گفتگو با پروفسور محمد لگنهاوزن
در یکی از شهرهای آمریکا و در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمدم. تمام تحصیلاتم را تا دبیرستان در مدارس کاتولیک گذراندم. از دوران بچگی سؤالات زیادی درباره خدا و الاهیات داشتم ولی هچ وقت جواب قابل توجه و مناسبی برای آنها پیدا نکردم. از هر کس سؤال میکردم در جوابم میگفت، باید فعلاً این مطلب را قبول کنی بعد که بزرگ شدی علتش را میفهمی. ولی متأسفانه بزرگتر هم که شدم جوابی برای آن سؤالات پیدا نکردم؛ مثلاً درباره اینکه میگفتند «مسیح خداست»، تمام چهار انجیل را زیر و رو کردم ولی هیچ جا مسیح خودش چنین حرفی نزده بود.
گفتگو با پروفسور محمد لگنهاوزن
لطفاً برای آغاز صحبت از ماجرای اسلام آوردن خود برای ما بگویید.
بنده در سال ۱۹۵۳م. در یکی از شهرهای آمریکا و در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمدم. تمام تحصیلاتم را تا دبیرستان در مدارس کاتولیک گذراندم. از دوران بچگی سؤالات زیادی درباره خدا و الاهیات داشتم ولی هچ وقت جواب قابل توجه و مناسبی برای آنها پیدا نکردم. از هر کس سؤال میکردم در جوابم میگفت، باید فعلاً این مطلب را قبول کنی بعد که بزرگ شدی علتش را میفهمی. ولی متأسفانه بزرگتر هم که شدم جوابی برای آن سؤالات پیدا نکردم؛ مثلاً درباره اینکه میگفتند «مسیح خداست»، تمام چهار انجیل را زیر و رو کردم ولی هیچ جا مسیح خودش چنین حرفی نزده بود. سراغ معلمهای دینیام که رفتم گفتند درست است که مسیح این مطلب را صریح نگفته ولی به طور ضمنی در صحبتهای او چنین مطلبی را میتوان برداشت کرد. دوباره سراغ انجیلها رفتم ولی باز هم هیچ جا صحبت غیر صریح در این رابطه پیدا نکردم و به همین علّت با نوعی بیدینی و بیاعتقادی وارد دانشگاه شدم.
مقطع کارشناسی ارشد را پشت سر گذاشته بودم که انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد. همزمان با تحصیل در مقطع دکترا، تدریس هم میکردم. در دانشگاه ما مسلمانان زیادی درس میخواندند. ضمن صحبتهایم با آنها دیدگاههایشان برایم خیلی جالب بود و برای همین سعی کردم که تحقیقات بیشتری درباره اسلام داشته باشم؛ البته با این تحقیقات اصلاً به دنبال این نبودم که مسلمان شوم. ولی به مرور دیدم اسلام برنامههایی برای زندگی دارد که واقعاً راهگشاست. به مرور علاقهام به اسلام بیشتر شد تا اینکه بالاخره در سن ۳۰، ۳۱ سالگی به دین مبین اسلام مشرف شدم.
از آنجا که به عنوان شخصی که دکترای فلسفه داشت و تازه هم مسلمان شده بود به طور طبیعی همه از من توقع داشتند که درباره فلسفه اسلامی هم اطلاعاتی داشته باشم، ولی این طور نبود و لذا به دنبال آموختن فلسفه اسلامیبرآمدم و بعد از پیگیری، حدود ۱۶ سال پیش از طریق نمایندگان ایران در سازمان ملل با «انجمن حکمت و فلسفه ایران» آشنا شدم. در آغاز، تصمیم داشتم فقط یک سال در ایران بمانم. در این یک سال چند رساله سهروردی را به عربی و فارسی خواندم ولی دیدم هنوز چیز زیادی یاد نگرفتهام؛ از همین رو تصمیم گرفتم که یک سال دیگر هم بمانم که دیدم باز هم کم است و کار بیشتری میطلبد. به خصوص که در تهران استادانی که در خدمتشان بودم بیشتر با زبان انگلیسی با من صحبت میکردند. تا اینکه به قم آمدم و با آیتالله مصباح یزدی آشنا شدم و ایشان مرا به «بنیاد باقرالعلوم» دعوت کردند. به خلاف تهران که معمولاً اساتید از من میخواستند که به اطلاعاتی درباره فلسفه غرب به آنها بدهم در قم طلبهها در عین حال که دیدگاه خودشان را درباره مسائل فلسفی به زبان فارسی برای من تبیین میکردند بیشتر به دنبال آن بودند که وضعیت فلسفه دین را در شرایط کنونی بفهمند.
پس از مدتی اقامت در ایران، یکی از دانشجویان خانمی را به من معرفی کرد که با او ازدواج کردم و فعلاً در اینجا ماندگار شدهام.
چطور شد که شیعه شدید در حالی که جریان تبلیغات اهل سنت قویتر از تشیع است؟
بنده از ابتدا به تشییع علاقه داشتم و از آنجا که یکی از اولین کتابهای اسلامیکه خوانده بودم نهجالبلاغه بود و من خیلی شیفته شخصیت حضرت علی(ع) شده بودم، به طوری که اسلام اصلی را تشیع میدانستم و انتخاب میان تشیع و تسنن برایم مطرح نبود.
جریان اسلامگرایی در غرب را چطور میبینید؟
متأسفانه جریان به طور موردی است و خود ما به طور جدی برای این موضوع فعالیت نکردهایم. خیلی از آمریکاییها بودهاند که پس از پیروزی انقلاب به واسطه جاذبههای شخصیتی امام خمینی(ره) شیفته اسلام شدهاند.
چند وقت قبل کتابی درباره دویست سال ترجمه اشعار حافظ به زبان انگلیسی دیدم. این جریان در قرن نوزدهم شروع شد. «هاماس پوکستال» آلمانی که زبان فارسی را یاد گرفته بود، آثار زیادی را از زبان فارسی به آلمانی ترجمه کرد که این ترجمهها تأثیر بسزایی روی «گوته» داشت و آثار این دو، موجی را در غرب به راهانداخت. بعد از آن که چند تا از آثار گوته را، «امرسان» به زبان انگلیسی ترجمه کرد در شمال شرقی آمریکا مد شده بود که هر کس چند تا از غزلها را به زبان انگلیسی ترجمه کند. همین الآن هم شخصی در آمریکا هست به نام «کومن بارکس»؛ او با اینکه اصلاً زبان فارسی بلد نیست حدود ۲۵ تا ۳۰ سال است که با استفاده از ترجمههای دیگران روی اشعار مولوی کار میکند. به این شکل که با استفاده از این ترجمهها خودش به زبان انگلیسی شعر میسراید. با توجه به اینکه فعالیتها و آثار او علمیبه شمار نمیآید. مستشرقان هم چندان علاقه و اهمیتی به این آثار نشان نمیدهند ولی جالب است بدانید که با توجه به همین اشعار او بسیاری به مولوی و حتی اسلام علاقهمند شدهاند.
«رابرت بلاید» شخصیتی بود که مولوی را به کومن بارکس معرفی کرده بود. او خودش آنقدر شیفته عرفان و ادبیات فارسی شده بود که مسلمان میشود. الآن هم کتاب شعری منتشر کرده که همه اشعار زیبای این کتاب بر اساس داستانهای قرآن سروده شده است.
در کنار این موج که به آرامی در حال نفوذ در آمریکا بوده، موج دیگری را هم انقلاب اسلامی ایران به وجود آورد. بعد از انقلاب، بسیاری از مردم آمریکا کنجکاو شده بودند و میخواستند با امام و افکار ایشان آشنا شوند. آقای قرائی که الآن در قم ساکن شدهاند آن زمان سردبیر نشریه «التوحید» به زبان انگلیسی بود. خواهر ایشان که یکی از مسافران هواپیمای ایرباسی بود که آمریکا آن را در خلیج فارس مورد تهاجم قرار داد، پیش از شهادت کتاب چهل حدیث امام را ترجمه کرده بود. یادم هست آن موقع من تازه مسلمان شده و هنوز در آمریکا بودم و مثل بقیه لحظهشماری میکردیم و منتظر بودیم تا کتاب التوحید امام را ایشان ترجمه و چاپ کنند تا ببینیم امام در آن کتاب چه گفتهاند. بسیاری از مردم چنین روحیهای داشتند.
برای غربیان و به خصوص شما چه چیزی در شرق اسلامی جلب توجه میکرد؟
عرفان. عرفان اسلامیبرای ما خیلی جالب بود. همه ما احساس میکردیم که معنویت در غرب خیلی کمرنگ شده و وقتی با امام آشنا شدیم، دیدیم که ایشان صرفاً یک سیاستمدار مثل باقی سیاستمداران نیست و حرفهایش آکنده از معنویت است. و این موضوع برای خیلیها جالب بود. تقریباً من با هر کس درباره اسلام صحبت میکردم همگی علاقه خاصی به ادبیات و عرفان فارسی داشتند البته نه به شکل خاصی که در آثار امثال قونوی یافت میشود. جاذبه اصلی به معنویتی که در اسلام یافته میشد، ربط پیدا میکرد.
این گرایشها چقدر با موعود و منجیگرایی نسبت پیدا میکرد؟
توجه به این موضوع در مرحله بعدی پیش میآید و الاّ من کسی را ندیدم که به واسطه مهدویت و آموزههای مربوط به آن مسلمان شده باشد ولی عموماً پس از مسلمان شدن، علاقه خاصی به این موضوع پیدا میکردند.
با توجه به اینکه گرایش خاصی نسبت به موضوع آخرالزمان در غرب دیده میشود، شما علت این امر را در چه میدانید؟
شما نگاه کنید بعضی از مسیحیان جناح راست (راست مسیحیها) چند کتاب عمومی تخیلی نوشتهاند که آخرالزمان چنین و چنان میشود؛ مثلاً در یک لحظه همه مسیحیان خوب و نیکوکردار در هوا آویخته میشوند و لباسشان عوض میشود، زنها و بچهها هم به جای دیگری منتقل میشوند. و بعد از آن جنگ بزرگی به راه میافتد و کنار این خیالبافیها عباراتی از مکاشفات کتاب مقدس را هم میگنجانند. درباره این دیدگاه رمان مینویسند و آن را پردازش میکنند و بسیاری از عوام مردم که سطحی فکر میکنند نسبت به این مطالب از خودشان علاقه زیادی نشان میدهند و مثلاً به ماشینهایشان برچسب میزنند که ما برای آخرالزمان آماده هستیم؛ ولی این مطالب برای تحصیلکردهها خیلی مضحک و مسخره است. البته مسیحیان صهیونیست هم خیلی با اینها در ارتباط هستند و میگویند پس از این جنگ، همه یهودیها مسیحی میشوند و خیلی ادعاهای دیگر. به همین علت این مطالب برای تحصیلکردهها خیلی جالب نیست و وقتی بی مقدمه مطلبی درباره مهدویت به آنها گفته شود میگویند این همان عقاید است در لباس اسلامی.
یعنی متفکران غربی به موضوع آخرالزمان توجهی ندارند؟
چرا، آنچه که توجه عوام را به خودش جلب کرده همین مطالب سطحی و نادرست است والاّ چند وقت پیش سه نفر از مسیحیان فرقه «منونایت» در کنفرانسی که در تهران برگزار شد آمده بودند و به طور جدی سعی در ابراز و اثبات دیدگاه خودشان داشتند. چند سال قبل هم یک فیلسوف مسیحی به نام «آون پلنتینگه» به قم آمده بود و با آیتالله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی درباره مهدویت بحث میکرد و در نهایت سفرش به این نتیجه رسید که باور مهدوی با عقاید مسیحی سازگار است که این موضوع و قبول کردن این مطلب توسط او حقیقتاً مهم و جالب است.
در این صورت، چطور میتوانیم پیامهای حوزه مهدویت را به غربیان منتقل کنیم؟
اولاً برگزاری نشست، همایشها و کنفرانسهایی که ابعاد مختلف این موضوع را از زاویههای متعدد مورد بررسی قرار دهد، بهترین راهی است که ما به آنها نشان دهیم که این باور ما سطحی نیست. بعد هم باید مد نظر داشته باشیم که الآن بعضیها هستند که میخواهند اسلام را در نگاه مردم آمریکا و غرب بد جلوه دهند. اینها چندین مقاله نوشتهاند، با این مضمون که آنهایی که در ایران به موضوع مهدویت اعتقاد دارند، میگویند همه چیز در آخرالزمان خراب میشود و فساد و تباهی همه جا را میگیرد به همین جهت ما باید برای زمینهسازی ظهور تا میتوانیم خرابکاری کنیم.
به نظر بنده ما هر وقت میخواهیم مهدویت را برای غرب مطرح کنیم خیلی باید روی بُعد اخلاقی مهدویت اصرار و ابرام داشته باشیم و به آنها نشان بدهیم که ما برای برداشتن موانع ظهور باید اخلاق خودمان را اصلاح کنیم و به عنوان پیروان ائمه(ع) با تقوا شویم. فکر میکنم اگر ما بتوانیم این موضوع را به خوبی تبیین کنیم اثر زیادی داشته باشد.
روش انتقال این پیام باید به چه شکل باشد؟
راههای مختلفی هست. باید کتابها و مقالات در این رابطه را ترجمه کنیم. به عنوان نمونه ما با فرقه منونایتها و کاتولیکها در مؤسسه ارتباط برقرار کردهایم و با اینها درباره مهدویت بحث کردیم. این نوع ارتباطها خیلی میتواند مؤثر باشد.
متأسفانه شیعیان دیندار به خصوص ایرانیان خارج از کشور بیشتر با خودشان ارتباط دارند و با مسیحیان و پیروان دیگر ادیان کاری ندارند. به نظر من همه شیعیان وقتی در خارج از کشور هستند باید خودشان را یک دیپلمات برای دین اسلام بدانند و طبیعی است که یک دیپلمات وظیفه دارد برای توضیح و تبیین دیدگاه خود و دولت متبوعش با بقیه ارتباط برقرار کند و با همکاری و دیگر فعالیتها به خوبی مواضع خود را نشان بدهد.
شما نگاه کنید کتابی بود که همه احادیث اهلبیت(ع) را درباره حضرت مسیح(ع) گردآوری کرده بود. من این کتاب را به زبان انگلیسی ترجمه کردم که با استقبال بسیار زیادی مواجه شد. در مقدّمه کتاب آوردهام که دیدگاه ما در این کتاب با دیدگاه آنها که فقط اناجیل اربعه را مطالعه کردهاند متفاوت است. حضرت مسیح(ع) برای شیعیان احترام زیادی دارد و درسهای اخلاقی بسیاری را از تعابیر ایشان میتوان فرا گرفت. بعد از این میتوان حتی با خود مسیحیان بحث کرد که آیا شما هم این مطالب درسها را از سیره حضرت مسیح(ع) قبول میکنید یا نه؟ از این طریق میتوان ارتباط صمیمی خوبی با مسیحیان برقرار کرد.
شرایط فعلی غرب را چطور میبینید؟
به نظر من مشکل اساسی غرب که قرنهاست با آن دست و پنجه نرم میکند این است که بعضی از غربیها نمیتوانند حرفهای دیگران را قبول کنند و تحمل غیر را ندارند و در مقاطع مختلف تاریخی به بهانههای واهی بسیاری را سرکوب کردند و با تهمتهای سنگین مخالفان خود را از صحنه و میدان بیرون راندند. من معتقدم تمدن غرب تا وقتی درک کند که باید دیگران را تحمل کرد و با آنها تعامل و همکاری داشت نمیتواند پیشرفت داشته باشد.
به نظر شما مسیر فعلی غرب به سمت کدام مقصد است؟
به نظر میآید غرب مقصد و مسیر خاصی ندارد و همهاش آشفتگی است. به عنوان نمونه در حوزه سیاست راست مسیحی اروپا و آمریکا به دنبال گسترش کاپیتالیسم و جنگ به اصطلاح ضد ترور در دنیا هستند و از طرف دیگر فرانسویها میخواهند نظام سوسیالیستی مورد نظر خود را در دنیاحاکم کنند در همه مسائل هر کشوری برای خود چندین سمت و سو دارد.
من شش ماه قبل در اتریش بودم. کاتولیکهای آنجا به من میگفتند ما به این نتیجه رسیدهایم که مردم دارند آرام آرام متوجه میشوند که کمرنگ کردن دین در تمام ابعاد زندگی موجب بدبختی بشریت میشود و مسلمانان و کاتولیکها و بقیه دینداران باید معنویت را در جوامع احیا و بازسازی کنند و ما میتوانیم در این رابطه با هم همکاری داشته باشیم. وقتی درباره این موضوع با آیتالله مصباح یزدی صحبت کردم با اشاره به جریان مشهور نماز حضرت مسیح پس از ظهور فرمودند به نظر بنده شاید این مطالب اشاره به این بوده که بعضی از مسلمانان واقعاً پیرو حضرت مهدی(ع) و بعضی از مسیحیان واقعاً پیرو حضرت مسیح(ع) در آخرالزمان با هم همکاری میکنند. ما هم امیدواریم که این نوع همکاری بیشتر ملموس باشد.
شرق اسلامیبه کدام سمت در حال سیر است؟
متأسفانه مسئله خیلی وحشتناکی که الآن در کشورهای اسلامی قابل مشاهده است، تشتت و فقدان وحدتی است که این کشورها بدان مبتلا شدهاند. البته نمیدانم که محرک اصلی این فاجعه خود مسلمانان هستند یا دشمنان اسلام ولی به هر حال نتیجه این ماجرا چهره بدی است که در نظر بینندگان خارجی نقش میبندد.
مطلب بعدی هم اینکه هر چند در بسیاری از کشورهای اسلامی مطالب اهل بیت (ع) در دسترس همگان، وجود ندارد یا توزیع و تبلیغ آنها با ممنوعیتهای خاصی مواجه است، ولی به مرور وقتی مسلمانان با حقیقت مواجه شدند و این سوء تفاهمها برایشان برطرف شد، به طور طبیعی وحدت مسلمان هم رنگ و بوی تازهای پیدا میکند.
با سوء تفاهمهایی که در جهان غرب نسبت به اسلام وجود دارد چطور میتوان مقابله کرد؟
باید تا میتوانیم بحث کنیم و مطلب را به آنها صریح عرض نماییم.
به نظر شما بحث کردن صرف کافی است؟
عرض کردم انتشار مقالات، مطبوعات و کتب به زبانهای مختلف یک جزء از کار است ولی به نظر بنده از همه مهمتر ارتباط شخصی است . کتابهایی را که چاپ میشوند، خیلیها حوصله خواندن پیدا نمیکنند. فیلمها و مطالبی را هم که در سینما و تلویزیون عرضه میشود، بسیاری نمیتوانند ببینید یا اگر هم ببینند میگویند اینها همهاش تبلیغات است ولی وقتی رودررو با کسی صحبت کنیم تأثیر قابل توجهی دارد. فکر میکنم اگر ارتباط فرهنگی ما به این سمت سوق داده شود به موقعیتهای زیادی دست پیدا کنیم.
جاذبه روایاتی که به توصیف دوران پس از ظهور میپردازند برای غربیان چقدر است؟
ما مشابه همین تعابیر را در انجیل هم داریم ولی تفاسیر متنوع و پیچیدهای را از آن ارائه کردهاند. آنها میگویند بعد از ظهور، حضرت مسیح هزار سال حکومت میکند. ولی درباره این که این هزار سال از کی شروع میشود بحثهای زیادی کردهاند بعضیها میگویند از همان زمان که مسیح به صلیب کشیده شد رستاخیز و ظهور آغاز گشت و الآن ما در دوران حکومت مسیح به سر میبریم و این حکومت به جای ظهور در عالم خارج در دل مؤمنان رخ داده دست. بعضیها هم میگویند که نه این جریان هنوز اتفاق نیفتاده است. خلاصه این که ما وقتی از این است مباحث درباره ظهور حضرت مهدی(ع) صحبت میکنیم بلافاصله باید توضیح و تفسیر آن را هم به آنها ارائه کنیم تا سوء تفاهم به وجود نیاید.
به عنوان آخرین سؤال بفرمایید وظیفه ما در شرایط فعلی چیست؟
وظیفه ما کاملاً روشن است. اولین مطلب اینکه ارتباط ما با خارجیها به خصوص در انتقال اطلاعات و باورهایمان بسیار ضعیف است. روحانیونی که به سراسر جهان میفرستیم برای مسلمانان از شکیات نماز و دیگر احکام و مطالبی صحبت میکنند که در ایران به مخاطبان خود ارائه میکنند و اصلاً اندیشه و تصوری از نحوه ارتباط با غیر مسلمانان ندارند و حتی آنها که به عنوان مبلّغ به خارج از کشور سفر میکنند برای تبلیغ تربیت نشدهاند؛ به نظر من مفهوم تبلیغ خیلی گستردهتر از آن چیزی است که آنها عمل میکنند.
اسلام فقط برای مسلمانان نیست برای همه انسانهای دنیاست. حال چه قبول بکنند و چه نکنند. مثل اینکه ما غذای خوبی داشته باشیم تا وقتی به بقیه نگوییم ما چنین غذایی داریم که فایده ندارد. حالا این که چه کسی بیاید و چه کسی نیاید به ما ربطی ندارد. ما باید تمام تعالیم اخلاقی، عرفانی و حتی سیاسی اسلام و خلاصه همه آن چیزهایی را که از اسلام آموختهایم آرام آرام به تمام دنیا منتقل کنیم تا از این طریق سوء تفاهمهایشان راجع به اسلام برطرف شود. روزی در یکی از فرودگاههای آمریکا بودم یکی از مبلغان مسیحی میگفت شما نگاه کنید اگر الآن بچههای شما آزادند همه رنگها را برای لباسهای خود انتخاب کنند وقتی مسلمان شوند فقط باید لباسهای به رنگ سیاه بپوشند و این رنگ سیاه چقدر کدورت و افسردگی میآورد. آنها این طور علیه ما عمل میکنند و ما هم برای تبلیغ خود آن طور.
با تشکر از این که در این گفت و گو شرکت نمودید.
ماهنامه موعود شماره ۶۹