در شب جمعه هشتم مهرماه سال ۱۳۶۱، در منطقه غرب، بخش سومار، «عملیات مسلم بن عقیل» با حضور شهید محراب ـ آیتالله شیخ عطاءالله اشرفی اصفهانی ـ و تنی چند از شخصیتهای کشوری و لشکری و وزرا آغاز شد. در این عملیات که در منطقه عملیاتی غرب کشور بیسابقه بود عده زیادی از مزدوران بعثی کشته، زخمی و یا اسیر شدند. قبل از آغاز عملیات، شهید محراب با امام امت(ره) ملاقات و گفتوگو کرده بودند.
روز قبل از عملیات گروهی از فیلمبرداران به منزل ایشان آمده بودند تا فیلمی از زندگیشان تهیه کنند. آن فیلمبرداری هفت ساعت طول کشید و ایشان بینهایت خسته شدند. پس از فیلمبرداری تلفن به صدا درآمد؛ معلوم شد قرار است همان شب، عملیات شروع شود. فرماندهان منتظر آیتالله اشرفی بودند. در آن لحظه، که نه محافظین و نه وسیله نقلیه ایشان در دسترس بود با اتومبیل پیکانی که مربوط به قرار گاه بود به سوی محل هلیکوپتر راهنمایی شدند و به قرارگاه عملیات، نزدیک شهر سومار آمدند. عملیات مسلم بن عقیل در شب جمعه با قرائت «دعای کمیل» و «دعای توسل» در ساعت دوازده شب شروع شد….
ایشان شروع به خواندن دعای کمیل کرد، در حالی که هوا متغیر بود و قطرات باران رزمندگان را نوازش میداد ماه هم گاهی خودنمایی مینمود. در اثنای خواندن دعا آیتالله اشرفی خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند:
بوی مشک فضا را پر کرد، از قدم امام زمان(ع) است و به طور قطع و مسلم امام عصر (ع) در این محل تشریف دارند.
عجیب آنکه بعضی از حضار نیز آن بوی خوش را احساس کرده بودند و میگفتند، ما تا پایان آن شب آن بوی خوش را استشمام کردیم و بعضی میگفتند ما فقط یک لحظه متوجه شدیم و دیگر چیزی نفهمیدیم.
آیتالله اشرفی آنگاه در ساعت دوازده شب به دعای توسل مشغول شدند و برای رزمندگان اسلام پیروزی را از خداوند طلب کردند.
دو روز از عملیات مسلم بن عقیل میگذشت. یکی از برادران پاسدار که در «عملیات فتح المبین» مجروح شده و از حضرت رضا(ع) شفا گرفته بود برای مرتبه دوم در عملیات مسلمبن عقیل شرکت کرده و بر اثر موج انفجار در بیمارستان به سر میبرد. او پس از بهبودی با وضع عجیب و غیرقابل وصفی به قصد ملاقات با آیتالله اشرفی به منزل ایشان آمد. وقتی چشم این برادر پاسدار به ایشان افتاد ناگهان نالهای زد و آهی کشید، سپس صدای گریهاش بلند شد و پس از لحظاتی آرام گرفت و رو کرد به آقای اشرفی و اظهار داشت: «من شب عملیات مسلم بن عقیل، امام زمان (ع) را در خواب دیدم و آن حضرت به من پیغامی دادند و فرمودند این پیغام را به آقای اشرفی بده و سفارش کن که ایشان در نماز جمعه به مردم بگوید. متن پیام حضرت این بود که:
داستان شما رزمندگان اسلام مانند داستان آنهایی است که خداوند در سوره انفال، آیات ۸ تا ۱۲ بیان فرموده است:
إذا تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنّی ممدّکم بألفٍ من الملائکه مردفین و ما جعله الله إلّا بشری و لتطمئنّ به قلوبکم و ما النّصر إلّا من عند الله إن الله عزیزٌ حکیمٌ * اذ یغشیکم النعاس أمنهً و ینزّل علیکم من السّماء ماءً لیطهّرکم به و یذهب عنکم رجزالشّیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبّت به الأقدام * إذ یوحی ربّک الی الملائکه أنّی معکم فثبّتوا الّذین آمنوا سألقی فی قلوب الذین کفروا الرّعب.
(و به یاد آورید) هنگامی را که پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید، پس دعای شما را اجابت کرد که: «من شما را با هزار فرشته پیاپی یاری خواهم کرد.» و این (وعده) را خداوند جز نویدی (برایتان) قرار نداد و تا آنکه دلهای شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از نزد خدا نیست که خدا شکستناپذیر و حکیم است.
این آیات در رابطه با داستان «جنگ بدر» است که اولین جنگی است که بین اسلام و کفار و مشرکین در زمان پیامبر اتفاق افتاد. چون عده مسلمانها کم بود و تعداد مشرکین زیاد، مسلمانها نگران بودند و استغاثه به خداوند کردند، خداوند تعداد یک هزار ملائکه را به کمک مسلمانها فرستاد و آنها از این نگرانی نجات پیدا کردند و در نتیجه مسلمین در این جنگ پیروز شدند.
موضوع دیگر این که لشکریان اسلام آب نداشتند و کفار طعنه به آنها میزدند. خداوند باران شدیدی فرستاد و آنها با آن آب خود را تطهیر و از آب استفاده کردند. آیه آخر در رابطه با رعبی است که خداوند از مسلمانها در دل کفار قرار داد. مهمترین چیز رعب و وحشتی است که اگر خداوند در دل کفار و مشرکین قرار دهد آنها شکست میخورند.
آن برادر پاسدار این جریان را برای آیت الله اشرفی نقل کرد و ایشان هم به بنده فرمودند قرآن را بیاورم تا آیات را پیدا کنند. قرآن را باز کردند. آیات مزبور را از سوره انفال پیدا و دقایقی مطالعه کردند. آنگاه برادر پاسدار را در آغوش کشیدند و فرمودند:
این خواب شما از رؤیاهای صادقه است و واقعیت دارد و درست جریان عملیات مسلمبن عقیل مانند جریان جنگ بدر است.
آنگاه آن شهید محراب از او در خواست کردند که جریان خود را در نماز جمعه بگوید. که او نیز در هفته بعد ـ یعنی در آخرین نماز جمعه به امامت آیتالله اشرفی ـ بین نماز جمعه و عصر این جریان را برای نمازگزارن بیان کرد.
روز قبل از عملیات گروهی از فیلمبرداران به منزل ایشان آمده بودند تا فیلمی از زندگیشان تهیه کنند. آن فیلمبرداری هفت ساعت طول کشید و ایشان بینهایت خسته شدند. پس از فیلمبرداری تلفن به صدا درآمد؛ معلوم شد قرار است همان شب، عملیات شروع شود. فرماندهان منتظر آیتالله اشرفی بودند. در آن لحظه، که نه محافظین و نه وسیله نقلیه ایشان در دسترس بود با اتومبیل پیکانی که مربوط به قرار گاه بود به سوی محل هلیکوپتر راهنمایی شدند و به قرارگاه عملیات، نزدیک شهر سومار آمدند. عملیات مسلم بن عقیل در شب جمعه با قرائت «دعای کمیل» و «دعای توسل» در ساعت دوازده شب شروع شد….
ایشان شروع به خواندن دعای کمیل کرد، در حالی که هوا متغیر بود و قطرات باران رزمندگان را نوازش میداد ماه هم گاهی خودنمایی مینمود. در اثنای خواندن دعا آیتالله اشرفی خطاب به رزمندگان اسلام فرمودند:
بوی مشک فضا را پر کرد، از قدم امام زمان(ع) است و به طور قطع و مسلم امام عصر (ع) در این محل تشریف دارند.
عجیب آنکه بعضی از حضار نیز آن بوی خوش را احساس کرده بودند و میگفتند، ما تا پایان آن شب آن بوی خوش را استشمام کردیم و بعضی میگفتند ما فقط یک لحظه متوجه شدیم و دیگر چیزی نفهمیدیم.
آیتالله اشرفی آنگاه در ساعت دوازده شب به دعای توسل مشغول شدند و برای رزمندگان اسلام پیروزی را از خداوند طلب کردند.
دو روز از عملیات مسلم بن عقیل میگذشت. یکی از برادران پاسدار که در «عملیات فتح المبین» مجروح شده و از حضرت رضا(ع) شفا گرفته بود برای مرتبه دوم در عملیات مسلمبن عقیل شرکت کرده و بر اثر موج انفجار در بیمارستان به سر میبرد. او پس از بهبودی با وضع عجیب و غیرقابل وصفی به قصد ملاقات با آیتالله اشرفی به منزل ایشان آمد. وقتی چشم این برادر پاسدار به ایشان افتاد ناگهان نالهای زد و آهی کشید، سپس صدای گریهاش بلند شد و پس از لحظاتی آرام گرفت و رو کرد به آقای اشرفی و اظهار داشت: «من شب عملیات مسلم بن عقیل، امام زمان (ع) را در خواب دیدم و آن حضرت به من پیغامی دادند و فرمودند این پیغام را به آقای اشرفی بده و سفارش کن که ایشان در نماز جمعه به مردم بگوید. متن پیام حضرت این بود که:
داستان شما رزمندگان اسلام مانند داستان آنهایی است که خداوند در سوره انفال، آیات ۸ تا ۱۲ بیان فرموده است:
إذا تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنّی ممدّکم بألفٍ من الملائکه مردفین و ما جعله الله إلّا بشری و لتطمئنّ به قلوبکم و ما النّصر إلّا من عند الله إن الله عزیزٌ حکیمٌ * اذ یغشیکم النعاس أمنهً و ینزّل علیکم من السّماء ماءً لیطهّرکم به و یذهب عنکم رجزالشّیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبّت به الأقدام * إذ یوحی ربّک الی الملائکه أنّی معکم فثبّتوا الّذین آمنوا سألقی فی قلوب الذین کفروا الرّعب.
(و به یاد آورید) هنگامی را که پروردگار خود را به فریاد میطلبیدید، پس دعای شما را اجابت کرد که: «من شما را با هزار فرشته پیاپی یاری خواهم کرد.» و این (وعده) را خداوند جز نویدی (برایتان) قرار نداد و تا آنکه دلهای شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از نزد خدا نیست که خدا شکستناپذیر و حکیم است.
این آیات در رابطه با داستان «جنگ بدر» است که اولین جنگی است که بین اسلام و کفار و مشرکین در زمان پیامبر اتفاق افتاد. چون عده مسلمانها کم بود و تعداد مشرکین زیاد، مسلمانها نگران بودند و استغاثه به خداوند کردند، خداوند تعداد یک هزار ملائکه را به کمک مسلمانها فرستاد و آنها از این نگرانی نجات پیدا کردند و در نتیجه مسلمین در این جنگ پیروز شدند.
موضوع دیگر این که لشکریان اسلام آب نداشتند و کفار طعنه به آنها میزدند. خداوند باران شدیدی فرستاد و آنها با آن آب خود را تطهیر و از آب استفاده کردند. آیه آخر در رابطه با رعبی است که خداوند از مسلمانها در دل کفار قرار داد. مهمترین چیز رعب و وحشتی است که اگر خداوند در دل کفار و مشرکین قرار دهد آنها شکست میخورند.
آن برادر پاسدار این جریان را برای آیت الله اشرفی نقل کرد و ایشان هم به بنده فرمودند قرآن را بیاورم تا آیات را پیدا کنند. قرآن را باز کردند. آیات مزبور را از سوره انفال پیدا و دقایقی مطالعه کردند. آنگاه برادر پاسدار را در آغوش کشیدند و فرمودند:
این خواب شما از رؤیاهای صادقه است و واقعیت دارد و درست جریان عملیات مسلمبن عقیل مانند جریان جنگ بدر است.
آنگاه آن شهید محراب از او در خواست کردند که جریان خود را در نماز جمعه بگوید. که او نیز در هفته بعد ـ یعنی در آخرین نماز جمعه به امامت آیتالله اشرفی ـ بین نماز جمعه و عصر این جریان را برای نمازگزارن بیان کرد.
پینوشت:
* عروج خونین، به مناسبت کنگره بیستمین سالگرد شهادت عالم و مجاهد پارسا، چهارمین شهید محراب حضرت آیت الله عطاء الله اشرفی اصفهانی، محمد اشرفی اصفهانی، صص۹۷ـ۹۳.
ماهنامه موعود شماره ۶۷