نور امام


سیدحسین نجیب محمد / مترجم: ابوذر یاسری

یکی از مهم‌ترین دلایل بعثت انبیا و فرو فرستادن کتاب همراه آنان، بیرون آوردن انسان‌ها از ظلمات به سوی نور است. خداوند متعال در این باره فرموده است:
الر کتابٌ أنزلنٰه إلیک لتخرج النّاس من الظّلمات إلی‌النّور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید.۱
الف، لام، را، کتابی است که آن را به سوی تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون آوری؛ به سوی راه آن شکست ناپذیر ستوده.
و لقد أرسلنا موسی بآیٰتنا أن أخرج قومک من الظّلمات إلی النّور و ذکّرهم بأیّیم اللّه ‌إنّ فی ذلک لآیاتٍ لکلّ صبّارٍ شکورٍ.۲
و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم] که قوم خود را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون آور، و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن، که قطعاً در این ‍[یادآوری]، برای هر شکیبای سپاس‌گزاری عبرت‌هاست.
پس اگر هدف فرستادگان و کتاب‌های آسمانی، رساندن بشر به نور است، جای دارد که بپرسیم: آن نور چیست؟ چگونه می‌توان به آن رسید، و آثار و فواید آن، چه می‌باشد؟

معنای نور

از آن جا که اولاً نور، جزء آن دسته از حقایق غیبی پوشیده از ما نیست، و ثانیاً تمام آن‌چه درباره تعریف آن ذکر شده، از باب شرح لغوی و پرده برداشتن از بعضی فواید آن است، ما از بیان اقوال مختلف در این باره صرف نظر کرده، تنها به تعریف مشهور اکتفا می‌کنیم که « الظاهر فی نفسه و المظهر لغیره؛ نور چیزی است که خودش [بی‌واسطه] نمایان و پیدا بوده و نمایان کننده غیر خود نیز می‌باشد.» به عنوان مثال، خورشید نور است، زیرا به خودی خود نمایان بوده و به واسطه پرتوها و اشعه‌هایش نمایان کننده اشیای دیگر نیز هست. انسان نیازمند نور خورشید است تا اطراف خود را ببیند در غیر این صورت، حتی اگر اجسامی حجیم و بزرگ نیز در کنار او قرار داشته باشد، آن‌ها را به دلیل فقدان نور نخواهد دید. نکته دیگر قابل توجه در این مجال آن که حقیقت نور، واحد است و هیچ تکثری در آن وجود ندارد.۳
مقابل نور، ظلمت است که به تعداد منشأهای آن، متکثر و متعدد است، همچون: ظلمت کفر، جهل، گمراهی و معصیت.

گونه‌های نو
ر
نور به دو گونه تقسیم می‌شود:
گونه اول، نور حسی: آن نوری است که با چشم سر دیده می‌شود، مانند نور خورشید و ماه. خداوند متعال فرموده است:
هوالّذی جعل الشّمس ضیاءً و القمر نوراً.۴
اوست کسی که خورشید را روشنایی بخشید و ماه را تابان کرد.
از ویژگی‌های نور، آن که زیباترین، لطیف‌ترین، و وسیع‌ترین چیزهاست. به وسیله آن می‌توان هفت بار دور زمین را در یک چشم‌ بر هم زدن (کمتر از ثانیه) پیمود، و به همین دلیل است که مسافت بین ستاره‌ها و سیاره‌ها با سرعت نور سنجیده می‌شود. همچنین نور، اساس زنده بودن موجودات زنده و منشأ بسیاری از انواع توانایی‌ها و حرکت‌ها است.۵

گونه دوم، نور معنوی: آن نوری است که با چشم بصیرت ادراک می‌شود، و به این دلیل درباره آن، لفظ نور به کار رفته است که در تأثیر و فایده، با نور مادی، مشترک است. همان‌طور که نور مادی روشنایی می‌بخشد، نور معنوی نیز راه کمال، سعادت و راه مستقیم را روشن می‌نماید. این نور خود دارای دو گونه است:

۱. نور معنوی در دنیا؛ مانند نور علم و ایمان. خداوند متعال فرموده است:
یا أیّها الّذین ءآمنوا اتّقوا الله و ءآمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نوراً تمشون به و یغفر لکم و الله غفورٌ رحیمٌ.۶
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند و برای شما نوری قرار دهد که به [برکت] آن راه سپرید و بر شما ببخشاید، و خدا آمرزنده مهربان است.
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: «[‍‍‌دارا شدن] علم، [‍‍‌منوط] به آموختن نیست همانا آن ـ صرفاً ـ نوری است که در قلب هر که خدای تبارک و تعالی بخواهد او را هدایت فرماید، قرار می‌گیرد.»7

۲. نور معنوی در آخرت؛ خداوند متعال فرموده است:
نورهم یسعی بین أیدیهم و بأیمٰنهم یقولون ربّنا أتمم لنا نورنا و اغفرلنا إنّک علی کلّ شیءٍ قدیرٌ.۸
نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راست‌شان روان است. می‌گویند: «پروردگارا، نور ما را برای ما کامل گردان و بر ما ببخشای، که تو بر هر چیز توانایی».
و می فرماید:
و أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع الکتاب و جیء بالنبیّین و الشّهداء و قضی بینم بالحقّ و هم لا یظلمون.۹
و زمین به نور پروردگارش روشن گردد، و کارنامه [‍‍‌اعمال در میان] نهاده شود، و پیامبران و شاهدان را بیاورند، و میانشان به حق داوری گردد، و مورد ستم قرار نگیرند.
به عبارت دیگر زمین در آن روز ـ حساب ـ به واسطه وجود انبیا، اولیا و مؤمنان، روشن می‌شود. ۱۰

درجات نور

درجات نور بر حسب عواملی، مانند تفاوت در وسعت انتشار یا محدودیت، تفاوت در اسباب و آثار، و شدت یا ضعف آن با یکدیگر متفاوت است. چنانچه نور خالی از ظلمت باشد، میزان انتشار و تأثیر آن بسیار شدت می‌یابد. و در آن حالت نورانیت مطلق می‌شود. به عنوان مثال، روشنایی لامپ هزار وات با لامپ صدوات تفاوت می‌کند. اولی دارای نوری کامل و قوی است در حالی که دومی نوری ضعیف و آمیخته با تاریکی دارد. پس نور شدید، خالی از ظلمت است.
به همین ترتیب، درجات مشاهده و شناخت نزد انسان‌ها، به نسبت اختلاف درجات نور نزد آن‌ها متفاوت است. انسانی که به درجات عالی علم راه نیافته، و جهلش بیش از علمش می‌باشد، با انسان عالمی‌که هیچ جهلی در او نیست، متفاوت است. شخص اول نیازمند دومی است اما شخص دوم به هیچ‌کس نیازی ندارد. خداوند متعال فرموده است:
أو من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارجٍ منها کذلک زیّن للکافرین ما کانوا یعملون.۱۱
آیا کسی که مرده [دل] بود و زنده‌اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟ این گونه برای کافران آنچه انجام می‌دادند زینت داده شده است.
به عنوان مثال، برای این موضوع می‌توان اتاقی را در نظر گرفت که درون آن سه لامپ، یکی به توان یک وات، دومی صد وات و سومی هزار وات، روشن است. نور لامپ اول مخلوط با ظلمت است و به همین دلیل، برای روشن نمودن همه اتاق به تنهایی کافی نیست، در حالی که لامپ سوم تماماً نور است و ظلمت ندارد و برای روشن نمودن اتاق با وجود آن احتیاجی به لامپ دیگر نیست.۱۲
 بنابر آنچه گفته شد، اکنون می‌توانیم مصادیق نور و درجات متفاوت آن را درک کنیم.

انوار هستی

۱. خداوند متعال: خداوند متعال، خود را در کتاب خویش به عنوان نور معرفی نموده و فرموده است:
الله نور السّموٰات و الأرض مثل نوره کمشکوٰهٍ فیها مصباحٌ المصباح فی زجاجهٍ الزّجاجه کأنّها کوکبٌ درّیٌّّ یوقد من شجرهٍ مبٰرکهٍ زیتونهٍ لا شرقیـهٍ و لا غربیّهٍ یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علی نورٍ یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للنّاس و الله بکلّ شیءٍ علیمٌ.۱۳
خدا، نور آسمان‌ها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی، و آن چراغ در شیشه‌ای است. آن شیشه، گویی اختری درخشان است که از درخت خجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته می‌شود. نزدیک است که روغنش ـ هر چندان بدان آتشی نرسیده باشد ـ روشنی بخشد. روشنی بر روی روشنی است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند، و این مثل‌ها را خدا برای مردم می‌زند، و خدا به هر چیزی داناست.
چنین لفظ نور در موارد  دیگری از کلمات معصومین(ع)، به عنوان نامی از نام‌های نیکوی خداوند ذکر شده است، از جلمه توسط حضرت امام علی(ع) در «دعای کمیل» این عبارت آمده است: «یا نور یا قدّوس؛ ای روشنایی و ای بسیار تقدیس شده»، در «دعای نور» از حضرت فاطمه زهرا(س): «بسم الله النور؛ به نام خداوندی که نور است». و در «دعای جوشن کبیر»: «یا نور النّور یا منوّر النّور یا خالق النور…؛ ای روشنایی نور، ای روشنایی بخش نور، ای آفریننده نور…» پوشیده نیست که اطلاق عنوان نور بر خدای متعال، به معنای نور حسی نیست، زیرا او:
لیس کمثله شیءٌ و هو السمیع البصیر.۱۴
چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا.
نور حسی از مقوله اجسام، اعراض و مخلوقات است همان‌طور که خداوند تعالی می‌فرماید:
و جعل الظّلمات و النّور. ۱۵
و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد.
در حالی که خداوند از این اوصاف منزه است. مقصود از نور درباره خداوند آن است که او به خودی خود نمایان، و نمایان کننده غیرخود است. امام حسین(ع) در «دعای عرفه» می‌فرماید: «آیا موجودی غیر از تو ظهور و پیدایی دارد که تو نداشته باشی، تا آن که او نمایان‌گر تو باشد. تو چه وقت پنهان بوده‌ای که نیازمند دلیلی برای نمایاندنت باشی؟ [یعنی هیچ‌گاه چنین نبوده است].»
از نگاه استاد شهید مطهری، «وقتی که لفظ نور را به معنی حقیقت آشکار و آشکارکننده بشناسیم، و برای آشکار بودن آن حدّی قائل نشویم ـ این که آشکار بودن آن مربوط به چشم، قلب، و یا عقل می‌باشد ـ همچنین کیفیت آشکاری آن را مشخص نکنیم، صحیح خواهد بود که خداوند را مصداق این معنی قرار دهیم، یعنی حقیقت آشکاری که خود بر ذاتش دلالت دارد.»16

۲. رسول خدا، حضرت محمد(ص): خداوند متعال از رسول خود، با وصف «چراغ درخشان» در قرآن یاد نموده است:
و داعیاً إلی الله بإذنه و سراجاً منیراً.
دعوت کننده به سوی خدا، به فرمان او، و چراغی تابناک. ۱۷
پس آن حضرت(ص) چراغ تابناک و خود، گواه بر خویش است، که به وسیله گفتار، تعالیم، راهنمایی‌ها و رفتارش تاریکی‌ها را محو و نور و روشنایی را در میان انسان‌ها منتشر می‌سازد.
همچنان که نور خورشید لازمه محو تاریکی و تداوم حیات در کائنات می‌باشد، رسول خدا(ص) نیز فروغ زندگانی بشریت است، چه آن‌که اگر آن حضرت(ع) نمی‌بود، خداوند هستی را نمی‌آفرید و روشنایی ماه و خورشید وجود نداشت. پس باید گفت، وجود آن حضرت، به اذن خدای متعال، نور مادی و معنوی وجود است.
در روایات شریف آمده است که نخستین مخلوقی که خداوند، آفرید پیامبر اکرم، حضرت محمّد(ص) بود، و آن حضرت(ص) خود فرموده است: «نخستین چیزی که خدا آفرید، نور من بود.»18
جابرابن عبدالله می‌گوید: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: اولین چیزی که خداوند آفرید، چه بود؟ حضرت(ص) فرمودند: «نور پیامبر تو. خداوند [ابتدا] آن را، و سپس همه خیرات را از آن آفرید.»19و آن حضرت، آورنده کتاب و دین نورانی است که بعداً درباره آن سخن خواهیم گفت.

۳. قرآن کریم: خداوند متعال فرموده است:
فأمنوا بالله و رسوله و النّور الذّی أنزلنا.۲۰
پس به خدا و پیامبر او و آن نوری که ما فرو فرستادیم، ایمان آوردید.
و فرموده  است:
یا أیّها النّاس قد جاءکم برهٰنٌ من ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً مبیناً.۲۱
ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‌ایم.
و آن کتابی روشن و روشن‌کننده، نور و هدایت، و آشکار و آشکار کننده است.
 رسول خدا(ص) فرمودند: «همانا این قرآن، ریسمان خدا و نور مبین است».22
پس هر قدر انسان قلب خود را به روی قرآن بگشاید، آن را قرائت نماید و مورد تدبیر قرار دهد، آن نور به قلب او نیز تابیده می‌‌شود. از امام علی(ع) روایت شده که فرمود: «قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتارهاست، و در آن تفقه نمایید که بهار قلب‌هاست، و از آن شفا بجویید که شفای سینه‌هاست، و آن را به نیکویی تلاوت کنید که نیکوترین قصه‌هاست.»23
روایت شده است که گروهی از اصحاب رسول‌خدا(ص) در شب به تلاوت قرآن مشغول بودند، در حالی که نوری از آنان ساطع بود. امام علی(ع) فرمودند:
«آیا شما را خبر ندهم درباره آنچه از رسول خدا شنیدم؟ همانا رسول خدا(ص) روزی سپاهی را به مصاف قومی از سرسخت‌ترین کفار روانه ساختند، اما خبرشان به تأخیر افتاد و قلب آن حضرت نگران بود، پس فرمود: ای کاش، کسی بیاید که خبری از ایشان داشته باشد و ما را از اوضاعشان آگاه نماید. در همان حال خبر رسان آمد و خبر آورد که آنان بر دشمنانشان پیروز شده، [خطر] شان را دفع نموده، ایشان را کشته، زخمی و اسیر ساخته، اموال‌شان را به غنیمت گرفته، و زنان و فرزندانشان را به اسارت درآورده‌اند.
وقتی که آن قوم نزدیک مدینه رسیدند، رسول خدا همراه با اصحاب به استقبال‌شان رفتند. رهبر آنان «زیدبن حارثه» بود که پیامبر خدا(ص) وی را به فرماندهی آنان منصوب فرموده بود. هنگامی‌که زید رسول خدا را دید، از شتر پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و پایشان را بوسید، سپس دست و پایشان را بوسید، پس رسول خدا او را در آغوش گرفتند و سرش را بوسیدند. آن گاه «عبدالله بن رواخه» به سوی پیامبر(ص) آمد و دست و پای حضرت را بوسید و رسول خدا وی را به سینه چسبانیدند. بعد از او «قیس بن عاصم منقری» آمد و دست و پای حضرت را بوسید و رسول خدا(ص) نیز وی را در آغوش گرفتند. سپس دیگر افراد سپاه فرود آمدند و به درود و صلوات بر آن حضرت(ص) پرداختند، و رسول خد(ص) برای آنان طلب خیر نمود، آن گاه به ایشان فرمود: مرا از حال و وضعیت‌تان در برابر دشمن مطلع نمایید؛ در حالی که همراه آنان تعدادی از اسرای آن قوم، فرزندان، همسران مقدار زیادی از اموالشان ـ از طلا و نقره ـ بودند. پس گفتند: اگر ماجرای ما را بدانید، سخت شگفت‌زده بسیار خواهید شد.
رسول خدا(ص) فرمودند: من آن را نمی‌دانستم تا این که اکنون جبرئیل مرا از آن مطلع نمود، و من چیزی از کتاب خدا و دینش را نمی‌دانم تا آن‌که پروردگارم مرا از آن آگاه نماید، همان‌طور که فرمود:
و کذلک أوحینا إلیک روحاً من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان و لکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا و إنّک لتهدی إلی صراطٍ مستقیمٍ.۲۴
و همین گونه، روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم. تو نمی‌دانستی کتاب چیست و نه ایمان [کدام است؟] ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می‌نماییم، و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می‌کنی.
ولی این برادرانتان آن را بازگو نمودند تا شما را تصدیق کنم و جبرئیل مرا از راستی‌تان خبر داد.
پس آنان گفتند: ای رسول خدا! هنگامی‌که ما نزدیک شدیم، خبرچینی را فرستادیم تا برای ما از تعداد و وضعیت دشمن خبر بیاورد. پس بازگشت و خبر داد که آنان هزار مرداند و ما دو هزار مرد بودیم؛ در حالی که آن قوم از شهرشان با هزار مرد خارج شده و سه هزار تن را در آن باقی گذارده بودند تا ما گمان کنیم که آنان ـ جملگی ـ
همان هزار مرداند. همچنین فرستاده ما خبر آورد که آنان در بین خودشان می‌گفتند: ما هزار نفریم و آنان [یعنی ما] دو هزار نفر، و هماوردشان نیستیم، پس چاره‌ای نداریم جز آن که در شهر بمانیم تا آن که سینه‌شان از مقابله با ما تنگ شود و دست از ما بردارند و بروند.
پس ما جرئت یافتیم و به سویشان حمله بردیم. آن‌ها به درون شهر رفتند و درب آن را به روی ما بستند. ما در اردوگاهشان سکنا گزیدیم. همین که شب فرا رسید و نیمی از آن سپری شد، در شهر را گشودند، در حالی که ما در خواب بودیم و جز چهار نفر در میان ما کسی بیدار نبود: « زید بن حارثه»، «عبدالله بن رواحه»، « قتاده بن نعمان» و «قیس بن عاصم»؛ که هر یک در زوایه‌ای از اطراف لشکر به اقامه نماز و تلاوت قرآن مشغول بودند.
پس دشمن در شب تاریک خارج شد و توسط تیرهایشان ما را هدف قرار داد. آن‌جا شهر آنان بود و به راه‌ها و گریزگاه‌هایش آشنا بودند ولی ما ناآگاه بودیم. پس با خود گفتیم: بر ما چیره شدند و ما را گرفتند، در این شب تاریک، تیر و کمانی نمی‌توانیم بیابیم چون آن را نمی‌بینیم.
در همان حال، نوری را دیدیم همچون آتش برافروخته که از دهان قیس بن عاصم خارج می‌شد، و نوری همچون زهره و مشتری که از دهان قتاده بن نعمان خارج می‌شد، و نوری همچون پرتو ماه در شب ظلمانی، و نوری تابناک‌تر از خورشید درخشان که از دهان زیدبن حارثه ساطع بود. ناگاه آن انوار رزمگاه ما را روشن نمود، چنان که از میانه روز هم روشن‌تر شد در حالی که دشمنانمان در ظلمت و تاریکی سختی بودند. پس ما آن‌ها را می‌دیدیم‌، ولی آن‌ها ما را نمی‌دیدند، پس فرمانده‌مان ـ زید بن حارثه ـ ما را مشرف بر آنان ساخت در حالی که آنان مانند کورها ما را نمی‌دیدند، پس به رویشان شمشیر کشیدیم و آن‌ها را کشته، زخمی و اسیر ساختیم. ای رسول خدا، ما چیزی شگفت‌آورتر از نورهایی که از دهان این گروه [خارج شد] و ظلمت را بر دشمنانمان غالب نمود تا برایشان چیره شدیم. ندیده‌ایم!۲۵
علامه سید محمدحسین طهرانی(ره) بیان می‌کند که گروهی از مؤمنان به وسیله نور معنوی قرآن، آن را می‌خواندند، با آن که بیشتر این افراد اساساً درس نخوانده بودند و قرائت قرآن، فقط از طریق برکات اهل بیت(ع)، و در اثر انجام اعمال صالح به آنان افاضه شده بود۲۶
عارف بالله، آیت الله العظمی‌بهجت ـ حفظه‌الله تعالی ـ
می‌گوید: «در ایام نوجوانی ما مرد نابینایی بود که فقط قرآن را باز می‌کرد و هر آیه‌ای را می‌خواست، انگشتش را بر روی آن می‌گذاشت.»27

۴. اسلام و ایمان: خداوند متعال فرموده است:
یریدون أن یطفؤوا نورالله بأفواههم و یأبی الله أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون.۲۸
می‌خواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمی‌گذارد تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.
[که در این آیه شریفه، از دین اسلام و ایمان به خدا با عنوان نور یاد شده است.]

۵. اهل بیت(ع): اهل بیت پیامبر(ص)، پس از رسول گرامی(ص) انواری هستند که خداوند اولاً آن حضرات را در عالم انوار آفرید، سپس ایشان را به عالم دنیا تنزل داد، و ایشان را به وسیله نور خود برگزید تا جایگاه‌های نور در زمین او و نور بندگانش باشند. پس کلماتشان نور است، زمین به واسطه نور آنان روشن شود، و مؤمنان به واسطه ایشان کسب روشنایی می‌کنند.۲۹
برای درک این حقیقت، باید نصوص معصومین(ع) را درباره نورانیت ایشان مشاهده نمود.

آفرینش اهل‌بیت(ع) در عالم نو
ر
«انس بن مالک» از «معاذبن جبل» روایت می‌کند که رسول خدا(ص) فرمودند: «همانا خداوند، من، علی، فاطمه، حسن و حسین را هفت هزار سال قبل از خلقت دنیا آفرید.»
عرض کردم: پس شما کجا بودید؟ فرمودند: «مقابل عرش. خداوند را تسبیح و تحمید، و تقدیس و تمجید می‌نمودیم.»
عرض کردم: در چه تمثیلی؟ فرمودند: [به صورت] اشباح نور. تا آن‌که خداوند عزوجل اراده فرمود که صورت‌های ما را بیافریند، و ما را عمودی از نور گردانید و سپس ما را در صلب آدم قرار داد. آن گاه ما را از صلب‌های پدران، و رحم‌های مادران خارج نمود، به گونه‌ای که هیچ نجاست شرک یا کفر ما را نیالود. قومی را به واسطه ما اهل سعادت و قومی را اهل شقاوت می‌گرداند تا هنگامی‌که ما را به صلب «عبدالمطلب» رسانید، آن نور را به دو نیم تقسیم نمود؛ نیمی از آن را در عبدالله و نیم دیگر را در ابوطالب قرار داد. آن گاه نیمی را که از آن من بود، به «آمنه» و نیم دیگر را به «فاطمه بنت اسد» منتقل کرد. آمنه مرا و فاطمه علی را به دنیا آورد. سپس خداوند عز و جل آن عمود را به من بازگرداند و فاطمه از [صلب] من متولد شد. بعد از آن عمود را به علی بازگرداند و حسن و حسین متولد شدند ـ یعنی جمعاً از دو نیمه ـ آنچه از نور علی بود، به فرزندان حسن، و آن چه از نور من بود به فرزندان حسین، منتقل شد. و آن نور به امامان از فرزندان او تا روز قیامت [یکی پس از دیگری] انتقال می‌یابد.»30
همچنین انس از آن حضرت(ص) نقل کرده است که فرمودند:
«همانا خداوند مرا آفرید و علی، فاطمه، حسن و حسین را آفرید، قبل از آن که آدم(ع) را بیافریند، آن هنگام که نه آسمانی برافراشته و نه زمینی گسترش یافته، نه تاریکی و نه نوری، نه خورشید و نه ماه، و نه بهشت و نه آتشی، (هیچ یک) وجود نداشت.»
عباس عرضه داشت: خداوند چگونه خلقت شما را آغاز نمود، ای رسول خدا؟
فرمودند: «ای عمو، هنگامی‌که خداوند اراده نمود که ما را بیافریند، به کلمه‌ای تکلم فرمود و از آن نوری را آفرید، بعد از آن به کلمه دیگری تکلم نمود و از آن روحی را آفرید. سپس آن نور را با روح در هم آمیخت، پس مرا آفرید و علی، فاطمه، حسن و حسین را آفرید. ما او تسبیح می‌کردیم، هنگامیکه تسبیحی نبود، و تقدیس می‌کردیم، هنگامی‌که تقدیسی نبود. وقتی خداوند متعال اراده فرمود که مخلوقات خود را بیافریند، از نور من برگرفت و از آن عرش را آفرید، و عرش از نور من است و نور من از نور خدا، و نور من برتر از عرش است. سپس از نور برادرم ـ علی ـ برگرفت و ملائکه را از آن آفرید، و ملائکه از نور علی هستند، و نور علی از نور خداست و علی برتر از ملائکه است. سپس از نور دخترم ـ فاطمه ـ برگرفت و آسمان‌ها و زمین را از آن آفرید، و آسمان‌ها و زمین از نور دخترم ـ فاطمه ـ، و نور دخترم ـ فاطمه ـ از نور خداست، و دخترم ـ فاطمه ـ از آسمان‌ها و زمین برتر است. سپس از نور فرزندم ـ حسن ـ برگرفت و خورشید و ماه را از آن آفرید، و خورشید و ماه از نور فرزندم ـ حسن ـ، و نور فرزندم ـ حسن ـ
از نور خداست و حسن برتر از خورشید و ماه است. سپس از نور فرزندم ـ حسین ـ برگرفت و از آن بهشت و حورالعین را آفرید، و بهشت و حورالعین از نور فرزندم ـ حسین ـ، و نور فرزندم
ـ حسین ـ از نور خداست، و فرزندم ـ حسین ـ برتر از بهشت و حورالعین است.»31
امام صادق(ع) فرمود: «همانا خداوند متعال چهارده نور را آفرید، چهارده هزار سال قبل از آن که مخلوقات را بیافریند، و آن (انوار) روح‌های ما (اهل بیت) است.»
از آن حضرت(ع) سؤال شد: یابن رسول‌الله، آن چهارده نور چیست؟
فرمودند: «محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان از فرزندان حسین؛ آخرین ایشان قائم ماست که بعد از غیبت قیام می‌نماید، دجّال را می‌کشد و زمین را از هر گونه جور و ظلم پاک می‌گرداند.»32

پی‌نوشت‌ها:

۱. سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۱.
۲. همان، آیه ۵.
۳. زیرا نور از واحد، در واحد، و برای هدف واحد بوده در حالی که تکثر، موضوعی فرضی و اعتباری ـ غیر حقیقی ـ است و حول استکمال دائمی مطلق دور می‌زند. البته خود این حقیقت نور ـ دارای مراتب فراوانی از شدت و ضعف، جوهری و عرضی، و کمال و نقضی می‌باشد. مواهب الرحمان، ج ۴، ص ۲۹۴.
۴. سوره یونس (۱۰)، آیه ۵.
۵. الأمثال، ج ۱۱، ص ۹۰؛ احمد موعود الانجیل، ص ۱۰۶.
۶. سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۸.
۷. میزان الحکمه، ماده «النور».
۸. سوره تحریم (۶۶)، آیه ۸.
۹. سوره زمر (۳۹)، آیه ۶۹.
۱۰. مواهب الرحمان، ج ۱۱، ص ۱۳۶.
۱۱. سوره انعام(۶)، آیه ۱۲۲.
۱۲. طهرانی، سید محمد حسین، ولایه الفقیه، ج ۲، ص ۱۵۷.
۱۳. سوره نور (۲۴)، آیه ۳۵.
۱۴. سوره شوری (۴۲)، آیه ۱۱.
۱۵. مطهری، تفسیر سوره نور، ص ۷۶.
۱۶. سوره احزاب (۳۳)، آیه ۴۶.
۱۷. سوره انعام(۶)، آیه ۱.
۱۸. مواهب الرحمان، ج ۱۱، ص ۱۳۸.
۱۹. علوی، الانوار القدسیه، ص ۳۶.
۲۰. سوره تغابن (۶۴)، آیه ۸.
۲۱. سوره نساء (۴)، آیه ۱۷۴.
۲۲. میزان الحکمه، ماده «النور»
۲۳. نهج‌البلاغه، خطبه ۱۱۰.
۲۴. سوره شوری (۴۲)، آیه ۵۲.
۲۵. طهرانی، سید محمد حسین، همان، ج ۱، ص ۱۷۶.
۲۶. همان، ص ۱۷۴.
۲۷. همان، ص ۱۶۹.
۲۸. سوره توبه (۹)، آیه ۳۲.
۲۹. برگرفته از «زیارت جامعه کبیره».
۳۰. الانوار اقدسیه، ص ۳۱.
۳۱. همان، ص ۲۶.


ماهنامه موعود شماره ۷۲

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *