فرهنگی و مذهبی

زلیخا، شیفته یوسف نبی(ع)

قاصد، در مقابل فرعون تعظیم کرد و در مقابل حیرت درباریان گفت: «یوسف(علی نبینا و آله و علی السلام) از آمدن سر باز زد.» فرعون، آرنجش را روی تخت گذاشت و با تعجّب گفت: «چرا؟!» و قاصد ادامه داد: «او گفت: نزد آقاى خویش برگرد و از او بپرس که حال آن زنانى که دستهاى خود را بریدند چگونه است؟ زیرا پروردگار من به نیرنگ آنان آگاه است.»(۱)

فرعون، لحظه ای سکوت کرد و بعد به زلیخا و شوهرش نگریست که با سخن قاصد، با اضطراب به همدیگر نگاه می‌کردند. آنگاه فرمان داد: «زنان را بیاورید.» چند نفر با عجله خارج شدند و ساعتی بعد زنان در مقابل فرعون ایستادند و منتظر سخن او شدند. فرعون گفت: «سرگذشت شما – آنگاه که به سراغ یوسف رفتید و با وسوسه و نرمى و ظرافت زنانه خواسته خویش را از او خواستید – چه بود؟ اینک واقعیت را آنگونه که روى داده است برایم باز گویید.»(۲)

زنان به همدیگر نگاهی کردند و تقریباً همزمان گفتند: «منزه است خداوند؛ ما هیچ عیب و گناهى در یوسف سراغ نداریم.» (۳)

سکوتی کاخ را پر کرد. همه می دانستند که زلیخا بود که بساط مهمانی زنان را به راه‌انداخت و یوسف را محکوم کرد. فرعون، نگاهی به زلیخا کرد که ناگهان جوشید و گفت: «الان حق آشکار شد، من بودم که پیشنهاد کامجویى به او کردم. او راستگو است و من اگر سخنى درباره او گفتم دروغ بوده است؛ دروغ!» (۴)

زلیخا، از کنار شوهرش دور شد و سکوت کاخ را بار دیگر شکست: «من این اعتراف صریح را به خاطر آن کردم که یوسف بداند در غیابش نسبت به او خیانت نکردم.» (۵) و اعتراف کرد: «چرا که من بعد از گذشتن این مدت و تجربیاتى که داشته ام، فهمیده ام خداوند نیرنگ و کید خائنان را هدایت نمى کند.»(۶)

آنگاه سر به زیر انداخت و گفت: «من هرگز نفس سرکش خویش را تبرئه نمى کنم؛ چرا که مى دانم این نفس اماره ما را به بدیها فرمان مى دهد؛ مگر آنچه پروردگارم رحم کند و با حفظ و کمک او مصون بمانیم و در هر حال در برابر این گناه از او امید عفو و بخشش دارم چرا که پروردگارم غفور و رحیم است.» (۷)

عاقبت زلیخا چه شد؟
«راعیل» نام مصری شیفته ی یوسف نبی(ع)، زیبای ثروتمند مصر، زلیخا بود.(۸) وقتی که یوسف نبی(ع) در خانه ی او بزرگ شد، سخت عاشق او شد و به فرموده ی امام باقر(علیه السلام) او را از مردم پوشیده داشت و خود نیز ارتباط خود را با مردم قطع کرد و تنها به پرورش عشقش به یوسف(ع) پرداخت. (۹)
امّا این عشق، او را به ناپاکی مبتلا ساخت و در موقعیتی که همسرش نبود، یوسف نبی(ع) را به کامجویی فراخواند.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را (۱۰)
شرح این واقعه در «قرآن کریم» آمده است و نیاز به توضیح مجدّد نیست.

امّا با توجّه به روایات، به نظر می رسد که زلیخا در دوران عزیزی یوسف(ع)، نزد او آمد و ابراز پشیمانی کرد. در روایتی به نقل از امام صادق(ع):
«زلیخا به در قصر یوسف آمد و از غلامان و حاجبان دربار، درخواست شرفیابى حضور حضرت یوسف(ع) را نمود. (خدمتگزاران) به او گفتند: «خوش نداریم و می ترسیم تو را نزد او ببریم؛ به خاطر آنچه که از تو نسبت به آن حضرت واقع شده است.»

زلیخا گفت: «من از کسى که از خدا می ترسد، نمی ترسم.» (و اصرار کرد تا) اجازه ی ورود دادند. چون داخل شد، حضرت یوسف(ع) فرمود: «اى زلیخا! چه شده است که رنگت تغییر کرده؟» زلیخا گفت: «حمد می‌کنم خداوند را که پادشاهان را به واسطه معصیت، غلام و زیر دست می نماید و غلامان را به سبب اطاعت و بندگى خود، به پادشاهى می رساند.»
آن حضرت فرمود: «اى زلیخا! چه چیز تو را به اعمالی که از تو سر زد، وادار کرد؟ زلیخا عرض کرد: «حُسن و زیبایى جمال بى‏ نظیر تو»، فرمود: «پس چه می‌کردى اگر پیغمبر آخر الزّمان را می دیدی که حضرتش را «محمّد» (صلى اللَّه علیه و آله) می نامند و از من زیباتر و خوش اخلاق و باسخاوت‏ تر است.»

زلیخا عرض کرد: «راست گفتى»، فرمود: «از کجا دانستى که راست گفتم؟» گفت: «چون نام و اوصافش را گفتى محبتش در قلب من جاى گرفت.»
بدین جهت خداى عزّ و جلّ به حضرت یوسف(ع) وحی فرمود: «زلیخا راست می‌گوید و من او را دوست می دارم چون حبیب من محمّد(ص) را دوست داشت» و به آن حضرت امر فرمود که او را براى خود عقد نماید.» (۱۱)

همچنین در برخی روایات آمده است که زلیخا به یوسف نبی(ع) عرض کرد: «من به بلایی گرفتار شدم که هیچ کس در جهان به آن گرفتار نیامد». حضرت از او پرسیدند: «آن چه بود؟» زلیخا گفت: «من عاشق تو شدم؛ زیباترین زن مصر بودم و ثروتمندترین آنها؛ [عشق تو] جوانی و مالم را گرفت.» سپس از حضرت یوسف(ع) درخواست کرد که جوانی اش را به او برگردانند و بدین ترتیب، جوان شد و همچنین به وصال معشوق خود نیز رسید.(۱۲)

عشق زلیخا ابتدا بر یوسف آمد سال‌ها
شد آخر آن عشق خدا می‌کرد بر یوسف قفا (۱۳)

مستور

پی نوشت:
۱. یوسف: ۵۰.
۲. همان: ۵۱؛ با استفاده از تفسیر مجمع البیان، سایت تبیان
۳. یوسف: ۵۱.
۴. همان.
۵. برگرفته از سوره ی یوسف: ۵۲.
۶. همان.
۷. سوره ی یوسف: ۵۳؛ با استفاده از تفسیر نمونه؛ سایت تبیان
۸. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار- ترجمه جلد ۶۷ و ۶۸، ترجمه موسوى همدانى، تهران، کتابخانه مسجد ولى عصر، چاپ: اول، ۱۳۶۴، ج‏۲، ص: ۷۷؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور ۳/۵.
۹. جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، قصص الأنبیاء ( قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى) – تهران، انتشارات فرحان‏، چاپ: اول، ۱۳۸۱، ص۲۷۱؛ با استفاده از همان.
۱۰. سعدی شیرازی.
۱۱. ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ترجمه مسترحمى، تهران، کتاب فروشى مصطفوى، چاپ: ششم، ۱۳۶۶، صص ۱۳۳-۱۳۴؛ با استفاده از همان.
۱۲. روایتی به نقل از امام رضا(ع)؛ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی – قم، دارالکتاب، چاپ: سوم، ۱۴۰۴ق. ج‏۱؛ ص۳۵۶- ۳۵۷؛ با استفاده از همان.
۱۳. مولانا. معنی شعر: عشق زلیخا ابتدا سالها متوجّه یوسف(ع) بود، ولی زمانی که به عشق الهی پیوست، به یوسف(ع) پشت کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا