آن مقداری که بشر از کمال چیزی میفهمد، در دعای امام باقر(ع) – که باقر علوم اولین و آخرین است – به عنوان دعای سحر جلوه کرده است. صدر و ساقه این دعای سحر، اوصاف کلی و جزئی خداست. از بهاء و کمال و جمال و جلال گرفته تا به جبروت ختم شده؛ اینها کمالات خداست. همه این کمالات بالعرض، نه بالذات؛ بالتَّبَع نه بالاستقلال در «خلیفه الله» که علی(ع) مظهر تام خلافت است، محقق است؛ زیرا همه اسمای الهی را خدا به خلیفهاش که انسان کامل است، داد.
آن مقداری که بشر از کمال چیزی میفهمد، در دعای امام باقر(ع) – که باقر علوم اولین و آخرین است – به عنوان دعای سحر جلوه کرده است. صدر و ساقه این دعای سحر، اوصاف کلی و جزئی خداست. از بهاء و کمال و جمال و جلال گرفته تا به جبروت ختم شده؛ اینها کمالات خداست. همه این کمالات بالعرض، نه بالذات؛ بالتَّبَع نه بالاستقلال در «خلیفه الله» که علی(ع) مظهر تام خلافت است، محقق است؛ زیرا همه اسمای الهی را خدا به خلیفهاش که انسان کامل است، داد.
آنچه را که شما در دعای سحر به نحو بالذات و استقلال درباره خدا سراغ دارید، به نحو تبع و عرض در خلیفهالله، علی بن ابیطالب(ع) مییابید.
آشنایی با راههای آسمان
وقتی به سخنان خلیفهالله، علی بن ابیطالب(ع) مراجعه میکنید، میبینید او شجاعتش را در این نمیداند که عمرو بن عبدود و مانند آن را به خاک انداخت، او شهامتش را در علم و عمل دیگری میداند. آنجا که بخواهد خود را معرفی کند، با این بیان ذکر میکند که: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ؛ (۱) از من پرسید قبل از آنکه مرا از دست دهید. من به راههای آسمان داناترم از راههای زمین.» هر چه خواستید از من بپرسید. این یک تحدّی جهانی است؛ این حرف را غیر علی(ع) هیچ کس نگفت، مگر اینکه رسوا شد. و از غیر خلیفه الله هم ساخته نیست که چنین تحدی کند.
فرمود: «راههای آسمانی را من بهتر از راههای زمینی بلدم.» منظور از این آسمان همان است که به روی مؤمنین باز است و به چهره کافران بسته است؛ نه این آسمان نجومی و ریاضی! این آسمانی که فرمود: «لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّمَاءِ»؛ (۲) «دربهای آسمان بر آنان (کفّار) گشوده نمیشود.» نه این آسمان مادی که هم اکنون سفینهها مرتب در ترددند! فرمود: آن آسمانی که درش هرگز به روی کافر باز نمیشود، من راههای آن آسمانها را بهتر از راههای زمینی بلدم. چون یک انسان ملکوتی، ملکوتش قویتر از ملک است؛ برای اینکه ملکوت قویتر از ملک است.
تفاوت با سایر اصحاب
حرف علی(ع) خیلی رساست. فرمود: «من با سایر اصحاب فرقم این است که «وَ لَیْسَ کُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ(ص) مَنْ کَانَ یَسْأَلُهُ وَ یَسْتَفْهِمُهُ … وَ کَانَ لَا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ؛ (۳) همه اصحاب رسول خدا [این معارف را] از رسول خدا سؤال نمیکردند که بفهمند؛ ولی من هیچ مطلبی پیش نمیآمد، مگر اینکه میپرسیدم [و میفهمیدم] و حفظ میکردم.» من با آنها یک چنین فرقی دارم! لذا هر چه بخواهید، من میدانم.
جان پیغمبر
جان علی در جان پیغمبر قرار دارد. این نه تنها در آیه مباهله است که فرمود: «علی به منزله نفس ماست، «وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم»؛ (۴) بلکه از ضمیمه کردن خطبه نهج البلاغه با آیه قرآن استنباط میشود. در نهج البلاغه حضرت یک ادعایی دارد، چون معصوم است «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»(۵) است، مقبول است؛ و مشابه این ادعا را هم خود پیغمبر درباره علی(ع) بیان کرد.
در خطبه معروف قاصعه فرمود: «أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَهِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ؛ (۶) من نور وحی و رسالت را میبینم و بوی وحی را استشمام میکنم.» در همان خطبه دارد که رسول اکرم به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: «یا علی! إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِیر؛ (۷) ای علی! هر چه را من میشنوم، تو میشنوی و هر چه را من میبینم، تو میبینی؛ منتها تو [ولی هستی] و وزیر منی [و نبی نیستی].» این مقدمهای است که در نهجالبلاغه هست.
اما آیه قرآن دارد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ»؛ (۸) «روح الامین (جبرئیل) قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا تو از انذارکنندگان باشی.» یعنی این فرشته وحی، پیام الهی را به قلب پیغمبر نازل میکند و با گوش دل با پیغمبر حرف میزند. دیگران حرف فرشته را نمیشوند، چون در درون دل توست.
پس در محرم خانه دل، یک چشم و یک گوشی است، یک بینشی است و مانند آن که بعضی دارند، بعضی ندارند. آن کاملش را انبیاء و اولیاء(ع) دارند، ناقصش را مؤمنین دارند، و غیر مؤمن فاقد آن است که «لاَ تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ».(۹) «چشمهایشان کور نیست؛ ولی قلبهایی که در سینه دارند کور است.»
آنها که عمی و صم و بکماند، خارج بحثند. مؤمنین، ضعیفش را دارند، کاملش را معصومین دارند.
پس در حریم دل رسول گرامی، جایی برای نزول فرشتهها هست؛ فرشته وحی آنجا میآید و آنجا پیام خدا را پیاده میکند. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ * عَلى قَلْبِکَ…». اگر کسی در درون دل پیغمبر نباشد، چگونه حرف فرشته را شنود؟! چگونه بوی نبوت را استشمام میکند؟! چگونه آنچه را که پیغمبر میبیند، او میبیند؟! از انضمام خطبه قاصعه و این آیه نورانی برمیآید که علی بن ابی طالب(ع) در دورن جان جانان قرار دارد؛ این میشود «نفس پیغمبر».
علم علوی
حرف علی(ع) خیلی رساست؛ فرمود: «هر چه میخواهید از من بپرسید. «فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَا تَسْأَلُونِی عَنْ شَیْءٍ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ السَّاعَهِ وَ لَا عَنْ فِئَهٍ تَهْدِی مِائَهً وَ تُضِلُّ مِائَهً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا؛ به خدایی که جانم در دست اوست، سؤال نمیکنید از چیزی در مورد آنچه که میان شما تا روز قیامت است و گروهی که صد نفر [عدهای] را هدایت یا گمراه میکنند مگر آنکه من از دعوت کننده آنان و رهبرشان و سوق دهندهشان، شما را آگاه میکنم.» (۱۰) قسم به ذات کسی که جان علی در دست اوست؛ حوادث الان تا روز قیامت را هر چه بپرسید، علی بلد است.
احزاب و گروهها که مایه هدایت عدهای و گمراهی یک عدهای هستند، من میدانم رهبرانشان کیست، سائقشان کیست، قائدشان کیست، دنباله کننده کیست، جلو رونده کیست؛ همه را بلدم. این حرف را در حضور دوست و دشمن گفت؛ احدی انکار نکرد! و دوست و دشمن هم این را نقل کردند. این علی است!!
همتای قرآن کریم
در اوایل نهج البلاغه هست که: «وَ اللهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللهِ(ص)؛ به خدا قسم اگر بخواهم خروج و ورود و تمام شؤونات هر یک از شما را خبر دهم، میتوانم؛ ولی میترسم به خاطر من به رسول خدا(ص) کافر شوید.» (۱۱) ادعای علی(ع) این است که: قسم به خدا من سرنوشت و سرگذشت تک تک شما را میدانم. ادعایی که ذات اقدس اله در قرآن کریم از عیسی بن مریم نقل کرد، کم رنگتر از این است. «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ»؛ (۱۲) «و شما را به آنچه که میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم.» محدوده ادعای عیسی بهاندازه انجیل اوست! هیچ پیغمبری بالاتر از کتاب خود حرف نمیزند.
هر پیغمبری همتای کتاب خودش است؛ این یک مقدمه. علی چون جان پیغمبر است، همتای قرآن است، این دو مقدمه. و قرآن نه تنها مصدق صحف گذشته، بلکه مهیمن بر همه کتابهاست؛ این سه مقدمه. کسی که همتای مهیمن است، مهیمن خواهد بود، این نتیجه یا مقدمه چهارم. ادعای عیسی طبق بیان خدا در قرآن در همین حد است؛ «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُمْ» و مانند آن.
اما ادعای علی(ع) این است که: به سرنوشت تک تک شما آگاهم؛ ولی اگر بگویم، شاید آن ظرفیت را نداشته باشید و بگویید: (معاذالله) علی از پیغمبر افضل است و همین مایه ارتداد شما بشود. ولی این را با اولیای خواص در میان میگذارد، آنها که چنین ظرفیتی دارند. چون «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا؛ به درستی که این قلبها ظرف هستند و بهترین آنها وسیعترین آنهاست.» (۱۳)
علی(ع) و حبّ دنیا
مرحوم کلینی نقل کرده و در جوامع روایی ما نیز هست، برادران اهل سنت هم نقل کردند؛ یک جا و دو جا نیست؛ یک تعبیر و دو تعبیر نیست؛ ولی اصلش این است: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ»(۱۴)، «رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ حُبُّ الدُّنْیَا؛ منشأ تمام خطاها، دوست داشتن دنیا است.» (۱۵) کلینی و دیگران با تعبیرات گوناگون نقل کردند. اگر کسی دنیا را به زمین بزند، جایی برای فریب و گناه میماند؟! چون ریشه هر گناه حب دنیاست.
«دنیا»، نه یعنی باغ و بوستان؛ دنیا همین عناوین اعتباری من و ما؛ که چرا من نگفتم، چرا من ندارم؛ مقام من، جاه من، پست من، میز من، اینها دنیاست. وگرنه زمین و آسمان که دنیا نیست! زمین و آسمان جزء آیات الهی و مخلوقات الهی است و حق هم هست؛ به آن جهت متجر اولیاست. اینکه دنیا را خدا فقط متاع غرور و فریب میداند؛ نه یعنی باغ و راغ، نه یعنی درخت! درخت، مخلوق خداست؛ جزء آیات الهی است و خوب هم هست؛ «أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه»؛ (۱۶) «خلقت هر چیز را نیکو گردانید.» این جاه طلبی و غرور که من بالاترم، من بهترم، این تکاثر، این اعتبارات ساخته وهم، اینها دنیاست. این جز نیرنگ چیز دیگر نیست، جز سراب چیز دیگر نیست! این بد و خوب ندارد، فقط بد است. «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»؛ (۱۷) «زندگی دنیا چیزی جز فریب نیست.»
پیغمبر فرمود: «شیطان من به دست من اسیر شد. در این جهاد اکبر، من شیطان را به اسارت گرفتم.
یا شیطان اسیر میگیرد، «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِیر؛ (۱۸) «چه بسا عقلهایی که تحت سلطه و اسارت هوای نفسانی، اسیر هستند.» یا انسان پیروز میشود و شیطان را به اسارت میگیرد. حضرت فرمود: «من شیطان را به اسارت گرفتم.» حضرت امیر هم فرمود: «شیطان را من خلع سلاح کردم. او چه جور میخواهد مرا فریب بدهد؟!» فرمود: «من این نیرنگ را به زانو درآوردم؛ «أَنَا کَابُّ الدُّنْیَا لِوَجْهِهَا وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا وَ نَاظِرُهَا بِعَیْنِهَا؛ (۱۹) من دنیا را به رو به زمین کوبیده و بیش از آنچه ارزش دارد، بهایش ندادهام و با دیدهای که سزاوار است به آن نگریستهام.» من این رأس خطیئه را به زانو درآوردم، دماغش را خاک مالی کردم، او را زمین زدم.
پس اگر من دنیا را به رو به خاک افکندم، این «رأس کل خطیئۀ» مکبوب من شد. مکبوب یعنی آن کسی که در کُشتی به رو زمین میخورد. در این صورت نفس اماره از درون بخواهد وسوسه کند، وسیله ندارد؛ شیطان از بیرون بخواهد گمراه کند، ابزار ندارد! رأس کل خطیئه که حب دنیاست، من این را به خاک مالیدم. این میشود «شجاعت کبری»! چون در جهاد اکبر اگر کسی ظفرمند شد، دارای شجاعت کبری است.
اقامه قرآن و عترت وصیت علی(ع)
علی(ع) در وصیتش گذشته از دستور به تقوا، همان بیان رسول گرامی را گوشزد کرد و فرمود: «وصیّتم درباره خدا «توحید» است، و درباره رسول گرامی «حفظ سنت» اوست. بعد فرمود: «أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْن؛ (۲۰) «این دو عمود را به پادارید و این دو چراغ را روشن نگه دارید.» فرمود: این دو عمود و دو چراغ؛ عمود قرآن و عمود عترت را، چراغ قرآن و چراغ عترت را روشن کنید و افروخته نگه بدارید. اینها هر دو عمودند، هر دو چراغند.
دشواری عمل به وصیت علوی
در وصیت رسول گرامی آمده است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن»(۲۱) و در وصیت نامه علی(ع) آمده است: «أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْن»، در صدر وصیت نامه الهی – سیاسی امام راحل هم همین حدیث نورانی «انی تارک فیکم الثقلین» یاد شده است. این کشور، کشور قرآن و عترت است. همه ما مأموریم که قرآن را اقامه کنیم. مسئله اقامه قرآن و عترت، کار سختی است! در طول تاریخ کسانی بودند که موفق شدند نماز را اقامه کنند، زکات را رواج بدهند و مانند آن. اما شما بخواهید در حضور کسی یا بر مزار کسی به استثنای اهل بیت(ع) آن چنان شهامت داشته باشید، بگویید: «اشهد انک قد اقمت القرآن»، برای شما سخت است؛ ولی وقتی به مزار امام راحل میروید، میبینید به آسانی میتوانید بگویید: «اشهد انک قد اقمت القرآن و العتره.» او کسی بود که به وصیت علی(ع) عمل کرد که فرمود: «أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْن.»
پی نوشت :
(۱) نهج البلاغه، انتشارات دار الهجرۀ، قم، خطبه ۱۸۹، ص۲۸۰.
(۲) اعراف/ ۴۰.
(۳) نهج البلاغه، خطبه۲۱۰ با تلخیص، ص۳۲۷.
(۴) آل عمران/ ۶۱.
(۵) نجم/ ۳.
(۶) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه)، ص ۳۰۰.
(۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، ۱۴۰۴ ق، ج ۱۴، ص ۴۷۵.
(۸) شعراء/ ۱۹۳ و ۱۹۴.
(۹) حج/ ۴۶.
(۱۰) نهج البلاغه، ح۹۳، ص۱۳۷.
(۱۱) همان، خطبه ۱۷۵، ص۲۵۰.
(۱۲) آل عمران/ ۴۹.
(۱۳) نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷، ص۴۹۵.
(۱۴) الکافی، شیخ کلینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چ چهارم، ۱۳۶۵ ش، ج ۲، ص ۱۳۰.
(۱۵) همان، ج ۲، ص ۳۱۵.
(۱۶) سجده/ ۷.
(۱۷) آل عمران/ ۱۸۵.
(۱۸) نهج البلاغه، کلمات قصار، ۲۱۱.
(۱۹) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
(۲۰) همان، خطبه ۱۴۹ و نامه ۲۳.
(۲۱) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، مؤسسه آلالبیت، قم، ۱۴۰۹ ق، ج ۲۷، ص۳۳.
_________________
آیت الله جوادی آملی