. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب ۱۳.
۱۸۹. کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۳/ ۴-۱۲.
۱۹۰. کتاب اول پادشاهان، ۲۲/ ۵۲.
۱۹۱. همان مأخذ، ۱۴/ ۱۰-۱۵.
۱۹۲. همان مأخذ، ۱۴/ ۲۲-۲۴.
۱۹۳. از جمله بنگرید به: Ben-Sasson, ibid, pp. 110-138
۱۹۴. Judaica, vol. 2, p. 459.
۱۹۵. ibid, vol. 9, pp. 1372-1373.
۱۹۶. Baasha
۱۹۷. کتاب اول پادشاهان، ۱۵/ ۲۷-۲۹.
۱۹۸. Asa
۱۹۹. همان مأخذ، ۱۵/ ۳۲.
۲۰۰. کتاب اول پادشاهان، ۱۵/ ۱۸-۲۰؛ کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۱۶.
۲۰۱. Zimri
۲۰۲. کتاب اول پادشاهان، ۱۶/ ۹-۱۳.
۲۰۳. همان مأخذ، ۱۶/ ۱۶-۲۳.
۲۰۴. Bet Omri
۲۰۵. روشن نیست عمری به کدام قبیله بنیاسرائیل تعلق دارد. قطعاً از خاندان یوسف، یعنی سران قبایل افرائیم و مناسه، نیست؛ زیرا پیشتر خبر قتلعام و انهدام کامل این خاندان را شنیدهایم.
۲۰۶. بنگرید به : Judaica, vol. 3, pp. 305-306
۲۰۷. Shemer
۲۰۸. Samaria (Shomron)
۲۰۹. همان مأخد، ۱۶/ ۲۴.
۲۱۰. Ahab
۲۱۱. Jezebel
۲۱۲. همان مأخذ، ۱۶/ ۳۱-۳۳.
قرآن کریم سرآغاز آئین پرستش گوساله طلایی در بنیاسرائیل را از فردی به نام "سامری" میداند؛ زمانی که موسی برای دریافت وحی به کوه طور رفت، سامری از غیبت او بهره جست و این بت جدید را ساخت. نام "سامری" سه بار در قرآن آمده است. (طه، ۸۵، ۸۷، ۹۵) در عهد عتیق (سفر خروج) این ماجرا به هارون، برادر موسی، نسبت داده شده است.
۲۱۳. Jehoshapat
۲۱۴. Jehoram
۲۱۵. Athaliah
در روایات عهد عتیق عتلیا خواهر اخاب نیز خوانده شده است.
۲۱۶. Ashurnasirpal II
۲۱۷. Shalmaneser III
۲۱۸. Ben-Sasson, ibid, p. 121.
۲۱۹. «و یهوشافاط دولت و حشمت عظیمی داشت.» (کتاب دوم تواریخ ایام، ۱۸/ ۱؛ و نیز بنگرید به باب ۱۷)
۲۲۰. کتاب اول پادشاهان، ۲۰/ ۱-۴.
۲۲۱. همان مأخذ، ۲۱/ ۲۵-۲۶.
۲۲۲. کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۱/ ۶-۱۱.