بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان کیست؟ فرمود:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، که همنام رسول خدا و همکنیه آن حضرت است، او پایانبخش حجج الهی و آخرین خلیفه از خلفای پروردگار است».
پرسیدم: مادرش چه کسی خواهد بود، ای پسر رسول خدا؟
۱.گزارشگر گزارش
گزارشگر این گزارش شگفتانگیز «بشر بن سلیمان نخّاس» از شیعیان خالص امام هادی و امام عسکری(ع) و مورد
وثوق و اعتماد آن دو امام همام میباشد، که امام هادی(ع) او را برای چنین مأموریت حساسی برگزیده است.
علامه ممقانی در رجال خود او را ستوده، و بر وثاقتش تأکید نموده است.۱
شیخ طوسی و شیخ صدوق بر این روایت اعتماد نموده و در کتابهای خود آن را نقل کردهاند.۲
محدثان و مورخان بعدی نیز به استناد روایت شیخ طوسی و شیخ صدوق، این روایت را در کتابهای خود آوردهاند.۳
۲. دخت یشوعا
در مورد نسب نرجس خاتون و این که او دختر یشوعا پسر امپراتور روم است، حدیثی از امام عسکری(ع) داریم، که آن را فضل بن شاذان قبل از تولد حضرت بقیهالله(ع) با یک واسطه از امام حسن عسکری(ع) روایت کردهاند، و اینک متن
حدیث: فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روایت میکند که گفت:
به محضر سرورم امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: ای پسر رسول خدا، جانم به فدایت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان کیست؟ فرمود:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، که همنام رسول خدا و همکنیه آن حضرت است، او پایانبخش حجج الهی وآخرین خلیفه از خلفای پروردگار است».
پرسیدم: مادرش چه کسی خواهد بود، ای پسر رسول خدا؟ فرمود:
«از دختر پسر قیصر، نوه امپراتور روم، آگاه باش که او در آیندهای نزدیک متولّد میشود، مدتی بس طولانی در پشت پرده غیبت از مردم عزلت میگزیند، سپس ظاهر میشود».4
این حدیث قبل از تولد حضرت بقیهالله(ع) از امام حسن عسکری(ع) صادر شده و شخصیت مورد اعتماد و استنادی چون فضل بن شاذان آن را در کتاب گرانقدر اثبات الرجعه درج کرده، و میان فضل بن شاذان و امام حسن عسکری(ع)،
فقط یک واسطه است، و او محمد بن عبدالجبار است، که شیخ طوسی بر وثاقتش تأکید نموده است.۵
این حدیث در حد اعلای صحت است و میتواند بر استحکام حدیث «بشر بن سلیمان» بیفزاید و آن را بیش از پیش مورد اعتماد و استناد قرار دهد.
روی این بیان هیچ تردیدی نیست که حضرت نرجس خاتون(س) دخت یشوعا، فرزند قیصر، و نوه امپراتور روم هستند.
۳. پدر یشوعا کیست؟
اکنون نوبت آن رسیده ببینیم قیصری که پدر یشوعا میباشد، کیست؟ و نام او چیست؟
اگر سن شریف حضرت نرجسخاتون را به هنگام تولد حضرت ولیعصر(ع) پانزده فرض کنیم، تاریخ ولادت ایشان با ۲۴۰ ش. منطبق میشود. و اگر سن پدرش «یشوعا» را به هنگام تولد نرجسخاتون بیست سال فرض کنیم، تاریخ تولد او سال ۲۲۰ق. خواهد بود. سال ۲۲۰ ق. منطبق با ۸۳۵ میلادی است.۱۰
با نگاهی گذار به تاریخچه امپراتوری روم جای هیچ تردیدی باقی نمیماند که امپراتور روم در آن روزگار «تئوفیل» پسر میخاییل دوم (۸۲۰ ـ ۸۲۹م) بود.
تئوفیل، سی و پنجمین امپراتور روم بود، که بعد از مرگ پدرش «میخاییل دوم» به سال ۸۲۹ م. (۲۱۴ ق.) تاج و تخت بیزانس را تصاحب و به مدت چهارده سال سلطنت کرد. او سرانجام در سال ۸۴۲م. (۲۲۷ ق.) یعنی در همان سالی که الواثق بالله عباسی به خلافت رسید، درگذشت و تاج سلطنت را به پسرش میخاییل سوم و همسرش تئودوره به ارث گذاشت.۱۱
همه کسانی که سیره حکومتی تئوفیل را نوشتهاند، از او به خوبی یاد کردهاند. ویل دورانت در ضمن شرح رخدادهای امپراتوری روم مینویسد:
تئوفیلوس (۸۲۹ ـ۸۴۲م.) مصلح قوانین، امپراتور آبادکننده، و مدیر باوجدانی که رسم تمثالشکنی (بتشکنی) را زنده کرد و بر اثر ابتلا به اسهال خونی درگذشت. بیوهاش «تئودوره» به عنوان نایبالسلطنهای قابل (۸۴۳ ـ۸۵۶م.) به آزار و اذیت مردم پایان داد.۱۲
استاد معین نیز در این زمینه مینویسد:
وی برای استقرار عدالت بیرحمانه کوشید، سرداری عالیقدر بود و موجب توسعه امپراتوری گردید.۱۳
تئوفیل در مدت چهارده سال امپراتوری خود با مأمون و معتصم معاصر بود. او در سال ۲۱۷ ق. با مأمون.۱۴ و به سال ۲۲۳ ه. با معتصم درگیر شد.۱۵
مورخان تصریح کردهاند که به هنگام درگذشت «تئوفیل» پسرش «میخاییل» خردسال بود، و لذا همسرش «تئودوره» صاحب تخت و تاج شد.۱۶
پس از تحقیق عمیق و بررسی دقیق نکاتی که در لابهلای تاریخ ثبت شده، و تطبیق دقیق رخدادهای تاریخی، به این نتیجه میرسیم که «یشوعا» فرزند «تئوفیل» است و از نظر تاریخی نمیتواند فرزند «میخاییل بن تئوفیل» باشد.
و اینک نگاهی گذرا به تاریخ زندگانی «میخاییل بن تئوفیل» مشهور به «میخاییل سوم»:
میخاییل سوم، سی و ششمین امپراتور روم است که از سال ۸۴۲ تا ۸۶۷ م. برابر ۲۲۷ تا ۲۵۳ق. بر سرزمین پهناور روم حکومت میکرد.
قلمروی بیزانس در زمان میخاییل سوم شبه جزیره بالکان، ایتالیا، آسیای صغیر و قسمتهایی از سوریه و مصر و لیبی بود. بعد که با عربها درگیر شدند سوریه و مصر و لیبی را از دست دادند و آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان برای آنها باقی ماند.۱۷
میخاییل سوم ۲۵ سال بر سرزمین روم و جهان پهناور بیزانس سلطنت کرد، و در دوران امپراتوری ۲۵ سالهاش با شماری از خلفای عباسی، چون واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز، و مهتدی معاصر بود. میخاییل به اداره کشور تمایل نداشت، او همواره سعی میکرد که اداره مملکت را به دیگری واگذار کند و خود فقط سلطنت نماید.
از این رو نخست اداره کشور را به مادرش «تئودوره» سپرد، هنگامیکه مادرش به سال ۸۵۶م. از دنیا رفت، حکومت را به داییاش «بارداس» واگذار نمود.
در عهد بارداس، برزگرزادهای از اهل مقدونیه به نام «باسیلیوس» مهتری اسب میخاییل را به عهده داشت. او اگر چه بیسواد محض بود ولی در اثر کاردانی از مهتری به ریاست تشریفات دربار ارتقا یافت. کمکم درصدد اشغال امپراتوری برآمد.
او نخست میخاییل را متقاعد نمود که «بارداس» برای خلع کردن میخاییل توطئه میکند، سپس او را در سال ۸۶۶م. خفه کرد.
میخاییل که سالیان درازی عادت کرده بود سلطنت کند نه حکومت، اینک باسیلیوس را در امپراتوری خود شریک نمود، و تمامی امور مملکت را به دست او سپرد.
باسیلیوس، کمکم نقشه قتل میخاییل را نیز مطرح کرد، و با کشتن میخاییل وارث تاج و تخت وی شد.۱۸
مورخان اسلامی اتفاق نظر دارند که میخاییل به سال ۲۵۷ق. در عهد امام حسن عسکری(ع) به دست باسیلیوس به قتل رسید.۱۹
۴. مبادله اسرا
در عهد امپراتوری میخاییل در میان سپاهیان اسلام و روم جنگهای شدیدی روی داد و اسیران بیشماری از طرفین به دست یکدیگر افتاد.
در عاشورای ۲۳۱ق. (برابر با سپتامبر ۸۴۵ م.) اسیران جنگی میان مسلمانان و رومیان مبادله شد.
تعداد اسیران مسلمان را که در آن روز بازخرید کردند ۴۴۶۰ نفر نوشتهاند.۲۰
و در این زمان بود که نواحی «آدانا» به دست مسلمانان فتح شد.۲۱
مسعودی به هنگام بررسی مبادله و بازخرید اسرای جنگی در میان مسلمانان و رومیان مینویسد:
سومین بازخرید اسیران در خلافت الواثق بالله درمحرم ۲۳۱ق. بود، که امپراتور در آن زمان «میخاییل بن تئوفیل بود، و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه، خاقان ـ غلام ترک خلیفه ـ بود. در این تاریخ ۴۳۶۲ نفر اسیر مسلمان در ظرف ده روز بازخرید شدند.۲۲
سپس مینویسد:
چهارمین بازخرید اسیران در زمان متوکل، در شوال ۲۴۱ ق. بود، و امپراتور روم «میخاییل بن تئوفیل» بود، و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه «شنیف» بود. در این تاریخ ۲۲۰۰ نفر اسیر بازخرید شدند.۲۳
یعقوبی ـ مقدم مورخان اسلامی ـ نیز گزارش کوتاهی از مبادله و بازخرید اسیران در عهد متوکل در تاریخ ارزشمند خود آورده است.۲۴
طبری در حوادث ۲۴۱ ق. مینویسد:
تئودوره، مادر میخاییل و امپراتور روم، شخصی را به نام «جرجیس بن فرنافس» برای بازخرید اسیران رومیبه نزد متوکل فرستاد. تعداد اسیران رومی در دست مسلمانان در حدود ۲۰۰۰۰ نفر بودند.
پس از شرح مبسوطی ادامه میدهد:
این مبادله و بازخرید اسیران در روز ۱۲ شوال ۲۴۱ ق. انجام پذیرفت. و تعداد اسیران مسلمان ۷۵۸ نفر بود، که ۱۲۵ نفر آنان را زنان تشکیل میدادند. ۲۵
به هنگام فتح «عموریه» رومیان ۳۰۰۰۰ نفر کشته دادند و ۳۰۰۰۰ نفرشان به اسارت رفت.۲۶
یاقوت مینویسد:
در واقعه «یرموک» قیصر روم تا انطاکیه آمده بود که جنگ را از نزدیک رهبری کند. هنگامیکه مطلع شد رومیان شکست خوردهاند، انطاکیه را به قصد قسطنطنیه ترک کرد.
قیصر به هنگام ترک انطاکیه خطاب به تپههای سوریه گفت: «ای سوریه! خداحافظ، دیگر امید ندارم که به سوی تو بازگردم».27
شکیب ارسلان در گزارش ارزشمند خود مینویسد:
به سال ۲۴۴ ق. سپاه اسلام به فرماندهی عباس بن فضل از راه دریا با رومیان جنگیدند، چهل کشتی جنگی رومیان برای مقابله با سپاه اسلام وارد معرکه شد. پیکار سختی درگرفت. رومیان شکست خوردند و مسلمانان ده کشتی را با سرنشینان آنها از آنان به غنیمت بردند.
سپس عباس به جنگ «قیصر» رفت، در آنجا مردی را اسیر کرد. او نقطهای از حصار شهر را به عباس نشان داد.
عباس از همان نقطه به شهر رخنه کرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهای شهر را گشودند و تسلیم سپاه اسلامی شدند و غنایم فراوانی نصیب مسلمانان گردید.
متعاقب آن پادشاه قسطنطنیه سیصد کشتی جنگی پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همین که به « سرقسوسه» رسیدند، عباس با سپاهیانش به جنگ آنها رفت و رومیان را شکست داد، و یکصد کشتی را از آنها به غنیمت گرفت.۲۸
هنگامیکه هرقل پیشرفت سریع مسلمانان را مشاهده کرد خطاب به رومیان گفت: ای سپاه روم مطمئن باشید که مسلمانان به شهرهایی که فتح کردهاند بسنده نمیکنند، تا آخرین شهر شما را فتح کنند، زنان و کودکان شما را اسیر بگیرند و شاهزادگان شما را برده خود سازند. بیایید از حریم خود و امپراتور خویش دفاع کنید.۲۹
۶. آزادی زندانیان
مسعودی در ضمن شرح حال «میخاییل بن تئوفیل» مینویسد:
شخصی به نام «ابن بقراط» از شاهزادگان پیشین از اهل «عموریه» در امپراتوری میخاییل با وی به منازعه پرداخت، میخاییل در برابر او صفآرایی کرد و همه زندانیهای مسلمان را برای نبرد با او از زندان آزاد کرد با ساز و برگ نظامی آنها را مجهز کرده و به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدین وسیله بر او پیروز شد.۳۰
۶. تردید چرا؟
مرجع فقید شیعه، مرحوم آیتالله میلانی (م.۱۳۹۵ق.) پس از نقل گزارش نرجسخاتون به نکات ارزشمندی از متن گزارش اشاره نموده، میفرماید:
برخی از دشمنان اهل بیت در این مسائل ابراز تردید میکنند و میگویند: در ایام ولادت حضرت بقیهالله(ع) در میان مسلمانان و مشرکان جنگی روی نداده است.
سپس سبب تشکیک و تردید آنان را دو چیز بیان میفرماید:
۱. بیخبری آنان از تاریخ؛
۲. دشمنی آنان با حق و حقیقت.۳۱
آنگاه فرازی از تاریخ کامل ابن اثیر را یادآور میشود که براساس آن در سال ۲۵۱ق. جنگ سختی بین سپاه اسلام و اردوی شرک در بلاد بیزانس درگرفته و مشرکان کشتههای فراوانی بر جای گذاشتهاند، و تعداد زیادی از آنها به اسارت رفتهاند.
سپس نتیجه میگیرد که: بر طبق گزارش بشر بن سلیمان حضرت نرجس خاتون دختر یشوعا در عهد امام هادی(ع) اسیر شده است، و میدانیم که حضرت هادی(ع) به سال ۲۵۴ ق. به شهادت رسیدهاند، پس میان گزارش بشر بن سلیمان و حادثهای که از ابن اثیر نقل شد دقیقاً هماهنگی زمانی موجود است. ابن اثیر این گزارش را در ضمن حوادث ۲۵۱ق. آورده است.۳۲
۷. پیرامون رؤیا
برخی از خوانندگان گرامی ممکن است به مسئله خواب حساسیت داشته باشند و از جهت شامل بودن گزارش تولد به رؤیا، سؤالاتی برایشان مطرح باشد، که در این جا نمیتوانیم وارد این بحث بشویم، علاقهمندان را به مطالعه کتاب ارزشمند : دارالسلام توصیه میکنیم که مرحوم محدث نوری آن را در این رابطه تألیف کرده، و در ضمن چهار مجلد تمام ابعاد مسئله را بررسی نموده است.
در این جا فقط یادآور میشویم که رؤیاهای نرجس خاتون(س) یقیناً رؤیای صادقه، بلکه در حد مکاشفه بود. و در قرآن کریم رؤیای حضرت ابراهیم خلیلالرحمان۳۳، رؤیای حضرت یوسف، رؤیای عزیز مصر، و رؤیای دو زندانی دیگر که با یوسف در زندان بودند، آمده است.۳۴
۸. شمعون، جد اعلای نرجس خاتون
جد مادری نرجس خاتون(س)، جناب «شمعون» وصی حضرت عیسی(ع) است، چنانکه در احادیث فراوانی آمده است هنگامیکه خداوند متعال خواست حضرت عیسی(ع) را به آسمانها ببرد، به او فرمان داد که نور و حکمت و علم کتاب خود را به «شمعون بن حمّون صفا» تعلیم کند، و او را جانشین خود در میان اهل ایمان قرار دهد.۳۵
شمعون صفا سومین سفیر حضرت عیسی(ع) به انطاکیه است که در سوره «یس» آیه ۱۴ بیان شده است.۳۶
شمعون در میان مسیحیان به «پطرس» معروف است، چنانکه در متن انجیل آمده است:
و نامهای دوازده رسول این است: اول شمعون، معروف به «پطرس»… این دوازده را عیسی فرستاده، به ایشان وصیت کرده گفت:
«… بیماران را شفا دهید، ابرصان را طاهر سازید، مردگان را زنده کنید.»37
مفسران انجیل نیز اتفاق نظر دارند که اسم پطرس «شمعون» است.۳۸
«شمعون» در زبان عبری به معنای: شنونده است و در انجیل ده نفر به عنوان «شمعون» آمده است که یکی از آنها «پطرس» وصی حضرت عیسی(ع) میباشد.۳۹
طبق روایات، شمعون پسرعمه حضرت مریم(ع) است.۴۰
پینوشتها:
* برگرفته از کتاب: مهدیپور، علیاکبر، گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور.
۱. تنقیح المقال، ج۱، ص۱۷۳.
۲. الغیبه شیخ طوسی، ص۲۰۸؛ کمالالدین صدوق، ج۲، ص۴۱۷.
۳. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۷۲؛ اثبات الهداه، ج۳ ص۳۶۳؛ بحارالانوار، ج۵۱ ص۶.
۴. اثبات الهداه، ج۳، ص۵۶۹، ح۶۷۹؛ مختصر اثبات الرجعه ـ مخطوط ـ حدیث نهم؛ کفایه المهتدی ـ مخطوط ـ ح۲۸؛ گزیده
کفایه المهتدی، ص۱۳۳؛ کشف الحق، ص۱۵ و ۱۴۹؛ مستدرک وسائل، ج۱۲، ص۲۸۰.
۵. رجال شیخ طوسی، ص۴۲۳ و ۴۳۵.
۲۶. کمالالدین، ج۲، ص۴۲۰؛ الغیبه طوسی، ص۲۱۰؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۴۷۳؛ حلیهالأبرار، ج۲، ص۱۴۵.
۷. دلایل الإمامه، ص۴۹۲.
۸. قاموس کتاب مقدس، ص۹۵۱ـ۹۵۲.
۹. فرهنگ معین، ج۵، ص۲۳۳۵.
۱۰. تقویم تطبیقی، ص۴۴.
۱۱. المختصر فی تاریخ البشر، ج۲، ص۳۵.
۱۲. تاریخ تمدن، ج۴، ص۵۵۰.
۱۳. فرهنگ معین، ج۵، ص۳۷۷.
۱۴. الکامل، ج۶، ص۵۲۱.
۱۵. تاریخ الاسلام، ج۱۶، ص۱۴.
۱۶. الکامل، ج۶، ص۵۲۸.
۱۷. موسوعه المورد، ج۲، ص۱۴۳.
۱۸. تاریخ تمدن، ج۴، ص۵۵۰.
۱۹. تاریخ طبری، ج۷، ص۶۰۸؛ تاریخ الاسلام ذهبی، ج۱۹، ص۲۵؛ البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۲۹.
۲۰. تاریخ مختصر الدول، ص۱۴۱.
۲۱. قاموس الأعلام، ج۲، ص۱۴۳۷.
۲۲. التنبیه و الاشراف، ص۱۶۱.
۲۳. همان مدرک، ص۱۶۴.
۲۴. تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۲۳.
۲۵. تاریخ طبری، ج۷ ص۳۷۶.
۲۶. تاریخ الخلفا، ص۳۳۶.
۲۷. معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۰.
۲۸. تاریخ فتوحات اسلامی، ص۱۸۹.
۲۹. معجم البلدان، ج۳، ص۲۸۰.
۳۰. التنبیه و الاشراف، ص۱۴۵.
۳۱. قادتنا، ج۷، ص۲۱۱.
۳۲. الکامل فی التاریخ، ج۷ ص۱۶۲.
۳۳. سوره صافات، آیه ۱۰۲ـ۱۰۵.
۳۴. سوره یوسف، آیههای ۴ـ۵، ۳۶ـ۴۱ و ۴۳ـ۴۹.
۳۵. کمالالدین، ج۱، ص۲۲۵.
۳۶. تفسیر صافی، ج۴، ص۲۴۷، البرهان، ج۴، ص۸.
۳۷. انجیل متی، باب دهم، بندهای ۲ـ۸.
۳۸. قاموس کتاب مقدس، ص۲۲۰.
۳۹. همان مدرک، ص۵۳۳.
۴۰. بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۸۶.
ماهنامه موعود شماره ۶۷