گزارشی از خاطرات یک جاسوس-۳

باید اضافه کنم که من در آموختن زبان‌های عربی و ترکی و تجوید قرآن و آداب و معاشرت اسلامی توفیق بسیار یافته بودم. اما در تهیه گزارشی مشروح از موارد ضعف دولت عثمانی، چندان موفق نبودم. پس از پایان کنفرانس که شش ساعت به طول انجامید، معاون مرا از این نقطه ضعفم باخبر ساخت.

نه نفر از همکاران دیگر من نیز به لندن فراخوانده شده بودند. بدبختانه فقط پنج نفر به لندن بازگشتند. از چهار نفر دیگر، یکی مسلمان شده و در مصر مانده بود. این خبر را معاون وزارت مستعمرات با من در میان نهاد و خوشحال بود که شخص مذکور سری را فاش نکرده است. جاسوس دیگری که اصلاً روس بود، به روسیه بازگشته و در آن‌جا اقامت گزیده بود. معاون از این بابت ناراحت بود، زیرا بیم داشت که جاسوس روسی‌الاصل، حال که به سرزمین مادری خود بازگشته است، چیزی از اسرار مستعمرات انگلیس را افشا کند. معاون به این نتیجه رسیده بود که از ابتدا، برای روس‌ها در وزارت مستعمرات انگلیس جاسوسی می‌کرده و پس از خاتمه مأموریتش به روسیه مراجعت کرده است. سومی در «عماره»‌ نزدیک بغداد، به بیماری وبا در گذشته بود. از سرنوشت چهارمی اطلاعی در دست نبود. وزارت مستعمرات خبر او را تا «صنعا»، پایتخت یمن داشتند و گزارش‌های او در یک سال اخیر مرتباً از صنعا می‌رسید، ولی پس از آن قطع گردیده بود، و هر چه دولت و وزارت مستعمرات برای کسب اطلاع از زندگی او اقدام کردند، به جایی نرسید. وزارت مستعمرات کاملاً از عواقب نامطلوب غیبت یک جاسوس زبردست خود باخبر بود. و با حساب دقیق، ارزش مأموریت هر یک را محاسبه می‌کرد، و به راستی فقدان هر یک از این‌گونه مأموران، برای دولت انگلیس، که در آستانه اجرای برنامه‌های سرکوبی و هرج و مرج و شورش در ممالک اسلامی‌بود، مخاطره‌آمیز می‌نمود.

ما ملتی هستیم که با جمعیت کم مسئولیت‌های مهمی‌بر عهده داریم و کمبود انسان‌های کارآزموده، برای ما بسیار زیان‌بخش خواهد بود.

پس از آن که معاون قسمت‌های مهم گزارش اخیرم را بررسی کرد، مرا به کنفرانسی که برای شنیدن گزارش‌های شش نفر جاسوس حاضر در لندن تشکیل شده بود، راهنمایی کرد و در آن‌جا گروهی از صاحب‌منصبان وزارت مستعمرات به ریاست شخص وزیر حضور داشتند. همکارانم هر کدام قسمت‌های مهم گزارش مأموریت خود را خواندند، و من به سهم خود، رئوس مطالب گزارش ترکیه را به اطلاع حاضران رساندم. وزیر، معاون و بعضی از حاضران، فعالیت‌هایم را مورد تشویق قرار دادند. با این همه، من در ارزیابی فعالیت‌های جاسوسی در ممالک اسلامی، سومین نفر بودم، و دو نفر از جاسوسان بهتر از من، فعالیت کرده بودند: آن دو نفر «جورج بلکود»1 و «هنری فانس»2 بودند که به ترتیب اول و دوم شدند.

باید اضافه کنم که من در آموختن زبان‌های عربی و ترکی و تجوید قرآن و آداب و معاشرت اسلامی توفیق بسیار یافته بودم. اما در تهیه گزارشی مشروح از موارد ضعف دولت عثمانی، چندان موفق نبودم. پس از پایان کنفرانس که شش ساعت به طول انجامید، معاون مرا از این نقطه ضعفم باخبر ساخت. من گفتم: «موضوع مهم برای من در این دو سال، یاد گرفتن دو زبان، تفسیر قرآن و آشنایی با آداب دین اسلام بوده، و فرصت کافی برای پرداختن به امور دیگر نداشته‌ام. ان‌شاءالله در سفر آینده، اگر اعتماد خود را از من بازنگیرید، جبران خواهم کرد.»
معاون گفت: «بی‌شک تو در کار خود موفق بوده‌ای، ولی انتظار ما این است که در این راه از دیگران فعال‌تر باشی.» او افزود:

موضوع مهم برای تو در مأموریت آینده دو نکته است:
۱. یافتن نقاط ضعف مسلمانان که ما را در نفوذ به آن‌ها و ایجاد تفرقه و اختلاف بین گروه‌ها موفق کند زیرا عامل پیروزی ما بر دشمن شناخت این مسائل است.
۲. پس از شناخت نقاط ضعف، اقدام به ایجاد تفرقه و اختلاف ضروری است. هرگاه در این کار مهم توانایی لازم از خود نشان دهی، باید مطمئن باشی که در شمار بهترین جاسوسان انگلیس، و شایسته نشان افتخار خواهی بود.
شش ماه در لندن ماندم و با دخترعمه‌ام «ماری شوی» که یک سال از من بزرگ‌تر بود ازدواج کردم. در آن موقع، سن من بیست‌ودو سال بود و سن او بیست‌وسه سال. ماری دختری باهوش متوسط بود، ولی زیبایی چشم‌گیری داشت. رفتار همسرم عادی و متعادل بود و من بهترین روزهای زندگی‌ام را با او گذراندم، از همان آغاز زناشویی همسرم باردار شده، و من با ناشکیبایی منتظر مهمان جدیدمان بودم. اما در این موقع، دستور قاطعی از وزارت‌خانه رسید که باید بدون فوت وقت و بی‌درنگ، به کشور عراق مسافرت کنم، کشوری که سالیان دراز، به استعمار خلافت عثمانی درآمده بود.

از این مأموریت، من و همسرم که در انتظار نخستین فرزند خود بودیم، سخت دچار اندوه شدیم. اما علاقه به کشور و جاه‌طلبی و میل رقابت با همکاران، موجب گردید که عواطف زناشویی و علاقه به کودک، تحت‌الشعاع انجام وظیفه قرار گیرد. از این رو در قبول مأموریت جدید تردید به خود راه ندادم، و التماس همسرم که می‌خواست انجام مأموریت را به روزهای پس از تولد کودکمان موکول کنم، به جایی نرسید. روزی که از او جدا می‌شدم، هر دو بسیار گریستیم. او به سختی می‌گریست و می‌گفت: «نامه بنویس و رابطه‌ات را با من قطع مکن. من نیز از آشیانه طلایی کودکمان برایت خواهم نوشت». این کلمات دلم را در هم فشرد، بر آن شدم تا سفرم را به تأخیر اندازم. اما به زودی عواطف خود را کنترل کردم، و پس از وداع با او برای گرفتن دستورات تازه به وزارت‌خانه رفتم.

پس از شش ماه مسافرت در دریاها، سرانجام وارد بصره شدم، ساکنان این شهر را بیشتر عشایر نواحی نزدیک تشکیل می‌دهند، و دو جناح مهم شیعه و سنی، ایرانی و عرب در این جا با هم زندگی می‌کنند. تعداد قلیلی مسیحی نیز در بصره اقامت گزیده‌اند. در دوران زندگانی، این نخستین بار بود که من با پیروان تشیع و ایرانی‌ها آشنا می‌شدم. بی‌مناسبت نیست که اشاره‌ای هرچند کوتاه، به عقاید خاص شیعه و اهل سنت، به عمل آورم.

شیعیان محبان علی‌بن ابی‌طالب(ع) داماد و پسرعموی پیامبرند، و او را جانشین پیامبر می‌دانند. آنان بر این باورند که محمد(ص) به نص صریح، علی(ع) را به جانشینی برگزیده، و او و یازده تن از فرزندان ذکورش یکی پس از دیگری امام و جانشین بر حق پیغمبرند.

به پندار من، در مورد خلافت علی(ع)، و دو فرزندش حسن(ع) و حسین(ع)، کاملاً شیعه ذیحق است، زیرا بنابر مطالعاتی که دارم، شواهد و مدارکی گواه این ادعاست. بی‌شک علی(ع) دارای صفاتی ممتاز بوده که می‌توانسته فرماندهی نظامی و حکومت سیاسی اسلام را پس از محمد(ص) بر عهده کفایت گیرد. احتمالاً موضوع امامت حسن(ع) و حسین(ع) با احادیثی که از پیامبر به دست ما رسیده، و اهل سنت هم انکار نکرده‌اند، مورد قبول فریقین است.۳ تردید من در جانشینی نه تن فرزندان حسین بن علی(ع) است که شیعه ایشان را امام بر حق می‌دانند.۴
چگونه ممکن است پیامبر(ص) از امامت افرادی که هنوز متولد نشده‌اند خبر داده باشد؟ هرگاه محمد(ص) پیامبر بر حق خدا باشد می‌تواند از غیب خبر دهد همان‌گونه که حضرت عیسی(ع) از آینده خبر داده، اما پیامبری محمد(ص) نزد مسیحیان مورد تردید است.۵

مسلمانان می‌گویند قرآن کریم بزرگ‌ترین دلیل بر نبوت خاتم‌الانبیا است اما من هرچه قرآن خواندم دلیلی بر این امر نیافتم.۶ در این که قرآن کتاب بلندپایه‌ای است هیچ شکی ندارم، و مقام آن را از تورات و انجیل رفیع‌تر می‌دانم. داستان‌های کهن، احکام و آداب و تعالیم اخلاقی و مطالب دیگر، به این کتاب مزیت و اعتبار ویژه‌ای بخشیده، ولی آیا این ویژگی به تنهایی دلالت بر راستگویی محمد(ص) تواند کرد؟ من در کار محمد(ص) حیرانم! چگونه مردی بیابان‌گرد که نوشتن و خواندن نمی‌داند، چنین کتاب رفیعی را به انسانیت عرضه می‌دارد. هیچ کس تا کنون، با همه هوشمندی و استعداد کافی نتوانسته، کتابی این چنین به رشته تحریر درآورد. و چگونه این عرب بادیه، که خواندن و نوشتن نمی‌دانسته، چنین کتابی نوشته است؟ مطلب دیگر، همان گونه که اشاره کردم، طرح این پرسش است: آیا این کتاب می‌تواند دلیلی بر نبوت محمد(ص) گردد؟

من بسیار مطالعه کردم تا پاسخی برای این پرسش بیابم و از حقیقت آگاه شوم. در لندن موضوع را با یکی از کشیش‌ها در میان گذاشتم، ولی جواب قانع‌کننده‌ای نشنیدم. آن کشیش از روی دشمنی و تعصب، پاسخ‌های بی‌دلیلی به من داد. چندین بار نیز با شیخ احمد در ترکیه گفت‌وگو کردم، ولی جواب شایسته‌ای نشنیدم. ناگفته نگذارم که طرح مسئله با شیخ احمد، به صراحت با کشیش لندن نبود، زیرا خطر آن را داشت که مشتم باز شود و یا لااقل در حسن‌نیت من نسبت به پیامبر اسلام تردید روا دارد. در هر صورت، من برای احمد(ص) ارزش و مقامی‌بلندپایه قائلم. بی‌شک، او در زمره ابرمردانی بوده است که مجاهدات و کوشش‌های آنان در تربیت بشر، غیرقابل انکار است. تاریخ روشنگر این حقیقت است. با این همه در پیامبری او هنوز تردید دارم. حتی به فرض آن که او را پیامبر ندانیم، او به مراتب، عظیم‌الشأن‌تر از نوابغی است که می‌شناسیم. محمد(ص) از هوشمندان تاریخ هم هوشمندتر است.

اهل سنت گویند: ابوبکر، عمر و عثمان بنابر رأی مسلمانان، برای تصدی امر خلافت، از علی شایسته‌تر بوده‌اند. از این رو، در گزینش ایشان، دستور پیامبر را از یاد برده و مستقلاً اقدام کردند. باید دانست که نظیر این‌گونه اختلافات در غالب ادیان و به صورت ویژه‌ای، درمسیحیت نیز دیده می‌شود. اما نکته‌ای که هنوز روشن نیست، استمرار اختلاف شیعه و سنی است، که قرن‌ها پس از مرگ علی(ع) و عمر همچنان، ادامه دارد. به راستی مسلمانان اگر عاقلانه می‌اندیشیدند، به امروز فکر می‌کردند، نه گذشته‌ای دور و از یاد رفته. یک بار، با بعضی از رؤسای خود در وزارت مستعمرات، موضوع اختلاف شیعه و سنی را مطرح کردم، و بدیشان گفتم:

مسلمانان اگر معنی زندگی را می‌دانستند، این اختلاف‌ها را رها می‌کردند، و درصدد اتحاد و وحدت کلمه برمی‌آمدند.
ناگهان رئیس جلسه سخنم را قطع کرد و گفت:

تو باید آتش اختلاف را بین مسلمانان دامن زنی، نه این که آنان را به وحدت کلمه و رفع اختلافات موجود، دعوت کنی!
و باز معاون در یکی ازجلساتی که با او داشتم، پیش از سفرم به عراق گفت: «همفر، تو می‌دانی که جنگ و درگیری برای انسان‌ها امر طبیعی است، و از زمانی که خدا آدم را آفرید، و فرزندان او هابیل و قابیل متولد شدند، اختلاف درگرفت و تا زمان بازگشت مسیح، همچنان ادامه خواهد داشت. اینک می‌توانیم اختلافات انسان‌ها را به پنج مقوله تقسیم کنیم:
۱. اختلافات نژادی (سیاه و سفید)؛
۲. اختلافات قبیله‌ای؛
۳. اختلافات ارضی؛
۴. اختلافات قومی؛
۵. اختلافات دینی.

وظیفه مهم تو در این سفر، شناسایی ابعاد این اختلافات میان مسلمانان است. و باید راه‌ها و وسایل دامن زدن به آتش نفاق و اختلاف را تا سر حد انفجار بیاموزی، و مقامات لندن را در جریان اخبار و اطلاعاتی که در این زمینه‌ها به دست می‌آوری، قرار دهی. اگر بتوانی در قسمت‌هایی از ممالک اسلامی جنگ شیعه و سنی راه بیندازی، بزرگ‌ترین خدمت را به بریتانیای کبیر کرده‌ای!

برای ما انگلیسی‌ها زندگی مرفه و آسودگی فراهم نخواهد بود، مگر آن که در مستعمرات خود بتوانیم آتش نفاق و شورش و اختلاف را شعله‌ور سازیم. ما فی‌الجمله امپراتوری عثمانی را در صورتی شکست خواهیم داد، که در شهرها و ممالک زیر سلطه او، فتنه و شورش برپا کنیم. در غیر این صورت چگونه ممکن است ملت کوچکی چون انگلیسیان، بر چنان سرزمین پهناوری پیروز گردد. پس تو آقای همفر، باید با تمام قوا کوشش کنی، تا روزنه‌ای برای افروختن آتش هرج و مرج و شورش و تفرقه بیابی، و از آن‌جا کار خود آغاز کنی. باید بدانی: اکنون قدرت عثمانی‌ها و ایرانی‌ها در منطقه متزلزل است. تو وظیفه داری مردم را علیه فرمانروایانشان بشورانی. بنابر شواهد تاریخی، همیشه انقلابات، از ناخشنودی و شورش مردم علیه فرمانروایان سرچشمه گرفته است. هرگاه میان مردم یک منطقه، اختلاف کلمه و هرج و مرج بروز کند و از اتفاق و اتحاد دست بردارند، زمینه استعمار آن‌ها به سادگی فراهم گردیده است.»

علی فاطمی
ماهنامه موعود شماره ۷۱

پی‌نوشت‌ها:
۱. G. Belcoude
۲. H. fanse
۳. در باب امامت علی(ع) و حسنین و سایر ائمه و احادیثی که از پیامبر اکرم نقل شده رجوع فرمایید به کتاب توحید شیخ صدوق. (مترجم)
۴. شک نویسنده انگلیسی بی‌مورد است زیرا احادیث متعدد در اشاره به امامت اولاد حسین(ع) و اخبار به غیبت امام عصر(ع) در دست است رجوع فرمایید به توحید صدوق، منتهی‌الآمال قمی و غیره. (مترجم)
۵. این‌گونه اظهارنظر از یک جاسوس انگلیسی خلاف انتظار نیست مخصوصاً که برای سرکوبی و نابودی مسلمین مأمور شده باشد. (مترجم)
۶. چگونه کسی که مدعی قرائت قرآن است به آیه شریفه‌ای که حضرت عیسی(ع) بنی‌اسرائیل را به بعثت پیامبر اسلام(ص) نوید می‌دهد توجه نکرده است. «و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد.» سوره صف (۶۱)، آیه ۶. (مترجم)

 

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *