نسخه‌پیچی یک کتاب برای تمدن شرقی: همجنس‌باز شوید و به آمریکا عشق بورزید

لاهیری که در کتاب‌های قبلی‌اش هم ثابت کرده بود ارزشی برای اخلاقیات قائل نیست و اهمیتی به حفظ حریم روابط انسانی نمی‌دهد، در گودی این مساله را به اوج رسانده و تقریبا همه شخصیت‌های درگیر در داستان را مشغول روابط جنسی خارج از خانواده و حتی همجنسبازی کرده است.

 

نگاهی به رمان «گودی»

رمان جدید «جومپا لاهیری»، نویسنده آمریکایی هندی‌الاصل کمتر از ۱۰ روز است که در ایران ترجمه و منتشر شده است اما در همین مدت کوتاه، بحث‌های فراوانی درباره آن صورت گرفته که البته بیشتر آنها ناشی از ذوق‌زدگی و هیجان طرفداران سبک نوشته‌های خانم لاهیری است؛ بحث‌هایی که بیشتر از آنکه درباره محتوای کتاب باشد، پیش از مطالعه آن به قضاوت بر اساس گذشته‌ی این نویسنده پرداخته و سخن از یک شاهکار به میان می‌آورند.

رمان «The Lowland» که توسط «امیرمهدی حقیقت» با عنوان «گودی» به فارسی ترجمه شده است، جدیدترین اثر جومپا لاهیری است که باز هم بر طبق چیزی که از او انتظار داریم، روایت‌گر زندگی یک خانواده هندی است که برخی از اعضای آن به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرده‌اند. «گودی» به روایت دلبستگی دو برادر به یکدیگر می‌پردازد که نهایتا سرنوشت کاملا متفاوتی برای هر کدام از آنها رقم می‌خورد.

«سوبهاش» و «اودایان» دو برادری هستند که با وجود علاقه شدید به یکدیگر و همراهی همیشگی با هم، سلایق کاملا متفاوتی دارند. اودایان یک جوان انقلابی است که طرفدار مبارزه با رژیم دیکتاتور حاکم در هند است و از آمریکا هم به عنوان نماد سرمایه‌داری جهانی متنفر است. از سوی دیگر، سوبهاش جوانی منفعل و راحت‌طلب است که با کارهای انقلابی برادرش مخالف است و نهایتا هم برای ادامه تحصیل به آمریکا می‌رود.

اما رابط میان این دو برادر در خط سیر داستان، دختری به نام «گوری» است که در جریان مبارزات با رژیم حاکم، با اودایان آشنا می‌شود و با وجود مخالفت خانواده طرفین، بدون اجرای رسومات با هم ازدواج می‌کنند و گوری هم که برای همراهی اودایان، از خانه‌اش فرار کرده، با او به خانه پدر و مادر شوهرش می‌آید و با آنها زندگی می‌کند. پس از کشته شدن اودایان توسط پلیس (به جرم کشتن یک مامور پلیس در حین همراهی با فرزندش)، گوری با سوبهاش ازدواج می‌کند و همراه با او به آمریکا می‌رود؛ در حالی که از اودایان باردار است و چند ماه بعدش، دخترش «بلِا» را به دنیا می‌آورد.

بخش اصلی «گودی» از زمانی آغاز می‌شود و که سوبهاش و گوری به آمریکا می‌روند و یک زندگی مشترک را آغاز می‌کنند. گوری در این کشور از اینکه یک هندی است، احساس شرمساری دارد و تعلقات سنتی و ملی خود را مانعی برای پیشرفت در زندگی می‌داند. به همین دلیل سبک زندگی خود را تغییر می‌دهد تا یک آمریکایی باشد؛ نه یک هندی. در بخش‌های متعددی از این رمان درباره تغییر لباس گوری از لباس سنتی هندی به لباس آمریکایی مطالبی آمده است:

« – بچه‌ات کی به دنیا می‌آید؟ این سوال را یک روز دانشجویی که کنارش توی سالن استراحت نشسته بود و سیگار می‌کشید، از او پرسید.

– چند ماه دیگه مونده.

دانشجوی راحت و بی‌قیدی به نظر می‌آمد. گوشواره نقره‌ای انداخته بود. بلوز تور تنش بود با دامنی تا زانو. بدنش رها بود از چندین متر پارچه ابریشمی‌که گوری هر روز صبح، شلیته‌وار دور خودش می‌پیچید و چین می‌انداخت و تا می‌کرد و تو می‌زد. این ساری‌ها را از وقتی دیگر پیراهن دخترانه نپوشیده بود، می‌پوشید.

همانطور که دور شدن دختر را تماشا می‌کرد، خود را بی‌ریخت دید. دلش خواست شبیه زن‌های دیگری شود که توی دانشگاه چشمش بهشان می‌افتاد.

روی میز توالت، قیچی‌ای بود که سوبهاش معمولا توی کشوی آشپزخانه نگه می‌داشت؛ با انبوه موهای گوری. همه‌ی ساری‌ها و زیرپوش‌ها و بلوزهایش بریده بریده یک کنج اتاق افتاده بود. چند دقیقه بعد شنید که گوری کلید انداخت توی قفل. موهاش تا فکش کوتاه شده بود، خیلی ساده و قیافه‌اش را به کلی عوض کرده بود. شلوار پارچه‌ای پوشیده بود با پلیور خاکستری. لباسش پوشیده بود ولی برآمدگی سفت شکمش پیدا بود. سوبهاش چشم از او گرفت.

– چرا موهات رو قیچی کردی؟

– خسته شده بودم.

– لباس‌هات رو چی؟

از اونا هم خسته شده بودم.»

لاهیری که در کتاب‌های قبلی‌اش هم ثابت کرده بود ارزشی برای اخلاقیات قائل نیست و اهمیتی به حفظ حریم روابط انسانی نمی‌دهد، در گودی این مساله را به اوج رسانده و تقریبا همه شخصیت‌های درگیر در داستان را مشغول روابط جنسی خارج از خانواده و حتی همجنسبازی کرده است.

سوبهاش پیش از بازگشت به هند و ازدواج با گوری، عاشق یک زن مطلقه‌ی آمریکایی می‌شود که بیشتر از ۱۰ سال از او بزرگتر است و یک فرزند هم دارد. آنها مدت زیادی را با هم می‌گذرانند و روابط جنسی گسترده هم دارند تا اینکه یک روز، «هالی» تصمیم می‌گیرد تا به شوهر سابقش رجوع کند و زندگی با او را از سر بگیرد.

گوری هم پایبندی مشخصی به اخلاق ندارد. پس از چند سال زندگی با سوبهاش و بزرگ شدن دخترش، به صورت ناگهانی و بدون طلاق، از آنها جدا می‌شود و بی‌خبر به گوشه دیگری از آمریکا سفر می‌کند تا ادامه تحصیل بدهد. او در سن حدود چهل سالگی عاشق یک دانشجوی دختر می‌شود و روابط همجنسگرایانه را با او آغاز می‌کند.

بلا، دخترخوانده‌ی سوبهاش هم که کاملا جدا از والدین خود زندگی می‌کند و با افراد زیادی روابط آزاد جنسی دارد، یک روز پیش پدرش می‌آید و از حاملگی خودش و اینکه نمی‌خواهد فرزندش، پدر داشته باشد سخن می‌گوید:

«بلا نفسش را بیرون داد و گفت: حامله‌ام.

بیشتر از چهار ماهش بود. پدر بچه، بخشی از زندگی بلا نبود و از وضعیت بلا خبر نداشت. صرفا کسی بود که بلا مدتی با او بود؛ شاید یکسال، شاید یک شب. بلا چیزی نمی‌گفت. بلا می‌خواست بچه را نگه دارد؛ می‌خواست مادر شود. گفت که بهتر است پدر بچه نداند. این طوری کمتر پیچیده می‌شود.

– چرا؟

– چون از اون جور پدرهایی نیست که من برای بچه‌ام می‌خوام.

– می‌فهمم.

ولی سوبهاش اصلا نمی‌فهمید. این مرد کی بود که دخترش را مادر کرده بود؟ که خبر از پدر دشدنش نداشت و لیاقت آن را هم؟»

جالب اینجاست که او پس از مادر شدن بدون اینکه شوهری داشته باشد، عاشق یک مرد روستایی آمریکایی می‌شود و با او طرح دوستی می‌ریزد و رابطه جنسی برقرار می‌کند.

لاهیری در «گودی»، همانطور که مرزهای اخلاق را درنوردیده و هیچکدام از چارچوب‌های انسانی و ارزشی را دست نخورده باقی نگذاشته، به شدت به سنت‌های شرقی که در تقابل با سبک زندگی آمریکایی هستند، حمله کرده و آیین و رسومات مردم هند را به تمسخر گرفته و آنها را توهین‌آمیز خوانده است. پدر و مادر سوبهاش که نماد افراد محافظ سنت‌های ملی هستند، چهره‌هایی خودخواه و غیرمنطقی نمایش داده شدند که رفتاری خارج از روابط انسانی با عروس‌ و پسرشان دارند:

« – شما چرا اصلا با گوری حرف نمی‌زنید؟ لباس‌های رنگی رو ازش گرفتید و ساری سفید تنش کردید. تو بشقابش هم ماهی و گوشت نمی‌ذارید.

مادرش گفت اینا رسم ماست.

– توهین آمیزه. اودایان هیچوقت نمی‌خواست اون این جوری زندگی کنه.»

حتی زمانی هم که سوبهاش و دخترخوانده‌اش (که برادرزاده‌اش هم هست) به هند بازمی‌گردند تا مدتی را کنار خانواده بگذرانند، تنها لحظاتی که به آنها خوش می‌گذرد، زمانی است که در یک باشگاه گلف مشغول بازی و نویشدن مشروبات الکلی و حرف زدن به زبان انگلیسی با دیگر بچه‌هایی است که از اروپا و امریکا به هند آمده‌اند:

«عصر جشن تولد دوازده سالگی بلا را در باشگاه تالی گذراندند. آنجا استخری داشت که بلا رفت توش آبتنی کرد. یک مایو به طرز جادویی برای او پیدا شد. میزهایی بود مشرف به زمین گلف که دورشان غذا می‌خوردند و می‌نوشیدند. بچه‌های دیگری هم بودند که با آنها توی استخر و زمینِ بازی، بازی کرد و باهاش انگلیسی حرف زد. چند تا بچه هندی بودند که بیش‌ترشان مثل بلا از کشورهای دیگر برای سفر آمده بودند و چندتایی هم بچه‌ی اروپایی. بلا با آنها که حرف زد، سرحال شد.

پدرش با دوست‌هایش سر یکی از میزهای بیرون نشسته بودند؛ حرف می‌زدند و چای می‌نوشیدند و بعدش هم آبجو.

-بهت خوش می‌گذره؟

بلا سر تکان داد که بله.

-خوشحالم که امروز آمدیم اینجا.»

«گودی» روایت برتری فرهنگ و جامعه ایالات متحده بر تمامی رسومات جهانی به ویژه سنت‌های شرقی است؛ رویکردی که جومپا لاهیری تلاش کرده تا با تصویر کردن زشتی‌های جامعه سنتی هند و پررنگ کردن رفاه و استقلال مردم آمریکا از آنها، مخاطب را به سمت پذیرش آن سوق دهد. نمایش چهره‌ای خشن، غیرانسانی و جنایتکار از انقلابیونی که علیه رژیم استبدادی حاکم فعالیت می‌کنند و آمریکا را نماد گسترش ظلم و تبعیض در جهان می‌دانند، بخش مهمی از این رمان است؛ تا جایی که حتی مشخص می‌شود اودایان هم در قتل دلخراش یک مامور پلیس که در حال رساندن پسرش به مدرسه بوده، همراهی داشته و شاهد بریده شدن بدن او توسط چاقوی دسته‌دار بوده است.

لاهیری طبق انتظار، آمریکا را یک سرزمین رویایی به تصویر کشده که همه افراد در آن مهربان هستند و برخوردی احترام‌آمیز دارند. همه اماکن و شهرها، زیبا و دیدنی هستند؛ در حالی که هند (به عنوان نماد کشورهای شرقی که به دنبال انقلاب و استادگی در برابر غرب هستند)، کشوری عقب مانده است که به دلیل پایبندی به اصول سنتی و ملی خود، از جامعه جهانی دور مانده و دارای خرابی‌های فراوانی است.

«همنام»، «خاک غریب»، «مترجم دردها» و حالا «گودی»؛ چهار کتابی از جومپا لاهیری هستند که همگی یک ویژگی مشترک دارند و آن، اثبات برتری فرهنگ غربی بر فرهنگ شبه قاره هند است؛ فرهنگی که در آن، زنان شوهردار عاشق پسران جوان دیگر می‌شوند و دخترها هم بدون اینکه شوهری داشته باشند، مادر می‌شوند. قداست فرهنگ آمریکایی برای خانم نویسنده تا جایی است که به نظر می‌رسد باید نام او را نه جومپا لاهیری که همان «جامپا لیری» (بیان نام نویسنده با لهجه انگلیسی) نامید؛ چرا که او بیشتر از آنکه متعلق به ادبیات هندوستان باشد، خود را وامدار فرهنگ و زبان انگلیسی می‌داند؛ همان زبانی که او به آن زبان، رمان می‌نویسد؛ نه به زبان مادری خودش.

____

رجا

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *