امامت و ولایت خاتم الانبیاء

علامه سید حسن میرجهانی اصفهانی

مقدمه:
بدانکه حضرت خاتم‌الانبیا(ص) را چهار منصب است: نبوت، رسالت، امامت و ولایت. «نبوت» از ریشه «نبأ» به معنی خبر است و کسی را «نبی» می‌گویند که از جانب خدا بدون واسطه بشری به او خبر داده شده باشد؛ چه آنکه دارای شریعت باشد ـ مانند پیغمبر ما و سایر پیغمبران مرسل(ع) ـ یا آنکه صاحب شریعت نباشد ـ مانند حضرت یحیی و سایر پیغمبران غیرمرسل. و حضرت خاتم الانبیا(ص) به اعتبار اینکه از جانب خدای تعالی خبر می‌شنید، نبی خوانده شده و خداوند متعال در قرآن مجید، در بسیاری از آیات او را نبی خوانده و به ایشان خطاب «یا ایّها النّبی» فرموده است. منصب دوم آن حضرت که «رسالت» باشد به معنی پیغام رساندن از جانب خدا به بندگان او است و پیامبر اکرم(ص) به همین دلیل «رسول» نامیده شده و نیز در بسیاری از آیات قرآن از ایشان با لفظ رسول و با ندای «یا ایّها الرّسول» یاد شده است.
منصب سوم آن حضرت «امامت» می‌باشد که به معنی پیشوایی و استحقاق پیشوا و مقتدا بودن بر خلق است و به همین دلیل، ‌ آن حضرت، امام بر همه مردمان می‌باشد و به سبب دارا بودن این منصب بر همه این امت واجب است به ایشان اقتدا و تأسی کنند.
چنانکه در قرآن حمید آمده است: «ولکم فی رسول الله اسوهٌ؛ مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود. نیز این آیات مبارکه: «و من یطع الرّسول فقد أطاع الله۲؛ کسی که از پیامبر اطاعت نماید، خدا را اطاعت کرده است.»؛ « أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم۳؛ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولی الامر را.»
و «ما آتاکم الرّسول فخذوه و مانهیکم عنه فانتهوا۴؛ آنچه را رسول خدا برایتان آورده بگیرید (تبعیت کنید) و از آنچه نهی کرده اجتناب نمایید.» و آیات دیگر، و بنابر آیه مبارکه «قل ان کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یحببکم الله؛ ۵ بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی نمایید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.»
به دلیل منصب امامت، اقتدا به آن بزرگوار و نیز متابعت نمودن از آن حضرت در تمامی امور معاش و معاد بر امت لازم است و بر ایشان فرض است که او را راه وصول به سوی الله بدانند.
منصب امامت آن جناب از منصب رسالت او بالاتر است زیرا [مقتضای] مقام نبوت، خبری است که از جانب خدا به او می‌رسد و [مقتضای] مقام رسالت، پیغام آوردن او از جانب خدا است و این هر دو، در مقام گفتار و قول است اما [اقتضای] مقام امامت، آن است که آن حضرت از جانب خدا مقتدای خلق قرار داده شده است یعنی خداوند بر تمام خلق واجب کرده که در جمیع امور معاش و معاد خود پیرو و تابع او باشند و او را طریق به سوی خدا و محل اقتدا و اتباع بدانند و در هیچ امری از حکم و فرمان او خارج نشوند. نتیجه اینکه امامت، ریاست الهیه، بر جمیع مخلوقات از جانب خالق است.
منصب چهارم آن حضرت «ولایت» است یعنی «اولی به تصرف بودن» و منظور از آن این است که خداوند او را نسبت به مؤمنین، اولی [صاحب امتیازتر] از خودشان قرار داده است و دلیل آن این آیه مبارکه است «النبّی أولی بالمؤمنین من أنفسهم۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»
پدران در امور مربوط به فرزندان خود ـ در صورتی که صغیر یا نادان و نابینا باشند ـ دارای ولایت و اولویت (برتری) می‌باشند، این پیغمبر گرامی(ص) نیز بر مؤمنین ولایت و اولویت تصرف دارد و به منزله پدر برای آنان است و صلاح امور دنیا و دین ایشان در قبضه اقتدار و اختیار او است.
به مقتضای همین منصب است که رسول خدا(ص) فرمود:«من و علی دو پدر این امت هستیم»7 و بیان این کلام به سبب همان اولویتی است که خداوند متعال برای آن بزرگوار قرار داده و ایشان را ولی و صاحب اختیار تمام امت نموده به طوری که حکم آن بزرگوار نسبت به مردم، از خواست خودشان نافذتر است. دو منصب امامت و ولایت، مقام باطنی و فعلی است که از مقام ظاهری و قولی (گفتاری) ـ یعنی نبوت و رسالت ـ رفیع‌تر است.
بدانکه مرتبه نبوت و رسالت با مرتبه امامت و ولایت آن حضرت(ص) لازم و ملزوم یکدیگرند و انفکاک آنها از یکدیگر حقیقتاً متصور نیست و این ظاهر و باطن از یکدیگر جدا نمی‌شوند. پس هر وقت که اطلاق «نبی» یا «رسول» به آن حضرت می‌شود… با شرط وجود مراتب دیگر امامت و ولایت است؛ به عبارت دیگر وقتی که خدای تعالی آن حضرت را به خلعت نبوت و رسالت آراست، آن نبوت و رسالت با امامت و ولایت توأم بود و هیچ زمانی قابل تصور نیست که نبوت و رسالت آن بزرگوار، خالی از دو مرتبه امامت و ولایت باشد. پس باید گفت که این دو مرتبه ظاهری هیچ‌گاه خالی از دو مرتبه باطنی نبوده و به همین دلیل است که اطلاق دو اسم رسول و نبی بر آن حضرت(ص) ـ چه در قرآن و چه در غیر آن ـ زیاد آمده است بلکه بیشتر خطاب‌های قرآنی که تعلق به آن حضرت دارد، از طریق همین دو لفظ ـ نبی و رسول ـ می‌باشد که این از جهت استلزام مرتبه نبوت و رسالت با مرتبه امامت و ولایت است. لذا چون مرتبه نبوت و رسالت آن حضرت مخصوص [خودشان] است، از سوی خداوند با این دو لفظ مورد خطاب قرار گرفته‌اند؛ برخلاف امامت و ولایت که از مراتب و مناصب اختصاصی آن حضرت نیست، بلکه پس از انتقال پیامبر اکرم(ص) به عالم باقی، این دو مرتبه ـ امامت و ولایت ـ به جانشینان بر حق و اوصیای آن حضرت، یکی پس از دیگری انتقال یافته است.
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «ناصبی بدتر از یهودی است.»
از آن حضرت سؤال شد که ای فرزند رسول خدا، چگونه ناصبی بدتر از یهودی است؟ فرمود: «به جهت آنکه یهودی منع کرده است لطف نبوت را و آن خاص [و مخصوص پیامبر] است. ولی ناصبی منع کرده لطف امامت را و آن عام [و شامل امامان(ع)] است.» نتیجه آنکه امامت مختص به شخص خاص و یا زمان خاص نیست و نسبت به زمان و شخص، عام است…
به عبارت دیگر امامت مطلقه در هر یک از ائمه دوزاده‌گانه به صورت تناوبی با توجه به شخص و زمان هر یک از ایشان سریان دارد که بعد از این به تفصیل شرح داده خواهد شد.

برتری مرتبه ولایت بر مرتبه رسالت
بدانکه ولایت، نخستین فریضه‌ای است که خدای متعال واجب کرده و نخستین خلعت کمالی است که به نبی خود ـ محمد(ص) ـ پوشانیده، پیش از آنکه ردای نبوت و رسالت را بر او بپوشاند. و آن اسم اعظم اعظمی است که هر چیزی به واسطه آن آفریده شده، و به واسطه آن نوشته و ختم شده است. و به واسطه آن توحید خدا و دین پیغمبر به انجام می‌رسد. و آن فوق مرتبه نبوت و رسالت است.
در تعریف ولایت و امامت بیان شده که آن ریاست عامه الهیه است. این تعریف مستلزم اجزایی است که عبارتند از: تقدم، علم، قدرت و حکم که بدون این اجزاء، ریاستی متصور نیست. پس «ولی» کسی است که در خلقت خود، متقدم، عالم، قادر، حاکم و نسبت به دیگر مخلوقات تصرف‌کننده علی الاطلاق باشد. اما تقدم او برای آن است که ولی مطلق انسانی است که خداوند او را خلعت جمال و کمال پوشانیده، و قلب او را مکان مشیّت خود قرار داده و خزینه علم خود گردانیده و لباس تصرف [در آفرینش] و حکم [بر مخلوقات] را بر قامت او پوشانیده است. امر الهی در عالم بشری در اختیار او می‌باشد. او مانند آفتابی درخشان است که [خالق جهان] در آن درخشش، نور حیات و اشراق و احتراق برای اهل روزگارها قرار داده است.
چنانکه در دعای رجبیه، ‌ در توقیعی از ناحیه مقدسه امام عصر(ع)، توسط یکی از نواب آن حضرت(ع) چنین آمده است: «از تو درخواست می‌کنم به واسطه آنچه درباره ایشان (یعنی اولی‌الامر) بیان شده است، پس آنها را معدن‌های کلمات خود قرار دادی و رکن‌های توحید خود گردانیدی و ایشان را نشانه‌ها و مقامات خود قرار دادی، در هر مکانی که تعطیلی برای آنها نیست. هر که بشناسد تو را به واسطه آنها می‌شناسد؛ [یعنی اگر آنها نبودند، خداشناسی نبود.] هیچ فرقی میان تو و میان آنها نیست مگر اینکه آنها بندگان و مخلوق تواند؛ [یعنی خدا و واجب‌الوجود نیستند.] بستگی و گشایش‌هایی که می‌کنند به دست قدرت تو است؛ [یعنی در کارهایی که می‌کنند از خود استقلالی ندارند.] پیدایش آنها از تو و بازگشت آنها هم به سوی توست. یاری کنندگان دین تو و گواهان کردار و رفتار خلق تو و آزمایش کنندگان ایشانند به امر تو و توشه دهندگان و حفظ کنندگان و طالب خیرند برای ایشان. پس به سبب ایشان پر کردی آسمان و زمین خود را تا ظاهر شد که نیست خدایی غیر از تو.۹
بدانکه ضمیر تأنیث در عبارت «لافرق بینک و بینها؛ تفاوتی میان تو و آن نیست.» برمی‌گردد به ذوات مقدسه اولوالامر ـ امامان اطهار(ع) ـ  که مظاهر صفات حق و جمال مطلقند و در عبارت « إنّهم عبادک؛ آنان بندگان تواند.» برگشت ضمیر به اجساد مقدسه ایشان است که ظرف‌های امر الهی و روح القدس است و به وسیله این عبارت در میان ایشان و ذات خدای متعال تفاوت‌گذاری می‌شود که ایشان مخلوقند و خالقشان خداست و هر صفت کمالی که به ایشان افاضه شده را خدا به آنها افاضه ‌فرموده، و ایشان بندگان خالص و مخلص خدایند و او پروردگار و آفریننده ایشان است.

مطلب مهم و قابل توجه
بدانکه ولایت کلیه الهیه [و] به عبارت دیگر ولایت مطلقه، ذاتاً به ذات اقدس واجب الوجود ـ جلّت عظمته‌ـ اختصاص دارد، و از طریق اعطای او به وجود حضرت خاتم الانبیاء، محمد مصطفی(ص) و حضرت ولی الله اعظم امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزند او ـ حجج بالغه احدیت ـ، و نیز سیده زن‌های جهانیان، فاطمه زهرا و دختر ستوده خاتم الانبیا(ص) اعطا شده است که هر یک از آن سیزده نفر، به تصریح کتاب و سنت، امام بر حق و ولی مطلق از جانب پروردگار بر تمام ممکنات می‌باشند. پس در عالم وجود در میان سلسله مخلوقات به غیر از این چهارده نفر معصومین پاک، کسی به منصب ولایت کلیه مطلقه مفتخر نیست و این لباس از جانب خداوند متعال بر اندام او دوخته نشده و مخلع به این خلعت نخواهد بود. کسی که ایمان به ولایت کلیه [مطلقه] آل محمد ندارد، ایمان به نبوت ندارد و کسی که ایمان به نبوت ندارد، ایمان به خدا ندارد زیرا اقرار به ولایت، مستلزم اقرار به نبوت، و ایمان به نبوت، مستلزم اقرار به توحید است و فرموده: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتهً جاهلیّه»10 اشاره به همین معنی است؛ هر کس که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.

دلایل ولایت خاتم الانبیا(ص)
دلیل‌های ولایت حضرت خاتم الانبیا(ص) در آیات قرآن و اخبار و احادیث صحیح و معتبر نیز بسیار است و برای تذکر به چند دلیل اکتفا می‌نماییم.
دلیل اول: در آیه ششم از سوره احزاب آمده است: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه امّهاتهم؛ یعنی این پیغمبر اولی به تصرف و سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان و زن‌های او به منزله مادرهای ایشان می‌باشند.» مراد آیه این است که همچنانکه پدران، بر فرزندان نابالغ و یا دیوانه خود که بینا در کارهای خود نیستند و صلاح خود را نمی‌دانند، ولایت و اولویت دارند، همین طور این پیغمبر ولایت و اولویت دارد بر مؤمنین و به منزله پدر است بر ایشان و اصلاح امور دین و دنیای ایشان در قبضه اختیار و اقتدار او است و مؤمنان به منزله اولاد صغار غیر مختارند نسبت به او؛ پس به اعتبار این منصب و به نصّ (دلیل) این آیه شریفه، خدا او را ولی نامیده است.
و باید دانست که ولایت آن حضرت تنها مخصوص مؤمنین نیست که منحصر در امر دین و دنیای آنها باشد، بلکه ولایت آن حضرت عام است بر تمام مخلوقات، و اثبات ولایت آن حضرت برای مؤمنین، نفی ولایت آن بزرگوار را برای ماسوی (غیر مؤمنان) نمی‌کند.
دلیل دوم: در آیه پنجاه و پنجم سوره مائده آمده است: «إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذّین آمنوا الذّین یقیمون الصّلوه و یؤتون الزّکوه و هم راکعون؛ یعنی غیر از این نیست [که] ولی شما و صاحب اختیار شما خداست و رسول خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند و آنها کسانی هستند که نماز را به پا می‌دارند و زکات را می‌دهند در حالی که در رکوع هستند.»
در این آیه مبارکه خداوند متعال، ولایت را بالذات به خود اختصاص داده و پس از آن برای پیغمبر خود و پس از آن برای مؤمنینی که نماز گذارنده و زکات‌دهنده‌اند در حالتی که رکوع‌کننده‌اند.
«ولی» در این آیه به معنی صاحب اختیار و متصرف در امور است، نه به معنای دوست و دوست دارنده و دوست داشته شده و مراد از «مؤمنین» در این آیه به اتفاق جمیع مسلمین از اهل حل و عقد ـ از شیعه و سنی ـ وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) می‌باشد.
دلیل سوم: در آیه ۱۰۷ سوره انبیا آمده است: «و ما أرسلناک الّا رحمه للعالمین؛ یعنی ما نفرستادیم تو را مگر برای اینکه رحمت باشی بر تمام عوالم.» چنانچه بنابر روایت شیخ طوسی(ره) در کتاب مصباح و بنابر آنچه سیدبن طاووس(ره) در کتاب اقبال در خطبه عید غدیر از امیرالمؤمنین(ع) درباره اوصاف خاتم الانبیا(ص) نموده است، آن حضرت(ع) فرموده: «خدای تعالی او را برای خود خالص قرار داد در قدیم بر سایر امت‌ها، و قائم مقام خود گردانید در ادای اوامر الهیه و انجام کارها در تمام عوالم وجود».11
جمله «او را قائم مقام خود در تمام عوالم وجود گردانید.» تصریح بر دارا بودن ولایت کلیه توسط آن حضرت می‌نماید و دلیل دارا بودن خلافت و نیابت آن وجود مقدس برای انجام دادن امور از سوی خداوند می‌باشد.
در تفسیر مجمع‌البیان و تعدادی از تفاسیر دیگر روایت شده که چون جبرئیل آیه: «ما نفرستادیم تو را مگر برای اینکه رحمت باشی بر تمام عوالم» را برای پیغمبر(ص) آورد، حضرت به او فرمود: «آیا از این رحمت به تو چیزی رسیده؟» گفت: آری من از عاقبت امر خود می‌ترسیدم، پس به میمنت تو امنیت یافتم زیرا که خدا بر من ثنا گفت به گفته خود که فرمود: «ذی قوّهٍ عند ذی العرش مکین؛ صاحب توانایی نزد صاحب عرش با منزلت است.»12و۱۳
دلیل چهارم: فرمایش رسول خدا(ص) است که در کتب شیعه اهل سنت روایت شده و از متواترات اخبار است که فرموده: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه؛ هر که را من بر او ولایت دارم و اولی به تصرف در امور او هستم پس علی بر او ولایت دارد و اولی به تصرف است در امور او.»
علامه امینی (ره) در جلد اول کتاب الغدیر پس از بیان مبسوط معانی کلمه «مولی»، چهارده قرینه از کتب بزرگان علمای اهل سنت ارائه نموده، که «مولی» در حدیث شریف غدیر به معنای ولیّ امر و اولی به تصرف و صاحب اختیار در امور عامه است.
دلیل پنجم: جمله: «الخاتم لاسبق و الفاتح لا استقبل»14 است که در عده‌ای از زیارات حضرت رسول اکرم(ص) وارد شده؛ یعنی آن جناب ختم‌کننده  (باب ولایت کلیه مطلقه) است زیرا که آن حضرت اولین کسی است که خداوند خلعت ولایت کلیه را بر او پوشانیده و افتتاح باب ولایت مطلقه، توسط آن جناب شده است. زیرا مقام ولایت کلیه الهیه منحصر است در چهارده نفر که خود آن حضرت و اوصیای او و فاطمه زهرا(س) باشند. و فقط ایشان دارای شرایط ولایت مطلقه‌اند و ولایت جزئیه همه انبیا و اولیاء فرع بر ولایت کلیه ایشان است.
در جلد ششم بحارالانوار در «باب فضایل و خصایص آن حضرت» قسمتی از خطبه امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که از جمله فقرات آن این است که فرموده:
[بار خدایا!] قرار ده درودهای پیوسته باشرافت و برکت‌های زیاد شونده‌ات را بر محمد ـ بنده و فرستاده‌ات ـ که ختم‌کننده وحی و پیغمبری، و گشاینده درهای بسته ولایت کلیه الهیه، و آشکارکننده حق ثابت به راستی است.۱۵
این جمله نیز دلیلی است که آن جناب دارای ولایت کلیه است و افتتاح باب ولایت کلیه با ایشان شده [است.]

نتیجه سخن
مختار و برگزیده خدا برای ولایت و ریاست و فرمان فرمایی بر ممکنات و تصرف در محیط عالم امکان برای حفظ نظام احسن، وجود مبارک عقل کلّ و هادی سبل و خاتم رسل محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف(ص) می‌باشد. به دلیل آنکه آن بزرگوار دارای خصایص و امتیازاتی است که خداوند متعال هیچ یک از پیغمبران خود را به آن خصایص و امتیازات و آثار معرفی ننموده است.
اول، آنکه خداوند خلعت نور او را بر همه ممکنات مقدم داشته [است]. دوم، آنکه پیش از آنکه خداوند آدم ابوالبشر را بیافریند، به هزارها سال نبی بوده است به دلیل روایت نبوی: «کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین؛ من نبی بودم در حالی که آدم میان آب و گل بود.»16 یعنی هنوز آدم آفریده نشده بود. سوم، آنکه هیچ یک از انبیا و مرسلین قبل از آن حضرت ادعای چنین مرتبه و مقامی را نکردند.
چهارم، به این دلیل که ایمان اوبه خدا، مقدم بر تمام مخلوقات بوده [است]. پنجم، اینکه خداوند متعال او را اول المسلمین نامیده [است]. ششم، شفاعت کبرای قیامت را مخصوص او قرار داده [است]. هفتم، لوای حمد را در قیامت اختصاص به او داده [است]. هشتم، مبنر وسیله را در قیامت خاص او قرار داده [است]. نهم، او را افضل و اشرف و اکمل تمام انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین گردانیده [است]. دهم، خداوند عهد رسالت و ولایت او و اوصیای او را در «عالم میثاق» از تمام انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین گرفته [است.] یازدهم، او را قائم مقام خود در تمام عوالم قرار داده [است.] دوازدهم، او را سید و مقتدا و پیشوای انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین قرار داده [است.] سیزدهم، او را شاهد اعمال تمام خلایق قرار داده [است.] چهاردهم، او را با جسم ناسوتی به هفت آسمان‌ها بالا برده و از کرسی و سدرهالمنتهی گذرانیده [است.] پانزدهم، هشت بهشت عالم آخرت و درجات و انواع نعمت‌های آن را به او نشان داده و درکات هفت دوزخ را نیز به رأی العین مشاهده نموده [است.] شانزدهم، او را در تمام طبقات عالم، تا عرش اعلی سیر داده و از حجاب‌ها گذرانیده و در دربار عظمت و کبریایی خود راه داده و به مقام «دنی فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی؛ سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد تا آنکه [فاصله او] به‌اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.۱۷»
نشانیده و در جایی که بین حبیب و محبوب هیچ واسطه‌ای نبوده، به دریافت سخنان و خطاب‌های الهیه مشرف، و به گفت‌وشنود اسرار بی‌شماری مخاطب شده [است.]هفدهم، خدای متعال اطاعت او را اطاعت خود و معصیت او را معصیت خود و رضای او را رضای خود و خشم و غضب خود خوانده [است.]
