لیوتار، (۳) متفکر برجسته پست مدرن در کتاب مشهورش، وضعیت پست مدرن پست مدرنیسم (۴) را بی اعتقادی به فراروایت ها تعریف کرده است. منظور پست مدرنیست ها از فراروایت، قصه، داستان و سخنی است که فراتر از داستان ها و روایت های دیگر باشد و به همه گفتمان های دیگر مشروعیت ببخشد؛ داستانی که مدعی جایگاهی عام، جهانی یا همه شمول است و قادر به ارزیابی، توجیه و تحلیل همه داستان های دیگر به منظور آشکار ساختن معنای حقیقی آنها باشد
ویژگی های پست مدرنیسم
۱. نفی فراروایت ها و کلیت گرایی
لیوتار، (۳) متفکر برجسته پست مدرن در کتاب مشهورش، وضعیت پست مدرن پست مدرنیسم (۴) را بی اعتقادی به فراروایت ها تعریف کرده است. منظور پست مدرنیست ها از فراروایت، قصه، داستان و سخنی است که فراتر از داستان ها و روایت های دیگر باشد و به همه گفتمان های دیگر مشروعیت ببخشد؛ داستانی که مدعی جایگاهی عام، جهانی یا همه شمول است و قادر به ارزیابی، توجیه و تحلیل همه داستان های دیگر به منظور آشکار ساختن معنای حقیقی آنها باشد (نوذری، ۱۳۷۹، ص۴۵).
نفی فراروایت ها، شاخص ترین ویژگی پست مدرنیسم است. به طور کلی، فراروایت دامنه وسیعی از مفاهیم نظیر علم، عقل، رهایی، و پیشرفت را در بر میگیرد که مدرنیسم به آنها بسیار اهمیت داده بود و با قایل شدن اقتدار مطلق برای آنها، از یک سو موجبات دگرگونی های عظیم در جوامع مدرن را فراهم ساخته و از سوی دیگر، باعث پنهان کردن برخی حقایق شده بود. اعتقاد به فراروایت، ناشی از گرایش به کلیت است که مدرنیسم به آن باور داشت؛ ولی پست مدرنیسم کلیت گرایی را سبب پنهان شدن تناقضات، ابهامات و تضادها میشمارد و از کلیت به مثابه ابزاری برای تنظیم قدرت و کنترل یاد میکند.
اعتقاد به مرجعیت عقل، یکی از ویژگی های بارز عصر مدرن است. در عصر مدرن، مرجعیت و اقتدار عقل به گونه ای بود که به قول ویتگنشتاین (۵) کسی در حقانیت آن شک نمیکرد (داوری اردکانی، ۱۳۷۸، ص۱۵)؛ اما با نکته سنجی ها و بررسی های موشکافانه فیلسوفانی نظیر کانت، (۶) نیچه، و ماکس وبر (۷)، عقل نیز به موضوعی برای نقد و بررسی مبدل شد. پس از آن، نویسندگان پست مدرن نیز سلطه عقل را به چالش گرفته، مطرح کردند که عقل تنها از چشم اندازی خاص به واقعیت می نگرد و ناظری بی طرف نیست (قائمی نیاز، ۱۳۷۹، ص۵۵).
ویژگی دیگر پست مدرنیسم، نفی کلیت گرایی است که از اندیشه ها و خصیصه های فلسفی در یونان باستان و پس خصیصهاندیشه مدرنیستی قرار گرفته است. به دلیل اینکه
دنیای غرب با توجه به فرهنگ تمدن به نوعی توجه و انحصارگرایی و یا اندیشه ناسیونالیتسی اعتقاد داشتهاند و با توجه به همین اندیشه و افکار، زمینه تسلط بر دیگران یا به نوعی استعمار دیگر کشورها به خصوص کشورهای جهان سوم به وجود می آید که با توجه به ظهور پست مدرنیسم، افکار و اندیشه های استعمارگرایی در فرهنگ و تمدن به خاموشی میگراید. لیوتار در نفی کلیت گرایی می نویسد: «ما بهایی بسیار گران برای غم غربت کل واحد، برای آشتی دادن امر مفهومی و امر محسوس، برای آشتی دادن تجربه شهودی و تجربه قابل تبادل پرداخته ایم. بگذارید علیه کلیت وارد جنگ شویم؛ بیایید شاهدانی بر این امر غیر قابل مشاهده باشیم؛ بیایید تفاوت ها را برجسته سازیم و شکوه نام را حفظ کنیم» (باقری، ۱۳۷۵، ص۶۰۰-۶۰۱).
۲. ناباوری به اقتدار علم
اکثر متفکران عصر مدرن، به ویژه پوزیتیویست ها، به علم اعتقاد استوار داشتند و در پی آن بودند که از طریق علم به یقین دست یابند. اما از نظر منتقدی چون نیچه، قدرت طلبی خصیصه بنیادین انسان، و دانش تجلی این قدرت طلبی است. پس از او نیز متفکران پست مدرن ادعا کردند که علم برخلاف توانش، ادعای حاکمیت و توجیه و تحلیل همه امور و پدیده ها را دارد؛ در حالی که فقط پیام آور زور و تمرکز و قدرت است.
لیوتار، متفکر پست مدرن، علم را فراروایتی همانند فراروایت های دیگر شمرد که هیچ گونه مشروعیتی ندارد. وی ادعا کرد که دانش اکنون به صورت کالایی برای مبادله درآمده و خرید و فروش میشود و اعتبار و صلاحیت برای تحلیل امور و پدیده ها ندارد. فوکو نیز با مطرح کردن پیوند زوج دانش – قدرت، دانش را ابزاری در دست قدرت نامید.
۳. نقد ایده پیشرفت (۸) و غایت گرایی تاریخ
پست مدرینست ها برخلاف مدرنیست ها معتقدند الزاما آینده، بهتر از حال و حال بهتر از گذشته نیست و بدین ترتیب، مفهوم پیشرفت که مدرن ها مطرح کرده و به آن ارج نهاده بودند، به دست پست مدرن ها نقد شد. اعتقاد نداشتن به پیشرفت، همچنین به منزله نفی ایده فرجام شناسی (۹) تاریخی است. بنابراین، پست مدرنیسم برآن است که هیچ جبر و قانونمندی کلی تاریخی و مراحل اجتناب ناپذیر در تاریخ و پایان خوش برای آن وجود ندارد و بدین ترتیب، هم ماتریالیسم تاریخی و هم ادیان الهی را به چالش می خواند.
۴. توجه به دیگری (۱۰) و غیریت
یکی از مضامینی که پست مدرنیسم مطرح کرده است، توجه به دیگری است. «شنیدن صدای دیگری»، عبارتی است که در نوشته های متفکران پست مدرن بسیار دیده میشود و این یکی از پسندیده ترین رهنمودهای پست مدرنیسم است. منظور پست مدرنیسم از «دیگری»، همه کسانی است که به نحوی مورد ظلم واقع شده، استثمار شدهاند، یا کنار زده و به حاشیه رانده شدهاند. افرادی مانند رنگین پوستان، شهروندان طبقه پایین، اقلیت های نژادی و قومی و زنان، مصادیق واژه «دیگری» از نگاه پست مدرن هستند.
ویژگی دیگر پست مدرنیسم عنصر غیریت است. به عبارت دیگر، توجه به همه فرهنگ ها و صداها و داستان ها و روایت ها و اینکه هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد. یعنی توج هبه دیگران و هر فرهنگی که باشد روایت و اینکه هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد. یعنی توجه به دیگران و هر فرهنگی که باشد اشکالی ندارد، و فرهنگ غرب، یگانه فرهنگ اندیشه ظهور نیست و غرب تنها فرهنگ جهان که مجاز شناخته شود نیست. توجه به دیگر فرهنگ ها، یکی از ویژگی های پست مدرنیسم است و ریشه و جوهر اصلی تنوع
فرهنگی، توجه و هویت قایل شدن برای دیگر فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متمایز است؛ اینکه به گروه های جامعه و گروه های حاشیه ای جامعه توجه میشود و گروه های مختلف، با قبول اختلافات نظر و عقیده به گفت و گو روی می آورند. این امر، نمود رابطه ای انسانی و هم بستگی اجتماعی است.
