هرمنوتیک در مغرب زمین، رشتهای نوظهور است که بر بسیاری از قلمروهای فرهنگ غرب تأثیر گذارده است. در سالهای اخیر، برخی در ایران نیز به ویژه در حوزه تفکر دینی، با بهره از اندیشههای هرمنوتیکی غرب، به بحث در حوزه معارف اسلامی پرداختهاند.
علوم انسانی و فهم و تجربه هرمنوتیکی، روش متناسب با خویش را میطلبد که گادامر آن را «روش دیالتیکی» مینامد و مبتنی بر ساختار «گفت و گو» است. به اعتقاد گادامر، ویژگی آگاهی هرمنوتیکی، ساختار منطقی گشودگی است. مفسر با موقعیت هرمنوتیکی خود به سوی موضوع گشوده میشود و پرسش نقش به سزایی، هم در ترسیم موقعیت هرمنوتیکی ما و هم در میزان گشودگی ما، ایفا میکند. بنابراین، واقعه فهم از طریق دیالکتیک پرسش و پاسخ اتفاق میافتد. پاسخ حق و درست، زمانی فراهم میشود که پرسش ما، در همان مسیری قرار گیرد که در واقع، آن اثر برای پاسخ به آن بوده است. گادامر در مقابل ایده روشنگری و تاریخ گروی هرمنوتیک، به مفهوم «پیش داوری» نقش محوری اعطا کرد، به گونهای که معتقد شد: «بیتردید هیچ فهمی عاری از پیش داوری نیست.» مفهوم سخن او آن است که تمایلات، دیدگاهها و انتظارات ما، در فهم دخالت میکند.
بر اساس تحلیل گادامر، فهم از مفسر آغاز میشود و مفسر است که معنایی را به سوی موضوع پیش میافکند. تفسیر با پیش تصور آغاز میشود و در یک فراشد حلقوی و رفت و برگشت میان مفسر و متن (اثر)، پیش داوری مناسبتر، جانشین پیش داوریِ مناسب میشود. با وجود این، گادامر نتیجه این بازی، گفت و گو یا فراشد پرسش و پاسخ را «به زبان درآمدن اثر» میراند؛ یعنی تلاش مفسر تحمیل پیش داوریهای خود بر موضوع مورد نظر نیست. البته نباید به این توهم افتاد که گادامر مدافع «عینیتگرایی» در فهم و معتقد به امکان فهم عینی است و از نسبی گرایی فاصله دارد، زیرا او تفسیر را در رهایی از پیش داوریها و ذهنیت مفسر، توانا نمیداند.
گادامر بر آن است که حاصل فهم کسانی که در پی تفسیر یک متن یا اثر هنری یا واقعه تاریخی بودهاند، تاریخ آن متن یا اثر را میسازد و این تاریخ در فهم مفسر آن اثر، تأثیر گذار است. او این مطلب را در قالب اصل «تاریخ اثر گذار» و یا «آگاهی به لحاظ تاریخی اثر پذیرفته» بیان میکند. مراد گادامر از «تاریخ اثر گذار» آن است که نیروی سنت، نسبت به چیزی که به آن تعلق دارد به گونهای است که حتی در صورت مخالفت یا عکس العمل در مقابل سنت، باز هم مفسر تحت تأثیر آن سنت است. این مطلب از دید عینیت گرایی تاریخی پنهان مانده است. گادامر بر آن است که اثر پذیری فهم از تاریخ، ارتباط نزدیکی با پذیرش دخالت «موقعیت هرمنوتیکی» در عمل فهم دارد. موقعیت هرمنوتیکی هر مفسر، مشحون از پیش داوریهای او در باب موضوع مورد مطالعه وی است. این پیش داوریها تحت تأثیر تاریخ و سنتی است که مفسر در آن به سر میبرد. اساس ایده موقعیت هرمنوتیکی، چیزی است که گادامر آن را «افق» مینامد. در دیدگاه گادامر ما باید از قبل دارای افق باشیم تا خود را به افق تاریخی گذشته منتقل کنیم. فهم نیز دایماً متأثر از افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسر است و به دلیل آن که افق معنایی از تاریخ تأثیر میپذیرد، پس فهم دایماً تاریخی است.
نکته دیگر در این بحث، دیدگاه گادامر درباره «سنت» است. به نظر وی، ما در سنت به سر میبریم و از آن متأثریم و فهم و درک ما درباره همه امور، متأثر از تاریخ و سنت است. ایجاد تغییر در اشکال موجود و مستقر هم بهاندازه دفاع از آنها، نوعی پیوند با سنت است. پاسخ گادامر به این پرسش که چگونه میتوانیم درباره سنت آگاهی کسب کنیم، این است که میتوانیم با گذشته، رابطه «من ـ تو» برقرار کنیم. مراد وی رابطه گشودگی است که در یک گفت و گو در مقابل ما قرار گرفته است.
گادامر به دخالت دو سویه ذهن مفسر و خود اثر در سامان دهی محصولی به نام «فهم» و «تفسیر» معتقد است. او این دیدگاه خاص را در قالب تعبیر «امتزاج افقها» ابراز میکند؛ یعنی فهم، حاصل امتزاج افق معنایی مفسر با افق معنایی اثر است. این فرآیند نیز تابع منطق پرسش و پاسخ است. نتیجه طبیعی چنین تفسیری از فهم، آن است که هر تفسیری ضرورتاً ناکامل است؛ زیرا از نظر تاریخی امری مشروط است. در اندیشه گادامر، ساختار واقعه فهم، زبانی است؛ از این رو، تحلیل هرمنوتیک و پدیدار شناختی زبان، جنبه عمومیت هرمنوتیک را تضمین میکند. زیرا چنین هرمنوتیکی دیگر اختصاص به ارایه روش برای زمینهای خاص (تفسیر متن) یا گونهای داشتن (علوم انسانی) نخواهد داشت؛ بلکه همه اقسام فهم را در بر میگیرد.
بر خلاف دیدگاه رایج، گادامر فاصله میان فهم و زبان را انکار کرد و ماهیت فهم را زبانی دانست. از نظر او، زبان واسطهای است که فهم در آن واقع میشود. همه فهمها تفسیری است و تفسیر در زبان جای گرفته است. البته گادامر نقش ابزاری و نشانهای زبان را نمیپذیرد و زبانی بودن فهم را به این معنا میداند که فهم، سرشتی زبانی دارد و تجربه هرمنوتیکی، حادثهای است که در زبان واقع میشود.
گادامر فاصله میان شکل و محتوا را انکار میکند و شکل و محتوای زبان را از هم، جدا ناپذیر میداند. از نظر وی، هر زبان در واقع نوعی نگرش به جهان است. بر اساس دیدگاه او، امتزاج افقها، امتزاج زبانهاست و امتزاج زبانها، امتزاج دنیاهاست. گادامر بر آن است که انسان به علت داشتن زبان دارای «دنیا» است به گفته او: «زبان صرفاً یکی از داراییهای انسان در دنیای ذهنی او نیست؛ بلکه این واقعیت که آدمی دنیایی دارد، متکی بر زبان است.» گادامر معتقد است که دنیای ذهنی ما در زبان و محاط به آن است. از این رو، امکان ندارد ما بتوانیم خویشتن را از قید زبان رها سازیم و دنیای زبانی خویش را همچون موضوع وابژه بررسی کنیم. این مطلب در باب مطالعه جهان خارج نیز صادق است؛ چرا که تجربه ما از جهان خارج، همواره زبانی است.
از نظر گادامر زبان خصلت «تأملی» دارد. کلمه «تأملی» در این جا به «ارتباط آینهای» اشاره میکند. زبان گرچه واقعیت دارد و فهم و تفسیر در آن وقوع مییابد، اما وجود و دخالت آن در تحقق معنا و فهم، مغفول واقع میشود. مراد گادامر از زبان، بسی وسیعتر از زبان گزارهای است. زمانی که او سرشت گفت و گویی زبان را مطرح میکند، آن را در مقابل منطق قضیهای حاکم بر فلسفه غرب مینشاند. وی به دنبال هستی شناسی محض نیست؛ زیرا فهم و تجربه هرمنوتیکی محل اصلی توجه اوست. هدف او تأسیس بنیان هستی شناختی تجربه هرمنوتیکی از جهان است و هم از این رو، در باب هستی شناسی تجربه هرمنوتیکی سخن میگوید.
از دیدگاه او، زبان بنیان هستی شناختی تجربه هرمنوتیکی است. همچنین بر آن است که فهم، محصول امتزاج افقهاست و این امر در زبان واقع میشود. او معتقد است که هستی در زبان به سخن در میآید و کلمه، کلمه بودنش را مرهون آن چیزی است که در او به سخن درآمده است. از طرفی اشیا در زبان حاصل میشوند، یعنی اشیا و واقعیات در ذهن ما تعیین غیر زبانی ندارند. با این توضیح، زمینه درک روشن آن جمله معروف گادامر که: «هستیای که قابل فهم است زبان است» فراهم میآید. آشکار شدگی وجودات، آشکار شدگی و افشای هستی است و هر آشکار شدگی و افشایی سرشت زبانی دارد.
گادامر در موارد فراوان تأکید میکند که نگاه او به زبان، متفاوت با فیلسوفان دیگر و شاخههای علمیای است که در باب زبان به تحقیق می پردازند.
مباحث گادامر در باب تجربه هرمنوتیکی و دیدگاه خاصی که درباره ماهیت فهم و شرایط وجودی حصول آن بیان میکند، به طور طبیعی در زمینه تفسیر و فهم متن نیز قابل تطبیق است؛ زیرا سخن او محدود به نوع خاصی از تجربه هرمنوتیکی نیست.
از نظر گادامر، مؤلف نیز یکی از مفسران متن است که تفسیر و فهم او از متن، هیچ رجحانی بر دیگر تفاسیر ندارد و مفسران دیگر ملزم به تبعیت از تفسیر او نیستند. پس قصد مؤلف نمیتواند در عمل فهم تعیین کننده باشد.
گادامر عمل فهم و تفسیر را «تولیدی» میداند؛ زیرا «معنای متن فراتر از مؤلف آن گام بر میدارد. سرّ این که فهم صرفاً باز تولید نیست و همیشه فعالیتی تولیدی است در همین نکته نهفته است.»
هرمنوتیک فلسفی با کنار زدن این ادعا که قصد مؤلف، هدف تفسیر متن است، راه را برای پذیرش «تکثر گرایی» (Pluralism) معنایی هموار کرد. «تلاش برای رهایی از تصورات خودمان در عمل تفسیر نه تنها ناممکن، بلکه آشکارا نامعقول است.»
عمل تفسیر متن، عملی بیپایان است؛ زیرا امتزاج افقهای متعدد از یک متن، داوری کرد و فهمی را برتر از سایر فهمها برشمرد. او میگوید: «کافی است که بگوییم ما به طریقی متفاوت میفهمیم؛ البته اگر اساساً چیزی بفهمیم.»
آنچه گذشت، کاوشی مفصل در نکات هرمنوتیکی اندیشه گادامر بود. اکنون میشود که به بررسی برخی کاستیها و اشکالات وارد بر تفکر وی بپردازیم.
گادامر بر خلاف تلقی سنتی و مرسوم از حقیقت که آن را وصف اندیشه و تصدیق و قضیه میداند، حقیقت را به جای آن که «حقیقت» را ویژگی قضیه یا اندیشه بداند، وصف خود اشیا میداند.
«فهمیدن» ملازم با «حقیقت» است؛ یعنی هر جا واقعه فهم اتفاق افتد، «حقیقت» هستی خاص آشکار شده است. گادامر میان فهم صواب و ناصواب فرق نمیگذارد، بلکه هر فهمی را «حقیقت» میپندارد. دیدگاه گادامر در باب «حقیقت» با اشکالهای متعددی رو به روست که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) تفسیر گادامر از «حقیقت» آن را به امری خنثا و بیحاصل تبدیل میکند.
ب) مطابقت یا عدم مطابقت فهم و تفسیر با واقعیت، مسألهای واقعی است.
ج) برخی گفتهاند که گادامر به معنای واحدی از «حقیقت» وفادار نیست. او گاه «حقیقت» را وصف خود اشیا و وجودات میداند و در مواقعی دیگر، آن را وصف تفسیر و فهم و پرسش و پیش داروی قرار میدهد.
د) گادامر هیچ استدلالی بر لزوم وانهادن تلقی رایج از «حقیقت» و اتکای او به تحلیل و تفسیری است که از فرآیند فهم و شرایط تحقق تجربه هرمنوتیکی عرضه میکند.
احمد واعظی- کتاب نقد، ص ۱۱۵-۱۴۶