اعترافات پخش شده اگرچه برای عموم مردم تازگی داشت و شنیدنی به نظر میرسید امّا، برای کسانی که طیّ سالهای متوالی، «انجام مطالعات فرهنگی و شناسایی نقش جریان روشنفکری در مناسبات مردم ایران» را در وظیفه خود آورده بودند نه تنها تازگی نداشت بلکه داغ دلشان را هم تازه میکرد.
طیّ بیش از بیست سال، جمعی از محققان و پژوهشگران حوزه فرهنگ و تفکر، حاصل مطالعات و تحلیلهای جدی خود را درباره «استکبار، عملکرد غرب و نقش جریانات روشنفکری سکولار در ایران» به صورت مستند و مستدل از طریق مطبوعات و کتب فراروی مردم و دستاندرکاران و مسئولان امور فرهنگی کشور قرار دادند لیکن، علیرغم حجم و گستره اطلاعات و تحلیلهای ارائه شده، رنج و نگرانی و قلم این گروه به جایی رفت و طرح و برنامه سازمانها و دستگاههای فرهنگی رسمیبه جایی دیگر.
این اعترافات تنها گوشه کوچکی از یک وجه تلاش غرب برای هجمه فرهنگی به ایران را نمودار میساخت. اگر سایر وجوه کشف و بیان شود بخش عمدهای از برنامههای جاری و ساری در حوزه فعالیت رسانهها، تعلیم و تربیت، دانشگاه، برنامهریزی اجتماعی و … متوقف و یا مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرد.
مطالعات و تحقیقات نشان میدهد که: از نیمه اوّْل دهه شصت، جریان روشنفکری سکولار و تابعان نابخرد آنان با جدیت تمام تلاش خود را مصروف اجرای برنامههای زیر کردهاند:
۱. حفظ و تقویت نظام آموزشی سکولار و سرفصلهای درسی دانشگاهها،
۲. شناسایی و تربیت دانشجویان مستعد مبتنی بر خطّ مشی سکولاریستی و اخلاق لیبرالیستی،
۳. انتشار آثار قلمیبا همان خطمشی سابقالذّکر در حوزههای ادبیات، فلسفه، علوم اجتماعی، سیاست و هنر،
۴. ایجاد و تقویت سازمانهای فعال غیر دولتی (NGO) در موضوعات مختلف،
۵. نفوذ در دستگاههای دولتی و کاشتن عوامل منتسب به خود در پستهای حساس،
۶.اخذ پروژههای مختلف پژوهشی از سازمانها و نهادها و ارائه رسایل و کتب مبتنی بر دریافتهای ویژه خود،
۷. منفعل ساختن برخی مدیران و مسئولان در برابر پروژهها، برنامهها و طرحهای ویژه مبتنی بر خاستگاه سکولاریستی و لیبرالیستی،
۸. حضور جدی، با چراغ خاموش، در نقاط حساس و مؤثر سازمانهای فرهنگی، رسانهها، مراکز آموزش عالی و …،
۹. تضعیف جریانات، نهادها و اشخاص حقیقی و حقوقی اصولگرا به طرق مختلف،
۱۰. ناکارآمد نشان دادن آموزهها و دستورات دینی اسلام برای ایجاد سازمان اجتماعی، محقق ساختن عدالت، انجام اصلاحات اجتماعی و …،
۱۱. ایجاد ستون پنجم (خط نفاق، جاسوسی، خبرچینی) به نفع آمریکا و انگلیس،
۱۲. ایجاد فرقهها و دستههای زیرزمینی و جذب جوانان مستعد،
۱۴. شکار نخبگان جوان، مهیا ساختن آنها برای مهاجرت و ایجاد پل ارتباطی مناسب برای خروج آنها از کشور
۱۵. ساخت و پرداخت محصولات و آثار به ظاهر هنری، سینمایی، موسیقایی و … برای تقویت جریانات دلخواه و مقابله با جریانهای اصولگرای مذهبی،
۱۶. تخریب شخصیت اجتماعی، علمی و اخلاقی مردان و زنان مؤثر، مؤمن و کارآمد در حوزههای مختلف،
۱۷….
عوامل مختلفی دست در گردن هم در محقق شدن هر یک از بخش و برنامههای سابقالذکر مؤثر بوده و هست.
مراجعه ساده هر یک از مشاوران مردان صاحب نام و جاه، به حجم کثیر آثار مستند محققان و بررسی آثار منتشر شده آنها میتوانست ضمن مصونیت بخشی، از بروز ضایعات جبرانناپذیر در حوزه فرهنگ و مناسبات و معاملات ایران اسلامی جلوگیری نماید.
بیگمان عوامل مختلفی دست در گردن هم در محقق شدن هر یک از برنامههای سابقالذکر و مطلوب غرب موثر بوده و هست، از جمله:
الف) سرمایههای مادی و حمایتهای معنوی غرب استکباری از جریان روشنفکری سکولار،
ب) عوامل تربیت شده و مأمور در سطوح مختلف اجتماعی،
ج) پسمانده آموزههای ماسونی و روشنفکری در ذهن و زبان دانشآموختگان علوم جدید و در میان کتب و منشورات رسمی و غیر رسمی آموزشی،
د) غفلت از نقد بنیادین ساختار نظام و سازمانهای آموزشی، اجتماعی، فرهنگی و ایجاد تحول اساسی در آنها،
هـ) غفلت از ضرورت تدوین استراتژی فرهنگی با چاشنی ندانم کاری و سهلانگاری برخی اشخاص حقیقی و حقوقی و …
پیامدهای هر یک از بندهای شانزدهگانه قابل بررسی و مطالعه است.
در اینجا به عنوان نمونه تنها یکی از هزاران موضوع را خیلی مختصر بررسی میکنیم:
از آخرین سالهای دهه شصت با ظرافت و زیرکی تمام موضوع «جوانان و زنان» را برای نظام اسلامی ایران تبدیل به «مسأله» کردند. در این ماجرا مطبوعات متمایل به جریان روشنفکری نقش عمده داشتند.
انتشار تحلیلها و مقالات پا به پای فشارهای «سازمانهای جهانی همسو» همراه با طرح «مسایل حقوقی و حقوق جوانان و زنان» شرایط مصنوعی و مواضع انفعالی را بر نظام و دستاندرکاران و مسئولان تحمیل نمودند تا در پی آن مقدمات لازم برای «تصمیمسازی متناسب با خاستگاه آنان» فراهم شود.
امروزه، در آخرین سال از دهه سوم انقلاب، چه کسی میتواند نتایج زیر را که حاصل «تصمیمسازی در موضع انفعالی» است، نادیده بگیرد؟
• امواج متلاطم اشتغال، ازدواج و طلاق جوانان
• وجود لشکری از دختران تحصیلکرده، شاغل امّا بدون شوهر و با توقعات ویژه در سراسر کشور
• حضور لشکری از پسران جوان، فاقد شغل و ناتوان از ازدواج در میان کوی و برزن
• سرمایههای راکد و بلوکه شده غیر قابل استفاده (تحصیل کردههای خانهنشین)
• تحصیلکردههای صاحب مدرک امّا فاقد توانایی حرفهای در رشته و مشاغل مختلف
• روابط قابل نقد و قابل بررسی جاری در سازمانهای اداری، موسسات و در میان کوی و برزن
• ناهنجاریهای خانوادگی، ازدیاد طلاق، بچههای طلاق و …
• کاهش سن اعتیاد، جرم و جنایت سازمانیافته و …
سالهای زیادی را از دست دادهایم و موقعیتهای ویژهای را برای اصلاحگری امور مبتنی بر خاستگاه دینی و پیراسته از شائبههای غربزدگی چند وجهی.
مطالعه «سیر تحول تاریخی و فرهنگی» هر یک از موضوعات و مناسبات میتوانست ما را در شناسایی موضوع، نقاط عطف طیشده و چه باید کردها یاری دهد. چنانچه پای فشاری بر «تدوین استراتژی مبتنی بر تحقیقات بنیادین دینی و پژوهشهای کاربردی میدان» میتوانست ما را از غلتیدن در دام « استراتژیهای وارداتی» و حداقل قابل نقد جدی در امان نگه دارد.
برای مثال؛ آیا نمیتوان در صحت و سلامت «استراتژی رویکرد به صنعت اتومبیل سازی»، را آنهم پس از آشکار شدن پیامدهای دهشتناک آن، مورد تردید و بازبینی شناخت؟
مباحثی از این قبیل بسیارند و متأسفانه، نقد جریان و خاستگاه روشنفکری سکولار و مبتلا به اخلاق لیبرالیستی هیچگاه جدی تلقی نشد. در حالی که پیامدهای این جریان و حضور آشکار و نهانش در میان مناسبات فردی و جمعی مردم آشکار شده است.
نباید از یاد برد که تاریخ آینده، تاریخی دینی است. تاریخی که تفکر وحیانی و فرهنگ ولایی آن به انتظار دراز بشر خاتمه میدهد و موعود مقدس را میداندار همه تحولات میسازد.
نباید از این موضوع غفلت کرد که «تاریخ خودبنیاد غربی، به سر آمده؛ تاریخی که تفکر اومانیستی و فرهنگ لیبرالیستی را بر بشر چیره ساخت و پیامدهای زندگی مدرن و تکنولوژیک روشنفکرانهاش بحران را قرین همه ساعات و آنات حیات آنان ساخت. و ما ضرورتاً ضمن «تبرّی» جستن از «تاریخ دیروز» و اعلام «تولّی» درباره امام مبین و قطب «تاریخ فردا» میتوانیم خود را شایسته لباس و کسوت منتظران بشناسیم.
انشاءالله
سردبیر