در غیریت، به تفاوت ها و اختلاف ها توجه میشود و تنوع و تکثر در تمام زمینه ها به کار برده میشود. پست مدرنیسم ها با توجه به غیریت و تاکید برآن، دفاع از گروه های جامعه، فقرا و ستم دیدگان، نژادهای گوناگون و اقلیت زنان و رنگین پوستان و غیره را شعار خود قرار دادهاند.
۵. ارج نهادن به تمایز (۱۱)
تمایز یکی دیگر از مفاهیمی است که بسیار مورد تقدیس پست مدرنیسم قرار گرفته است. طرفداران پست مدرنیسم براین باورند که چون میان انسان ها از لحاظ وضعیت ظاهری، اجتماعی، اعتقادی و اقتصادی تفاوت وجود دارد، باید به تمایز میان آنان ارج نهاد و لازمه احترام به تمایز، ترویج اختلاف نظر و آزادی عقیده و عمل همه انسان ها به طور کلی است؛ اینکه نباید به بهانه حفظ وحدت، انسجام و توافق همگانی، بر تضادها و اختلافات میان انسان ها سرپوش نهاد.
۶. مخالفت با تسلط فرهنگ غالب
از آنجا که پست مدرنیسم بر شنیدن صدای دیگری بسیار تاکید دارد، با تسلط یک فرهنگ بر جامعه مخالف است، زیرا به اعتقاد پیروان این دیدگاه، تسلط یک اندیشه و فرهنگ بر جامعه، موجب نادیده گرفتن و یا سرکوب هواداران اندیشه ها و فرهنگ های دیگر میشود.
حال آنکه به دلیل تمایز میان انسان ها، در جامعه، افکار و ایده های گوناگون وجود دارد که همه آنها حق مطرح شدن و برخورداری از امکانات عمومی جامعه دارند.
پست مدرنیسم به همان دلیل ارج نهادن و مخالفت با سلطه فرهنگ غالب، برخلاف مدرنیسم که برای اکثریت حق ویژه ای قایل است، به اقلیت های نژادی، قومی و جنسیتی جامعه، توجهی خاص دارد. به همین دلیل پست مدرنیست ها در زمره حامیان سرسخت پلورالیسم (کثرت گرایی)(۱۲) محسوب میشوند.
۷. حمایت از منطقه ای شدن و محلی گرایی
یکی دیگر از آرمان های پست مدرنیسم حمایت از منطقه ای شدن و محلی گرایی است. این آرمان آنان، در مقابل شعار مدرنیسم در حمایت از جهانی شدن امور سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مطرح میشود. پست مدرنیست ها بر این باورند که هدف اصلی جهانی شدن، (۱۳) استعمار و استثمار کشورهای فقیر و عقب مانده است. این آرمان پست مدرنیسم نیز از همان ایده آنان مبنی بر توجه به دیگری، احترام به تمایز و کثرت گرایی فرهنگی ناشی میشود؛ زیرا تسلط یک کشور یا ملت بر سایر ملل، منجر به نادیده گرفتن و ظلم و سرکوب ملل ضعیف میشود.
۸. حمایت از فرهنگ عامه
یکی از تقسیم بندی هایی که در عصر مدرن صورت گرفت، تقسیم بندی افراد جامعه به دو دسته نخبه و عامه، و اهمیت دادن بسیار به قشر نخبه جامعه بود. اندیشمندان پست مدرن، نخبه گرایی (۱۴) را یکی از معضلات عصر مدرن می دانند و به فروپاشی مرز
میان فرهنگ نخبه و فرهنگ عامه و در هم آمیختگی این دو فرهنگ معتقدند. به عنوان نمونه، بودریار (۱۹۸۳)، اندیشمند پست مدرن، براین باور است که در عصر پست مدرن میل پدیده ها و فروپاشی از درون است و یکی از مصادیق آن را تلاشی مرز میان نخبه و فرهنگ عامه می داند. اصطلاحی که بودریار برای بیان این امر به کار میبرد. «تلاشی از درون» (۱۵) است.
پست مدرنیست ها با حمایت از فرهنگ عامه، اظهار می دارند که این فرهنگ برای همگان دست یافتنی است و همه انسان ها با ویژگی های متفاوت، به راحتی می توانند خود را با آن وفق دهند.
۹. اهمیت زبان و بی اعتقادی به معانی ثابت
اهمیت قایل شدن برای زبان، از دیگر مضامین پست مدرنیسم است. پست مدرنیست ها براین باورند کهاندیشه و ذهنیت انسان را باید بر حسب زبان توضیح داد. از دیدگاه آنان زبان از حد «ابزار» در ارتباط خارج میشود.
در مورد معنا نیز آنان معتقدند که معنا امری نیست که قائم بر کلمات و واژه ها باشد و دلالت های قطعی و مشخصی برای کلمات وجود داشته باشد (باقری، ۱۳۷۵، ص۱۴). در همین مورد، پست مدرنیست ها به متون، بسیار اهمیت می دهند و معتقدند هیچ متنی معنای واحد و کامل تری ندارد، بلکه به انحای مختلف قابل قرائت است (بشیریه، ۱۳۷۷، ص۳۲).
۱۰. بررسی نقادانه امور
پست مدرنیست ها معتقدند قوانین علمی، اجتماعی، فرهنگی و کلیه امور مسلط بر جامعه را نباید قطعی و مسلم و تغییرناپذیر پنداشت، زیرا رواج و سلطه این امور هیچ گاه دلیل
صحت و درستی آنها نیست؛ از این رو، آنها همواره با دیدی نقادانه به مسائل اطراف خود می نگرند و این ویژگی در بسیاری از عرصه ها نظیر معماری، سینما و تعلیم و تربیت پست مدرن به وضوح دیده میشود. پست مدرنیسم از این لحاظ راه مدرنیسم را ادامه داده است و حتی در تاکید بر نگرش نقاد به امور، از مدرنیسم نیز پیشی میگیرد.
۱۱ . اعتقاد به محور بودن طبیعت در مقابل انسان
اهمیت دادن به طبیعت در قبال انسان، یکی دیگر از تاکیدات پست مدرنیسم است. مدرنیست ها به انسان بسیار اهمیت داده، به او به مثابه موجودی می نگرند که در مرکز عالم ایستاده است و طبیعت همچون ابزاری در دست اوست که مجاز است هر گونه بخواهد در آن دخل و تصرف کند؛ اما پست مدرنیست ها این گونه نگرش به طبیعت را مردود میشمرند و معتقدند گرچه فناوری و صنعت باعث ایجاد امکانات رفاهی بی شمار برای بشریت شده است، از سویی موجب انهدام منابع طبیعی نظر جنگل ها و مراتع، تخریب محیط زیست، محدود شدن فضای سبز، آلودگی هوا و آب های کره زمین شده است. از این رو، پست مدرنیسم محور بودن انسان در قبال طبیعت را به چالش می خواند.
۱۲ . ترغیب به زندگی مصرفی و دنیاگرایی
پست مدرنیسم در بعد رویارویی با خدا و امور معنوی، شعار سکولاریسم (دنیاگرایی) عصر مدرن را تکرار میکند، بلکهاندکی هم فراتر رفته و با اظهار ناباوری به فراروایت ها که دین نیز یکی از آنهاست، بی ایمانی به مسائل معنوی و الهی را تقویت میکند.
پست مدرنیسم با مطرح کردن شعارهایی نظیر بازگشت به سنت، و دستورهای اخلاقی مانند تساهل و احترام به دیگری، در مواردی به ادیان الهی نزدیک میشود؛ ولی این
قرابت، صوری و ظاهری است؛ زیرا توصیه های مکرر پست مدرنیسم مبنی بر پرداختن به بازی و لذت آنی و دنیوی و ترغیب بسیار به زندگی مصرفی، با آموزه های دینی منافات دارد.
۱۳. ترویج نسبیت گرایی افراطی
نسبیت گرایی، پیامد قطعی و بلافصل ناباوری به فراروایت هاست. پست مدرنیست ها بر این باورند که از هر کدام از فراروایت ها نظیر علم و عقل و جستجوی قطعیت و یقین، تلاشی بی حاصل و پوچ است. نسبیت گرایی که پست مدرنیسم ترویج میکند، در جنبه های اعتقادی، ارزشی و فرهنگی پیامدهایی دارد. در جنبه اعتقادی، پست مدرنیست ها معتقدند اصولا حقیقتی وجود ندارد، بلکه ما هستیم که حقیقت را وضع میکنیم. در جنبه فرهنگی، آنان با ترویج کثرت گرایی فرهنگی براین باورند که چون هیچ حقیقتی وجود ندارد، هیچ گونه امکان قضاوت در مورد گفتار و اعمال گروه های مختلف نیز وجود ندارد، و همه این گروه ها با وجود آرای متفاوت، باید از حق و حقوق یکسان برخوردار باشند. در جنبه ارزش، پست مدرنیسم با فاصله گرفتن از ارزش های مطلق و گرایش های معنوی، نسبیت گرایی در اخلاقیات را روا می دارد.
چنین ویژگی هایی آثار گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نیز تربیتی داشته است، که از منظر تربیت دینی به آن اشاره میشود.
دلالت های پست مدرنیسم در تربیت دینی
مطالعات ادیان، یکی از گستره های رایج پست مدرنیسم است. در مورد نگرش پشت مدرنیسم و تاثیرات آن بر اندیشه دینی، سه نظریه وجود دارد:
۱. در بعدی افراطی، نظریه پست مدرنیسم به منزله مرگ خدایان، نابودی دین و ارزش ها تلقی میشود.
۲. نظریه ای که این مکتب را بازگشت به ایمان و الزامات دینی می داند.
۳. در نظریه سوم، چنین فلسفه ای بیانگر امکان بازسازی ایده های مذهبی فراموش شده دانسته میشود.
به بیان دقیق تر، یکی از ویژگی های روشن مدرنیسم این بود که به نام تأمین استقلال انسان و کشف واقعیات و توانایی ها، همچنین در جهت تحقق امیال و آرزوهای انسان، زبان به نقد دین و اصول و مبانی دینی میگشود، در مدرنیسم مفاهیم و مضامین متعالی و مقدس معنایی ندارد؛ در حالی که در پست مدرنیسم، آموزه های دینی کمی مورد توجه است. بنابر نظریه غالبی که وجود دارد، پست مدرنیسم در تقابل با مدرنیسم و منتقد آن به شمار می رود. پست مدرنیسم در واقع نوعی واکنش در برابر امانیسم مدرنیسم است. امانیسم، مذهب و ارزش ها را از زندگی انسان طرد میکند و به این طریق است که بازگشت تقدس و معنویت در اندیشه پست مدرن نمود پیدا میکند. بعضی از طرف داران نظریه پست مدرن در تبیین این نظریه میگویند: استقلال و ثبات انسان بر این بینش مبتنی است که مفهوم «خود»، موضوعی است که از مفهوم خدا نشئت گرفته است و بدون ارتباط با خدا ثباتی نخواهد داشت؛ همان گونه که اگر بی ارتباط با اهداف متعالی باشد، خود را از بین خواهد برد (آقابخش و همکاران، ۱۳۷۴، ص۳۶).
در مجموع، پست مدرنیسم اصطلاحی است که به گونه ای فزاینده بر گرایش های فرهنگی – اجتماعی و فکری معین دلالت دارد (مارشال و پیترز، ۱۹۹۴، ص۵۸). این موضوع که از مسئله های بحث برانگیز امروزی شمرده میشود، در محافل علمی و غیر علمیبسیار مطرح است.
صحبت از پست مدرنیسم چنان شایع شده است که در هر حوزه، با چند موضوع یا عنوان رو به رو میشویم که هر یک به گونه ای به آن پیوسته است؛ مانند معماری، هنر، موسیقی، فلسفه، علوم اجتماعی، تعلیم و تربیت، سیاست، تاریخ، صنعت، دین، اقتصاد، فرهنگ و حوزه های دیگر دانش بشر. در کشور ما در این زمینه کتاب ها و مقالات، اندک
است و بیشتر کارها انجام گرفته، ترجمه آثار مولفان غربی است؛ به ویژه به علت تازه بودن موضوع، پژوهش ها و نوشته ها در زمینه پست مدرنیسم و ارتباط آن با تعلیم و تربیت ناچیزاست. اما در جامعه ما که بخش هایی از آن هنوز به عصر روشنگری یا مدرنیسم نرسیده و مدرنیته را درک و جذب نکرده است. سخن گفتن از پست مدرنیسم و ارتباط آن با تعلیم و تربیت به چه کار می آید؟ پاسخ این است که: اگر جه جریان پست مدرنیسم بیشتر در کشورهای به اصطلاح پیشرفته و توسعه یافته تسری یافت، در شکل های گوناگون در سرتاسر جهان پراکنده شد و عمومیت پیدا کرد؛ بنابراین برای همه ما، دست کم فکر کردن در باره این جریان تاریخی ضروری است (باقری، ۱۳۷۵، ص۷۸).
در برخی موارد مشاهده میشود بسیاری از برداشت ها از پست مدرنیسم در جامعه ما، نه فقط باعث جهش به فراسوی مدرنیسم نمیشود، بلکه به نفی دستاوردهای آن و عقب ماندگی و واپس گرایی می انجامد. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع و چالش های پیوسته به آن، بخشی مهم از نیازهای فکری، اجتماعی و تربیتی کنونی جامعه ماست که به منزله عضوی از جامعه جهانی، با ملل دیگر در تعامل فکری، فرهنگی و سیاسی است.
با توجه به ویژگی های بحث شده، در دیدگاه پست مدرنیسم واژه های حقیقت کنار گذاشته میشوند؛ در نتیجه برای پویش برای حقیقت، راه برای قرائت های گوناگون، تفاسیر و تعابیر متنوع باز میشود؛ حقیقت، رنگ و گرایش نسبی به خود میگیرد و اتفاق نظر و اجماع، محور توافق قرار میگیرد. در جهان و جامعه ای که دیدگاه پست مدرنیسم به تصویر میکشد، فرهنگ و تنوع میراث فرهنگی از اهمیت زیادی برخوردار است؛ به همین دلیل دین و آموزه های دینی نه به مثابه معرفتی و حیاتی و الهی، که بخشی از میراث فرهنگی و دستاوردهای بشری تلقی میشود که در پاسخ گویی نیازها و مشکلات جامعه بشری، به صورت نسبی از کارایی و توانمندی برخوردار است (شمشیری، ۱۳۸۴، ص۴۸۰). به عبارتی در دیدگاه پست مدرنیسم، تربیت دینی نه در طول معارف و دانش ها و
دستاوردهای فرهنگی، که در عرض آن تلقی میشود.
نسبیت گرایی و کثرت گرایی، همان قدر که بر حوزه های گوناگون بشری حاکمیت دارد، در حوزه دین نیز خود را نشان می دهد. پست مدرنیسم در جهت خط مشی عام خود، ؛ یعنی نفی هرگونه فراروایت، در نهایت به تضعیف ارزش ها و تربیت دینی منجر میشود.
اولین نکته اینکه تربیت دینی و اخلاقی از منظر کثرت گرایی پست مدرن، از هرگونه مبانی متافیزیک، مبانی ارزش شناختی بینشی مقدم و از لحاظ نظری خالی است. به عبارت دیگر از منظر پست مدرن ها، ملاک های از پیش تعیین شده برای داوری در مورد اینکه چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، و در باب بایدها و نبایدها وجود ندارد. ملاک داوری میان خوب و بد بودن امور و رفتارها، در واقع علایق و سلایق متنوع افراد، جوامع و انسان ها و همچنین اوضاع زندگی آنهاست. همچنین موضوع ارزش های اخلاقی و بایدها و نبایدها از منظر کثرت گرایی پست مدرن این است که ارزش های اخلاقی امری نسبی، طبیعی، فردی و سلیقه ای و حتی اتفاقی و موقتی است و اخلاق، امری خاص و محصول گفتمان های ماست؛ یعنی ما هر چه بتوانیم گفتمان بین انسان ها را گسترده تر کنیم، می توانیم به مضامین و معانی جدیدتری از بایدها و نبایدها دست یابیم.
ویژگی بسیار مهم دیگر اخلاق از منظر کثرت گرایی، نفی الگو در امر تربیت اخلاقی است. از منظر کثرت گرایان، الگوها در بحث تربیت اخلاقی معنا ندارند و رابطه معلم و شاگرد مطمح نظر است (سجادی، ۱۳۸۰، ص۱۳۶).
نقد تربیت پست مدرن
الف) رویکرد نقادانه پست مدرنیسم
پست مدرنیسم از آنجا که کوشش جهت بازشناسی معضلات مدرنیته و حرکتی نقادانه در راستای اهتمام به کثرت گرایی و ارزش قایل شدن برای دیدگاه ها و ارزش های فرهنگی دیگران است، قابل نقد و ارزیابی است. به عبارتی، در پست مدرنیسم به همه
فرهنگ ها و طبقات توجه میشود، و هرکس برای خودش ارزش دارد؛ اندیشه و فرهنگ غالبی نیست و به حاشیه ها توجه فراوان میشود؛ افراد برابر و یکسان هستند؛ بر اعتقاد به آزادی افراد و احترام به فردیت انسان و آزاد کردن وی از هر گونه تقلید، تأکید میشود. همچنین کوشش رهایی بخشی از ستم و بی عدالتی اقتصادی، مخالفت با موضوعات درسی مجزا، تغییرپذیری برنامه های درسی، و رعایت تفاوت ها، از دیگر ویژگی ها و اصول این دیدگاه است (بهشتی، ۱۳۸۵، ص۹۴).
در نگرش پست مدرنیسم به عنوان مثال مربیانی که خواستار تقویت قوه انتقادی دانش آموزان در مورد دیدگاه های مسلط و فراگیر هستند، یا می خواهند ظرفیت شکیبایی و یا حتی توانایی استقبال آنها از دیدگاه های ناسازگار با نظرات شخص خودشان را تقویت کنند، می توانند از این نظریه بهره ببرند. پست مدرنیسم تقسیم زندگی به حوزه های گوناگون را نمی پذیرد؛ لذا تصویری که پست مدرن از مدرسه ارائه می دهد، یک اجتماع در نظر میگیرد. در چنین مدرسه ای فقط بر جنبه های عقلانی تاکید نمیشود، بلکه جنبه های زیباشناختی، عاطفی و فعالیت های دسته جمعی مبتنی بر همکاری اجتماعی نیز مورد توجه است.
به گمان پست مدرنیسم معلم باید آفریننده دانش و تسهیل کننده جریان یادگیری کلاس یا گروه ها باشد. به این ترتیب جریان های یادگیری جایگزین محتوای مواد درسی و برنامه درسی مدرن میشود. در آموزش و پرورش پست مدرن که یک متن به صورت های مختلف خوانده و یا تفسیر میشود، خوانندگان با نگرش انتقادی به متن، نکات تازه ای درمییابند که به خود آنها تعلق دارد. چنین پیامدی موجب پیدا شدن جنبه های مختلف معنا و نتیجه گیری های تازه است. مربیان پست مدرن براین نظرند که در دوران مدرن، اطلاعات از همه جا از جمله مدرسه در کنترل دولت است؛ اما در وضعیت مدرن، دولت ها کمتر شانس پالایش اطلاعات دارند؛ چرا که شبکه گسترده جهانی توسعه و تعمیم یافته است.
آزادی انتخاب رابطه انسانی، در اندیشه پست مدرن ارزشی است که با عنایت به تفاوت های فردی مورد توجه قرار میگیرد. از نظر لیوتار، مدرسه آرمانی مدرسه ای است که در آن حضور افراد در جمع دیگران به فرد بودن آنها لطمه ای نزند. پس اجتماع های کوچک تر، یا روایت های تفاوت را جایگزین جامعه و فراروایت آن می سازد (آهنچیان، ۱۳۸۲، ص۵۳).
به طور کلی با وجود محدودیت ها و ضعف هایی که در دیدگاه های تعلیم و تربیت پست مدرن وجود دارد، به نظر می رسد برخی از مسائل مطرح شده توسط پست مدرنیست ها چشم اندازهای خاصی نیز برای تعلیم و تربیت ترسیم کرده است. در واقع پست مدرنیسم، از آنجا که کوششی جهت بازشناسی معضلات و بن بست های تعلیم و تربیت مدرن است، می تواند مورد ارزیابی و ارزش گذاری قرار گیرد. تاکید مربیان پست مدرن بر اهمیت کثرت گرایی، اهمیت دادن به دیدگاه های دیگران، تقویت روحیه انتقادی در دانش آموزان، تشویق نوعی آموزش و پرورش گفت و گو محور و مبتنی بر گفتمان، از اصول مورد علاقه نظریه پردازان پست مدرن است.
از دیگر اصول مورد توجه در تعلیم و تربیت پست مدرن که بسیاری از مربیان پست مدرن مطرح کردهاند، می توان به تأکید بر بردباری و تحمل یکدیگر، تفکر انتقادی، خلاقیت و خودآفرینی، تعهد اخلاقی، اهمیت احساسات و همچنین تاکید بر شهود اشاره کرد.
ب) محدودیت های تربیت پست مدرن
– از موانع جدی در پست مدرن این است که انباشته از دیدگاه هایی است که نه تنها منسجم و همسو نیستند، بلکه در مواردی یکدیگر را نفی نیز میکنند و همین امر پست مدرنیسم را نه قابل دفاع میکند و نه قابل نقد.
– افرون براین، مفهوم نقد مستلزم کاربرد درست عقل است و نقد بدون فرق گذاری
میان درست و غلط، عادلانه و ناعادلانه، قدرت و جنسیت، ممکن نیست؛ در حالی که پست مدرنیست ها چنین تمایزاتی را قبول ندارند. سوال این است که: آیا بدون این مفاهیم و بدون این فرق گذاری ها، چیزی از مفهوم نقد می ماند؟
– معلم آن چیزی که در کلاس میگوید، بهاندازه چیزی است که دانش آموز میگوید. در چنین مدرسه ای نقادی از همه عناصر درون و بیرون مدرسه دیده میشود و مدرسه به سازمانی بدل میشود بدون ساخت، بدون مرز، بدون رده بندی قدرت، بدون اصل قطعی، بدون برنامه درازمدت، که کاملاً درهم پیچیده است.
– فروپاشی اخلاق سنتی، خشونت، دزدی و سوءاستفاده جنسی که انسان هر روز شاهد آن است. شاخص هایی از تاثیرات اجتماعی چنین تغییر فلسفی هستند. جوانان پیشاپیش بدون آنکه آموزش و تعلیم و تربیت پست مدرن به اجرا درآید، پیامد سهمگین آن را دریافت کردهاند.
– با توجه به اصول معرفت شناختی پست مدرن که حاکی از نبود جنسیت مطلق، نبود اصول و روش های قطعی برای شناخت و نسبی گرایی است، نظام تربیت آنها نمی تواند الگویی از انسان ایدئال را ارئه دهد که براساس آن افراد دیگر تربیت شوند.
– گشودن درهای انتقادی به روی عناصر مدرسه، به تضادها و کشمکش های بین فردی و بین گروهی در سطوح مختلف منجر خواهد شد. زمان در نظر گرفته شده برای دوره های تحصیلی و برنامه مدرسه، اجازه درگیری طولانی را نخواهد داد. این شکل از تعلیم و تربیت انتقادی، حداقل در مدارس کنونی اجرا شدنی نیست.
– از موارد قابل توجه پست مدرن، گفتمان است که گاه آن را ابزار اصلی یادگیری می دانند. برای حفظ شرایط گفتمان، مربیان باید به توانایی دانش آموزان خود برای قدردانی از اهمیت رابطه دوسویه برابری، مسئولیت و خودفرمانی، معتقد و مطمئن باشند. به نظر می رسد در وضعیت کنونی، فاصله بسیاری تا رسیدن به این مرحله وجود دارد.
– پست مدرنیست ها معتقدند، معلم نباید ارزش ها و واقعیت ها را به دانش آموزان تحمیل
کند. از دیدگاه آنان هیچ هنجار جهان شمول اخلاقی وجود ندارد و حقایق و ارزش ها را باید در درون گفتمان یافت.
– پست مدرنیسم در نقد مدرن، راه افراط را به سود خد می پیماید. برای مثال، همه روابط کلاسی در مدرسه مدرن بر پایه اجبار نیست.
– انتقاد دیگر به دیدگاه تربیتی پست مدرنیسم، تاکید قاطع و صریح پست مدرنیست ها بر تفاوت ها و اختلاف ها در زمینه تعلیم و تربیت و آموزش است که کمی غیرتأملی و متعصبانه به نظر می آید؛ چرا که تشابه ها نیز همچون تفاوت ها، از برتری و فوایدی برخوردارند که می توانند بیان کننده نکات تازه و جدید باشند.
– از انتقادات دیگر، مربوط به بحث ساخت شکنی است. یکی از آثار این موج، متزلزل کردن ساختارهای عینی و مفهومی است که در تربیت نقش اساسی دارند. تربیت جدی با حدود و مرزها سروکاردارد. اگر مرزی وجود نداشته باشد، آدمی می تواند به هر کاری مبادرت کند. در این صورت سخن گفتن از تربیت میسر نیست (فرمیهنی فراهانی، ۱۳۸۳، ص۲۴۸).
امروزه با نگرش به وضع کنونی جهان، واقعیت این است که انسان از یک سو به ماشین و از سوی دیگر به حیوان مبدل شده است. مطالعه وضعیت کنونی جهان نشان می دهد که در جوامع امروز، ویژگی های انسانی روز به روز به تحلیل میگراید و در برابر ویژگی های ماشینی و مکانیکی، به گونه ای فزاینده در گسترش و خودنمایی است. برای نمونه ماشین زدگی، بیماری های مرگ بار مانند ایدز، اعتیاد و فشارهای جنسی، همگی نشانه های عصر پست مدرن امروزی است. بدین گونه، مرکزیت یافتن عقلانیت فن مدارانه در اندیشه غرب، به گسترش بحران ارزش ها انجامیده است (گنون، ۱۳۷۸، ص۷۵). او علت این گونه مسائل را، دور شدن انسان امروزی از ارزش ها، اخلاقیات و فرهنگ اصیل، ریشه دواندن از باورها و فلسفه انسان مدارانه غرب می داند.
یکی از محدودیت ها در زمینه نقد پست مدرنیسم این است که این مکتب انباشته از
دیدگاه هایی است که یگانه و همسو و هم جهت نیستند، بلکه در برخی موارد یکدیگر را نفی میکنند. و این امر این مکتب را نه قابل دفاع و نه قابل نقد میکند. مفهوم نقد مستلزم امکان کاربرد درست عقل است و نقد بدون فرق گذاری میان درست و غلط، عادلانه و ناعادلانه، قدرت و حقیقت ممکن نیست. در حالی که پست مدرن چنین تمایزاتی را قبول ندارد (فرمیهنی فراهانی، ۱۳۸۳، ص۲۵۴-۲۵۵).
از لحاظ ادبیات و هنر کلاسیک (گذشته) پست مدرنیست ها این چنین وانمود میکنند که هرچه مربوط به گذشته است، باید منتفی شود و نوعی گسیختگی نسل ها به وجود می آید. این گونه، ادبیات مشترک بین نسل ها از بین می رود، ابهت ها و احترام ها خصوصاً به بزرگ ترها کم رنگ میشود و در خانواده ها رابطه صمیمیکمتر میشود و والدین و کودکان خصوصاً بیشتر با وسایل الکترونیکی مثل رایانه ها و رسانه ها سرگرم و مشغول میشوند. گرفتاری های شغلی والدین، رابطه زن و شوهری را تا حد زیادی سرد و کوتاه کرده است و از لحاظ روانی و عاطفی، این مشکل می تواند بر کودکان تاثیر منفی بگذارد. دیر آمدن و مشغول بودن پدر و مادر در وظایف شغلی، امکان منزوی شدن و یا خشن بار آمدن و بی عاطفه بودن کودک را ایجاد کرده است و طغیان و سرکشی فرزندان را ممکن ساخته است.
در تعلیم و تریت پست مدرن نمی توان اصول روشن و دقیقی برای تربیت انسان در نظر گرفت و فرایند تعلیم و تربیت را برپایه آن بنا کرد. نظام تربیتی آنها نمی تواند الگویی از انسان ایدئال ارائه دهد تا سایر افراد براساس آن تربیت شوند. توجه پست مدرن به بحث و گفتمان است. تربیت جدی با حدود و مرزها سروکار دارد. اگر مرزی وجود نداشته باشد، آدمی می تواند به هر کاری مبادرت ورزد و در این صورت سخن گفتن از تربیت (به ویژه تربیت دینی و اخلاقی) میسر نیست (فرمیهنی فراهانی، ۱۳۸۳، ص۲۵۷). وقتی در جامعه و به خصوص مدرسه، احترام و منزلت و ابهت ها شکسته شوند، قوانین ارزشی پیدا نمیکنند و به قوانین به دیده احترام نگریسته نمیشود، حدها و مرزها رعایت
نمیشود. آزادی های بی حد و مرز در مدرسه که کانون تعلیم و تربیت است، موجب میشود منزلت معلم و جایگاه مدرسه نزول کند. بر اثر بی توجهی به تربیت مذهبی، به خصوص در جامعه مذهبی، مذهب به تمسخر کشیده میشود، و اخلاق و نکات تربیتی و اصول تربیتی رعایت نمیشود. به ویژه در عصر حاضر و وجود وسایل ارتباط جمعی و به خصوص ماهواره ها، حتی در خانواده ها شئون اخلاقی رعایت نمیشود. حمله بی حد رسانه های غربی به مذهب و ایمان مردم و خوب جلوه دادن تمدن غربی و فرهنگ مصرف گرایی، جامعه و کانون گرم خانواده را متلاشی میکند و تمایل به نوعی مصرف گرایی به شیوه غربی را رواج می دهد؛ ارزش ها از بین می روند، و روابط سرد بر خانواد که باید کانون مهر و محبت باشد سایه می افکند.
پست مدرنیست ها ابزار اصلی را یادگیری می دانند؛ ولی توجه نمیکنند که برای گفت وگو، سطح تقریباً یکسان و برابری از اطلاعات و دانش پیشینی مورد نیاز است. در حالی که واقعیت های کنونی نشان دهنده نابرابری های شدید در سطوح گوناگون است و به ویژه نبود ساختار منظم یادگیری که مورد توجه پست مدرن هاست، به این مشکل دامن می زند.
از نظر پست مدرنیست ها، واژه «مدیریت» و «رهبری آموزشی» به معنی اداره کردن امور دیگران، یکسره فرو می ریزد. مدیر بر حسب اقتضای دیگران برگزیده میشود.
از انتقادات دیگری که به پست مدرن وارد میشود، تاکید قاطع و صریح پست مدرنیست ها از جمله دریدا، برتفاوت ها و اختلافات در زمینه تعلیم و تربیت و آموزش است که تاکیدی متعصبانه و غیرتاملی به نظر می رسد؛ چون تشابهات نیز همچون تفاوت ها از برتری و فوایدی برخوردارند و می توانند بیان کننده نکات جدید باشند.
از انتقادات دیگر، مربوط به بحث ساخت شکنی است. یکی از آثار موج ساخت شکنی، متزلزل کردن ساختارهای غیبی و انتزاعی است که در تربیت نقش اساسی دارند (فرمیهنی فراهانی، ۱۳۸۳، ص۲۵۴-۲۵۵). لذا پست مدرنیسم به دلیل توقف در اکنون و اینجا،
تصویری از انسان دلخواه خود ارائه نمی دهد. برخی از عبارات اصحاب پست مدرن، مانند «رهایی بخشی» به شدت عاطفی و شعارگونه است.
انتقاد دیگر از تعلیم و تربیت پست مدرن این است که پست مدرنیست ها، عمدتاً فراروایت ها (۱۶) را به منزله اموری غیر معتبر و غیر جهانی (غیرعمومی) رد میکنند. سوال این است که در این صورت، چطور می توان در فرایندی رهایی بخش که مورد نظر پست مدرنیست ها و نیاز به استانداردهای معین و اهداف ویژه دارد، درگیر شد.
نفی فراروایت ها، یکی دیگر از مضامین اصلی پست مدرنیسم است که به نوبه خود پیامدهای مثبت و منفی دارد. پیامد مثبت فراروایت ها، کاستن از تاکید افراطی اندیشمندان بر کمال مطلق و قطعیت فراروایت هایی نظیر علم و عقل بشری و در نتیجه، برخورد واقع بینانه تر و منطقی تر با پدیده های علمی و اجتماعی است. پیامد منفی نفی فراروایت ها، رد هر گونه نظریه پردازی در مسائل اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، یا روان شناختی و نیز رد هر دیدگاه متافیزیکی یا معرفت شناختی است. به عبارت دیگر، با نفی فراروایت ها، دیگر قادر نخواهیم بود هیچ طرح کلانی از فراگیری دنیای اجتماعی و طبیعی ارائه دهیم (بی یر و لیستون(۱۷)، ۱۹۹۲، ص۴۵)؛ زیرا پست مدرنیست ها طرح هر گونه نظریه و قانون کلی و عامل در هر زمینه را وضع نوعی فراروایت می دانند؛ حال آنکه اصولا بدون طرح قواعد کلی و نظریه های معین، امکان ورود به مباحث و مجادلات علمی، فلسفی، اجتماعی و اقتصادی نخواهد بود و عملا امکان هر گونه ابراز عقیده از اندیشمندان سلب خواهد شد؛ افزون بر اینکه پست مدرن ها میگویند هیچ فراروایت یا اصل مطلقی وجود ندارد. سوال این است که آیا خود این مدعا است یا خیر؟ اگر هیچ اصل یقینی در کار نیست، پس اول بنایی که متزلزل میشود و از هم می پاشد، بنای خود اصول اندیشه های پست مدرنیستی
است که اینان با جزم و یقین از آن دفاع میکنند (بهشتی، ۱۳۸۵، ص۹۹). به عبارتی، اینان دچار خودخنثی سازی و خودشکنی و یا نقض خود میشوند.
باهم نگری و نتیجه گیری
بررسی ویژگی های مدرنیسم و پست مدرنیسم دلالت بر آن دارد که جنبش پست مدرنیسم، به نوعی تداوم مدرنیسم است و اساساً تفاوتی با آن ندارد؛ به طوری که هیچ کدام از آنها موجب آزادی و نجات و سعادت واقعی انسان نخواهد شد. البته اگر چه مدرنیسم و پست مدرنیسم هر یک به نوبه خود؛ سودمندی های فراوانی برای انسان و جوامع انسانی به همراه آورد، سعادت آدمی مغفول ماند. مدرنیسم، اگر چه در پی وحدت بود و تلاش میکرد به جای اقتدار دین، از اقتدار علم دفاع کند و مقام انسان را با قدرت علم ارتقا دهد و پست مدرنیسم، هرچند در صدد آزادسازی انسان از قید فراروایت های مدرنیسم، قطعیت ها و نیز مطلق نگری های متعلق به آن است، به نوبه خود جایگزین مناسبی پیشنهاد نمیکند و انسان را در اقیانوس بی کران نسبیت و کثرت گرایی رها میکند؛ راهی که گرداب مانند، خانه ای می سازد که اساس آن سست است و به آزادی، رهایی و استغنای آدمیکمکی نمیکند و بشر را در رسیدن به معنویت به رنج و تعب می افکند، در نتیجه، راه رهایی انسان همان بازگشت به معنویت است؛ معنویتی که باید در آموزه های دینی و تربیت دینی مورد توجه قرار داد.
به بیان کی یر که گور(۱۸)، نویسنده شهیر دانمارکی، هستی در سه سپهر امکان مییابد: نخست سپهر حسی؛ یعنی دل سپردن به خوشایندی ها و به هوای دل زیستن. دوم سپهر اخلاقی؛ یعنی همواره پایبند تکلیف و ارزش های والا بودن و بدین سان در تکامل خود
کوشیدن؛ و سوم سپهر دینی؛ یعنی به ایمان روی آوردن (شمشیری، ۱۳۸۵، ص۶۶) در سپهر اخیر (دینی) است که انسان می تواند به سوی اهداف معنوی، خوشبختی، سعادت و کمال معنوی قدم بردارد. دو سپهر دیگر، محملی برای ورود انسان به سپهر دینی است و حتی دین می تواند ورود آدمی را به ساحت و سپهر معنویت تسهیل کند. دین، محمل عمده ای برای انتقال ارزش هاست در بحث ارزش های مسلط و برتر، تاثیرات پست مدرنیسم، یعنی فروپاشی داستان با شکوه دین یا دین گرایی و متلاشی شدن نظام های ارزشی است؛ در حالی که دین و تربیت، با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند. به اعتباری اهداف غایی آن دو یکسان است. «البته دین را نباید تنگ نظرانه تلقی کرد. تربیت دینی به معنای تربیت در دین خاصی نیست، بلکه مراد از تربیت دینی تاکید بر جوهره همه ادیان است» (مشایخی، ۱۳۸۰، ص۳۶). دین، نقطه محوری است که از طریق آن تربیت می تواند موجب پرورش فضیلت های مختلف شود و سیر رشد و کمال آدمی را تسهیل نماید.
از منظری دیگر، با توجه به دو دیدگاه مدرنیسم و پست مدرنیسم و رویکرد تربیت دینی، دو منظر قابل تعمق است. مدرنیسم میکوشد با توجه به دستاوردهای علمی و فناورانه و توجه خاص بر امانیسم، جهانی سکولار را سازمان دهد که در آن دین و تربیت دینی تنها جنبه فردی پیدا کند. از سوی دیگر پست مدرنیسم براساس کثرت گرایی شناختی گفتمان و توافق همگانی و نفس فراروایت ها، عنصر وحدت بخش را جهت می دهد. در نتیجه این دو دیدگاه، دین و تربیت دینی دچار نوعی نسبیت گرایی شده، هم عرض میراث فرهنگی، سنت و علم تلقی میشود؛ در حالی که بر مبنای آموزه های تربیت دینی براساس اندیشه اسلامی، اصول وحدت وجود، باطن گرایی و اصالت فطرت، جهان بر مبنای امر قدسی، معیاری جهان شمول و همگانی است. ضمن اینکه علم و کثرت گرایی شناختی و فرهنگی نیز منزلت دارد (شمشیری، ۱۳۸۴، ص۴۶۱). اصل وحدت وجود، مبین حقیقتی واحد است. حقیقت یکی است و هر چه در جهان هست، تنها جلوه و سیمایی از همان حقیقت واحد یعنی ذات اقدس الهی است. اصل ظاهر و
باطن، هستی را مرکب از دو بخش می داند: نخست، سپهر وحدت و ریشه و کنه جهان هستی، که همان باری تعالی و صفات ذاتی اوست. دوم، سپهر کثرت است که مبین تجلیات و نمودهای الهی است. در واقع ظاهر و باطن یا همان وحدت و کثرت، نشانگر ثنویت دو هویت مستقل نیست، بلکه کثرت، چیزی نیست جز همان مراتب نازل تر و ضعیف تر هستی یا همان وحدت وجود (شمشیری، ۱۳۸۵، ص۲۸۶). با عنایت به اصالت فطرت، «فطرت نوع خاصی از آفرینش انسان است که انسان را به درک و شناخت حقایق و خداپرستی و خیر و نیکی و ارزش های انسانی سوق می دهد و زمینه گرایش های اخلاقی و ایمانی است. این ویژگی را خداوند با لطف خاص خود در سرشت بشر به ودیعه نهاده، تا زمینه کمالات و فضایل باشد و فعلیت و ظهور کامل آن مستلزم هدایت و تعلیم و تربیت است» (رهبر و رحیمیان، ۱۳۸۶، ص۴). خداپرستی که اصل اساسی و نخستین دین است، فطری است. عشق به حیات ابدی، کمال جویی و زیبادوستی فطری است. همچنین نوع دوستی، عدالت دوستی و سایر اصول اعتقادی، عملی، اخلاقی و اجتماعی، همه به صورت خام ریشه در فطرت دارند. البته فطرت انسان ها بر اثر گناهان و افعال و افکار مذموم و نکوهیده، رو به تیرگی و انجماد خواهد رفت که هدایت و باروری آن در سایه تربیت و بالاخص تربیت دینی امکان پذیر است. با درک صحیح از فطرت می توان به پرورش انسان پرداخت، به همین دلیل اگر استعدادهای فطری نباشد، یا شناخته نشود، تربیت مفهوم و مقصد مشخص نخواهد داشت (رهبر و رحیمیان، ۱۳۸۵، ص۳۶).
در تربیت دینی تلاش بر آن است که انسان را از مرحله دانستن (۱۹) به مرحله بودن (۲۰) سوق دهد و خیر اعلی را به منزله ارزش فراسوی امور علمی و فنی قرار دهد. نیک ذاتی، مسئولیت و تعهد انسان در برابر مجموعه ارزش های نخستینی است که خداوند به بشر
عطا نموده است. همین ارزش هاست که کیفیت تربیت آدمی را بیان میکند. در حالی که عقل در محدوده قید و بندها و مقوله های متنوع ذهنی است، ایمان، پذیرش محتوای وحی الهی است. اگر چه عقل، استدلال های عمیق هستی شناسانه ارائه می دهد، ایمان و شهود انسانی است که مسیر هدایت و جهشی ورای عقل به سوی پیشرفت وجودی از خلال تجربه حقیقت واحد از میان حقایق دارد. «ایمان در نگاه وحی، یعنی اصلاح درون و عمل صالح، یعنی اصلاح برون. نکته مهم آن است که به انسان وعده داده شده که اگر به اصلاح خود بپردازد و درونش را اصلاح کند. خداوند اصلاح برونش را تضمین خواهد کرد» (حاجی میرعرب، ۱۳۸۳، ص۲۴). اگر همه مشکلات خود را از علم جویا شویم، یعنی امید به پیشرفت های دانش و فن ببندیم، در واقع ندای آنچه در خفاست به گوش ما نخواهد رسید و ما صدای ماشین را ندای الهی تلقی خواهیم کرد. این بیان تنها معنایش این نیست که باید به هستی شناسی روی آورد و علوم تجربی را فراموش کرد، بلکه باید ارتباط پدیدارها را با وجود مطلق فراموش نکرد و ظهور هستی را نیز بی وجود پدیدارها نامیسر دانست…. نجات انسان از این سرگردانی جز با توسل به وجودشناسی اصیل میسر نیست (نوالی، ۱۳۸۳، ص۲۲۰). این نگرش با امیدواری به نجات انسان از طریق اهداف غایی تربیت دینی، که همان تسهیل سیر صعودی و استکمالی آدمی (دستیابی به قرب الهی) است، میسور است. ویژگی های اهداف غایی چون، همسازی با فطرت، جامعیت و دربرگیرندگی تمام ارزش های انسانی، برانگیزندگی و محدود نبودن است (عرفی، ۱۳۷۶، ص۳۰). نکته اخیر مبین این است که چون انسان کمال طلب است، اهدافش با ویژگی کمال طلبی انسان همخوانی دارد. به عبارتی، نامتناهی بودن هدف غایی، با کمال مطلق جویی و حقیقت وجود انسان سازگار است.
در بینش اسلامی، محوریت خداوند و ارتباط با او و حضور او در متن زندگی، هدف است. در چنین ارتباطی است که عبودیت، قرب و حیات طیبه به منزله مصادیقی از حیات
معنوی آدمی معنا مییابد. در اسلام، انسان، نه دشمن خدا و نه رقیب اوست. اسلام می خواهد انسان، خلیفه خدا باشد؛ می خواهد آحاد بشریت، به چنان رشد عقلی و اخلاقی برسند که هیچ خونی در زمین ریخته نشود؛ هیچ حقی پایمال نگردد، هیچ انسان گرسنه و بی پناه و تحقیر شده ای نباشد و نفسانیت، چنان مقهور اراده انسان باشد که فرشتگان خدا در برابر او سجده کنند. اسلام، انسان را دارای کرامت، قدرت انتخاب، مسلط بر خویش و بر جهان، عاقل، مسئولیت پذیر و ارزش گرا می خواهد؛ به انسان خوش بین است و همه بشر را دارای فطرت پاک و اصالتاً خیرخواه می داند و همه تکالیف دینی که نازل کرده، برای حراست از فطرت، عقل و کرامت انسان هاست. در اسلام، حقوق را از تکلیف، واقعیت را از ارزش، دنیا را از آخرت، معاد را از معاش، اخلاق را از اقتصاد، تقوی را از سیاست و دین را از دولت، نمی توان تفکیک کرد. این تفکیک ها به منزله مثله کردن انسان و متلاشی کردن دین است. کرامت انسان، در عشق ورزی به خدا و اطاعت از اوست. رشد حقیقی بدون شناخت خدا و راضی کردن او و حرکت به سوی او محال است. همه ارزش های دیگر، ارزش های واسطه، مقید و مشروط اند. آزادی، عقلانیت، دنیا، آخرت، حق، تکلیف، فرد، جامعه، جنگ، صلح، حکومت، شکست و پیروزی، ثروت و فقر، همگی اگر در مسیر عدالت و معنویت باشد باارزش هستند. عدالت و معنویت نیز از آن جهت که گام هایی در راه خدا، محبت به خدا و نزدیک شدن به اویند، ارزش دارند؛ ولی ارزش ذاتی و حقیقی، همان معرفت به خدا و محبت او و اطاعت از اوست. حضور خداوند را باید در ذره ذره وجود احساس و دریافت کرد؛ حتی زمانی که نیچه از مرگ خدا سخن میگوید، به معنای اضمحلال جاودانگی و علت و منشا هستی یعنی خداوند نیست، بلکه منظور وی از مرگ خدا، مرگ اعتقاد انسان به خداوند است (لاوین، ۱۳۸۴، ص۴۱۲). به راستی این باور ما به خداست که می میرد. بحران جهان مدرن در اشکال گوناگون آن مبین این است که ما با از دست دادن باورمان به خدا، بنیان حقیقت و ارزشمان را از دست می دهیم. در این وضعیت، انسان ها باید دلیری بیابند که خودشان را
در جهانی بدون خدا و گاه به صورت خدایان درآورند! تجربه بشر به خوبی نشان داد که تکیه انحصاری بر عقل و پیشرفت های علمی، راهشگا نیست. علم نیاز به رهبر، هدف و مقصدی متعالی دارد. به همین جهت، حضور دین به خوبی احساس میشود. تعبیر آندره مالرو: «قرن بیست و یکم یا وجود نخواهد داشت، یا معنوی و فرهنگی خواهد بود». صحه گذاری بر حضور معنویت در سپهر زندگی انسان است. دین و تربیت دینی و کارکرد آن، مجموعه عواملی است که ورود آدمی را به حوزه معنویت تسهیل میکنند و برآیند مهم آن حضور خداوند در صحنه زندگی است که آن نیز در گرو ایمان و عمل صالح است.
تربیت دینی فراتر از «ایسم ها» و دین انسانی (انسان – محور)، می تواند روان خدا خواه، خداجوی و خداپرست آدمی را براساس فطرت آدمی و وحدت گرای وی به سوی معبود بی همتا هدایت کند. در سیر این هدایت تربیت دینی، فرایند شکفتن و پرورش ماهیت فطری انسان در رابطه با خویشتن، طبعیت و جامعه است؛ ارتباطی که سرانجام با مبدأ هستی پیوند می خورد و بدین سان است که انسان معنایی عمیق و راستین مییابد و دین وحیانی، خدامحور و خدابنیاد، هادی و راهنمای انسان میشود. در چنین نگاهی و در چنین جهانی، جهان، نه تنها مبدأ داشته، بلکه دارای غایت نیز هست و هر تغییر و حرکتی، غایت را دنبال میکند و انسان، چون تکه ای رها شده در بی نهایت تصور نمیشود که اطمینان عمل از وی سلب شود، بلکه وی در فرایند غایت مداری و غایتمندی تاثیرگذار است. او در پناه نیرویی بس برتر(خداوند) آرامش مییابد؛ خداوندی که وی را نیز قادر به عمل میکند و انسان می تواند عاملیت خویش را در عالم هستی به منصه ظهور رساند.
پی نوشت ها :
۱. استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند.
۲.کارشناس ارشد و دبیر آموزش و پرورش بیرجند.
۳. Lyotard.
۴. The Postmodern Conditions.
۵. Wittgenstein.
۶. Kant.
۷. M Weber.
۸. Progress.
۹. Teleology.
۱۰. Other.
۱۱. Difference.
۱۲. Pluralism.
۱۳. Globalization.
۱۴. Elitism.
۱۵. Implosion.
۱۶. Meta – narrative.
۱۷. L. Beyer & D. Liston.
۱۸. Kierkegaard.
۱۹. Knowing.
۲۰. Being.
منابع تحقیق
۱. احمدی، بابک (۱۳۷۷)، معمای مدرنیته، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
۲. آقابخش، علی و مینو افشاری راد (۱۳۷۴)، فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات مدارک علمی ایران، تهران.
۳. آهنچیان، محمدرضا(۱۳۸۲)، آموزش و پرورش در شرایط پست مدرن، نشر طهوری، تهران.
۴. آقازاده، محرم و عذرا دبیر اصفهانی، (۱۳۸۰)، اندیشه نوین در آموزش و پرورش، آییژ، تهران.
۵. باقری، خسرو (۱۳۷۵)، «تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم»، مجموعه مقالات تربیت اسلامی، ج۳، مرکز مطالعات تربیت اسلامی، قم.
۶. بهشتی، سعید (۱۳۸۵)، «تبیین و نقد پست مدرنیسم در فلسفه تعلیم و تربیت معاصر»، مجموعه مقالات علوم تربیتی، سمت، تهران.
۷. حاجی میرعرب، مهدی (۱۳۸۳)، مقدمه ای بر زیباشناسی و تعالی سازمانی، نشر آموزش ساپکو، تهران.
۸. داوری اردکانی، رضا (۱۳۷۸)، سیری در اندیشه پست مدرن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
۹. روث، ویلیام (۱۳۸۳)، نگرش سیستمیبه ریشه ها و آینده تئوری مدیریت، ترجمه مهدی جمشیدیان، جهاد دانشگاهی، اصفهان.
۱۰. رهبر، محمدتقی و محمدحسن رحیمیان (۱۳۸۵)، اخلاق و تربیت اسلامی، سمت، تهران.
۱۱. سجادی، مهدی (۱۳۸۰)، فرهنگ عمومی و تربیت دینی، نسخه شماره ۲۹.
۱۲. شمشیری، بابک (۱۳۸۵)، تعلیم وتربیت از منظر عشق و عرفان، طهوری، تهران.
۱۳. شمشیری، بابک (۱۳۸۳)، «تبیین امکان جهانی شدن و رویکرد تربیت دینی متناسب با آن از منظر مدرنیسم، پست مدرنیسم و عرفان اسلامی»، مجموعه مقالات اولین همایش ملی جهانی شدن و تعلیم و تربیت، انتشارات وزرارت امور خارجه، تهران.
۱۴. عرفی، علیرضا (۱۳۷۶)، درآمدی بر تعلیم و تربیت اسلامی، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، سمت، تهران.
۱۵. فرمیهنی فراهانی، محسن (۱۳۸۳)، پست مدرنیسم و تعلیم و تربیت، آییژ، تهران.
۱۶. قائمی، علی (۱۳۸۰)، اسلام و مدرنیسم، ارشاد، قم.
۱۷. گوتک، جرالد ال (۱۳۸۰)، مکاتب فلسفی و آراء تربیتی، ترجمه دکتر محمد جعفر پاک سرشت، سمت، تهران.
۱۸. گنون، رنه (۱۳۷۸)، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، امیرکبیر، تهران.
۱۹. گنجی، اکبر (۱۳۷۵)، سنت، مدرنیته، پست مدرن، [بی تا]، تهران.
۲۰. لیوتار، ژان فرانسوا (۱۳۸۴)، وضعیت پست مدرن، ترجمه حسین علی نوروزی، غزال.
۲۱. لاوین، ت. ز. (۱۳۸۴)، از سقراط تا سارتر، ترجمه پرویز بابایی، نگاه نو، تهران.
۲۲. مشایخی راد، شهاب الدین (۱۳۸۰)، تعلیم و تربیت دینی (مجموعه مقالات) (ترجمه)، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم.
۲۳. مددپور، محمد (۱۳۷۳)، تجدد و دین زدایی در فرهنگ و هنر منورالفکری ایران، دانشگاه شاهد؛ تهران.
۲۴. نوذری، حسینعلی (۱۳۷۹)، صورت بندی پست مدرنیته، چاپ چهارم، نقش جهان، تهران.
۲۵. هولاب، رابرت (۱۹۹۱)، یورگن هابرماس نقد در حوزه عمومی مجادلات فلسفی هابرماس با گادمرالومان، لیوتار، دریدا و دیگران، ترجمه حسین بشیریه، چاپ دوم، نی، تهران، ۱۳۷۵.
۲۶. نوالی، محمود، (۱۳۸۳)، نگرش اگزیستانسیالیستی (مجموعه مقالات)، انتشارات دانشگاه تبریز، تبریز.
۲۷. Marshall, Peters, M. (1994), “Postmodernism and Education:, In the International Encyclopedia of Education.
۲۸. Kerka, S. (1997), “Postmodernism and Adult Education”, Http: IIorders. Comlmembers/sp. Cfm? An=ED 404549.
۲۹. O’ Neill, J (1996). The poverty of postmodernism. London, Routledye.
۳۰. Cahoone, L. (1996). From Modernism to postmodernism. Massachusetts. cambridge.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان، (۱۳۸۸)، مجموعه مقالات همایش تربیت دینی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله).