قیام ایلیاء نبی
در روایات عهد عتیق شرحی مفصل درباره رواج بعلپرستی به وسیله ایزابل و دخترش، عتلیا، و گسترش فساد و ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات، ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بیقانون سرزمینهای بنیاسرائیل بود؛ «انبیاء خداوند را میکشت» و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان میشدند.
در روایات عهد عتیق شرحی مفصل درباره رواج بعلپرستی به وسیله ایزابل و دخترش، عتلیا، و گسترش فساد و ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات، ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بیقانون سرزمینهای بنیاسرائیل بود؛ «انبیاء خداوند را میکشت» و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان میشدند.[۲۲۳]
این سرآغاز موجی جدید از "جنبش پیامبری"[224] در میان اتباع دو دولت بنیاسرائیل است. این "پیامبران" مصلحینیاند با شخصیتی مردمی، مسحورکننده و بسیج گر که مردم را به احیاء سنن موسوی، یکتاپرستی و عدالت اجتماعی فرا میخوانند. در چنین فضایی است که یکی از شگرفترین این پیامبران ظهور میکند؛ کسی که از نظر احیاء سنن یکتاپرستی و مبارزه با ستم و بی عدالتی و فساد اجتماعی در میان پیامبران پس از موسی تا آن زمان یگانه است. او ایلیاء نبی نام دارد و همان پیامبری است که قرآن کریم با نام "الیاس" از او با تجلیل فراوان یاد کرده و خاندان او را "آل یاسین" نامیده است:
و الیاس از پیامبران بود. به مردم خود گفت آیا پروا نمیکنید؟ آیا بعل را به خدایی میخوانید، و آن بهترین آفرینندگان را وامیگذارید؟ پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان خدای یکتاست. پس تکذیبش کردند و آنان از احضار شدگانند، مگر بندگان مخلص خدا. و نام نیک او را در نسلهای بعد باقی گذاشتیم. سلام بر خاندان الیاس [سلام علی آل یاسین]. ما نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم. او از بندگان مومن ما بود.[۲۲۵]
در روایات عهد عتیق از ایلیاء نبی با عنوان «ایلیاء تشبی از ساکنان جلعاد»[226] یاد شده است.[۲۲۷] جلعاد منطقهای است کوهستانی در شرق رود اردن و در همسایگی سوریه که از گذشتهای دور مأوای قبایل آموری بود و بعدها بخشی از قبایل آرامی و بنیاسرائیل نیز در آن سکنی گرفتند. جلعادیان، مردم بومی جلعاد، جمعیتی انبوه بودند و در حوادث سیاسی آن زمان نقش فعال داشتند. بنابراین، محل زیست ایلیا منطقهای است فراقومیکه در آن قبایل اسرائیلی و غیر اسرائیلی آمیزش دارند.[۲۲۸] مهمتر، موطن اصلی ایلیا یعنی "تشب" است که نمیدانیم در کجاست.[۲۲۹] برخی محققین، به این دلیل، ایلیا را از بنیاسرائیل نمیدانند بلکه او را از طایفه رکابی[۲۳۰] یا از طایفه قینی (قائنی)[۲۳۱] میدانند.[۲۳۲]
رکابیان در اصل از مردم شهر قناتاند. قنات (دارالقنوات)[۲۳۳] نام کهن شهر حوران[۲۳۴] (در شمال شرقی سوریه) است که سکنه آن بعدها بنام اعراب نبطی شناخته میشوند؛ گروهی از آنان به کنعان کوچیدند و طایفه رکابی را بنیان نهادند.[۲۳۵]
طایفه سامی قینی همان طایفهای است که شعیب (یترون)، [۲۳۶] پدر زن موسی (ع)، به آن تعلق داشت. نویسندگان دائرهالمعارف یهود، نام طایفه فوق را به واژه "قین"، به معنای "آهنگر"، منتسب میکنند و آنان را یک گروه حرفهای از آهنگران کوچنشین میدانند.[۲۳۷] حال آنکه در عهد عتیق اشارهای به تعلق شعیب به حرفه آهنگری مندرج نیست؛ به عکس او چادرنشینی متمکن و «کاهن مدیان»، یعنی شیخ طایفه خود در منطقه فوق، توصیف شده است.[۲۳۸] به علاوه، توجه کنیم که در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در اسناد مصری از شهر "قنات" به عنوان "قین"[239] و "قانو"[240] نام برده شده است.[۲۴۱] مجموعه این دلایل، و نیز یکسانی فرهنگ و عقاید دینی قینیها و رکابیان، نشان میدهد که این دو طایفه کوچنشین خویشاوند و از مردم شهر قنات و همان طایفه شعیباند. شهر دارالقنوات امروزه از مراکز دروزیهای سوریه است و میدانیم که دروزیها برای شعیب پیامبر جایگاهی ویژه قایلاند.[۲۴۲] این امر نیز نشانه دیگری است از تعلق طایفه قینی به شهر قنات. امروزه برخی محققین، چون اشتاد، [۲۴۳] معتقدند که یکتاپرستی در آغاز در میان طایفه شعیب رواج داشت و موسی (ع) با این آئین در میان طایفه همسرش آشنا شد.[۲۴۴]
دائرهالمعارف یهود انتساب ایلیاء نبی به قینیها و رکابیان را رد میکند و تنها دلیلی که اقامه میکند رهبری ایلیا بر یک «جنبش مردمی» در سرزمین بنیاسرائیل است.[۲۴۵] این نگرش آشکارا صبغه نژادگرایانه دارد. برای مورخین یهودی دشوار است که ظهور یک "پیامبر بیگانه" را در میان بنیاسرائیل و پیروی تودههای مردم از او را بپذیرند. آنان فراموش کردهاند که در همین زمان حکمرانان واقعی بنیاسرائیل دو زن فنیقی (ایزابل و عتلیا) بودند.
اگر بدانیم که اخیاء شیلونی و ایلیاء نبی از مردمی جز بنیاسرائیل بودند، مردم شیلو و طوایف قینی و رکابی را به عنوان مدافعان سرسخت و احیاءگران یکتاپرستی موسوی بشناسیم، و نیز بدانیم که مردم طایفه شعیب پیش از بنیاسرائیل یکتاپرست بودند، تصویری که یهودیان از "یهوه" به عنوان مخلوق فرهنگ "ممتاز" و "یگانه" خود ساختهاند تمام و کمال فرومیریزد. دیرزمانی است که یهودیان بر خدا و بندگان خدا به خاطر "ابداع" آئین یکتاپرستی منت نهادهاند. حال آنکه اینان نخستین یکتاپرستان گیتی نبودند و آنگاه که به این آئین گرویدند، برای خدای یگانه معبدها و نمادهای طلایی به پا کردند، او را در ردیف بعل، خدای بزرگ همسایگان فنیقی، جای دادند و به داشتن خدای انحصاری قوم خود بالیدند. و سرانجام، خدای یگانه را به موجودی بدل کردند که چون پیرزنان جادوگر جز نثار نفرینهای شوم و پیشگویی کیفرهای هولناک برای دشمنان اشرافیت قبیله یهودا کاری ندارد. بیهوده نیست که در میان یهودیان مصلحینی مردمی چون اخیا و ایلیا و ارمیا نمییابیم و "پیامبرانی" که از ایشان سراغ داریم، چون ناتان و حزقیال، همه از جنس "پیامبران درباری"اند؛ همانانی که ارمیا ایشان را «پیامبران دروغین» [246] خوانده است.
آنچه پیوند ایلیا را با رکابیان بیشتر آشکار میکند، حضور فعال این طایفه در انقلاب ایلیاء نبی است؛ تا بدانجا که در جریان تخریب معابد بعل در سامریه و کشتار خاندان عمری و داوودی یکی از آنان را، به نام یوناداب (جندب) بن رکاب، [۲۴۷] در کنار ییهو، سرکرده قیام، مییابیم.[۲۴۸]
ایلیاء نبی در حال کشتن "پیامبران" بعل
در سدههای پسین نیز رکابیان در حوالی بیتالمقدس سکونت دارند؛ جامعهای متمایز از بنیاسرائیل را تشکیل میدهند و برخلاف ایشان از نوشیدن شراب به شدت پرهیز میکنند. کمی پیش از اشغال بیتالمقدس به دست بختالنصر، خداوند از ارمیا میخواهد که، برای آزمایش ایشان و ارائه نمونهای صالح به یهودیان، رکابیان را به نوشیدن شراب ترغیب کند. ارمیا آنان را به خانه نگهبان معبد سلیمان دعوت میکند، کوزههای پر از شراب در برابرشان مینهد و دعوت به نوشیدن میکند. آنان نمینوشند و چنین پاسخ میدهند:
شراب نمینوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده گفت که شما و پسران شما ابداً شراب ننوشید، و خانهها بنا مکنید و کشت منمایید و تاکستانها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در خیمهها ساکن شوید تا روزهای بسیار بر زمینی که شما در آن غریب هستید زنده بمانید.[۲۴۹]
ایلیاء نبی شبانی چادرنشین بود؛ روزی در اردن سکونت داشت و روز دیگر در حوالی صیدا. زندگی زاهدانه ای داشت. یاور مستمندان بود و مردم او را «مرد خدا» میدانستند.[۲۵۰] در روایات عهد عتیق، بر خلاف رویه متعارف، هیچ اشارهای به نام پدر، تبار و پیوند او با قبایل بنیاسرائیل نشده است.
ایلیا، به فرمان خداوند، دعوت خود را آشکار کرد. مردم به او گرویدند و در شورشی بزرگ، به دستور ایلیا، ۸۵۰ تن از "پیامبران" بعل و اشرا[۲۵۱] را به قتل رسانیدند.[۲۵۲] اخاب، که در این روایت شخصیتی متزلزل دارد، هراسان ماجرا را به ایزابل خبر داد و ملکه فنیقی دستور قتل ایلیا را صادر کرد. ایلیا برای نجات جان خود به بیابانها پناه برد تا سرانجام در مغارهای کلام خدا بر او نازل شد. در این مکاشفه، ایلیا خداوند را «خدای لشکرها» (رب الجنود)[۲۵۳] میخواند که تعبیری کاملاً نو در روایات عهد عتیق است و بیانگر رسالت انقلابی ایلیا.[۲۵۴] خداوند به او دستور میدهد که سه تن را برای انهدام خاندان اخاب و احیاء یکتاپرستی موسوی در میان بنیاسرائیل به یاری طلبد: حزائیل، ییهو بن نمشی و الیشع بن شافاط.[۲۵۵]
حزائیل[۲۵۶] از سرداران آرامی دمشق است. او کمی پس از این ماجرا، با مرگ بنحدد دوم، شاه سوریه (۸۴۳-۷۹۸) میشود. نقش آرامیها در این سناریو هم بیانگر پیوندهای آرامی ایلیاست و هم بیانگر این امر که مردم بنیاسرائیل آرامیان دمشق را قومیبیگانه نمیشناختند. ییهو بن نمشی[۲۵۷] از سرداران بنیاسرائیل است و الیشع بن شافاط[۲۵۸] برزگری است ساده از مردم اردن. الیشع، که پس از دیدار با ایلیا به خدمتگزار او بدل میشود، [۲۵۹] همان پیامبری است که پس از درگذشت ایلیا در رأس پیروانش قرار میگیرد و جنبش او را تداوم میبخشد.[۲۶۰] الیشع (الیسع) از پیامبرانی است که نام ایشان در قرآن کریم ذکر شده است.[۲۶۱] درباره تبار الیسع و پیوند او با قبایل بنیاسرائیل نیز، چون ایلیا، هیچ اشارهای در روایات عهد عتیق مندرج نیست.
جنبش این پیامبر شورشی تنها علیه سلطه خاندان عمری بر دولت افرائیم نیست. ایلیا به مبارزه علیه شاه یهودیان نیز برخاست زیرا «خدای پدران خود را ترک کرده»، بتخانه ساخته و «ساکنان اورشلیم را به زنا کردن ترغیب مینمود.»[262] ایلیا در نامهای به شاه یهود چنین نوشت:
به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنین اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و برادران خویش را نیز… به قتل رسانیدی. همانا خداوند قومت و پسرانت و زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت.[۲۶۳]
سرانجام، در سال ۸۴۲، در زمان سلطنت یهورام بن اخاب بن عمری در دولت افرائیم (۸۵۱-۸۴۲) و اخزیا[۲۶۴] بن یهورام بن یهوشافاط در دولت یهود (۸۴۱-۸۴۲) انقلاب آغاز شد. اخزیا، شاه یهود، پسر عتلیا و نوه ایزابل است و داماد خاندان اخاب.[۲۶۵] و یهورام، شاه افرائیم، دایی و احتمالا پدر زن اوست.
قیام با ابلاغ پیام الیسع، که اکنون با درگذشت ایلیا در رأس توده انبوه پیروان او جای دارد، به ییهو بن نمشی، سردار بنیاسرائیل، آغاز میشود. الیسع او را به پادشاهی بنیاسرائیل منصوب میکند و حکم قتل خاندان اخاب را صادر مینماید. این در زمانی است که دولتهای بنیاسرائیل، به دعوت الیسع، هدف تهاجم حزائیل، شاه جدید آرامی، قرار گرفتهاند. ییهو به محل استقرار دو شاه افرائیم و یهود میرود و هر دو را به قتل میرساند؛ سپس به کاخ ییلاقی ایزابل میشتابد و او را نیز میکشد. آنگاه بههمراه یوناداب بن رکاب، رهبر طایفه رکابی، رهسپار سامریه میشود.
و چون از آنجا روانه شد، به یوناداب بن رکاب که به استقبال او میآمد برخورد و او را تحیت نموده گفت که آیا دل تو راست است مثل دل من با دل تو؟ یوناداب جواب داد که راست است. گفت اگر هست دست خود را به من بده. پس دست خود را به او داد و او وی را نزد خود به عرابه برکشید. و گفت همراه من بیا و غیرتی را که برای خداوند دارم ببین.[۲۶۶]
ییهو در سامریه تمامی اعضای خاندان عمری و بزرگان و کاهنان شهر و تمامیبعلپرستان و نیز ۴۲ تن از اعضای خاندان سلطنتی یهود (خاندان داوودی) را که در سامریه بودند به قتل میرساند. آنگاه، بههمراه یوناداب رکابی به معبد بعل میرود، بتها را میشکند و معبد را به مزبله بدل میکند. «پس ییهو اثر بعل را از اسرائیل نابود ساخت.»[267] این سرآغاز حکومت ۲۸ ساله ییهو بن نمشی (۸۴۱-۸۱۴) بر دولت افرائیم است.
این داستان انقلابی است که با پیامبری ایلیاء نبی آغاز شد و با قیام ییهو بن نمشی، تخریب معابد پرستش بعل و کشتار خاندان عمری و بخش مهمی از اعضای خاندان داوودی به پایان رسید. معهذا، در اینجا نیز، چون ماجرای پیامبری اخیاء شیلونی و قیام یربعام بن نبط و خاندان یوسف علیه اشرافیت یهود، تنها با یک روایت سروکار نداریم. روایت دومی، که آشکارا متأخر بر روایت پیشین است، بلافاصله آغاز میشود و ییهو و خاندان او "گنهکار" قلم میروند.
ییهو هرچند به فرمان ایلیا و الیسع یکتاپرستی موسوی را احیاء کرد و سرزمین اسباط دهگانه شمالی را از بتپرستی کنعانی پاک نمود، چنانکه هیچگاه بعلپرستی به سرزمین قبایل شمالی بازنگشت، [۲۶۸] معهذا بر «گناه یربعام بن نبط» باقی ماند.[۲۶۹] تمامیشاهان بعدی افرائیم همچنان آلوده به «گناه یربعام بن نبط»اند؛ "شیطان بزرگی" که «اسرائیل را مرتکب گناه ساخت.»[270]
این گناه بزرگ، که سرزمین قبایل شمالی را تا زمان انهدام خونین آن به دست امپراتوری آشور همچنان آماج نفرین قرار میدهد، چیزی نیست جز تداوم استقلال و عدم تمکین به اشرافیت یهود. فساد، بی عدالتی و بتپرستی بخشودنی است، چنانکه خاندان داوود در بیتالمقدس هماره به آن اشتغال دارد و هیچگاه به نابودی کامل تهدید نمیشود، ولی گناهی که خاندان یوسف بنیانگذار آن بود نابخشودنی است.
نگرش دائرهالمعارف یهود به شخصیت ایلیاء نبی نیز، چون اخیاء شیلونی، منفی است. طبق این تصویر، یکتاپرستی[۲۷۱] در جوهره خود ملازم با عدم تسامح دینی است برخلاف چندگانه پرستی[۲۷۲] که هیچگاه در ذات خویش مخالفتی با تنوع پرستش نداشته و هماره حضور مشربهای دینی مختلف را، دوش به دوش هم، تحمل کرده است.[۲۷۳]
نویسندگان دائرهالمعارف یهود بر مایههای ستم و فساد و بیعدالتی اجتماعی در دولتهای آن زمان بنیاسرائیل، چون بیقانونی و قساوت ایزابل در تملک اراضی نابط یزرعیلی[۲۷۴] و قتل او[۲۷۵] چشم میپوشند. آنان توجه نمیکنند که هم در پیامبری اخیاء شیلونی و قیام خاندان یوسف علیه دولت یهود و هم در پیامبری ایلیاء نبی و قیام ییهو علیه خاندانهای سلطنتی عمری و داوودی، رواج بتپرستی فنیقی تنها به معنی اشاعه یک عقیده دینی نیست؛ بلکه ملازم است با رواج گسترده فساد و ستم اجتماعی. درونمایه اصلی ماجرا، آزادی یا عدم آزادی پرستش دینی نیست؛ تحمیل خونین بعلپرستی است از طریق قتل عام گروه گروه "پیامبران".
نویسندگان دائرهالمعارف یهود، که سخت با ایزابل و "همسایگان فنیقی" همدلی نشان میدهند، ایلیاء نبی را "افراطگرایی" میخوانند که «به شکلی غیرمشروط مخالف هر گونه پرستش، بجز یهوه، بود.» به زعم آنان، ایزابل مخالفتی با پرستش خدای یگانه نداشت؛ به عکس، این ایلیا بود که سرسختانه با آئین و عقاید دینی همسایگان (فنیقی) مخالفت میکرد. لذا، خاندان سلطنتی با تبلیغات او مخالفت کرد زیرا سیاستش گسترش پیوندهای اقتصادی با همسایگان، بهویژه با صور، بود.
سقوط عتلیا و به تخت نشاندن تنها بازمانده خاندان داوود
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
اخاب به عقاید دینی مردم خود وفادار بود ولی ضرری نمیدید که نسبت به دین مردم صور با تساهل برخورد کند و برای محافل نزدیک به ملکه ایزابل مکانی برای پرستش در سامریه به پا کند. ولی ایلیا… بر آن بود که رسالت تاریخی مردمش حفظ پرستش دینی ناب در درون مرزهای خویش و به رسمیت نشناختن سایر خدایان است… به فرمان ایلیا مردمی تحریک شده حمله بردند و پیامبران بعل را کشتند. شاه [اخاب] هیچ مخالفتی با اقدام ایلیا نشان نداد… ولی ملکه ایزابل از کشتار پیامبران بعل به خشم آمد و جنگی خونین را علیه ایلیا و پیروانش آغاز کرد… ایلیا مجبور شد به بیابان بگریزد زیرا مردم از او حمایت نکردند… در آنجا، مانند ماجرای موسی در کوه سینا، خدا بر او ظاهر شد… و از آنجا که مردم در جنگ با ایزابل از او حمایت نمیکردند… حزائیل، شاه بعدی سوریه، ییهو، شاه بعدی اسرائیل، و الیسع، جانشین ایلیا، به عنوان ابزارهای کیفر الهی تعیین شدند.[۲۷۶]
حیرتانگیز است ولی باور کنیم که اسطورههای عهد عتیق به گذشتههای دور تعلق ندارد؛ پدیدهای کاملاً زنده است. این همان مأخذی است که پیشتر از یربعام بن نبط تصویری منفی به دست میداد زیرا، بر اساس اتهام راویان یهودی عهد عتیق، در سامریه بتخانه به پا کرده بود. به راستی چرا در اتهامی مشابه یربعام محکوم است و اخاب مورد دفاعی سخت قرار میگیرد؟ کشف این راز دشوار نیست. "یهوه" بهانهای بیش نیست و تنها ملاک جانبداری، حتی تا به امروز، رابطه با الیگارشی یهودی است. یربعام و خاندان یوسف محکوماند زیرا بر این کانون شوریدند و اخاب و خاندان عمری مقبولاند زیرا پیوندی استوار با این الیگارشی داشتند. این شیوه نگرش کاملا جانبدارانه بیانگر حضور زنده اسطورهای است سه هزار ساله که روح و مایه حیات خویش را از نژادپرستی یهودی میگیرد.
پس از انقلاب سامریه و قتل اخزیا، شاه یهود، در بیتالمقدس نیز حوادثی خونین رخ داد. عتلیا، مادر اخزیا، به کودتا دست زد و با کشتار سایر اعضای خاندان داوودی، جز یک کودک که به وسیله زنی پنهان شد، قدرت را بطور کامل به دست گرفت. عتلیا شش سال با اقتدار تمام بر دولت یهود حکومت کرد و سپس، محتملا به دلیل اقتدار بیش از حد کاهنان فنیقی در دربارش، با مقابله کاهنان یهودی مواجه شد. سرانجام، آنان در کودتایی سنجیده عتلیا را به قتل رسانیدند و تنها بازمانده خاندان داوود را به سلطنت نشاندند.[۲۷۷]
در سده هفدهم، داستان عتلیا در هنر و ادبیات جدید اروپا بازتاب وسیع داشت. ژان راسین[۲۷۸] تراژدی معروف خود به نام عطلیه (۱۶۹۱) را نوشت، قطعات معروفی به همین نام تصنیف شد و آنتوان کویپل[۲۷۹] تابلوی معروف رنگ و روغن خود را به نام "سقوط عتلیا" (1692) کشید که در موزه لوور پاریس نگهداری میشود. مضمون تمامی این آثار ستایش از خاندان داوود است.[۲۸۰]
پی نوشت:
۲۲۳. کتاب اول پادشاهان، ۱۸/ ۴، ۱۳.
۲۲۴. Prophetic Movement
۲۲۵. الصافات، ۱۲۳-۱۳۲.
۲۲۶. "Elijah the Tishbite of the inhabitants of Gilead."
۲۲۷. کتاب اول پادشاهان، ۱۷/ ۱.
۲۲۸. بنگرید به: . Judaica, vol. 7, pp. 569-571 .
۲۲۹. در دائرهالمعارف یهود نامی از این محل مندرج نیست. هاکس آمریکایی محتمل میداند استیب یا لستیب کنونی باشد در ۱۰ مایلی شرق اردن و در میان تلهای جلعاد. (مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، بیروت: مطبعه آمریکایی، ۱۹۲۸، ص ۳۵۷)
۲۳۰. Rechabite
۲۳۱. Ken
۲۳۲. Judaica, vol. 6, p. 632.
۲۳۳. Kenath
۲۳۴. Hauran
۲۳۵. کتاب اول تواریخ ایام، ۲/ ۵۵؛ Judaica, vol. 10, pp. 905-906
۲۳۶. Jethro
۲۳۷. ibid, vol. 10, p. 906.
۲۳۸. بنگرید به: سفر خروج، ۲/ ۱۶؛ ۳/ ۱.
۲۳۹. Qen
۲۴۰. Qanu
۲۴۱. ibid, vol. 10, p. 905.
۲۴۲. ibid, pp. 20, 906.
۲۴۳. B. Stade
۲۴۴. ibid, p. 906.
۲۴۵. ibid, vol. 6, p. 633.
۲۴۶. بنگرید به: کتاب ارمیاء نبی، باب 28.
۲۴۷. Jonadab ibn Rochab
۲۴۸. کتاب دوم پادشاهان، ۱۰/ ۱۵-۲۷.
"یوناداب" قرائت عبری نام فوق است. شکل دیگر قرائت آن "جُندب" است و در این قرائت نامیکاملا عربی است.
۲۴۹. کتاب ارمیاء نبی، باب ۳۵.
۲۵۰. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب ۱۷.
۲۵۱. اشرا یا "اشیریم" (Asherah) الهه باروری در نزد مردم صیدا بود که ایزابل پرستش آن را در سرزمینهای افرائیم و یهود رواج داد و معابد آن را به پا کرد.
۲۵۲. در روایات عهد عتیق، عنوان "نبی" به مدعیان پیامبری در آئینهای بعلپرستی نیز اطلاق میشود. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب ۱۸.
۲۵۳. " I have been moved by zeal for the Lord, the God of Hosts."
۲۵۴. کتاب اول پادشاهان، ۱۹/ ۱۰، ۱۴.
۲۵۵. همان مأخذ، ۱۹/ ۱۵-۱۶.
۲۵۶. Hazael
۲۵۷. Jehu ibn Nimshi
۲۵۸. Elishah ibn Shaphat
۲۵۹. همان مأخذ، ۱۹/ ۱۹-۲۱.
۲۶۰. کتاب دوم پادشاهان، باب ۲.
۲۶۱. انعام، ۸۶؛ ص، ۴۸.
۲۶۲. کتاب دوم تواریخ ایام، ۲۱/ ۱۱-۱۲.
۲۶۳. همان مأخذ، ۲۱/ ۱۲-۱۴.
۲۶۴. Ahaziah
۲۶۵. کتاب دوم پادشاهان، ۸/ ۲۷.
۲۶۶. همان مأخذ، ۱۰/ ۱۵-۱۶.
۲۶۷. همان مأخذ، ۱۰/ ۲۷.
۲۶۸. همان مأخذ، ۱۰/ ۲۸.
۲۶۹. همان مأخذ، ۱۰/ ۳۱.
۲۷۰. بنگرید به: کتاب دوم پادشاهان، ۱۴/ ۲۴؛ ۱۵/ ۹؛ ۱۵/ ۱۸؛ ۱۵/ ۲۴؛ ۱۵/ ۲۸.
۲۷۱. Monotheism
۲۷۲. Polytheism
۲۷۳. Judaica, vol. 6, p. 633.
۲۷۴. Naboth the Jezreel
۲۷۵. بنگرید به: کتاب اول پادشاهان، باب ۲۱.
۲۷۶. ibid, pp. 633-634.
۲۷۷. کتاب دوم پادشاهان، باب ۱۱؛ کتاب دوم تواریخ ایام، بابهای ۲۲-۲۳.
۲۷۸. Jean Racine
۲۷۹. Antoine Coypel
۲۸۰. بنگرید به:Judaica, vol. 3, p. 815 .