اوّل باید به انجام همه واجبات و ترک همه محرمات و دوری از لقمه ناپاک مقید شد و تا حدّ ممکن مستحبّات را انجام داد و نمازها را در اوّل وقت به جا آورد. بعد از اینکه به واسطه تقیّد به این امور، شمعی برای محبّت و تشرّف به خدمت حضرت درون انسان روشن شد، باید هر لحظه شعله آن را بیشتر و آن را بر افروختهتر کرد.
اشاره:
دیدار با امام زمان(ع)، یکی از آرزوهای هر شیعه منتظر است و در طول تاریخ کم نبودهاند آنان که به این توفیق نائل شدهاند؛ از همینرو بهانهای دست داد تا با چهرههای بنام عرصه مهدویّت گفتوگویی انجام دهیم. شرکت کنندگان در این اقتراح عبارتند از:
ـ حجّتالاسلام و المسلمین مرتضی آقا تهرانی (سخنران و مؤلّف کتاب تربیت مهدوی)؛
ـ حجّتالاسلام و المسلمین سیّدمهدی حائری قزوینی (مترجم کتابهای سیمای حضرت مهدی(ع) در قرآن و مکیال المکارم)؛
ـ حجّتالاسلام و المسلمین علیاکبر مهدیپور (مؤلّف و مترجم آثار متعدّد مهدوی، مانند روزگار رهایی و او خواهد آمد)؛
ـ حجّتالاسلام و المسلمین جعفر ناصری (استاد اخلاق و تولیت بنیاد علمی اخلاقی هاد).
امید که غبار از دیدگان ما زدوده شود و ما نیز توفیق دیدار حضرتش را به دست بیاوریم.
- در اوّلین بخش از این اقتراح شرکتکنندگان محترم به این سؤال پاسخ دادند که «دیدار حضرت صاحبالزّمان(ع)» اساساً ممکن است یا خیر؟. در ادامه میخوانیم:
- سؤال بعدی این است که آیا هرکس که بخواهد، میتواند به دیدار امام نائل شود یا اینکه توفیق تشرّف، تنها نصیب آنهایی میشود که امام(ع) صلاح بدانند؟
حجّتالاسلام و المسلمین آقا تهرانی: اصل ماجرا از ناحیه حضرت است و اینطور نیست که هر وقت من بخواهم، این اتّفاق ممکن باشد.
تمام دیدارها یکسان نیستند؛ بعضی از آنها مکاشفه است که حتّی شخص میتواند دچار چنین تخیّلی شود و بعضی هم بسیار رقیق شدهاند. علاوه بر آن، برخی، فرستادههای حضرت را دیدهاند. اینکه شخص گفته اسم من سیّدمهدی است دلیل نمیشود خود حضرت باشد یا مثلاً اینکه از مکنونات ذهنی ما خبر بدهند.
حضرت خیلی بزرگتر از این حرفها هستند و دیدارشان خیلی خاصتر از آنچه ما تصوّر میکنیم، است؛ مثلاً دیدار شیخ عبدالنّبی عراقی، سراسر مکاشفه است. اگر کسی با مفهوم کشف و مکاشفه آشنا باشد، این مسائل را به خوبی میتواند تشخیص بدهد. بعضی هم خواب یا حتّی اضغاث احلام (خوابهای آشفته) هستند؛ البتّه بعضی از این خوابها تعبیر دارند و بعضی هم نه. تشخیص اینها هم بر عهده افراد خبره است و نه همه مردم.
حجّتالاسلام و المسلمین حائری قزوینی: مسلّماً این امر در اراده و اختیار شخصی نیست و هر چقدر هم که وی مشتاق دیدار باشد و حتّی اعمالی را که در این باره نقل شده، انجام بدهد باز هم چنین اختیاری به دست نمیآورد (و برای نمونه میتوانید به فصل پایانی نجمالثّاقب مراجعه کنید)؛ چه برسد به آنها که به دروغ، مدّعی میشوند که هر وقت اراده کنند، به خدمت حضرت میرسند و چنین اجازهای به آنها داده شده است و این، مصداق همان چیزی است که در توقیع شریف تکذیب شده است.
در این باره باید ما حساب سه گروه را از آنها که واقعاً تشرّف داشته و خدمت حضرت شرفیاب شدهاند، جدا کنیم؛ دسته اوّل، عدّهای شیّاد هستند که به دروغ مدّعی تشرّف هستند؛ گروه دوم، آنهایی هستند که خودشان ادّعایی ندارند، ولی مورد سوء استفاده قرار میگیرند و دیگران بازار شایعه را درباره ارتباط آنها با امام زمان(ع) داغ میکنند که آثار کذب و دروغ در این نقلها عیان است؛ دسته آخر هم افراد سادهای هستند که به اشتباه و از سر وهم و خیال مدّعی دیدارند. اینها گاه سیّد خوبی را دیدهاند و حالی به آنها دست داده و به این واسطه گمان کردهاند که حضرت را دیدهاند یا حتّی افراد خیراندیشی به آنها عنایت کردهاند و آنها خیال نمودهاند که او حضرت بوده است.
حجّتالاسلام و المسلمین مهدیپور: پاسخ روشن است. مسلّماً این امر، منحصراً به اراده آقا بقیّهالله(ع) ممکن میشود. تمام دیدارهایی که در طول غیبت کبری اتّفاق افتاده، یک سویه بوده و کشش و اراده از ناحیه خود حضرت وجود داشته است. اگر کسی مدّعی دیدار دو سویه باشد، به این معنی که او هم در وقوع ملاقاتها اختیار و حقّ تصمیمگیری داشته باشد، این همان ادّعای نیابت خاص است و بنابراین کسی حق ندارد، بگوید من هر وقت بخواهم، میتوانم به خدمت حضرت برسم. مرحوم علّامه مجلسی(ره) در شرح و تفسیر توقیع مشهور «من ادّعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصّیحه فهو کذّاب مفتر» ادّعای مشاهده دو طرفه را درباره کسی میداند که مدّعی نیابت خاص باشد.
حجّتالاسلام و المسلمین ناصری: به نظر میرسد این ماجرا شقّ سومی هم داشته باشد و آنگونه که از مجموعه ملاقاتهای انجام شده با حضرت برداشت میشود، ظاهراً تنظیمکننده این دیدارها خداوند متعال است.
کسانی که بنا بر مشیّت الهی قرار است ملاقات، رزق و روزی آنها بشود، گویا نوعی عصمت خدایی به آنها مرحمت میشده و از قرارگرفتن در مسیر گناههای بزرگ، با لطف و عنایت الهی خاصّی محافظت میشدهاند؛ حتّی بالأخره در برخی موارد ظاهراً از نسلهای قبل کنترل میشدهاند. بارها عرض کردهام که حضرت بقیّهالله، روحیله الفداء زندگی خودشان را میکنند و تنها انس و توجّهشان به خداوند متعال است. خداوند افراد را در مسیر آن حضرت قرار میدهد. به خاطر همین، حتّی یک ثانیه ملاقات با حضرت ارزشمند است و شخص دیدارکننده ارزش فوقالعادّهای پیدا میکند؛ ولی باید توجّه داشته باشیم شخصی که قرار است چنین رزق و نصیبی داشته باشد، پیش از آن در وجودش آتشی مشتعل شده است. این آتش عشق هم ثمره سعی, تلاش و مراقبت بسیار است. بعد از اینکه آتش عشق روشن شد و شعلهاش در درونش فروزان گشت، آنقدر ادامه پیدا میکند تا وابستگیها، تعلّقات و خلاصه غیر محبوب را میسوزاند و موانع برطرف میشود. در حقیقت شخصی که رزق ملاقات دارد, یکپارچه آماده و مستعدّ ملاقات میشود و هیچ چیز در ذهن او نیست و غیر از حضرت و عشق به ایشان میل دیگر ندارد.
چندی پیش در خدمت آیتالله بهجت(ره) بودیم. ایشان از مدّاحان گله میکردند که فقط به جنبه عشقبازی لفظی با حضرت بقیّهالله(ع) میپردازند. میگفتند باید به زاویه معرفتی و معرفی حضرت هم پرداخت؛ برای نمونه آیا اصلاً توجّه داریم آنچه میگوییم پیش از آنکه به شمای مخاطب برسد، حضرت بقیّهالله(ع) به آن دانا هستند و مطلب به سمع ایشان میرسد؟ آیا ما امامان خود را با چنین احاطه شهودی شناختهایم که در همه مجالس و محافل احاطه و حضور دارند؟ مسلّماً اگر ما حضرت را اینگونه ببینیم، نحوه عمل و رفتارمان عوض میشود.
دیداری که در مرتبه عشق باشد و ابعاد و زوایای اضافی شخص سوخته باشد، به ندرت حتّی نصیب اولیای الهی و کمّلین (انسانهای کمالیافته) شده است. بنابراین موضوع ملاقات با حضرت, اصلاً چیزی نیست که بتوان درباره آن زبان به شعار گشود. البتّه نباید فراموش کنیم هر چند برنامه دیدار با حضرت را خداوند متعال تنظیم میکند، ولی در عین حال قلب مقدّس حضرت هم آینه تمام نمای اراده حق تعالی است و ایشان آنچه را خداوند اراده کرده, اراده خواهند نمود. این اراده هم مسبوق به آن است که شخص، یکپارچه خواهان و راغب شده باشد. آنهایی این اراده الهی شامل حالشان شده که خیلی سوختهاند و اشک اشتیاق، ریخته و افکار موهوم را کنار گذاشتهاند و تنها فکر و ذکر آنها، اتّصال با ولیّ وقت و قطب عالم امکان بوده است.
- نقش اشخاص در دستیابی به این توفیق چقدر است و آیا میتوان احتمال وقوع این رخداد بزرگ را برای خود زیاد کرد؟
حجّتالاسلام و المسلمین آقا تهرانی: دیدار، شرایط خاصّی را میطلبد. عموم کسانی که مشرّف شدهاند، در تنگناها بودهاند. اگر کسی بتواند واقعاً خودسازی کند و قریبالافق شود, در مسیر امام(ع) قرار میگیرد. مرحوم سیّدمرتضی(ره) در این باره بحثی دارد. او میگوید: مخفی بودن امام(ره)، ناشی از جور ظالمان است که به دنبال شهید کردن ایشان بودهاند. اگر ما این مشکل را پیش رو نداشته باشیم غیبت فلسفهاش را از دست میدهد. برای دیدار، باید قابلیت شخصی و توفیق الهی، با هم جمع شوند.
حجّتالاسلام و المسلمین حائری قزوینی: از توضیحات قبلی مشخّص شد که تقوا, فضیلت و پرهیز از گناه و معصیت و همچنین تهذیب نفس و اهتمام به اذکار و دستورات که در کتابهای خاص آمده, مداومت بر «دعای عهد» و مستحبّات پنجگانه آن، إنشاءالله زمینه را برای تشرّف مهیا میکند.
حجتالاسلام و المسلمین مهدیپور: مسلّماً افراد، نقش زیادی در این باره دارند. هر چند گفتیم کسی نمیتواند ادّعا کند چنین باب توفیقی برای او باز است، ولی اینطور هم نیست که تلاش افراد بیتأثیر باشد.
اوّلین راهی که باید در این باره پی گرفت، تقوا و ترک گناه است؛ چون تنها راه وصال، تقوا است و تنها مانع راه, گناه. هنگامیکه احمدبن اسحاق به خدمت امام حسن عسکری(ع) شرفیاب میشود و امام(ع)، فرزند برومند خویش را به او مینمایانند، به او میفرمایند:
«اگر این نبود که نزد خداوند و حجّتهای او عزیزی, هرگز فرزندم را به تو نشان نمیدادم.»
اگر کسی میخواهد به خدمت آقا بقیّهالله(ع) برسد و توفیق تشرّف را پیدا نماید، باید کاری کند که نزد خداوند به کرامت, عزّت و شرافت برسد. «قرآن» راه به دست آوردن اینها را چنین بیان فرموده که:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقیکُم؛
همانا گرامیترین شما نزد خداوند, باتقواترین شماست.»
در توقیع حضرت خطاب به شیخ مفید(ره) آمده:
«اگر نبود آنچه از دوستان به ما میرسد (؛ یعنی گناهان آنها) که ما آن را از ایشان توقّع نداریم، یُمن دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد.»
یعنی ممکن است زمان فرج کلّی و ظهور نرسیده باشد؛ ولی کسی که هر شب تا سحر، «یابنالحسن یابن الحسن» میگوید؛ موفّق شود نیمرخی از آن حجّت خدا را تماشا نماید؛
راه دوم، حضور در اماکن خاص مثل حضور در «عرفات» در روز عرفه است. علیّبن مهزیار بیست بار از «اهواز» به «مکّه» مشرّف شد و در نهایت هم به خدمت حضرت شرفیاب گشت. چهل شب چهارشنبه در مسجد سهله و جمکران بیتوته کردن نیز در این مسیر مؤثّر است و میتواند انسان را پیش ببرد.
و بالأخره باید توسّل و تضرّع کرد. چهل روز «زیارت عاشورا» ممکن است برای انسان چنان توفیقی را فراهم آورد؛
از همه اینها مهمتر, احساس اضطرار است. اگر کسی احساس کند مشکلش را کسی، جز آقا بقیّهالله(ع) نمیتواند حل کند و با این احساس اضطرار و انقطاع کامل به در خانه ایشان برود، احتمال به دست آوردن توفیق برای او بسیار زیاد است؛ حال چه مسلمان و شیعه باشد، چه پیرو دیگر ادیان و مذاهب.
حجّتالاسلام و المسلمین ناصری: مقدّمات لازم برای پیدا کردن شرف دیدار دو دسته است: قریب و بعید؛ اوّلین مطلبی که باید مدّ نظر داشته باشیم این است که میان امیرالمؤمنین(ع) و حضرت بقیّهالله(ع) فرقی نیست. کسانی میتوانستند از امیرالمؤمنین(ع) بهره ببرند که اهل شده باشند؛ مثلاً پسر نوح که نااهل شده بود، او را به کشتی راه ندادند. مسلّماً کسانی که مسائل شرعی را مراعات نمیکنند، از این کشتی بیرون هستند.
اوّل باید به انجام همه واجبات و ترک همه محرمات و دوری از لقمه ناپاک مقید شد و تا حدّ ممکن مستحبّات را انجام داد و نمازها را در اوّل وقت به جا آورد. بعد از اینکه به واسطه تقیّد به این امور، شمعی برای محبّت و تشرّف به خدمت حضرت درون انسان روشن شد، باید هر لحظه شعله آن را بیشتر و آن را بر افروختهتر کرد. بعضی از بزرگان توصیه میکردند که در فراق حضرت بسیار گریه کنید؛ چون گریه برای ایشان توفیق انسان را زیاد میکند. ارتباط با قرآن، هم برکات بسیاری دارد و هم موانع را به سرعت برطرف میکند و مایه نزدیکی بیشتر با حضرت میشود.
گریه بر مصائب سیّدالشّهدا(ع) انسان را طلایی و مستحقّ اتّصال با مرکز و کانون نور میکند. گریه بر ایشان خیلی زود انسان را پاک کرده و بر نصیب فرد از شرف ملاقات میافزاید. به هر حال کسی که میخواهد به خدمت حضرت شرفیاب بشود، باید با ایشان حال مشترکی هم داشته باشد. وقتی خود آن حضرت در «زیارت ناحیه مقدّسه» خطاب به جدّ بزرگوارشان فرمودند: «ای جدّ بزرگوارم! هر صبح و شام برای شما میگریم»، چه خوب است منتظران ایشان هم هر صبح و شام، توسّلی به حضرت سیّدالشّهدا(ع) داشته باشند. خود این میتواند نقطه مشترکی باشد که فرد را به حضرت بقیّهالله(ع) نزدیک کند و او را مورد توجّه و نظر خاصّ ایشان قرار دهد؛ به علاوه چون معمولاً در چنین اوقاتی برای انسان حال دعا و توسّل پیش میآید، اگر با آن چشم گریان بر مصائب امام حسین(ع) دستانش را به دعا و توسّل بردارد و از خداوند دیدار با حضرت بقیّهالله، ارواحنا فداه، را طلب کنند، او را بینصیب نخواهند گذاشت. آیتالله بهجت(ره) از استادشان مرحوم آیتالله قاضی(ره) نقل میکردند که گفته بود: هرکس مدّتی به نماز اوّل وقت ملزم شود و نسبت به آن ثبات قدم داشته باشد، اگر دستش را به دعا بلند کرد و دعایش مستجاب نشد، مرا نفرین کند. به عبارت دیگر ایشان به تبعیّت از استادشان معتقد است یکی از راههایی که باعث میشود دعایمان مستجاب شده، توفیق تشرّف به خدمت حضرت بقیّهالله، ارواحنا فداه، را بیابیم، همین تقیّد به نماز اوّل وقت است.
- لطفاً یکی از تشرّفاتی را که بیش از دیگر تشرّفات در خاطرتان نقش بسته و آنها را تحت تأثیر قرار داده است، برای ما نقل کنید.
حجّتالاسلام و المسلمین آقا تهرانی: بعضیها واقعاً نسبت به حضرت توجّه ویژهای داشتهاند. البتّه اگر ما خودمان چنین حال و روحیّهای نداریم، بهتر است از توصیههای مرحوم امام خمینی(ره) تبعیّت کنیم و حدّاقل، حالات دیگران را انکار و تکذیب نکنیم. هرجا ما دلیل قاطعی برای رد کردن نداشتیم، بهتر است سکوت کنیم. کم نبودهاند آنهایی که توفیق دیدار حضرت نصیبشان شده، ولی اهل حرفزدن و آشکار کردن ماجرا نبودهاند. اینهایی که در شهرهای مختلف مثل «قم», «تهران» و جاهای دیگر دستگیر میشوند که مدّعی ارتباط و تشرّف دائم هستند، هم آثار کذب و دروغ از سر و رویشان میبارد و هم باید آنها را به شدّت تکذیب کرد؛ چون موضوع را واقعاً لوث میکنند. امام(ع) به فکر امّت خویش هستند و صراحتاً میفرمایند:
«إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم؛
ما در امور شما کوتاهی نمیکنیم و از یاد شما غافل نیستیم.»
اصلاً جالب نیست که امامیبه یاد امّت و پیروانش نباشد. بزرگان ما در این مسیر توفیقاتی نصیبشان میشد و به خدمت حضرت میرسیدند.
سالهای قبل در قم شخصی بوده که الآن اسم و مشخّصاتش را به خاطر نمیآورم. او از خداوند متعال طلب فرزند کرده، ولی جواب نگرفته بود. برای همین تصمیم میگیرد که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران برود. با ماشینی که داشت از «پل آهنچی» و «پل حجّتیه» چند تا زائر را هم مجّانی به همراه خود میبرد. خودش نقل میکرد:
یکی از این شبها دو تا طلبه سوار ماشینم شدند. آقای بزرگواری هم جلوی ماشین نشست. آن دو طلبه خیلی با آقا صحبت میکردند و از وضعیتشان حکایت نموده، به دنبال راه حل معضلاتشان بودند. به مسجد که رسیدیم و خواستند پیاده شوند، آن آقا پولی درآوردند که به من بدهند, گفتم: پولی نیست و مجّانی است. گفتند: «این پول نیست. سکّه است. در ضمن حاجتت برآورده شد. آن بچّهای را که خواسته بودی، از خداوند طلب کردیم و خداوند هم لطف کرد. این بچّه هیجده سال بیشتر مهمانت نیست. قدرش را بدان. شهید خواهد شد. میگوید سکّه را نگاه کردم. دیدم یکطرفش «و انیکاد» حک شده و طرف دیگرش نام پنجتن آل عبا(ع). بعدها آن شخص وقتی برای یکی از آقایان ماجرا را نقل میکند، میگوید این جریان اشتباه است؛ چون آقا فقط در مکّه و مدینه سکّه میدهند و نه جمکران. طلبههایی که سوار ماشین بودند تازه بعد از ماجرای سکّه میفهمند که با حضرت همسفر بودهاند و از ماشین پیاده میشوند و هر چه میگردند، ایشان را پیدا نمیکنند.
همان شخص باز نقل میکرد که: روز اربعین، مقابل در قبرستان شیخان که در «خیابان ارم» و روبروی «پاساژ ملّت» باز میشود, ایستاده بودم و دستههای عزاداری را که در حال عبور بودند، تماشا میکردم. ناگهان به ذهنم خطور کرد که آیا حضرت اینها را دوست دارد؟ چون بعضی از عزاداران را میشناختم و میدانستم که اهل گناه و معصیت هستند. ناگهان آقا را پشت سرم دیدم که سلام میکنند. رویم را برگرداندم و جواب سلام ایشان را دادم. از من پرسیدند: «اینها برای چه کسی عزاداری میکنند؟» عرض کردم: برای جدّ غریبتان امام حسین(ع). فرمودند: «مگر میشود اینها برای جدّ ما عزاداری کنند و ما نسبت به اینها توجّه نداشته باشیم؟» جواب سؤال اوّلم را گرفتم؛ ولی خیلی برایم عجیب بود که چرا آنها اصلاً متوجّه حضور حضرت نیستند؟ حضرت خودشان همین سؤال را از من پرسیدند و من سکوت کردم. فرمودند: «چرا برادران یوسف که یوسف را دیدند، نشناختند؟» من دوباره از روی ادب سکوت کردم تا ببینم خودشان چه میفرمایند. فرمودند: «چون معصیتش را کرده بودند. جواب دو سؤالم را گرفته بودم.» بعد از آن، حضرت رو به من کرده، فرمودند: «آیا پول خرد همراهت داری؟» دست در جیبم کردم و هر چه پول خرد داشتم به ایشان تقدیم کردم. بعد از کمیکه این دست و آن دست کردند؛ فرمودند: «ما خواستیم این پولها عوض نشود.» بعد فرمودند: «پولها را بگیر.» گفتم: نه, خدمتتان باشد. فرمودند: «نه میخواستم بگویم ما در قم هم سکّه میدهیم»؛ یعنی جواب شبهه آن فرد را هم داده بودند.
حجّتالاسلام و المسلمین حائری قزوینی: تشرّفاتی که نقل شده بسیار است؛ ولی آنچه از نظر بنده اهمّیت بیشتری دارد، آن دسته از تشرّفاتی است که بزرگان ما در دورههای قبل برایشان رخ داده است.
شیخ صدوق در «کمالالدین» (به سه طریق) (ج ۲, صص ۴۳۷ و ۴۳۸) و شیخ کلینی درکافی (ج ۱، ص ۵۱۵) نقل کردهاند که:
غانم بن سعید هندی از بزرگان و شخصیّتهای برجسته «کشمیر» بوده و در زمره آن چهل نفری قرار داشته که کتابهای چهارگانه «تورات», «انجیل», «زبور» و «صحف» ابراهیم را به خوبی میخوانده و از مضامین آنها مطّلع بوده است. این چهل نفر که رتق و فتق امور به دستشان بوده، روزی درباره پیامبر آخرالزّمان بحث میکنند و قرار میشود که غانم برای جستوجو در این باره سفر کند.
غانم به سمت «کابل» راهی میشود که در آنجا به واسطه حمله راهزنان, پولهایش را از دست داده، مجروح میشود. سلطان کابل هم او را به حاکم «بلخ» معرفی میکند. حاکم بلخ علمای منطقه را که از علمای اهل سنّت بودند، جمع میکند تا با هم بحث و گفتو گو کنند.
غانم، اوصاف پیامبر آخرالزّمان را میگوید. آنها هم تأیید میکنند که اینها اوصاف پیامبر ماست.
غانم میپرسد: وصیّ او کیست؟ میگویند: ابوبکر. میپرسد: نسبتش چه بودهاست؟ میگویند: دخترش، همسر آن حضرت بوده است. از نسب او میپرسد، میگویند: با پیامبر(ص)، در نسب یکی نبوده است. غانم میگوید: نه. این پیامبر آخرالزّمان ما نیست. چون درکتابهای ما آمده که وصیّ او نزدیکترین نسبت را به ایشان دارد و پسرعموی او و دامادش است. علمای حاضر عصبانی شده و میخواهند او را مورد ضرب و شتم قرار دهند که حاکم مانع میشود و قرار میگذارد که با یکی از اصحاب امام حسن عسکری(ع) که در آنجا سکونت داشته است، بحث کند. حسینبن اشکیب هم با او گفتوگو میکند و پس از آن، غانم به دست او مسلمان میشود. غانم از پیامبر(ص) و وصیّ او میپرسد و از حسین جواب میشنود که: ایشان از دنیا رفتهاند و الآن یکی از فرزندان ایشان جانشین آنهاست. غانم خیلی اظهار اشتیاق میکند که حضرت مهدی(ع) را ببیند. حسین او را به سمت «عراق» راهنمایی میکند و او هم با عبادت و توسّل بسیار تشرّف به خدمت حضرت نصیبش میشود و حضرت هم دستوراتی درباره سفر حجّ به او میدهند که علاقهمندان میتوانند در منابعی که اشاره شد، تفصیل این ماجرا را که در دوره غیبت صغری اتّفاق افتاده بود, مطالعه کنند.
حجّتالاسلام و المسلمین مهدیپور: تشرّفات، فراوان بوده و هر کدام از آنها کاربردها و پیامهای متعدّدی برای ما که در دوران غیبت محروم هستیم، دارند؛ امّا تشرّفی که خودم در طول زندگی از آن خیلی بهره بردهام, تشرّفی است که حدود نود سال پیش در «هند» واقع شده است.
من این تشرّف را با یک واسطه از شاهد ماجرا نقل میکنم. واسطه، مرحوم آیتالله سیّدنورالدّین میلانی فرزند مرجع بزرگوار آیتالله سیّدمحمّدهادی میلانی است که ایشان از کلیددار حرم مطّهر حضرت سیّدالشّهدا(ع) نقل میکند (مرحوم آیت الله میلانی امام جماعت حرم آقا امام حسین(ع) بودند). در حدود نود سال پیش، کلیددار حرم آقا امام حسین(ع) به هند رفته بود. آنجا خدمت یکی از علمای بزرگ، به نام سیّد فرزند علی رسیده و چند روز در محضرشان مهمان بوده است. روز دوشنبهای یکی از هندوهای گاوپرست نزد ایشان میآید و میگوید: مشکلی دارم که گفتهاند شما راهحلّی برای مشکل من دارید. پرسیده بود: مشکل شما چیست؟ او هم جواب داده بود: به من تهمت قتل عمد زدهاند و در مدّتی که در زندان بودهام, وکیلی از «انگلستان» گرفتم که به او بیست و پنج هزار روپیه دادم؛ ولی نتوانست از من رفع اتّهام کند. قرار بود امروز من اعدام شوم که با پیگیریهای وکیلم یک هفته به من مهلت دادند تا دوشنبه هفته بعد اعدام شوم. دستم از همه جا کوتاه است و تنها راه پیش روی من این است که دوشنبه با پای خودم به پای چوبه دار بروم. به من گفتند شما آقای بزرگواری دارید که اگر او بخواهد، میتواند مشکل مرا حل کند. من آمدهام و از شما میخواهم که به هر وسیلهای است از آن آقا بخواهید که مشکل مرا حل کند. من آدم ثروتمندی هستم. نصف همه اموالم را به شما میدهم. ایشان در پاسخ میفرماید: بلی. ما چنین آقایی داریم ولی تو خودت باید به دنبال ایشان بروی. میپرسد: چطور بروم؟ میگوید: شما به بازار بروید. یک دست لباس کامل بخرید. (چون آن آقا هندو بوده و حتّی اگر به داخل اقیانوس میرفت، بدنش پاک نمیشد، ایشان خواسته بود که برای او لباس پاکی در نظر بگیرد) و یک دست حوله نو. بعد به حمّام برو. بعد از آنکه خود را کاملاً شستی، دست به هیچ چیز نزن و با این حوله نو، خود را خشک کن و لباسهای نو را هم بپوش و نیمه شب به قبرستان شیعیان برو (چون امامزاده و مانند آن در آن شهر وجود نداشت.) در آنجا تنها متوجّه این بزرگوار باش و او را با عنوان «یابنالحسن» صدا کن. آنقدر او را صدا بزن تا تشریف بیاورد. وقتی تشریف آوردند و دردت را گوش دادند، قطعاً مشکلت حل شده است. کلیددار میگوید تا هفته بعد در منزل سیّد فرزند علی (آن عالم شیعه هندی) بودم. دوشنبه بعد آن هندو آمد و به قدری خوشحال بود که معلوم بود مشکلش حل شده است. شصت هزار روپیه جلوی سیّد گذاشت و تشکّر کرد و گفت: مشکل من حل شد. سیّد پرسید: چطور حل شد؟ هندو گفت: من تمام آنچه را گفتید انجام دادم. در قبرستان حدود پنج ساعت با انقطاع کامل و اضطرار یابنالحسن گفتم. هوا داشت روشن میشد که حالت تردیدی در من به وجود آمد که نکند موفّق نشدهام و صدای من به گوش آن آقا نرسیده است!. ناگهان دیدم نوری از دور پیدا شد و شخصی سوار بر اسب آمد. من سیمایشان را نمیدیدم؛ فقط نور شدیدی در جلوی من نمایان بود که نمیتوانستم به آن نگاه کنم. اسب ایشان هم سراپا نور بود و من فقط به پاهای اسب که روی زمین بود، میتوانستم نگاه کنم. تا به من رسیدند، مرا به اسم صدا کردند و گفتند: «با من چکار داری؟» گفتم: آقا شما را نمیشناسم. گفتند: «من همان کسی هستم که پنج ساعت است مرا صدا زدی. » گفتم: اگر شما واقعاً همان آقا هستید، پس قطعاً از مشکل من مطّلعید. لبخندی زدند و از نوری که در میان نور شکفت، فهمیدم که لبخند زدهاند. فرمودند: «بلی. مشکل شما حل شد. شما روز دوشنبه بدون هیچ واهمه خودتان را به دادگاه معرفی کنید. ما حکم برائت شما را امضا کردیم. حکم را بگیرید و بیرون بیایید.» تا آقا راه افتادند که بروند, گفتم: آقا! شما این همه قدرت دارید، چرا این همه شیعیان هندوستان گرفتار هستند؟ آقا جوابی سخت و کارگشا فرمودند: «آنها کی مثل تو در خانه ما آمدهاند و از ما پاسخ نشنیدهاند؟» این جمله را که نقل کرده بود، مرحوم سیّد فرزند علی فرموده بود: تو پولت را بردار. ما به پول شما نیاز نداریم. کلیددار میگوید که من به عربی به آقا گفتم: شما پول را نیاز نداری. کلّ طلبههای «نجف» در زندگی مشکل دارند. به ما بدهید تا آن را برای آنها بفرستیم. ایشان به من فرمودند: «آقا همه این سربازان و ارادتمندان را زیر نظر دارد. اینها آقا و مولا دارند و روزیشان به پول یک هندوی نامسلمان حواله نشده است. این پول را نگرفتند و او را روانه کردند. این ماجرا به خوبی معلوم میکند که مثل سیّد فرزند علی لازم است که هم مقام آقا را بداند و هم در برابر مال و منال دنیا سر کج نکند تا بتواند با یک اشاره، یک نفر را با آن چنان وضعیّتی نجات بدهد و او را به در خانه آقا بقیّهالله(ع) بفرستد و پاسخ بگیرد. درسی که این ماجرا به ما میدهد و میتواند در تمام عمر، سرلوحه زندگیمان قرار بگیرد، این است که اگر ما هم صادقانه و با اخلاص و احساس اضطرار به در خانه حضرت برویم، مسلّماً پاسخ میشنویم.
متأسّفانه ما همه درها را میزنیم و بعد سراغ حضرت میرویم در حالیکه ما باید در تمام مشکلاتمان به در خانه حضرت بقیّهالله(ع) برویم و از ایشان بخواهیم و پاسخ را هم بشنویم.
حجّتالسلام و المسلمین ناصری: افراد زیادی به خدمت حضرت مشرّف شدهاند که هر کدام از این تشرّفات برای عدّهای، گوارا و جذّاب است. در هر کدام از این تشرّفات نیز حقایقی در پشت پرده نهفته است. تشرّف ابوالحسن ضرّاب اصفهانی علاوه بر نکات و دقایق بسیاری که دارد, هدیه و میوهای هم به آن ضمیمه شده که همان «صلوات ابوالحسن ضرّاب» است. مرحوم سیّدبن طاووس اصرار دارد که این صلوات، در روز جمعه، بعد از نماز عصر و در بقیّه روزها خوانده شود.
ابوالحسن ضرّاب مردی عالم بوده که در «اصفهان» یکپارچه سُنّی آن دوران، از تشیّع دفاع میکرده است. وی ضمن ماجرایی، حدود یک ماه در همسایگی حضرت زندگی کرده و نکات و دقایقی را از ایشان برای ما نقل نموده است.
ابوالحسن در مکّه وارد خانهای میشود که اوصاف این خانه را در دیگر تشرّفات هم میبینیم. حضرت در طبقه بالای این منزل سکونت داشتهاند. در این منزل پیرزنی هم زندگی میکرده که میان حضرت و شیعیان واسطه میشده و گاه اسباب تشرّف را فراهم میساخته است. گویا آن خانه, منزل حضرت خدیجه(س) بوده و آن بانو هم نسبتی با حضرت داشتهاند. بارها ابوالحسن در را محکم میبسته؛ ولی در نهایت ناباوری میدیده شخصی بدون باز کردن در به خانه وارد میشود که چهرهای بسیار نورانی داشته و آنقدر این نور جلب توجّه میکرده است که حتّی همراهان سنّی او نیز آن را میدیدهاند.
توصیف دقیق سیما و شمایل حضرت توسط ابوالحسن ضرّاب از جمله امتیازات این تشرّف است.۱
این تشرّف که حتّی بعضی از فقهای ما بر اساس محتوای آن در برخی موارد فتوا صادر کردهاند، به خوبی گویای صحّت و اعتبار آن است و این دست تشرّفات و همچنین تشرّفات سیّدبن طاووس, سیّدبحرالعلوم و دیگران، هیچ جایی را برای انکار و حتّی اظهار شک نسبت به اصل ماجرای تشرّفات باقی نگذاشته است. هر چند حضرت همانند خورشید پشت ابر برای عموم مردم افاضه میکنند؛ ولی بعضی از بزرگان از نعمت دیدار ایشان بیبهره نیستند و حتّی بنا بر محتوای روایات، حدود سی یا چهل نفر دائماً در خدمت حضرت هستند که حضرت خضر نبی(ع) از جمله ایشان است.
امیدواریم که خداوند متعال همه ما را در زمره کسانی قرار دهد که آنقدر توفیق انجام عمل صالح بیابند و عشق و محبّت به حضرت بقیّهالله، ارواحنا فداه، در وجودشان مشتعل شود که جمال دلآرای آن حضرت در دیدگاه و صفحه ذهنشان ترسیم شود و رزق دیدار و صحبت با ایشان در دو دنیا نصیبشان گردد. إنشاءالله.
پینوشتها:
۱. توضیح مفصّل درباره این تشرّف را در کتاب میهمان آفتاب، که با همکاری مؤسسه فرهنگی موعود و مؤسّسه فرهنگی دارالهدی منتشر شده است میتوانید مطالعه کنید.
با حضور حججاسلام, مرتضی آقاتهرانی, سیّد مهدی حائری قزوینی, علیاکبر مهدیپور و جعفر ناصری