مدّتی قبل، یک روز که در درمانگاه نشسته بودم، سر و صدایی از راهروی درمانگاه بلند شد؛ یک صدای زنانه و یک صدای مردانه. هر کدامشان انگار داشتند شدّت و تیزی صدای خودشان را به رخ آن یکی میکشیدند! منشی درمانگاه ما هم مثل همه آدمهایی که از سر کنجکاوی سرک کشیده بودند بیرون، رفت و خبر آورد که قضیّه دعوای زن و شوهری است و گویا اینها همراه یک بیمار بودهاند و نشسته بودهاند و اختلاط میکردهاند که بحث بالا گرفته و آمپر چسباندهاند و الی آخر.
خوبی دعواهای زن و شوهری این است که این جور وقتها همه طبیب و درمانگر میشوند و هرکسی میآید وسط، وظیفه خودش میداند که یک نصیحتی به آقا یا خانم بکند! یکی طرف آقا را میگیرد، یکی طرف خانم را. یکی میگوید اصلاً چه معنا دارد زن سر شوهرش داد بزند. یکی دیگر میگوید مردی که پایش را کج بگذارد، زن هر بلایی خواست، میتواند سرش بیاورد و…. منشی درمانگاه هم اوّل شروع کرد به تشخیص دادن و درمان کردن و بعد که نگاه ملامتآمیز مرا دید، شروع کرد خواهش کردن: «آقای دکتر، اجازه بدهید صدایشان کنم. شما با آنها صحبت کنید، گناه دارند، جوانند، الآن از درمانگاه بیرون بروند، معلوم نیست چه بشود و….» گفتم صدایشان کند. آمده و نیامده، زن ناله و نفرینش را شروع کرد. مرد و زن جوانی حدوداً ۲۵ ساله بودند. پرسیدم قضیّه چیست؟ زن حرفهایی گفت که با همان ادبیّات نمیشود تکرار کرد؛ ولی مضمونش این بود که آقای محترم سر و گوشش میجنبد و اسام اس پرانی میکند و خلاصه، چشمش دنبال دیگران است. شوهر خانم از در دفاع از خودش درآمد که بیخود میگوید و اقلّاً ۵ ـ ۶ ماه است که هیچ اسام اسی در کار نیست؛ ولی باز هم خانم گیر میدهد. خانم دوباره حمله کرد که نخیر، بیخود میگوید، همین دیشب هم داشت اسام اس میزد تو اصلاً در زندگی به من علاقه نشان نمیدهی. مرد گفت: اشتباه میکنی، بدبین شدهای، بد دل شدهای. من داشتم به خواهرزادهام اساماس میزدم. زن گفت: خیال کردهای من احمقم و…. خلاصه، از این انکار و از آن اصرار. وسط دعوایشان زن ناگهان رو به من کرد و جملهای گفت و من از همان جمله، وارد بحثشان شدم. گفت: آقای دکتر، در بیبندوباری این مرد همین بس که توی خیابان، خودش زنهای مردم را به من نشان میدهد و مثلاً میگوید موی فلانی را ببین، سر و وضع فلانی را نگاه کن. درست است که من همسر او باشم؛ ولی او چشمانش به زنهای دیگر باشد؟ طبیعتاً انتظار داشت من هم از او پشتیبانی کنم و رو کنم به آقا و بگویم: ای مرد… ! این چه کاری است که میکنی؟ تو مگر خودت خواهر و مادر نداری؟! و… امّا واکنش من هردوی آنها را بهت زده کرد. خیلی راحت و با اطمینان گفتم: خانم اینکه شما میگویید که ایراد نیست؛ خیلی هم خوب است. چرا بهانه میگیرید؟ خانم و آقا مکثی کردند. احتمالاً فکر کردند، اشتباه شنیدهاند. بعد از چند لحظه خانم دوباره به حرف آمد و گفت: یعنی اینکه این مرد چشمش مدام دنبال دخترها و زنهای مردم است و این قدر پرروست که برای من هم تعریف میکند، بد نیست؟ من باز هم با لحنی محکم و با اعتماد به نفس گفتم: خب، چه اشکالی دارد که این قدر با شما راحت است که برایتان این چیزها را هم تعریف میکند؟ واقعاً چه اشکالی دارد؟
زن دیگر نمیدانست چه بگوید. مرد هم که خودش در این مدّت کلّی بد و بیراه از زنش شنیده بود، شاید ته دلش داشت میگفت: بابا این دیگر عجب دکتر باحالی است! اینجا بود که احساس کردم زن و شوهر به جایی که میخواستم رسیدهاند و حالا وقت گفتن حرف آخر است. گفتم: شما در خانهتان ماهواره دارید؟ گفتند: بله. گفتم: فقط اخبار و کارتون و فیلم ورزشی تماشا میکنید؟ گفتند: نه آقای دکتر؛ فیلم و موزیک و برخی برنامهها و… گفتم: لابد با هم مینشینید و تماشا میکنید. گفتند: بله. رو کردم به خانم و گفتم: خب، زنهایی که در آن فیلمها و برنامههای ماهواره هستند، از نظر شما سر و وضع و لباسشان ناجورتر است یا زنهای توی خیابان؟
جواب معلوم بود. ادامه دادم: خب، چرا آنجا به شوهرتان ایراد نمیگیرید که با دقّت به آن زنها نگاه میکند؟ آنها که سر و وضعشان بدتر است. چرا آنجا نگاه کردن ایرادی ندارد و توی خیابان دارد؟ هردو سکوت کردند. بعد از چند لحظه خانم زیر لب گفت: آقای دکتر، خب، آنها فیلم و عکس هستند و…. حرفش را قطع کردم و گفتم: اصل ماجرا فرقی نمیکند. اگر همسر شما فیلم و عکس همان خانمهایی را که در خیابان هستند، تماشا کند، شما مشکلی ندارید؟ جوابی نداشت. شوهر هم سکوت کرده بود…. واقعیّت این است که در بسیاری از برخوردها و موضعگیریهای ما، همین تناقضها وجود دارد و ما متوجّه آنها نیستیم. متوجّه نیستیم که خیلی از رفتارها، با خیلی رفتارهای دیگر رابطه علّت و معلولی دارد ولی ما با علّت، مشکل نداریم و یقه معلول را میچسبیم.
قضیّه ماهواره هم همین است. وقتی زن و شوهری پذیرفتند در خانهشان ماهواره باشد و همه برنامهها را بدون کنترل و مدیریت لازم تماشا کنند، تبعاتش را هم باید بپذیرند؛ بیمهریها، سردیها، بیمیلیها، دعواها. به هرحال وقتی پایه خانواده سست شد، زمینه قهر و نزاع و طلاق فراهم میشود. تازه، اینجا بحث بچّهها را پیش نمیکشیم. فرض را میگذاریم که بچَهها وجود ندارند یا نمیبینند؛ فقط به همان تأثیر تماشای این برنامهها بر روابط همسران فکر کنیم. البتّه مشکلات اینچنینی، فقط به خاطر بدحجابی و نوع پوشش تصاویر ماهوارهای پدید نمیآید. خودتان قضاوت کنید، وقتی خانوادهها روزهای متمادی سریالهایی را دنبال میکنند که هدفی جز عادی جلوه دادن روابط نامشروع و غیرمجاز ندارند، فیلمهایی که زن و شوهرها را تشویق به خیانت به یکدیگر میکنند و اسم تمام اینها را آزادی فردی میگذارند، چه بر سر خانوادههای ما خواهد آمد. ما معتقد نیستیم که تماشا نکردن فیلمهای مبتذل یا تحریککننده ماهوارهای و تبلیغات وسوسهانگیز آن، درمان قطعی مشکلات زناشویی و خانوادگی است؛ ولی به جرئت میتوان گفت، زمینه اصلاح و تقویت روابط زناشویی با کنارگذاشتن فیلمها و بلوتوثها و اسام اسهای محرّک فراهم میشود.
موردی که شرح دادم یک مثال کوچک بود برای طرح این مسئله بزرگ؛ موردی که باید جدّی گرفت و درباره آن بسیار کنکاش و مطالعه کرد. واقعاً برنامههای ماهواره (تأکید میکنم، برنامههای ظاهراً استاندارد و نه فیلمهای پورنو که تأثیرات منفیشان مورد پذیرش همگان است) چه تأثیری بر تصویر ذهنی مردان و زنان از یک مرد و زن ایدهآل گذاشتهاند و در نهایت چه تأثیری بر روابط زناشویی آنها میگذارند؟
دکتر مصطفی فروتن