۳. شهر رنگ و بوی دیگری گرفته است. گویی وارد یک دنیای دیگری شدهای. همه چیز تغییر کرده است. نوع زندگی مردم از یک اتفاق مهم حکایت میکند. همه آنهایی که سلام کردن را فراموش کرده بودند و به سرعت از کنار هم میگذشتند، تا از زندگی عقب نمانند، حالا زندگی عادی خود را فراموش کردهاند. سعی میکنند آرام و سلانه سلانه راه بروند. به جای سرعت و شتاب در چهرهشان آرامش و اندوه نشسته است. هر کسی نداند و این مردم را نشاسند، نمیفهمد این شور و حال و ماتم مردم برای چیست. چرا لبخند به لبان کسی نمینشیند؟ چرا هیچ کس اول شب به خانه خود نمیرود؟ چرا مردم با چشمان سرخ شده، و سینههای تبدارشان، فریادشان به آسمان بلند است؟ باید به آنها گفت: «محرم شده است».
ـ یا حسین
پرچمهای عزا در خانهای برپا شده است. همه ماتم زدهاند. همه سیاهپوش شدهاند.شاید کسانی که این مردم را نمیشناسند، نفهمند که این همه دسته، و مجالس سخنرانی و حسینیه برای کسی که سالها قبل، یعنی دقیقاً ۱۳۶۶ سال قبل کشته شده است، چه معنایی دارد و شیعه در این عزاداریها به دنبال چه چیزی میگردد؟و شاید درک نکند که «حسین همه چیز این مردم است».مدّاحی با صدای غم آلودش میخواند «تموم زندگیم مال حسینه».
۴. راستش را بخواهی، میان این همه ارادت و اخلاص، کم میآوری. طوری به سینهها ضربه میزنند که گویی قفسهی سینهشان در حال شکستن است. به شکلی زنجیر به شانههایشان فرود میآورند، که صدای این برخورد دلت را به لرزه در میآورد. فریادی از حنجرههای خستهشان بیرون میدهند که همهی صدایی که در نفس ذخیره کردهاند، تمام میشود:
ـ یا ابوالفضل
ندایی که نژاد و ملیّت، و حتّی دین نمیشناسد. یک مسیحی در صف نذری ایستاده است، تا حاجت برآورده نشدهاش را با نام او برآورده کند و با اعتقاد کامل میگوید: «من بارها از نام حضرت عباس(ع) حاجت گرفتهام».
و تو خجالت میکشی که او چقدر پیش حضرت عباس(ع) آبرو دارد و تو که خانهزادی، و ادعاهایت گوش عالم را کر میکند، چه آبرویی به هم زدهای؟
باید این آبروی از دست رفته را دوباره، به دست آورد.
۵. سلام بر حسین(ع)
این ذکری است که بین دلها پیوند برقرار کرده است. دستها با قلب آشنا میشود. باران گرمی روی گونهها نشسته است. تعارف کردن رسم هر روز مردم میشود. همهی کسانی که دیروز، در همه چیز از هم سبقت میگرفتند و اصلاً جلو زدن برای شان نوعی زرنگی و پیروزی به حساب میآمد، امروز «بفرما» میگویند. آب دست مردم تشنه میدهند. شربت تعارف میکنند و پشت سرش میگویند: «سلام بر حسین، یادت نره».
دستهها انتظار را تجربه میکنند. به احترام عزاداران حسینی میایستند و صدای خود را قطع میکنند تا صدای دستهی روبرو را که صدای خودشان هم است، در عمق جانشان نفوذ کند. من و تو ندارد. همه یک چیز میخواهند.در یک محلّه هر دستهای خود میداند که برای عرض تسلیت و ادب وارد خانههای دیگر اهل بیت(ع) شوند و سلام دهند.این کلاس درسی است که استادش حضرت حسین(ع) است. نوعی آموزش حضوری در میدان خودسازی است. هر کسی آرزو میکند، یک بهرهای به دیگران برساند. عطش تشنگی مردم را برطرف کند. لقمهای غذا به عاشقان حضرت برساند، کفشهای زائران حسین(ع) را جفت کند. قضا را با عطر صلوات خوشبو کند. یا حتّی بر تن رنجور عزاداران گلاب بپاشد. طبلی بکوبد، سنجی بزند و خلاصه هر کس خود را شاگرد مکتب حسین(ع) و خادم این درگاه میداند.
۶. « اگردین ندارید، پس آزاد مرد باشید»
این درس اول و آخر این مدرسه است. و تو فکر میکنی چرا در این مدرسه تنها یک نفر آزادگی را تجربه کرد و جماعت زیادی در صف کفر و شرک ماندند. باید دلیلش را در همان کربلا پیدا کرد:
ـ «شما شکمهایتان از حرام پر شده است و حرف حق در گوشتان فرو نمیرود».و میترسی که نکند تو هم از سفرههای دشمن استفاده کرده باشی و لقمههای آنها را چشیده باشی.چقدر دوست داری جای حرّ بن یزید ریاحی باشی و از زبان مولایت حسین(ع)، توبه کردن را بیاموزی. آغوش رحمت خداوند را تجربه کنی و مژدهی پذیرفته شدن را در نفسهای گرم مولایت با عمق وجود بچشی و این حرارت تو را تا مرز شهادت ببرد.
۷. اللهم لک الحمد حمدالشاکرین
با اشک چشمانت وضو میگیری و سر به سجده میگذاری و به خاطر نعمت وجود اهل بیت خدا را سپاس میگویی و روز دهم را با این طنین این جمله به پایان میرسانی که «من برای اصلاح دین، و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم».
این آغاز راهی برای تو و همه آنهایی است که ادعای حسینی بودن دارند. این گوی و این میدان، که در این میدان مولایت حضرت امام زمان(عج) هم همین وظیفه را بر عهده دارد و بانک صدایش در عالم پیچیده است که کیست مرا در احیای دین جدّم یاری کند؟ کیست که در قصاص قاتلان مادرم و انتقام خون مظلومان کربلا به من کمک کند؟
به امید آن روز. یا حق.
ـ یا حسین
پرچمهای عزا در خانهای برپا شده است. همه ماتم زدهاند. همه سیاهپوش شدهاند.شاید کسانی که این مردم را نمیشناسند، نفهمند که این همه دسته، و مجالس سخنرانی و حسینیه برای کسی که سالها قبل، یعنی دقیقاً ۱۳۶۶ سال قبل کشته شده است، چه معنایی دارد و شیعه در این عزاداریها به دنبال چه چیزی میگردد؟و شاید درک نکند که «حسین همه چیز این مردم است».مدّاحی با صدای غم آلودش میخواند «تموم زندگیم مال حسینه».
۴. راستش را بخواهی، میان این همه ارادت و اخلاص، کم میآوری. طوری به سینهها ضربه میزنند که گویی قفسهی سینهشان در حال شکستن است. به شکلی زنجیر به شانههایشان فرود میآورند، که صدای این برخورد دلت را به لرزه در میآورد. فریادی از حنجرههای خستهشان بیرون میدهند که همهی صدایی که در نفس ذخیره کردهاند، تمام میشود:
ـ یا ابوالفضل
ندایی که نژاد و ملیّت، و حتّی دین نمیشناسد. یک مسیحی در صف نذری ایستاده است، تا حاجت برآورده نشدهاش را با نام او برآورده کند و با اعتقاد کامل میگوید: «من بارها از نام حضرت عباس(ع) حاجت گرفتهام».
و تو خجالت میکشی که او چقدر پیش حضرت عباس(ع) آبرو دارد و تو که خانهزادی، و ادعاهایت گوش عالم را کر میکند، چه آبرویی به هم زدهای؟
باید این آبروی از دست رفته را دوباره، به دست آورد.
۵. سلام بر حسین(ع)
این ذکری است که بین دلها پیوند برقرار کرده است. دستها با قلب آشنا میشود. باران گرمی روی گونهها نشسته است. تعارف کردن رسم هر روز مردم میشود. همهی کسانی که دیروز، در همه چیز از هم سبقت میگرفتند و اصلاً جلو زدن برای شان نوعی زرنگی و پیروزی به حساب میآمد، امروز «بفرما» میگویند. آب دست مردم تشنه میدهند. شربت تعارف میکنند و پشت سرش میگویند: «سلام بر حسین، یادت نره».
دستهها انتظار را تجربه میکنند. به احترام عزاداران حسینی میایستند و صدای خود را قطع میکنند تا صدای دستهی روبرو را که صدای خودشان هم است، در عمق جانشان نفوذ کند. من و تو ندارد. همه یک چیز میخواهند.در یک محلّه هر دستهای خود میداند که برای عرض تسلیت و ادب وارد خانههای دیگر اهل بیت(ع) شوند و سلام دهند.این کلاس درسی است که استادش حضرت حسین(ع) است. نوعی آموزش حضوری در میدان خودسازی است. هر کسی آرزو میکند، یک بهرهای به دیگران برساند. عطش تشنگی مردم را برطرف کند. لقمهای غذا به عاشقان حضرت برساند، کفشهای زائران حسین(ع) را جفت کند. قضا را با عطر صلوات خوشبو کند. یا حتّی بر تن رنجور عزاداران گلاب بپاشد. طبلی بکوبد، سنجی بزند و خلاصه هر کس خود را شاگرد مکتب حسین(ع) و خادم این درگاه میداند.
۶. « اگردین ندارید، پس آزاد مرد باشید»
این درس اول و آخر این مدرسه است. و تو فکر میکنی چرا در این مدرسه تنها یک نفر آزادگی را تجربه کرد و جماعت زیادی در صف کفر و شرک ماندند. باید دلیلش را در همان کربلا پیدا کرد:
ـ «شما شکمهایتان از حرام پر شده است و حرف حق در گوشتان فرو نمیرود».و میترسی که نکند تو هم از سفرههای دشمن استفاده کرده باشی و لقمههای آنها را چشیده باشی.چقدر دوست داری جای حرّ بن یزید ریاحی باشی و از زبان مولایت حسین(ع)، توبه کردن را بیاموزی. آغوش رحمت خداوند را تجربه کنی و مژدهی پذیرفته شدن را در نفسهای گرم مولایت با عمق وجود بچشی و این حرارت تو را تا مرز شهادت ببرد.
۷. اللهم لک الحمد حمدالشاکرین
با اشک چشمانت وضو میگیری و سر به سجده میگذاری و به خاطر نعمت وجود اهل بیت خدا را سپاس میگویی و روز دهم را با این طنین این جمله به پایان میرسانی که «من برای اصلاح دین، و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم».
این آغاز راهی برای تو و همه آنهایی است که ادعای حسینی بودن دارند. این گوی و این میدان، که در این میدان مولایت حضرت امام زمان(عج) هم همین وظیفه را بر عهده دارد و بانک صدایش در عالم پیچیده است که کیست مرا در احیای دین جدّم یاری کند؟ کیست که در قصاص قاتلان مادرم و انتقام خون مظلومان کربلا به من کمک کند؟
به امید آن روز. یا حق.
ماهنامه موعود شماره ۷۲