در تفسیر امام حسن عسکری(ع) روایت شده است:
در پیش روی حضرت رضا(ع) اسب چموشی بود و آنجا گروهی بودند که اسبهای چموش خود را رام میکردند، ولی هیچ یک از آنها جرأت نمیکرد بر آن اسب سوار شود و اگر سوار میشد، جرأت نمیکرد آن را راه ببرد از ترس این که مبادا دستهایش را بلند کند و او را به زمین پرتاب کند و با سُم خود او را لگدمال کند.
در این میان کودک هفت سالهای پیدا شد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! آیا اجازه میدهی آن را سوار شوم و راه ببرم و رام کنم؟
حضرت امام رضا(ع) فرمود: «تو این کار را میکنی؟»
عرض کرد: بلی.
فرمودند: «چگونه این کار را خواهی کرد؟»
عرض کرد: قبل از اینکه سوار شوم از او پیمان میگیرم و اطمینان حاصل میکنم به اینکه بر محمد و آل طاهرین او صد بار صلوات میفرستم و بر خودم ولایت شما اهل بیت را تجدید میکنم و تازه میگردانم.
حضرت رضا(ع) فرمود: سوار شو.
پسر اسب را راهانداخت و پیوسته او را راه برد و دوانید تا اینکه او را خسته و ناتوان کرد. به طوری که نالهاش بلند شد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! امروز این اسب سوار مرا خسته و دردمند نمود، یا مرا معاف بدار و یا تحمل و طاقت مرا افزون کن.
پسر بچه گفت: آنچه برای تو بهتر است ـ که سواری دادن به مؤمن باشد ـ آن را درخواست کن.
حضرت رضا(ع) فرمودند: راست گفت، بعد برای اسب دعا فرمودند که خدایا به او تحمل و بیشتر و توان افزونتر مرحمت فرما.
اسب آرام گرفت و به راه خود ادامه داد. و چون پسربچه از اسب پیاده شد، امام رضا(ع) به او فرمودند:
از این چهارپایان که در خانهاند، یا از غلامان و کنیزان و اموالی که در خزانه است، هرچه میخواهی درخواست کن، همانا تو مؤمن هستی و خداوند تو را در دنیا به ایمانت مشهور ساخت.
پسر بچه گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا اجازه میدهی درخواست خود را مطرح کنم؟
امام رضا(ع) فرمودند: «ای مؤمن! پیشنهاد کن و آنچه میخواهی مطرح کن، همانا خداوند تبارک و تعالی تو را بهاندیشه درست توفیق دهد.»
عرض کرد: برای من از خداوند تقیهای نیکو، شناخت حقوق برادران، و عمل کردن به آنچه شناختهام تقاضا کن.
حضرت رضا(ع) فرمودند:
خداوند آن را به تو عطا فرمود، و هر آینه بهترین نشانه و زیور بندگان صالح و آنچه آبروی آنها را حفظ میکند، درخواست کردی.
پینوشت:
تفسیر امام عسکری(ع)، ص۳۲۳، ح۱۷۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۱۶، بحرانی، سید هاشم، مدینه المعاجز، ج۷، ص۱۰۰، ح۱۰۲.
ماهنامه موعود شماره ۷۰