سعدی و مادر پیر
سعدی در «گلستان» می نویسد: وقتی به جهل جوانی بانگ بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همیگفت: مگر خردی فراموش کردی که درشتی میکنی؟!
چه خوش گفت: زالی [۱] به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا
که تو شیر مردی و من پیرزن
سپاس شیخ انصاری (رحمه الله) از مادر
شیخ مرتضی انصاری (رحمه الله) بزرگ پرچمدار فقه تشیع و ستاره درخشان فقها و مجتهدین امامیه است. او بعد از آنکه مدتی در کربلا نزد مرحوم شریف العلما و سایر اساتید حوزه علمیه نجف تحصیل کرد، به زادگاهش (شوشتر) مراجعت نمود. شیخ، مدتی تحصیلات خود را در همان جا ادامه داد، و مجدداً تصمیم گرفت برای تکمیل مراتب علمیبه عتبات عالیات برگردد؛ امّا مادرش به رجوع دوباره وی راضی نبود. اصرار شیخ و دیگر افراد برای جلب رضایت مادر بی نتیجه بود، تا اینکه شیخ به مادرش عرضه داشت: «آیا اجازه می دهی تا استخاره کنم و جواب هر چه بود، در مقابل آن هر دو تسلیم باشیم؟» مادرش پذیرفت. در جواب استخاره شیخ این آیه آمد: “وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ”؛ [۲] «هرگز مترس، و محزون مباش که ما او را به تو باز میگردانیم و از رسالت مداران خود قرار می دهیم.» وقتی این آیه را به مادرش توضیح داد، او خیلی خوشحال شد و به شیخ مرتضی اجازه مسافرت داد.
شیخ انصاری در این مسافرت سرنوشت ساز خود، به برکت دعای مادر، توفیق الهی و تلاش و استقامت خویش به بالاترین درجه اجتهاد و مرجعیت نائل شد و پرچم اسلام را بر دوش گرفت و بزرگ ترین رهبر مذهبی و مرجع عصر خود گردید. هنگامیکه به مادر شیخ گفته شد: آیا از این همه ترقی وعظمت فرزندت بر خود نمیبالی و افتخار نمیکنی؟! در جواب گفت: رسیدن فرزندم به این شکوه و عظمت، برای من شگفت انگیز نیست؛ بلکه اگر چنین نمیشد، متعجب میشدم؛ چرا که هر وقت به او می خواستم شیر بدهم، وضو میگرفتم و با طهارت و پاکیزگی، به او شیر می دادم.» بلی، شیر پاک، فکر پاک می آورد و شیر ناپاک، اندیشه ناپاک تولید میکند.
در حوزه علمیه نجف، رسم شیخ بر این بود که در بازگشت از مجلس تدریس، ابتدا نزد مادر می رفت و برای احسان و محبت به آن پیرزن، با وی به گفتگو می پرداخت و از اوضاع زندگی مردم پیشین می پرسید و گاه مزاح میکرد و سپس از او پوزش می طلبید و به اتاق مطالعه و عبادت می رفت.
زمانی که مادر شیخ انصاری از دنیا رفت، او در فراق مادر به شدت میگریست. یکی از شاگران نزدیکش به او تسلیت گفت و به عنوان دلجویی اظهار داشت؛ جناب استاد! برای شما با این مقام علمی، شایسته نیست که برای درگذشت پیرزنی که عمرش سرآمده بود، این طور اشک بریزید و بی تابی کنید. آن بزرگ مرد تاریخ، سر برداشته، در پاسخ گفت: گویا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نیستید. تربیت صحیح و زحمات فراوان این مادر، مرا به این مقام رسانده و پرورش اولیه او زمینه ترقی و پیشرفت را در من ایجاد کرده است. در حقیقت این همه توفیقات من، مرهون زحمات و تلاشهای مشفقانه و مخلصانه این مادر است.»[۳]
شاعر خوش ذوقی، سپاسگزاری از مادر را در قطعه شعری این گونه به تصویر کشیده است:
مادرم روح مهت روح و روان است مرا
مهر تو قوت تن، قوّت جان است مرا
در دل اندیشه تو گنج نهان است مرا
یک نگاه تو به از هر دو جهان است مرا
فارغم با تو ز هر خوب و بد ای پاک سرشت
زیر پای تو نهاد است خدا باغ بهشت
همه آثار وجودم ز وجود تو بود
به خدا بود من از پرتو بود تو بود
۸. «اللهُمَّوَ مَا مَسَّهُمَا مِنِّی مِنْ أَذًى، أَوْ خَلَصَ إِلَیْهِمَا عَنِّی مِنْ مَکْرُوهٍ، أَوْ ضَاعَ قِبَلِی لَهُمَا مِنْ حَقٍّ فَاجْعَلْهُ حِطَّهً لِذُنُوبِهِمَا، وَ عُلُوّاً فِی دَرَجَاتِهِمَا، وَ زِیَادَهً فِی حَسَنَاتِهِمَا، یَا مُبَدِّلَ السَّیِّئَاتِ بِأَضْعَافِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ؛ خداوندا! اگر از جانب من آزاری به آنان رسیده، یا از من عمل ناخوشایندی دیدهاند، یا حقی از آنان به وسیله من از بین رفته است، همه را موجب پاک شدن آنان از گناهانشان و مایه بلندی مقامشان و افزونی حسناتشان قرار ده! ای که بدی ها را با چندین برابر به خوبی تبدیل میکنی!»
پی نوشت:
[۱]. پیرزن. [۲]. قصص / ۷. [۳]. حقوق متقابل والدین و فرزندان، عبد الکریم پاک نیا تبریزی، نشر کمال الملک، قم، ص۱۵۱.عبد الکریم پاک نیا