با تولّد وجود مبارک پیامبر خاتم، جهان از نور عظمت او روشن گردید، و مظاهر ضلالت همچون شیطان، طواغیت گمراه، بتکدهها و … بر خود لرزیدند و وجود آن حضرت را نسبت به خود خطرناک احساس کردند. با بعثت آن حضرت و آوردن کتاب جهانی و سخنان وحیانی و نورانی روح و جان بشر جان تازهای گرفت و نورانی گردید.
۱. اولین خطبۀ نماز جمعه
با تولّد وجود مبارک پیامبر خاتم، جهان از نور عظمت او روشن گردید، و مظاهر ضلالت همچون شیطان، طواغیت گمراه، بتکدهها و … بر خود لرزیدند و وجود آن حضرت را نسبت به خود خطرناک احساس کردند. با بعثت آن حضرت و آوردن کتاب جهانی و سخنان وحیانی و نورانی روح و جان بشر جان تازهای گرفت و نورانی گردید.
از آن حضرت سخنان بسیاری به یادگار مانده که در مجموعههایی جمعآوری شده است. آنچه در این مقال به دنبال آن هستیم، گذری بر خطبههای مهمّ آن حضرت است که از جهات عدیدهای میتواند برای علما و مبلّغان مفید و راهشگا باشد:
۱. از این جهت که شیوۀ خطبه خوانی را میآموزد و راه ورود و خروج در مباحث را فراروی انسان قرار میدهد.
۲. به ما میآموزد که با توجه به شرایط زمانی و مکانی و مستمعان، مقدار و اندازۀ خطبهها فرق میکند، و در مجموع این امر را نشان میدهد که خطبهها طولانی و ملالآور نباشد.
۳. بلاغت این خطبهها نشانگر تناسب آنها با زمان و مکان خاص خود میباشد.
۴. در لابهلای این خطبهها بلندترین مطالب اعتقادی، اخلاقی، وعظی و … آمده است که میتواند برای انسان راهگشا باشد.
از جمله فوائد این خطبهها برای مبلّغان این است که مضامین آنها در مناسبتهای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد؛ مثلاً خطبۀ جنگ بدر در سالگرد جنگ بدر، خطبۀ اُحُد در سالگرد جنگ احد، خطبۀ فتح مکه به مناسبت فتح مکه، خطبه تبوک به مناسبت سالگرد جنگ تبوک و خطبه غدیر در ایّام غدیر و در سالگرد ازدواج حضرت علی و فاطمه(ع) و یا کلاً ازدواج، خطبه ازدواج پیامبر(ص)و … مورد استفاده قرار گیرد و نکات ذکر شده در آن به صورت ریز توضیح داده شود.
تذکر این نکته ضروری است که بنای بیان خطبه ها بر اساس سیر تاریخی و زمانی است، نه محور خاص اعتقادی و اخلاقی و …؛ چون این روش میتواند این نکته را نیز برای ما روشن کند که در زمانهای مختلف ومناسبتهای گوناگون، چه مسائلی از دیدگاه حضرت مهم بود، که به عنوان خطبه در جمع مردم ارائه شده است.
اوّلین خطبه نماز جمعه
پیامبر اکرم(ص) در سال اوّل هجرت، هنگام نماز به قبیلۀ «بنی سالم بن عوف» در اطراف مدینه رسیدند و نماز جمعه را در میان این قبیله اقامه کردند. (امروز در آنجا مسجد ساخته شده است) این اوّلین نماز جمعه و اوّلین خطبه نماز جمعه بود. در بخشی از آن میخوانیم:
«خُذُوا بِحَظِّکُمْ وَ لَا تُفَرِّطُوا فِی جَنْبِ اللَّهِ فَقَدْ عَلَّمَکُمُ اللَّهُ کِتَابَهُ وَ نَهَجَ لَکُمْ سَبِیلَهُ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ یَعْلَمَ الْکَاذِبینَ وَأَحْسِنُوا کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ وَ عَادُوا أَعْدَاءَهُ وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقِّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیَا مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ وَ اعْمَلُوا لِمَا بَعْدَ الْیَوْمِ فَإِنَّهُ مَنْ یُصْلِحْ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ یَکْفِهِ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاس؛ (۱) سهم خود را گرفته و از تفریط در حق الهی بپرهیزید! خداوند کتاب خودش (قرآن) را به شما تعلیم نموده، و راه خود را به شما نشان داده تا راستگویان از دروغگویان شناخته شوند. و نیکی کنید؛ همانگونه که خداوند به شما نیکی کرده است، و با دشمنانش دشمن باشید، و در راه خدا حق جهاد را ادا کنید. او شما را اختیار کرده و شما را مسلمان نام نهاده تا کسی که هلاک میشود از روی دلیل هلاک شود و حیات زنده نیز از روی برهان باشد. و قدرت و توانی نیست مگر به خدا؛ پس زیاد خدا را یاد کنید و برای بعد از امروز تلاش کنید؛ پس کسی که بین خود و خدا را اصلاح کند، خدا بین او و مردم را کفایت خواهد نمود.»
این خطبه چون در بدو ورود به اطراف مدینه ایراد شده است، به مسائل مهم زمان و روز آن دوره پرداخته که اهّم آن از این قرار است:
۱. خداوند قرآن را به شما تعلیم داده و راه روشن را بیان نموده تا به عنوان امّت برتر برای دیگران بهترین الگو باشید که طبعاً مسئولیتهای سنگینی نیز بر دوش خواهید داشت.
۲. با توجه به مهاجرت مسلمانانِ مکه به مدینه و نیاز به کمک و احسان انصار نسبت به آنها، حضرت میفرماید: به آنها احسان کنید، همان طور که خداوند به شما احساس نموده و نعمتها را در اختیار شما قرار داده است. و این تذکرِ حضرت آنچنان مؤثر بود که برخی افراد خانۀ خویش را در اختیار مهاجران قرار دادند.
۳. با توجه به دشمنان سرسخت اسلام و مسلمین (مشرکین مکّه، منافقین، و اقلّیت یهود) مسلمانان باید خود را برای جهاد گسترده آماده نمایند و آنچنان که لازم است جهاد نمایند: «جاهدُوا … حق جهاده.»
۴. احسان و جهاد آنگاه محقق میشود که انسان جهاد اکبر را انجام داده و خود را ساخته باشد و مدام با یاد مرگ و قیامت و ذکر خدای متعال خود را پاک نگهدارد. به این سه امر مهم در بخش پایانی اشاره شده است.
درخواست قبایل (۲)
قبل از پرداختن به نکات مهمّ این خطبۀ حضرت، لازم است درخواست قبائل مدینه بعد از بیان خطبه را مطرح نماییم:
«عتبان بن مالک» و «عباس بن عباده» با گروهی دیگر از مردان قبیلۀ بنی سالم نزد پیامبر(ص)آمده و عرض کردند: یا رسول الله! نزد ما بمان که ما از نظر تعداد و قدرت، شرایط محافظت از شما را داریم. پیامبر(ص)فرمود: راه شتر را باز کنید که او مأمور است.
سپس از آنجا حرکت کرد تا به خانههای «بنی بیاضه» رسید. «زیاد بن لبید» و «فروۀ بن عمرو» و گروهی از مردان بنی بیاضه عرض کردند: ای رسول خدا! نزد ما آی که ما از نظر تعداد و توان نیرومندیم.
پیامبر(ص)فرمود: راه شتر را باز کنید که او مأمور است. سپس شتر آن حضرت حرکت کرد تا به خانههای «بنی ساعده» رسید. «سعد بن عباده»، «منذر بن عمرو» و تعدادی از مردان بنی ساعده آمده و عرض کردند: یا رسول الله! به سوی ما بیا که در آن صورت به سوی جمعیتی زیاد و نیرومند میآیی. باز حضرت فرمود: راه شتر را باز کنید که او مأمور است.
حضرت راه را ادامه داد تا مقابل خانه های «بنی حارث بن خزرج» رسید. «سعد بن ربیع»، «خارجۀ بن زید»، «عبدالله بن رواحه» و گروهی از مردان نزد آن حضرت آمدند و درخواست ماندن نمودند. دوباره رسول خدا(ص)فرمود: شتر را رها کنید که او مأمور است.
شتر آن حضرت حرکت کرد تا به خانههای «بنی عدی بن نجّار» رسید که با پیامبر(ص)خویشاوندی داشتند؛ زیرا مادر عبدالمطلب، سلمی، دختر عمرو، از ایشان بود. «سلیط بن قیس»، «ابو سلیط» و «اسیرۀ بن ابی خارجۀ» با گروهی از بنی عدی نزد پیامبر(ص)آمدند و عرض کردند: به نزد داییهای خود آی که ما از نظر تعداد و قدرت، جماعتی نیرومند هستیم. باز رسول خدا(ص)فرمود: راه شتر را باز کنید که او مأمور است.
آنان راه را باز کردند تا شتر آن حضرت به خانههای «بنی مالک بن نجّار» رسید و در جایی زانو زد که هم اکنون درِ مسجد آن حضرت است و آن مکان در آن روز «مِربَد» بود؛ یعنی زمینی که در آن خرمای تازه را خشک میکردند. (۳)
نکات خطبه
الف: اهمّیت قرآن
قرآن کریم تنها کتاب ماندگار الهی است که بدون هیچ تغییر و تبدیل و تحریف در اختیار بشر باقی مانده است که اگر امروزه بشر به آن توجّه کاملی نماید، سعادت دنیا و آخرت او را تأمین میکند.
«کارلایل» مورخ و دانشمند معروف انگلیسی، دربارۀ قرآن میگوید: «اگر یکبار به این کتاب مقدس نظر افکنیم، حقایق برجسته و خصائص اسرار وجودی طوری در مضامین جوهرۀ آن پرورش یافته که عظمت و حقیقت قرآن به خوبی از آنها نمایان میگردد و این خود مزیت بزرگی است که فقط به قرآن اختصاص یافته و در هیچ کتاب علمی، سیاسی، اقتصادی دیگر دیده نمیشود….
مزایای اولیه قرآن و ارکان اساسی آن مربوط به حقیقت و احساسات پاک و عناوین برجسته مسائل و مضامین مهم آن است که هیچگونه شک و تردید در آن راه نیافته و پایان تمام فضائل را که موجب تکامل و سعادت بشری است در بر داشته و آنها را به خوبی نشان میدهد. (۴)
«گوته» شاعر و دانشمند آلمانی میگوید: «… به زودی این کتاب توصیف ناپذیر (یعنی قرآن) عالم را به خود جلب نموده و تأثیر عمیقی در علم و دانش جهان کرده، سرانجام محور افکار مردم جهان میگردد.» (۵)
و دانشمندان بزرگ جهان اسلام نیز هر چه زمان میگذرد، به ارزش و عظمت قرآن بیشتر پی میبرند.
«ملاصدرا» در مقدّمه تفسیر سوره واقعه میگوید: «بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم، تا آنجا که گمان کردم کسی هستم؛ ولی همین که کمیبصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمد و آل محمد(ص)بروم. یقین کردم که کارم بیاساس بوده است؛ زیرا در طول عمرم به جای نور در سایه ایستاده بودم. از غصّه جانم آتش گرفت تا رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم. درِ خانه وحی را کوبیدم، درها باز شد و پرده ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من میگویند: (سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ.) (۶)
عشقت رسد به فریاد گر تو بسان حافظ
قرآن زِبَرْ بخوانی با چارده روایت
* * *
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
«فیض کاشانی» میگوید: «کتابها و رسالهها نوشتم، تحقیقاتی کردم؛ ولی در هیچ یک از علوم، دوایی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمق در قرآن و حدیث هدایت کرد.» (۷)
آری، ما دلبردگان پی قرآن و عترتیم
هر راه دعوت دگری جز فریب نیست
بیان آیات و روایات در این زمینه بارها در مجلّه مطرح شده است و ما فقط به نمونههایی از روایات اشاره میکنیم:
۱. رسول خدا(ص)فرمود: «أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَهُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم؛ (۸) قرآن سفرۀ ضیافت خدا است؛ پس تا میتوانید از ضیافت او فرا گیرید!»
۲. امام علی(ع) در آخرین لحظات عمر شریفش فرمود: «… اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ! لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ؛ (۹) خدا را! خدا را! درباره قرآن! مبادا دیگری بر شما در عمل به آن پیشی گیرد.»
۳. و در جای دیگر فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَهٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِکُمْ؛ (۱۰) و بدانید کسی بعد از [آشنایی با] قرآن نیازمند نباشد و قبل از [آشنایی با] قرآن بی نیاز نباشد؛ پس بهبودی از امراض خود را از قرآن بخواهید و در سختیها از آن طلب یاری نمایید!»
۴. امام سجاد(ع) فرمود: «لَوْ مَاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی؛ (۱۱) اگر همۀکسانی که در میان مشرق و مغرب هستند، بمیرند، وقتی قرآن با من باشد، هراس نخواهم کرد.»
از این چهار روایت دربارۀ قرآن چند نکتۀ مهمّ را میتوان استفاده کرد:
۱. قرآن سفرۀ پهنی است که همیشه آمادۀ پذیرایی از میهمانان خویش میباشد، هنر مبلغ این است که خود و دیگران را بر سر این سفره گرد آورد.
۲. در عمل به قرآن از دیگران پیشی بگیریم و منتظر نمانیم غربیها با پیشرفتهای علمی، حقایق علمی را که در قرآن منعکس است برای ما بازگو نمایند.
۳. با وجود قرآن جامعه اسلامی غنای مطلق دارد و برای درمان دردهای معنوی بهترین دارو و منحصر به فردترین دوای دردهاست.
۴. با بودن قرآن، در صحنۀ زندگی فردی و اجتماعیِ مسلمانان، از شرق و غرب و قدرتهای بیگانه ترس نداشته باشند؛ بلکه آنگاه ترس مورد دارد که از قرآن جدا گردیم و اهلبیت(ع) را که به عنوان قرآن ناطق هستند رها کنیم.
ب. احسان به دیگران
در احسان، بحثهای متنوعی قابل طرح است؛ چرا که «احسان» کلمۀ مبارکی است و شامل خدمات مالی، فکری، فرهنگی و عاطفی میگردد. احسان بالاتر از انفاق است و همراه با محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، مراقبت و امثال آن است. احسان زمینۀ دریافت رحمت و پاداش خاص الهی را فراهم میکند و انسان را برای ابد بهشتی خواهد کرد. احسان عامل جذب، بیداری فطرت انسان و فراهم کنندۀ هدایت او است.
از تمام بحثهای جالب و جاذب احسان چشم پوشی میکنیم و به چند حدیث و داستان بسنده میکنیم:
۱. احسان برتر از چندین طواف:
امام صادق(ع) فرمود: «مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ طَوَافاً وَاحِداً کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ سِتَّهَ آلَافِ حَسَنَهٍ وَ مَحَا عَنْهُ سِتَّهَ آلَافِ سَیِّئَهٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّهَ آلَافِ دَرَجَهٍ حَتَّى إِذَا کَانَ عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ فَتَحَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَهَ أَبْوَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ. قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا الْفَضْلُ کُلُّهُ فِی الطَّوَافِ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ أُخْبِرُکَ بِأَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ قَضَاءُ حَاجَهِ الْمُسْلِمِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّى بَلَغَ عَشْراً؛ (۱۲) کسی که خانۀ کعبه را یک بار طواف کند، خدا برای او شش هزار حسنه منظور میدارد و شش هزار گناه وی را پاک میکند و شش هزار درجۀ وی را ترفیع میدهد و آنگاه که در قسمت «ملتزم» (کنار کعبه) قرار گیرد، خداوند هفت باب از ابواب جنّت را به رویش میگشاید. به امام(ع) گفتم: فدایت شوم! این همه پاداش مربوط به طواف است؟ حضرت فرمود: بله! و به تو خبر میدهم از چیزی که [در پاداش] از این برتر باشد. برآورده ساختن حاجت مسلمان برتر از طواف و طواف است و تا ده (طواف) رساند.»
به قول حافظ:
ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران، فرصت شمار یارا!
پاداش احسان
از آقای «مجتهدی تهرانی» نقل شده است که: آیت الله میرزا علی مشکینی(ره) گفت: در ایّامیکه تحصیل میکردم، یک روز پنج ریال بیشتر نداشتم و در خیابان راه میرفتم که یکی از طلّاب به من رسید و گفت: پنج ریال داری به من قرض بدهی؟ فکر کردم که اگر این پول را به او بدهم خودم بی پول میمانم؛ ولی با خود گفتم که کار این بندۀ خدا را راه میاندازم؛ خداوند کریم است. پول را به او دادم. چند قدمیکه رفتم، یکی از همشهریهای من از اهالی مشکین شهر به من رسید. با هم مصافحه کردیم، موقع خداحافظی پولی در دست من گذاشت. دیدم پنج تومان (پنجاه ریال) است. بار دیگر یکی از طلاب دیگر به من رسید و از من پنج تومان قرض خواست. این دفعه نیز با خود گفتم خدا کریم است. اکنون که این آقا معطل است کارِ او را راه میاندازم. پول را به او دادم. مقداری جلوتر رفتم، باز یکی از آشناها را دیدم که به من مبلغی داد. شمردم، دیدم پنجاه تومان است. یک مرتبه به یاد آیۀ شریفه افتادم که (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِهَا)؛ (۱۳) «هر کس عمل نیک انجام دهد، ده برابر پاداش دارد.» دیدم بار اول پنج ریال قرض دادم، خداوند پنجاه ریال رساند و پنجاه ریال را دادم، پانصد ریال عوض داد؛ یعنی ده برابر. بعد از آن هر چه منتظر شدم و دعا کردم که کسی پیدا شود و این پنجاه تومان را قرض بگیرد؛ بلکه پانصد تومان (پنج هزار ریال) شود، دعایم مستجاب نشد.» (۱۴)
دوام نعمت به احسان است
علی(ع) فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یَخْتَصُّهُمْ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ فَیُقِرُّهَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَیْرِهِمْ؛ (۱۵) خداوند بندگانی دارد که برای نفع رسانی به دیگر بندگان، نعمتهایی را به آنها اختصاص داده است و تا هنگامیکه نعمتها را بخشش میکنند، خداوند آن نعمات را در دستشان پایدار میکند و وقتی از بذل و بخشش امتناع کنند، نعمتها را از آنان میگیرد و به کسانی دیگر تحویل میدهد.»
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست(۱۶)
و آخرین سخن این است که حتی به کسانی که به ما بدی کردهاند نیز احسان داشته باشیم.
رسول خدا(ص)فرمود: «أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ؛ (۱۷) احسان کن به کسی که در حق تو بدی کرده است.»
آری، هنر این است که در حق بد کنندگان نیز احسان شود؛ وگرنه جبران احسان کسانی که احسان کردهاند کار خارق العادهای نیست.
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی اَحسِن الی من اَساء
ج. جهاد
یکی از مطرح شده، جهاد در راه خدا است. که در همۀ ادیان الهی مطرح بوده و اینگونه نیست که به اسلام اختصاص داشته باشد تا عدهای آن را خشونت طلبی تلقی کنند.
در کتابهای تحریف شدۀ تورات و انجیل هنوز جملاتی دربارۀ قتل و جهاد و دفاع وجود دارد و گاه بوی خشونت نیز از آن استشمام میشود؛ مثلاً در تورات به این جملات برمیخوریم:
۱. ساکنان شهر را بهدم شمشیر بکش و اموالشان را جمع نمای. (۱۸)
۲. همگی ایشان را هلاک ساز و ترحّم منما. (۱۹)
۳. برادر و دوست و همسایه خود را بکشد تا کفّارۀ گوساله پرستی باشد. (۲۰)
۴. موسی جمعیتی را به سوی جنگ حرکت داد و مقاتله مهمی صورت گرفت. (۲۱)
و در انجیل «متی» آمده است:
۱. گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامدهام تا سلامتی بگذارم؛ بلکه شمشیر را …. (۲۲)
۲. هر که جان خود را دریابد (و به جنگ نیاید) آن را هلاک سازد، و هر که جان خود را به خاطر من هلاک کرد، آن را خواهد یافت. (۲۳)
۳. دشمنان را که نخواستند من برایشان حکمرانی کنم، در اینجا حاضر ساخته، پیش من به قتل رسانید. (۲۴)
۴. هر کس شمشیر ندارد، جامۀ خود را فروخته، آن را بخرد. (۲۵)
این جملات را برای این نقل کردیم که بگوییم حتی مسیحیان که همیشه خود را منادی صلح و آرامش میدانند و سیاستمداران آنان اسلام را خشونت طلب میخوانند، در مواردی جنگ و جهاد را لازم میدانند؛ هر چند جنگهای امروزی آنها (همچون مداخله در عراق، افغانستان، یمن و هائیتی و …) ناروا، سلطهجویانه و منفعتطلبانه است.
استاد مطهری میگوید: «آیا جنگ مطلقاً بد است؟ … یک وقت است که جنگ، تهاجم است؛ یعنی مثلاً فرد یا ملّتی چشم طمع به حقوق دیگران؛ مثلاً به سرزمین دیگری میدوزند، چشم طمع به ثروت مردمی میدوزد و یا ادعا میکند که نژاد من باید بر همۀ نژادهای دیگر حکومت کند و … این هدفها، هدفهای نادرست است. و به آن «تهاجم» میگویند؛ اما اگر جنگی برای دفع تهاجم باشد، یا دیگری به سرزمین ما تهاجم کرده، به مال و ثروت ما چشم دوخته، به حرّیت و آقایی ما چشم دوخته و میخواهد خود را به ما تحمیل کند و … به خاطر اینها باشد، ارزشی است و اگر کسی بگوید بد است، بدیهی است که این سخن مسخره است.» (۲۶)
بدین جهت در اسلام، خصوصاً در قرآن حکیم، دربارۀ جنگ و جهاد نکتههایی بسیار کلیدی بیان شده است که میتواند حیات بخش، عزت آفرین، روحیه زا، رشد دهندۀ اخلاق حسنه همچون فداکاری، ایثار و شهادت طلبی شود و عامل پیشرفت جامعه، فراهم کننده امدادهای غیبی و نصرت الهی و رساننده به بالاترین درجۀ معنوی گردد. به این نمونه ها از قرآن توجه کنید:
۱. آمادگی برای جنگ و جهاد بهاندازهای باشد که دشمنان از شما هراس و ترش داشته باشند: (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛ (۲۷) «هر قدرتی دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازید و [همچنین] اسبهای ورزیده [برای میدان نبرد] تا به وسیلۀ آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.»
این دستور عامل مهمی در پیشرفتهای نظامی و صنعتی میتواند باشد؛ چون از لوازم آمادگی و دفاع پرتوان و بازدارنده این است که هر زمان به سلاح آن زمان باید مسلح شد و این توان را خود باید ایجاد کرد و امید یاری از دیگران نباید داشت.
چو دشمن به جنگ تو یازید جنگ
شود چیره گر سستی آری به جنگ(۲۸)
۲. دفع کنندۀ فتنه و فساد:
(وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِین)؛ (۲۹) «و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دیگر دفع نمیکرد، زمین را فساد فرا میگرفت؛ ولی خداوند نسبت به جهانیان فضل [و لطف] دارد.»
و در جای دیگر میفرماید: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ)؛ (۳۰) «و با آنها پیکار کنید! تا فتنه [و بتپرستی و سلب آزادی از مردم] باقی نماند و دین، مخصوص خدا گردد.»
این دو آیه میرساند که برچیده شدن فتنه و فساد با جهاد امکان پذیر است.
۳. جهاد؛ حافظ مراکز عبادت و بندگی خدا:
قرآن کریم میفرماید: (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ)؛ «و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود ویران میگردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند [و از آیینش دفاع نمایند] یاری میکند و خداوند قوی و شکست ناپذیر است.» (۳۱)
۴. جهاد؛ عامل رستگاری ابدی:
در آیات متعددی به این مسئله اشاره شده است، از جمله: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ)؛ (۳۲) «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها [پیروز و] رستگارند.»
در آیۀ دیگر دارد: (وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)؛ (۳۳) «و در راه او (خدا) جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کانکه شد کشتۀ او نیک سرانجام افتاد(۳۴)
۵. جهاد؛ تجارتی که بسیار سودآور است:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ)؛ (۳۵) «ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی میبخشد؟! به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما [از هر چیز] بهتر است؛ اگر بدانید! [اگر چنین کنید خداوند] گناهانتان را میبخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است و خانههای پاکیزه در باغهای جاویدان جای میدهد، و این پیروزی عظیم است. و [نعمت] دیگری که آن را دوست دارید به شما میبخشد. یاری خداوند و پیروزی نزدیک است و مؤمنان را بشارت ده!»
در منابع روایی از جهاد تعبیرات نغز و دلکشی شده است که مطرح کردن تمامی آنها باعث طولانی شدن مقاله میشود و فقط به دو روایت بسنده میکنیم:
۱. حضرت علی(ع) فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ (۳۶) خدا را خدا دربارۀ جهاد با مال و جان و زبانِ تان در راه خدا [فراموش نکنید].»
۲. در جای دیگر فرمود: «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّۀِ أَوْلِیَائِهِ؛ (۳۷) براستی جهاد [در راه خدا] دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی اولیای خاص خود گشوده است.»
جهاد را ترک نکنید
در سال یازدهم هجرت، هنگام ماه صفر، پیامبر(ص)در بستر رحلت خوابیده بود و هر لحظه به سوی آخرت و وداع از دنیا نزدیک میشد. در این موقعیت «اسامۀ بن زید» را که در حدودِ بیست سال داشت، فرمانده لشکر نمود و فرمان داد که مهاجر و انصار از او اطاعت کنند و مدینه را به سوی سرزمین فلسطین و شام [برای جلوگیری از دشمن متجاوز] ترک گویند. لشکر تا یک فرسخی مدینه حرکت کرد. با اینکه حضرت اصرار داشت که سپاه از حرکت باز نایستد، عدهای از جمله خلیفه اوّل و دوم سستی میکردند، به این بهانه که میگفتند: پیامبر را بگذاریم و به کجا برویم؟
اسامه به محضر رسول خدا(ص)آمد و عرض کرد: «آیا اجازه میدهید چند روزی به سوی جبهه حرکت نکنیم تا شما شفا یابید؟ زیرا من در این حالتی که شما به سر میبرید، اگر از مدینه بیرون روم، قلبم نگران و مجروح است.» پیامبر(ص)فرمود: «ای اسامه! به راه خود ادامه بده؛ زیرا جهاد در هیچ حالی از احوال ساقط نمیشود.»
حضرت متوجه شد گروهی به فرماندهی او اعتراض دارند؛ لذا فرمود: «… اگر به فرماندهی او طعن میزنید، پیش از این در فرماندهی پدر او نیز طعن زدید. سوگند به خدا او سزاوار به فرماندهی بود و فرزندش نیز بعد از او سزاوار و از محبوب ترین نزد من و از جمله خوبان شماست». حضرت تا آخرین لحظه میفرمود: «لشکر اسامه را اعزام نمایید.» (۳۸) این یعنی اهمیت به جهاد و عدم ترک آن.
پی نوشت :
(۱) تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مصر، دارالمعارف، ج ۲، ص ۳۹۴.
(۲) این بخش را برای این مطرح کردیم تا روشن شود که ممکن است شخص خطیب با یک خطبه چنان مردم را جذب کند که همه خواهان و هوادار او گردند.
(۳) اعلام الوری، طبرسی، بیروت، دارالمعرفه، ص۷۹؛ قصه هجرت، نظری منفرد، قم، انتشارات سرور، ۱۳۸۴ ش، ص ۱۲۳ – ۱۲۴.
(۴) از مقدمه کتاب سازمانهای تمدن امپراطوری اسلام به نقل از تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱، ص ۱۳۶.
(۵) همان، ص ۱۳۷.
(۶) تفسیر سوره واقعه، ملاصدرا، به نقل از گنجینه معارف، محمد رحمتی، صبح پیروزی، ص ۶۷۹.
(۷) رسالۀ الانصاف، فیض کاشانی، به نقل از همان، ص ۶۷۹.
(۸) وسائل الشیعه، حر عاملی، آل البیت، ج ۶، ص۱۶۸.
(۹) نهج البلاغه، محمد دشتی، نامه ۴۷، ص ۵۵۸.
(۱۰) همان، خطبه ۱۷۶، ص ۳۳۲.
(۱۱) الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دارالصعب، ۱۴۰۱ ق، ج ۲، ص ۶۰۲، ح ۱۳.
(۱۲) الکافی، ج ۲، ص ۱۹۴.
(۱۳) انعام/ ۱۶۰.
(۱۴) مردان علم در میدان عمل، محمدی اشتهاردی، ج ۶، ص ۱۷۰ – ۱۷۱؛ بازار مکافات، ص ۱۳۷.
(۱۵) وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۲۵.
(۱۶) کنز الفوائد، کراجکی، ج ۲، ص ۲۱ به نقل از منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، ۱۳۸۲ ش، ص ۱۴۴، حدیث ۱۶۲۷.
(۱۷) من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۳ هـ . ق، ج۴، ص۱۷۷.
(۱۸) تورات، سفر تثنیه، باب ۱۳، جمله ۱۵.
(۱۹) همان، باب ۷، جمله ۳.
(۲۰) همان، سفر خروج، جمله ۲۶.
(۲۱) همان، سفر اعداد، باب ۳۱، جمله ۳۴.
(۲۲) انجیل متی، باب ۱۰، جمله ۳۹.
(۲۳) همان.
(۲۴) انجیل لوقا، باب ۱۹، جمله ۲۸.
(۲۵) همان، باب ۲۲، جمله ۳۶.
(۲۶) جهاد، استاد مطهری، قم، انتشارات صدرا، ص۱۵.
(۲۷) انفال/ ۶۰.
(۲۸) اسدی.
(۲۹) بقره/ ۲۵۱.
(۳۰) بقره/ ۱۹۳.
(۳۱) حج/۴۰.
(۳۲) توبه/ ۲۰.
(۳۳) مائده/ ۳۵.
(۳۴) حافظ.
(۳۵) صف/ ۱۰ – ۱۳.
(۳۶) نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره، قم، نامه۴۷، ص ۴۲۱.
(۳۷) همان، خطبه ۲۷، ص ۶۹.
(۳۸) طبقات ابن سعد، بیروت، دار صادر، ج ۲، ص۱۸۹؛ قصه هجرت، نظری منفرد؛ همان، ص۷۵۰ – ۷۵۱؛ کحل البصر، محدث قمی، ص۱۲۴.
سیدجواد حسینی