اشاره:
در قسمت اول این گفتوگو مباحث مختلفی از جمله تعریف شرق و غرب، تفاوتهای فرهنگی شرق و غرب، اهداف و اغراض غربیان از شرقشناسی و مهمترین کاستیهای مطالعات شرقشناسانه مورد بررسی قرار گرفت و در این قسمت به بررسی و ارزیابی روشهای شرقشناسان و جایگاه شیعهشناسی در مطالعات شرقشناسان پرداخته میشود.
- چگونه میتوان روشهای شرقشناسان را ارزیابی و دستهبندی کرد؟
آنها به تمام حیطهها وارد شدهاند من شخصاً کارهای اینها را از نظر حیطه فعالیتها به ده حیطه عمده تقسیم میکنم اگرچه این ده حیطه باز هم زیر شاخههای مختلف دارد.
- مبنای جاری در روش و متدولوژی مستشرقان چیست و این مبنا چه نتایجی را برای ما داشته است؟
- آیا در این جریان میتوان نقش ویژهای برای یهود تعریف کرد؟
جایگاه یهودیان در استشراق، جایگاه بسیار بسیار بزرگی است. آنها نقش کاملاً محوری در مطالعات استراتژیک داشتهاند. اغلب مستشرقان شاخص و درجه یک یهودی هستند. البته تأکید میکنم که در این باره حتماً باید کار بیشتری صورت بگیرد و حافظه ذهنی به بنده اجازه نمیدهد که بحث دقیق و مستوفایی را الان بنمایم. مثلاً «گلدزیهر» که واقعاً یک مستشرق شاخص و اثرگذار بوده به خصوص در حدیث پژوهی که نقش تعیین کنندهای در افکار کسانی دارد که پس از او آمدهاند یک یهودی شناخته شده به حساب میآید. یا برخی از کسانی که الان هستند مثل «لویی ماسینیون» که تقریباً آثارش در زمره شاخصترین، برجستهترین و مطرحترین آثار شرقشناسی به حساب میآید، یک یهودی و در واقع یک یهودی صهیونیست است؛ به گونهای که حتی در دوران دانشجویی خودش هم برای یهودیان صهیونیست اعانه و کمک جمع میکرد و اساساً همه آثارش را در راستای نیازهای دوست اشغالگر اسراییل مینویسد. خلاصه اینکه یهودیها در این جریان نقش داشتهاند و نقششان هم کاملاً محوری بوده است.
- نقاط عطفی که یهود در آن مقاطع، در تحریف و جعل تاریخ اسلام از جمله: ورود اسراییلیات نقش داشتهاند، کدامند؟
دو مرتبه تأکید میکنم که این سؤال هم در ادامه سؤال قبلی نیازمند مطالعه بیشتر است و در حدی که الان میتوانم به آن پاسخ بدهم، باید بگویم، اولاً نمیتوان در تاریخ مقطعی خاص را تفکیک کرد و این طور گفت آنها که در منطقهای وارد شده و در منطقهای دیگر وارد نشدهاند. یعنی از قبل از تعامل شرق و غرب یعنی رفتن مسلمانها به اروپا و مشکلاتی که در آنجا داشتهاند گرفته تا مسائل مختلف دیگر همه اینها در همه ابعاد و اقسام وارد شدهاند. اما در عین حال مطلب قابل توجه این است که یک یهودیگری افراطی در تحقیقات اسلامی مثل شرقشناسی وجود دارد. به طوری که به شکل خیلی واضح و زنندهای تلاش میکنند دستاوردهای مختلف دورههای اسلامیبا اندیشههای یهود، پیوند بخورد و همه اینها محصول برخورد مسلمانها با یهودیها به نظر بیاید گویا همه آنچه در اسلام دیده میشود نتایج کارهایی است که یهودیها از قبل از ظهور اسلام انجام میدادند. این نگاه را صرفاً یهودیگری مینامم. و این رویکرد تا آن جا پیش رفته که ساختار قرآن را ملهم از تورات دانستهاند به این معنی که قرآن به نوعی باز آفریده تورات است. در کتاب مطالعات قرآنی «وَنزبرو» این دیدگاه را به طور شاخص میتوانیم ببنیم البته ما از قدیم خیلی از نشانههای خرد را داشتهایم که به گونهای به تاریخ و زندگی یهودیها نسبت داده شده است؛ مثلاً در مورد ذبح عبدالله فرزند عبدالمطلب و پدر پیامبر(ص)، یک کاهن یهودی میآید و راهکار را به عبدالمطلب نشان میدهد تا چگونه از نذر ذبح فرزندش برهد یا در دیگر مقاطع مهم میبینیم که به شکلی با ارائه رهنمودها و راهحلهایی در مورد پیامبر(ص) وجود دارند.
- آیا طی دو، سه دهه اخیر با توجه به رخدادهای جدید، رویکرد ویژهای به شرق و اسلام از سوی خاورشناسان مشاهده میشود؟ مشخصات این رویکرد کدامند؟ به چه مباحثی بیشتر توجه نشان میدهند؟
بر خلاف عزیزانی که در اینباره در کشور حرف میزنند، من در دو سه دهه اخیر سخت معتقد به یک تفکیک میان گرایشهای مثبت و منفیای که در شرقشناسی به وجود آمده هستم. بر خلاف دهههای پیشین آن حالت یکپارچگی که در شرقشناسی وجود داشت و تقریباً روحیه حاکم برآن یک نوع احساس جدایی بین مسلمانها و احساس برتری جویی نسبت به مسلمانها بود، در دو سه دهه اخیر شاهد بروز رخته در این یکپارچگی و پیدایش نوعی دو دستگی در مطالعات شرقشناسانه هستیم. البته در مطالعات قبلی هم که روحیه حاکم، روحیه سلبی منفی بوده نمونههای قابل توجهی برای کسانی که روحیه همدلانه داشتند داریم.
الان جریان به گونهای شده که من فکر میکنم باید از دو نوع شرقشناسی صحبت بکنیم. یک شرقشناسی عالمانه در غرب دیده میشود که شرقشناسی همدلانه نسبت به اسلام و مسلمانهاست. و یک نوع شرقشناسی سیاسی داریم که میراث تاریخی خصومت نسبت به مسلمانها را تماماً در خودش جمع کرده است و همان مسیر را ادامه میدهد. شرق شناسی همدلانه علمیکه اغلب هم در دانشگاههاست. حتی در برخی از نهادهای دینی و در برخی از کلیساها هم قابل جستجوست به تأثر از چند عامل شکلگرفته است؛ عامل اول اینکه حمایت نهادهای سیاسی از مطالعات شرقشناسی به نحو سالبه جزئیه برداشته شده است همهکانونهای شرقشناسی تحت حمایت دولتها نیستند. برخی از آنها مورد حمایت هستند و برای انجام پژوهشها سفارش قبول میکنند. خود اینکه عامل سیاست برداشته شده موجب میشود تا انگیزههای علمی، جای انگیزههای سیاسی را بگیرد. عامل دوم اینکه خصومت کلیسا نسبت به شرق و شرق اسلامیکمتر از قبل شده است. پس از به رسمیت شناخته شدن اسلام به عنوان یک دین در شورای دوم واتیکان در محدوده سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ که حادثه مهمیبه حساب میآید، این نگاه خصمانه هم کنار رفت و باعث شد که یک نگاه مثبت، جایگزین و تقویت شود. عامل بسیار مهم دیگر حضور گسترده مسلمانها و جنبههای مسلمان در کشورهای غربی و حضور آنها درکانونهای مطالعات شرقی و مطالعات اسلامی است. بر خلاف دورههای قبلی که همه محققان نامسلمان بودند اکنون یک مسلمان در آنجا نشسته و حرف میزند؛ مسلمانی که تبعه یکی از این کشورها به حساب میآید خود این به شدت در کاهش روحیه خصمانه مؤثر بوده است.
عامل چهارم فضایی است که اصطلاحاً به آن فضای پست مدرن گفته میشود. در واقع خود پست مدرنیسم در این جا مورد بحث من نیست. هر تفسیر که ما نسبت به پست مدرنیسم داشته باشیم و آن را ادامه مدرنیته، واکنش به مدرنیته یا ادامه یک هرج و مرج و منطق بیضابطه بدانیم هر چه باشد بالاخره فرصتی برای خروج از آن چارچوبهای تنگی است که در دوره حاکمیت مدرنیسم ایجاد شده بود. این امر هم عامل دیگری است تا هنجارهای دوران مدرنیته شکسته و واقعگرایی و حقیقت گرایی تقویت بشود. پس تحت چند عاملی که عرض کردم یک رویکرد نسبتاً مثبت نسبت به اسلام وجود دارد.
اکنون این همه گرایش به اسلام که در غرب به صورت محسوسی قابل تعقیب است و نیرویی که در غرب روز به روز بیشتر میشود همهاش نتیجه تبلیغ درست از ناحیه ما مسلمانها نیست به خصوص که الان بسیاری از دعوت گران اسلامی در اروپا دعوت گرانی هستند که با یک روحیه سلفی تند وهّابی، اسلام را تبلیغ میکنند. من این نوع اسلامگرایی را متأثر از عواملی از جمله استشراق همدل و گسسته از نهادهای سیاسی میدانم. ولی از طرف دیگر گفتهاند استشراق حکومتی و سیاسی نیز همچنان باقی است که ترجمه درست آن استشراق رسانهای است. به این معنا که این سبک بیشتر در رسانهها منعکس است نه در کانونهای علمی و همان چیزی است که خوراک دستگاههای تبلیغاتی را درست میکند. آن چیزی است که وقتی یک خبرنگار غربی که به کشورهای شرقی برای مصاحبه میآید به دنبال آن دسته از نکاتی در فعالیتهای شرقشناسانهاش میگردد که به درد بنگاههای سخن پراکنی بخورد. من خودم این تجربه را از خیلی از عزیزان شنیدهام و خودم هم چند بار آن را تجربه کردهام که میآیند اینجا مصاحبه میکنند و به دنبال نکات ریزی میگردند و همانها کانون پرسش آنها میشود. معلوم است که خود این خبرنگار نمیداند چه میپرسد، اما در یک نگاه کلی انسان درک میکند که این در واقع یک نوع گردآوری اطلاعات و اسلامیشناسی است منتها د ر یک پارادایم مخصوص این پرسش مفهوم دارد والاّ اصلاً این پرسش معنادار نیست. خلاصه اینکه ما باید هر دو جریان را در تحلیلهایمان مد نظر داشته باشیم.
- جریان شیعهشناسی در غرب از کی شروع شد و چه سیر تحولاتی داشته است؟
شیعهشناسی در غرب به دلایل مختلف و متعدد در ابتدا بسیار محدود و حاشیهای بود. در واقع نقطه تماس غربیها و شرقیها در مناطق سنینشین بود. علاوه بر آن حاکمیت در دوره اسلام به طور عمده در اختیار اهل سنت بوده است. در نتیجه آنها، از ناحیه خلفای عثمانی احساس خطر میکردند که سنی مذهب بودند. و این سبب شد که اسلام شناسی تقریباً به طور عمده معطوف به تسنن شود و در موارد خیلی محدودی شیعه را به عنوان یک فرقه و یک حزب در کنار خوارج ببینند، کاری که «ولهاوزن» با همین مبنا در قرن بیستم انجام داد از محدود کارهایی است که میتواند آغاز مطالعات شیعی به شمار آید. تا پیش از آن مطالعات شیعی خیلی کم بوده است و شیعه آن هم به مفهوم عام خود یعنی اثنیعشری و زیدیه و اسماعیلیه روی هم رفته شاید اصلاً هفت درصد مطالعات اسلامی را تشکیل میداد. در این میان عواملی سبب شد که جهش قابل ملاحظهای در مطالعات شیعی پدید بیاید که بیتردید مهمترین این عوامل، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بوده است. هیچ کس گمان نمیبرد در جهانی که به اعتقاد آنها جهان خفتهای بود به یک باره جماعتی با پا فشردن بر اندیشههای اصیل اسلامیبتواند این گونه عرض اندام نموده و تا این حد جهان را متحول بکنند. این است که اکنون مطالعات شیعه شناسی جهش پیدا کرده است و ما شاهد برپایی نشستهای متعدد و رو به رشدی برای شناخت شیعه در اسراییل و کشورهای اروپایی بودهایم و الان هم کتابهایی که درباره شیعه چاپ میشود نیز رشد بسیار بسیار چشمگیری داشته است.
- در تشیع چه جریانها و موضوعهایی بیشتر مورد علاقه شیعه پژوهشان قرار گرفته است؟
من فکر میکنم بسیار مشکل است که یک جنبه را برجستهتر از دیگر جنبهها ذکر کنیم. در واقع تمام آنچه درباره اسلامشناسی شکل گرفته درباره تشیع نیز صورت میگیرد. شناخت آثار برجسته شیعی، باورهای اصیل شیعی مثل مفهوم امامت و ولایت و مانند اینها، چهرههای شاخص شیعی در دورههای مختلف، ساز و کارهای تطبیقپذیری شیعه در گذر ایام نسبت به گذشته، مطالعات جامعهشناسی شیعه، در حد بسیار وسیعی است. من شخصاً هیچ کدام از این جنبهها را برجستهتر از دیگر جنبهها نمیدانم. نوعی تلاش برای شناختن سامانمند تشیع و همه ابعاد ضمنی را شامل میشود شاید هم بتوان گفت برای قضاوت و ادامه پاسخ مناسب به این سؤال کمی زود است و نمیشود اکنون گفت یک جنبه مهمتر از جنبههای دیگر است.
- رویکرد فعلی محققان و مؤسسات ایران نسبت به محققان و مؤسسات غربی چیست؟
مهمترین ویژگی جهل و ندانستن است. البته خدا را شکر، تحولات عمیقی را میتوان به چشم دید ولی شاید تا هفت، هشت سال پیش غالب همین طور بود. یکسره تقریباً جهل مطلق بوده اکنون به چند دلیل این بیخبری در حال تبدیل به خبر یافتن و آگاه شدن است.
هر چند هنوز خیلی خیلی زود است که بگوییم ما از جهل بیرون آمدهایم. نخستین دلیل بروز این جریان آن است که بالاخره ما آن دوران ثبات سیاسی را پشت سر گذاشتهایم و دوران شکوفایی را در همه ابعاد در کشورمان شروع کردیم. از جمله در علوم اسلامی و به طور مشخص در شرقشناسی و شاخههایی که در کشور ما خواسته یا ناخواسته متأثر از این جریان است.
عامل دوم، ما قدرت علمی و اعتماد به نفسی است که بحمدالله در پژوهشگران و به خصوص در جوانان ما وجود دارد که همواره با ا عتماد به تواناییهای خود حرفی برای زدن دارند. ما با نگاه انتقادی به سوی آثار آنها رفتهایم. اکنون هم محققان ما در حال جستجو هستند و مطالب مورد نظرشان را مییابند.
عامل سوم سهولت انتقال اطلاعات است که پیش از این ممکن نبود. مثلاً «مؤسسهاندیشه اسلامی» «پیرسون» که شاید قبلاً کسی از آن نداشت الان، سیدی آن در کشور دست به دست میگردد. یعنی تا این حد انتقال اطلاعات آسان شده است.
عامل دیگر هم درک این است که شاخههای مختلف مطالعات اسلامی واقعاً متأثر از استشراق بوده است. قبلاً شرقشناسی تقریباً فقط در رشته تاریخ تمدن دانشکده الهیات دانشگاه تهران عرضه میشد ولی الآن اکثر دانشگاههای جدید به خصوص در فضای عملی و پژوهشی شهر قم شیوههای جدیدی که طراحی میکنند، دو واحد را به شرقشناسی اختصاص میدهند و به آن به عنوان یک رشته خاص توجه میکنند اینها از عواملی است که سبب شده رفته رفته جریان توجه به شرقشناسی اتفاق بیافتد ولی فعلاً همان طور که گفتم همچنان جهل ما وجود دارد.
- در شرایط کنونی چه وظیفهای بر عهده ماست؟
بحث بر سر این است که منظور از «ما» کیست؟ اگر حکومت باشد فراهم آوردن فضای این جور چیزهاست که بسیار بسیار میتواند نقش آفرین باشد. الان متأسفانه در جایی مثل سازمان فرهنگ و ارتباطات، بعضی از این افراد را هم که دعوت میکنند آنها را به عنوان میهمان اختصاصی خودشان به یک گوشهای میآورند. اینها هم یک جلسهای میگذارند و بعد هم خیلی از نهادهای علمیکشور مطلع نمیشوند که فلان فرد وارد کشور شده است. حداکثر این است که به تصمیم خودشان یک یا دو دانشگاه را تعیین میکنند تا آن شخص مستشرق بازدید کند. لذا باید در کل جامعه اطلاع رسانی صورت بگیرد. این کارها که متأسفانه انجام نمیشود و به نظرم نمیرسد این بینش در سازمان ارتباطات وجود داشته باشد که به این سمت حرکت بکند. بنابراین اگر منظور از «ما»، حکومت است باید فضا را فراهم کرده و برای این کار هزینه کند. اما در این طرف ما به عنوان جامعه علمیکشور باید یک برنامهریزی هدایت شده سنجیدهای برای این کار داشته باشیم. فکر میکنیم خیلی کوتاه مدت ثمر خواهد داد. ولی بهتر است که سنگینتر، بهتر و با هزینه کمتر و به شکل مناسبتری صورت بگیرد تا ضایعات نداشته باشد و کارهای تکراری انجام نشود. ما الآن سراغ برخی از مستشرقان میرویم که واقعاً در آن رده علمیشاخص نیستند. به طوری که وقتی با او تماس میگیریم و او را خیلی تحویل میگیریم اصلاً خودش هم تعجب میکند که چرا ما این قدر او را تحویل میگیریم چون اصلاً ما نمیدانیم کی به کی است؟ جایگاه آدمها نسبت به یکدیگر چیست؟ چگونه باید آنها را با یکدیگر مقایسه کرد. البته این را که میگویم نمیدانیم منظورم هم به طور مطلق نیست. بالاخره افرادی هستند که اهل آگاهیاند و تعدادشان هم خوب است ولی این جور نیست که روشن باشد فلان فرد سخن اول را میگوید. این جور کارها انشاءالله باید صورت بگیرد تا به نتیجه برسیم.
- مهدویت در مطالعه شرقشناسان چه جایگاهی داشته است؟
البته در حال حاضر بنده در این رابطه هم اطلاعات زیادی ندارم . عذر خواهی میکنم. پاسخ به این پرسش نیازمند مطالعه دقیقتر است ولی وقتی که اصولاً مطالعات شیعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد یکی از مولفههایی که به شدت مورد علاقه اینها و پرسش برانگیز شد، مقوله مهدویّت بود. به لحاظ اینکه یکی از شعارهایی که در انقلاب اسلامیبه طور گسترده مطرح شد، شعارهایی بود که به گونهای بر پیوند این حرکت با آن قیام رهاییبخش نهایی تأکید میکرد و روی آن انگشت میگذاشت. البته پیش از آن بحث مهدویت به عنوان یک نگاه عمومی مورد توجه برخی از مستشرقان قرار گرفته بود. مثلاً وقتی جماعتی در سودان به نام «مهدویّون» مطرح بودند بحث شد که اینها چه کسانی هستند؟ یا به گونهای در مباحث وهّابیت بحثهای مربوط به مهدویت مورد عنایت بوده است و این موضوع بحث غریب و ناشناختهای نبوده است.
- با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
ماهنامه موعود شماره ۷۵