هجدهم، نور مقدس او را علت ایجاد کلیه موجودات قرار داده [است.] نوزدهم، اوصیای دوازده‌گانه او را افضل تمام انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین قرار داده و درفضایل و کمالات نفسانیه و امامت و ولایت کلیه ـ به استثنای مقام نبوت و رسالت ـ آنها را هر یک بعد از دیگری ردیف او قرار داده [است.]بیستم، خداوند متعال به حکم «و رفعنا لک ذکرک۱۸» رفعت ذکر او را با ذکر خود توأم قرار داده تا در اذان‌ها و اقامه‌ها، نمازها و خطبه‌ها؛ جمعه‌ها و جماعت‌ها هر کجا «أشهد أن لا إله إلّا الله» گفته شود دنباله آن «أشهد أنّ محمداً رسول الله» نیز گفته شود.
البته بر ارباب بصیرت پوشیده نیست که صاحب ولایت مطلقه را امتیازاتی است برتر و بالاتر از آنچه ذکر شد و طالبان به کتب مفصلی که درباره به این موضوعات است، مراجعه فرمایند.
پی‌نوشت‌ها:
* برگرفته از کتاب ولایت کلیه، ضمن تلخیص و ساده نمودن عبارات.
۱. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۲۱.
۲. سوره نساء (۴)، آیه ۸۰.
۳. سوره نساء (۴)، آیه ۵۹.
۴. سوره حشر (۵۹)، آیه ۷.
۵. سوره آل عمران (۳)، آیه ۳۱.
۶. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۶.
۷. «أنا و علیٌّ أبوا هذه الامّه.» تفسیر صافی. ج۴، ص۱۶، به نقل از علل الشرایع صدوق.
۸. النّاصبی شرّ من یهود. قیل: کیف ذلک یابن رسول الله؟ فقال إنّ الیهودیّ منع لطف النّبوه و هو خاصّ و النّاصبیّ منع لطف الإمامه و هو عامٌّ.عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۱.
۹. و أسئلک بما نطق منهم من مشیتک فجعلتهم معادن لکلماتک و ارکاناً لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک التّی لاتعطیل لها فی کل مکانٍ یعرفک بها من عرفک لافرق بینک و بینها إلّا أنّهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک بدءها منک و عودها إلیک، أعضادٌ و أشهادٌ و مناهٌ و أزوادٌ و حفظهٌ و روّادٌ منهم ملأت؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۹۳، ح۱، باب «اعمال مطلق ایام شهر رجب و لیالیها»، اقبال، ص۶۷۴ ـ ۶۴۳.
۱۰. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتهً جاهلیّهً. مجلسی، همان، ج۳۲، ص۳۳۱، ح۳۱۷.
۱۱. «استخلصه فی القدم علی سائر الامم و أقامه فی سائر عالمه مقامه فی الأداء.» مجلسی، همان، ج۹۷، ص۱۱۲، ح۸؛ مصبح المتهجد، ص۵۲۴.
۱۲. «هل أصابک من هذه الرّحمه شیء؟ قال: نعم إنّی کنت أخشی عاقبه الأمر فآمنت بک لما اثنی الله علیّ بقوله (ذی قوّهٍ عند ذی العرش مکین) و قد قال صلّی الله علیه و آل إنّما أنا رحمه مهداه.» سوره تکویر (۸۱)، آیه ۲۰.
۱۳. مجمع البیان، ج۴، ص۶۶، تفسیر صافی، ج۳، ص۳۵۹.
۱۴. مجلسی، همان، ج۱۰۰، ص۱۴۸، ح۱۲، باب ۲.
۱۵. «إجعل شرائف صلواتک و نوامی‌برکاتک علی محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و المعلن الحق بالحق». همان، ج۲، ص۳۷۸، ح۱۰.
۱۶. همان، ج۱۶، ص۴۰۲، ح۱.
۱۷. سوره نجم (۵۳)، آیه ۸ و ۹.
۱۸. سوره شرح (۹۴)، آیه ۴.

ماهنامه موعود شماره ۶۶

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *