عبدالحسین ترکی
اطیب البیان، تفسیری به امر و امضای امام زمان (ع)
مرحوم آیتالله سیّد عبدالحسین طیّب بنا به آن چه که دانشنامه قرآن درباره وی آورده: «یکی از فرزانگان وادی عشق به قرآن بود که سراسر زندگی او را تلاوت، تبلیغ و تفسیر قرآن فرا گرفته، و تفسیر اَطْیَبالقرآن یکی از مظاهر آن است.۱
وی در اصفهان در میان طایفهای از سادات، معروف به «میرمحمّد صادقی» در سال ۱۲۷۲ ش، دیده به جهان گشود و در سه سالگی به همراه پدر به کربلا رفت. انگیزه این سفر معنوی بنا به نقل نزدیکان آن بوده که پدر ایشان نذر داشته که نام فرزند خود را «عبدالحسین» بگذارد و میخواسته که در اوّلین فرصت «عَبْد» را به محضر مولا ببرد. لذا در سفری دو ماهه پدر و پسر راهی کربلا شدند. در آن جا عنایت مولا دامنگیر این فرزند خردسال میشود و اولین توجّه آن حضرت اینگونه نمایان میگردد که این کودک سه ساله بسیاری از زیارتها، مانند زیارت «وارث»، «امینالله» و بخشی از «زیارت جامعه کبیره» را از حفظ و بدون خطا و اشتباه میخواند و همین امر موجب شگفتی همراهان و دیگران میگردد. نزدیکان او این مسئله را به حافظه قوی و هوش سرشار و غنیّ او منسوب میکردند امّا خودش این موضوع را عنایت و کرامت سیّدالشهداء به خویش میدانست و میگفت: «من این امر را طبیعی میدانم چرا که مولایی مانند ابیعبدالله(ع)، عبد خود را بدون صله و انعام نمیگذارد و من در تمام عمر از این صله و انعام بهرهها بردهام و خود را نسبت به آن بزرگوار ممنون و سپاسگزار میدانم.۲
مرحوم آیتالله طیّب در دوازده سالگی پدر را از دست داده، امّا در سایه همّت بلند، تحصیلات خود را با جدیّت تمام در زادگاه خود ـ اصفهان ـ پی میگیرد در محضر درس عالمانی راستین و پارسا مانند آیتالله سید ابوالقاسم دهکردی، آیت الله سید محمّد باقر دُرچهای و برادر وی آیتالله سید مهدی درچهای ـ هر سه از مراجع تقلید اصفهان آن روز ـ و دیگر استادان به پایان میرساند، و آنگاه برای تکمیل تحصیلات و برخورداری از عنایات مولایش امیر مؤمنان (ع)، عازم نجف میشود و در آن جا، بنابر آن چه که خود در پایان جلد ششم تفسیرش آورده، به تأیید بیشتر بزرگان و عالمانِ نامآور آن حوزه دیرینه موفق به اخذ درجه اجتهاد میگردد، که نام شماری از آنان به همراه تصویر اجازهیشان، در پایان جلد ششم تفسیر مورد اشاره آمده است.۳
- پذیرش مسئولیّت نه داعیّه مرجعیّت
در وارستگی، صفای باطن، دنیاگریزی و دوری از ریاست، و از دیگر سو مسئولیّت پذیری و عمل به وظیفه، این حکایت از زبان ایشان شنیدنی و قابل تأمّل است.
«در بازگشت از نجف، آقایان زیادی در قم به من پیشنهاد میکردند که در قم بمانم و درس و بحث را شروع کنم، ولی من احساس میکردم، حوزه قم کمبودی ندارد و آقایان زیادی مشغول تدریس هستند. به این جهت پیشنهاد آقایان را نپذیرفتم و عرض کردم: فکر میکنم برای اصفهان مفیدتر باشم که آنجا نیاز بیشتری نسبت به قم احساس میشود. بعد از مخالفت من، بعضی از آقایان فرمودند: اگر شما در قم بمانید و حوزه درس تشکل دهید، بعد از مدّتی در مرجعیّت شما تردیدی نخواهد بود و مَرجع خواهید شد» من عرض کردم: من هیچگاه داعیّه مرجعیّت درس نخواندهام، من با انگیزه خدمت و پذیرش مسئولیّت درس خواندهام.»
در پاسخ من، بعضی از آقایان این عبارت را به کار بردند: «در اصفهان، علم شما دفن میشود. امّا من به این عبارت اعتقادی نداشتم و به جهت ارائه خدمات دینی، تبلیغی و ارشادی به اصفهان برگشتم.»4
مرحوم آیتالله طیّب بنابر نقل نزدیکان وی، سالی چهارده مرتبه قرآن را ختم میکردند و در ماه محرّم و صفر مقیّد بودند که هر روز زیارت عاشورا را با آداب کامل بخوانند و همچنین هر شب قبل از «نماز شب» زیارت چهارده معصوم را میخواندهاند.
مرحوم آیتالله طیّب در مصاحبه با مجلّه حوزه، انگیزه نگارش این تفسیر را چنین فرمودهاند:
نگارش تفسیر را تقریباً از سال ۱۳۴۱ به صورت مداوم شروع کردم، علت نگارش هم، سفارش حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ بود که در عالم رؤیا به حقیر داشتند و به بنده امر فرمودند که این تفسیر را بنگارم. از آن زمان من بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم، آخرین جلد آن ـ یعنی جلد چهاردهم ـ در سال ۱۳۵۹ ش. منتشر شد که به این ترتیب تألیف این دوره تفسیر هیجده سال به طول انجامید.۵
آن مرحوم رؤیای خود و تشرّفش را به محضر آن جان جهان، دوبار؛ یک بار کوتاه و سربسته و دیگر بار با تفصیل بیشتری در مقدّمه و مؤخّره تفسیر خود آورده است که ما تلفیق آن دو رؤیای شیرین را در این جا میآوریم. سیّد بزرگوار در مقدمه تفسیر آورده است:
دیر زمانی بود که در خاطرم خطور میکرد کتابی در تفسیر قرآن بنگارم. روی این اندیشه حوزههای تفسیری تشکیل داده و جزوههای متفرّقی در این باره به رشته تحریر درآورده بودم امّا از طرفی قصور باع و قلّتِ استعداد و اشتغالات درسی و عوائق و گرفتاریهای دنیوی مرا از اقدام به این امر، منع، بلکه مأیوس میکرد تا این که در شب سه شنبه، پنجم جمادیالثانی سال ۱۳۸۰ ق. مطابق با ۲۲ آبانماه ۱۳۳۹ ش. در محضر بعضی از علمای اعلام به مجلس سوگواری حضرت صدّیقه طاهره(ع) موفق شده و در ضمن توسّل حالتِ وجدی در خود دیدم، از آن جا به منزل مراجعت نموده و در عالم رؤیا خدمت ثامنالحُجَج(ع) و حضرت ولی عصر(عج) مُشرّف شده و پس از مذاکراتی که بین آن دو بزرگوار راجع به زُوّار شد، حضرت بقیّهالله پس از عنایاتی و ترضیه خاطری ( = رضایت خاطر) نسبت به حقیر، مرا امر به نوشتن تفسیری فرمود و وعده نُصرت به من دادند. بعد از آن که از خواب بیدار شدم، صدْقِ رؤیای من ظاهر شده و وعده نُصرت حضرتش تحقق یافته و من به نگارش و تألیف این کتاب، به یاری حضرت ربّالارباب و تاییدات حضرت حجّت (ع) با تمام کوشش و اهتمام اقدام نمودم و چون در تفسیر آیات قرآن از احادیث و بیانات خاندان نبوّت، استفاده نمودم و حقّاً که بیانات ایشان بهترین و پاکیزهترین بیانات در تفسیر قرآن بوده و این جامه تنها به قامت اینان راست آمده است لذا این کتاب را « اطیبُ البیان فی تفسیر القرآن نامیدم و این هدیه ناقابل را حضور ولیعصر (ع) تقدیم مینمایم.»6
مرحوم آیتالله طیّب در پایان تفسیر خود همین بشارت و رؤیای صادقه را با تفصیل بیشتری به منظور تابش نور ولایت در قلوب دوستان و شیعیان، به همراه رؤیایی دیگر در تائید این تفسیر از ناحیه مقدّسه(ع) چنین آورده است:
«شب جمعهای بود در عالم رؤیا در کنار نهر «بابا حسن» در اصفهان، در محلّه «بیدآباد» ماشینی ایستاده بود که راننده آن را ندیدم. در آن ماشین حضرت ثامنالحُجج ـ امام رضا (ع) ـ در طرف دیوار تشریف داشتند و حضرت بقیّهالله(ع) در طرف نهر ـ در ماشین ـ جلوس فرموده بودند. میان این دو بزرگوار، جوانی خُردسال، با کلاه نشسته بود که ایشان را نشناختم. حقیر به طرف نهر آمدم و دیدم زانوی مبارک حضرت بقیهالله(ع) به پشت [صندلی] ماشین گذارده شده است. [بنده خم شدم] روی ماشین را بوسیدم.
[امام عصر(ع)] عنایت فرمودند در ماشین را باز کرده و فرمودند: «میخواهی ببوسی، ببوس!» بنده هم زانوی مبارک ایشان را بوسیدم و به چشم کشیدم.آن گاه حضرت بقیهالله(ع) به جدّ بزرگوارشان [امام رضا(ع)] اظهار کردند: « زُوّار شما زیاد شدهاند و حوائج همه آنها را بخواهیم روا کنیم، مشکل است» حضرت رضا(ع) فرمودند: «مانعی ندارد».
آن گاه حضرت بقیّهالله(ع) از ماشین پیاده شده، دست حقیر را گرفته، به مدرسه «میرزا مهدی» که در همان مکان واقع است، تشریف آوردند، و به من فرمودند: «حجره تو کدام است؟» من حُجره وسط مقابل رو را نشان دادم. در این هنگام من به حضرت عرض کردم: «سئوالی دارم».
ایشان اجازه سئوال دادند، و من عرض کردم: «آیا شما از من راضی هستید؟» فرمودند: «نَعَم! چون ترویج دین میکنی.»
بعد در خدمت حضرت بقیّهالله(ع) آمدیم در «مسجد سیّد». در آن جا امام(ع) فرمودند: «من سابقاً کتابی در عقاید منتشر کردم و فعلاً میخواهم کتابی در تفسیر بدست یکی از شماها بنویسم، خوب است به تو محوّل کنم، فعلاً هزار تومان وَجهش موجود است». حقیر از خواب، فرحناک بیدار شدم و تصمیم به نوشتن تفسیر گرفتم.
[درباره بخش اوّل سخن امام(ع) که فرمودند: «من سابقاً کتابی در عقاید نوشتم و منتشر کردم»] بعضی از علمای اعلام فرمودند: مراد کتاب حکم الطیّب است که شما نوشتهاید و منتشر کردهاید.»
خلاصه از شدّت خوشحالی صبح همان جمعه، جلسهای در یکی از منازل داشتم که درباره عقاید و اخلاق سخن میگفتم، در آن جلسه خواب [دوشین] خود را عنوان کردم. [بلافاصله] صاحب منزل هزار تومان آورد.
من عرض کردم «این مبلغ را کاغذ بخرید تا در این تفسیر مصرف کنم». ایشان هم از تهران کاغذ خرید و حقیر در مدّت ده سال چیزی حدود هفت جلد آن را نوشتم.»7
- رؤیای دوم، امضای امام زمان(ع)
شبی دوباره در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیّهالله ـ روحی له الفداء ـ مشرّف شدم و به ایشان عرض کردم: «آیا این تفسیر مورد رضایت خاطر شما هست؟» فرمودند: «نَعَم!» عرض کردم: «پس امضا بفرمایید.»
حضرت یک نقطه پای آن تفسیر گذاردند. حقیر دیدم که از آن نقطه، نور متصاعد میگردد. لذا با کمال جرئت و بانگ بلند میگویم، هم نوشتن این تفسیر به امر مبارک حضرت بقیهالله(ع) بوده و هم به امضای آن حضرت رسیده است».8
مرحوم آیتالله طیّب ـ رضوان الله علیه ـ پس از ذکر خوابهای صادقه و رؤیاهای راستین خود چند نکته را متذکر میشود که با آوردن آن نکات ما این مقاله را به پایان میبریم:
نکته اوّل، آن که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مَن رآنی فقد رآنی لأنّ الشیطان، لا یتشکل بنا، یعنی هر کس مرا در خواب ببیند [به حقیقت] مرا دیده است زیرا شیطان نمیتواند به شکل ما درآید.» ضمیر «نا» جمع است و شامل حال همه معصومین(ع) از حضرت آدم(ع) تا خاتم الاوصیا(ع) میشود.
نکته دوم، آن که امام عصر(ع) به جلسات عقاید و توحید و تفسیر علاقهمندند.
نکته سوم، «ترویج دین» در نظر مبارک ایشان مُهّم است زیرا در جواب سئوال حقیر فرمودند: «رضایت من برای ترویج دین است».
چهارم، آن که خانواده پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) کانون کرَم هستند لذا بزرگواری ایشان اجازه نمیدهد که زائران آنها دست خالی برگردند به همین مناسبت در رؤیا [فرمودند]: «برآوردن حوائج زائران مانعی ندارد».
درباره ویژگیهای این تفسیر باید در مقال و مجال دیگری سخن گفت امّا در پایان نمیتوان دریغ خود را از این موضوع که این تفسیر تاکنون به طرز چشمنواز به همراه تصحیح ویرایشی و ذکر مراجع احادیث و درآوردن فهرستهای فنّی به چاپ نرسیده پنهان داشت، به علاوه آن که چاپ کنونی نیز چاپ مطلوبی نیست.
امید آن که همّت بلند ناشری موجب خشنودی امام عصر(ع) را فراهم آورد و تفسیری که به امر و امضای آن حجّت خدا(ع) به دست و عالمی عالی مقدار به رشته تحریر درآمده، در هیأتی زیبا و قالبی گیرا مجدّداً به چاپ برسد.
پینوشتها:
۱. دانشنامه قرآن، ج ۲، ص ۱۴۱۷
۲. مجله حوزه، ش ۳۳
۳. اطیبالبیان، ج ۶، صفحات پایانی.
۴. مجله حوزه، ش ۳۳، ص ۳۸ و ۳۷.
۵. مجلهی حوزه، ش ۳۳، ص ۴۲.
۶. مقدمه اطیبالبیان، ج ۱، صص ۳ – ۱.
۷. اطیبالبیان، ج ۱۴، ص ۲۸۰.
۸. همان، ج ۱۴، صص ۲۷۹ ـ ۲۸.
ماهنامه موعود شماره ۷۱