تبشیری‌ها در عصر قاجار -۲

هنری مارتین از نخستین نمایندگان «جنبش بیداری مسیحی‏گری» غرب بود که به ایران آمد. البته ‏پیش از وی، دیگر تبلیغ‏گران و نمایندگان جنبش بیداری سده هیجدهم کیش پروتستان نیز به ایران ‏آمده بودند. شاید هوکر‎‏ و روفر‏ آلمانی را بتوان نخستین تبلیغ‏گران ‏پروتستان در ایران دانست. آن دو پزشک در سال ۱۷۴۷.م‎ ‎آهنگ یزد کردند تا با بهره‏برداری از ‏حرفه پزشکی و نیاز فراوان مردم یزد به این حرفه، در راستای اجرای نقشه‏های استعماری غرب گام ‏بردارند.

 
 
احمد رهدار
اشاره:
در گذشته، با نگاهی کلی به فعالیت‌های مبلغان مسیحی در ایران، اقدامات آنان در رابطه با ترجمه و پخش انجیل، انتشار کتب مذهبی در کنار کتاب مقدس، سفرنامه‌نویسی، فعالیت پزشکی، تأسیس مدرسه به سبک مسیحی، ارتباط با عشایر ایرانی، تلاش برای جذب دربار و حکام محلی، مورد بررسی قرار گرفت. نویسنده مقاله در ادامه به معرفی سه تن از فعال‌ترین و مؤثرترین مبلغان مسیحی در ایران پرداخته است.

‎‏1. هنری مارتین
هنری مارتین از نخستین نمایندگان «جنبش بیداری مسیحی‏گری» غرب بود که به ایران آمد. البته ‏پیش از وی، دیگر تبلیغ‏گران و نمایندگان جنبش بیداری سده هیجدهم کیش پروتستان نیز به ایران ‏آمده بودند. شاید هوکر ‏‎(W. Hoecker)‎‏ و روفر‎(J. Rueffer) ‎‏ آلمانی را بتوان نخستین تبلیغ‏گران ‏پروتستان در ایران دانست. آن دو پزشک در سال ۱۷۴۷.م (۱۱۶۰.ق)‎ ‎آهنگ یزد کردند تا با بهره‏برداری از ‏حرفه پزشکی و نیاز فراوان مردم یزد به این حرفه، در راستای اجرای نقشه‏های استعماری غرب گام ‏بردارند. آنان به خواست خویش دست نیافتند اما هنری مارتین انگلیسی که سخت تحت‏ تأثیر ‏اندیشه‏های وزلی و جنبش متدیستی او بود، در آغازین سال‌های اوج دو رویه تمدن بورژوازی غرب در ‏ایران، توانست به‌عنوان فعال‌ترین و نامدارترین همه کشیشان وابسته به استعمار غرب خودنمایی کند. ‏

هنری مارتین در سال ۱۸۱۱.م (۱۲۲۶.ق) با معرفی و کمک سر جان ملکم ـ از کارگردانان کمپانی هند ‏شرقی که پیش‎ ‎از این تاریخ، بارها به ایران آمده بود ـ به ایران آمد و در شیراز اقامت گزید. وی از ‏حمایت سرگور اوزلی، سفیر انگلیس در ایران، و نیز از حمایت برخی ایرانیان مرتبط با مقام‌های انگلیسی ‏برخوردار گردید. مارتین در شیراز و تهران و هرجا که فرصت یافت، بحث‌هایی را بر ضدّ اسلام و به سود ‏مسیحی‏گری به راه‌انداخت. وی پس از تصحیح ترجمه فارسی عهد جدید به شیوه‏ای روان و شیوا، ‏کتاب مذکور را توسط سرگور اوزلی به فتحعلی‌شاه تقدیم کرد. مارتین برای بحث و جدل و پدیدآوردن ‏سرگردانی فکری و عقیدتی در دیگران، از جمله جوانان تازه‌کار و زودباور، زمان و مکان نمی‏شناخت. وی ‏همین که از کلکته پای بر کشتی نهاد و به سوی ایران راه افتاد، با همسفران عرب به مباحثه پرداخت. ‏در همان سفر، گرمای توان‏فرسای دریا که امکان خواب و آسایش را از مسافران سلب کرده بود، ‏کشتی‏ها را ناگزیر ساخت چند روزی در مسقط توقف کنند. در آنجا هم مارتین به جای استراحت، به ‏عادت همیشگی خود، از پی مردم می‌شتافت و به بحث و گفت‌وگو می‌پرداخت. ‏

فعالیت‌های مارتین

الف‌ ـ اظهار نفرت و دشمنی نسبت به ایرانیان:‏‎ ‎هنری مارتین در زمان اقامت در هندوستان، مردم هند را به چهار دسته مسلمانان، کاتولیک‌های وابسته ‏به رم، بت‏پرستان و کافران تقسیم کرده بود و همه آن‌ها را چهار چهره از اهریمن به شمار می‌آورد. وی ‏هنگامی‌که به ایران آمد، بر اساس همین باور تعصب‏آمیز، اظهار داشت که بیشتر سرشناسان خاورزمین ‏آدم‌کش هستند. این بددلی هنری مارتین نسبت به همه انسان‌های غیرپروتستان، در مورد مسلمانان به ‏شیوه‏ای چشم‌گیرتر، ژرف‏تر و گسترده‏تر خودنمایی کرده است تا جایی که آشکارا می‏گوید:

من هنوز ‏بر این باور هستم که سرشت انسانی، در پست‏ترین جلوه خود یک مسلمان است.

 و از خدا می‏خواهد ‏که به‌زودی قلمرو نفرت‏انگیزشان نابود گردد. بدون‌شک ایرانیان مسلمان از جمله مردمی‌بودند که هنری ‏مارتین به‏ویژه نسبت به آنان ابراز بیزاری می‌کرد. وی درست یک ماه پس از ورود به ایران، یعنی ‏درحالی‌که از میهمان‏نوازی گرم میزبان خود بهره می‏برد و هنوز تلخی‏های ناشی از رویارویی با روحانیان ‏شیراز و تهران را هم نچشیده بود، در نوشته‌ای از سرزمین فارس و مردم آن یکسره اظهار بیزاری نموده ‏است. ‏
‏  ‏
ب‌ ـ معرفی ویژه مارتین به ذی‏نفوذان ایرانی:  ‎هنری مارتین توسط ملکم به سرگور اوزلی، سفیر وقت انگلیس در ایران، معرفی شد. اسناد تاریخی ‏به‌خوبی دشمنی این سه فرد را نسبت به ایران روشن کرده‌اند. مارتین خود به دشمنی اوزلی نسبت به ‏ایران گواهی می‏دهد و اعتراف می‏کند اوزلی نیز همانند او از ایران یکسره بیزار بوده است. این پیوند ‏تنگاتنگ میان کارگردانان سیاست انگلیس و نمایندگان رسمی‌کیش مسیح، به‌روشنی از یکی‌بودن ‏خواست‌ها و آرمان‌های کلیسا و استعمار حکایت دارد و در واقع کلیسا و کارگزاران آن‌را جز به عنوان ابزار ‏استعمار نمی‏توان به‌درستی شناسایی کرد. نامه‏ای که ملکم درباره هنری مارتین به اوزلی نوشت، ‏دربردارنده نکات پرمعنی و مهمی است. ملکم در ظاهر در مورد خوی جدلی مارتین به اوزلی هشدار ‏می‏دهد اما درواقع با یادآوری این نکته به اوزلی گفته است که مارتین به‌هرروی بساط بحث و جدل ‏خویش را در ایران نیز خواهد گسترد و سیاست استعماری انگلیس در ایران باید در این زمینه به او ‏یاری رساند. اوزلی به عنوان سفیر رسمی و بسیار توانای پادشاه انگلستان در دربار فتحعلی‌شاه، از موضع ‏و نفوذ گسترده سیاسی و دیپلماسی خود برای کمک به آرمان هنری مارتین بهره‏برداری ‏کرد. اوزلی ‏حتی هنگامی‌که در شیراز بود و هنوز دوستی و یک‌رنگی فتحعلی‌شاه را به خود جلب نکرده بود ـ ‏تاجایی‌که شاه به وی بنویسد در ایران به شیوه‏ای کار کن که گویی این کشور از آن تو است ـ مارتین ‏را زیر حمایت خود قرار داد و به مارتین قول داد وی را به حاکم شیراز و دستیارانش معرفی نماید و به ‏سود او توصیه کند و نیز فهرست پرس‏وجوهای مارتین درباره ایران و آنچه را که وی می‏خواست در ‏ایران انجام دهد، با خود ببرد تا برای او راهنمایی‏هایی بسنده به‌دست آورد. اوزلی به مارتین وعده داد به ‏گاه سفر او (مارتین)، برای وی نگهبان خواهد فرستاد. هنری مارتین از همکاری و دوستی نزدیک دیگر ‏کارگردانان استعمار که تحت سرپرستی اوزلی در ایران کار می‏کردند، مانند موریه و دارسی نیز برخوردار ‏بود. مارتین در نوشته‏های خود آشکارا به فعالیت‌هایش در هماهنگی با شبکه جاسوسی موجود در ایران ‏اشاره کرده است. ‏
‏  ‏
ج‌ ـ فعالیت در شیراز: ‏مارتین به محض ورود به شیراز، کار معمولی خود، یعنی به‌راه‌انداختن بحث‌های مذهبی را آغاز کرد. او با ‏افراد گوناگون ایرانی، از روحانی و غیرروحانی، به جدل می‌نشست و در بحث‌های خود، به‌ویژه درخصوص ‏نبوت پیامبر اسلام (ص) و اعجازهای او ایجاد تردید می‏کرد. سخن درباره «نبوت پیامبر اسلام» از جمله ‏بحث‌هایی بود که با تجربه ملکم در ایران چندان بی‏پیوند نبود. ملکم و همراهانش در سال ‏‏1801.م (۱۲۱۶.ق) در راه بازگشت از ایران به سوی هند، در کرمانشاه به منزل آقامحمدعلی کرمانشاهی، ‏عالم روحانی پرآوازه آن روزگار، رفتند. در آن گردهمایی، سخن از دین و آیین پیش آمد که دستاورد آن ‏یک «رساله نبویه» بود که آقامحمدعلی برای ملکم و دوستانش به رشته نگارش درآورد. این‌که ملکم در ‏یک نشست کوتاه با یکی از علمای برجسته ایران در یک گفت‌وگوی بنیادی مذهبی (مسئله نبوت) ‏درگیر شد و او را به نوشتن رساله‏ای واداشت، آشکار می‏سازد که علمای آن روزگار هم به جدل و ‏بحث‌های مذهبی با مخالفان اسلام بسیار دل‌بستگی و برای آن آمادگی داشتند؛ ضمن‌ آن‌که ملکم هم ‏به‌عنوان نماینده بانفوذ کمپانی هند شرقی انگلیس می‏خواست اصولاً پیامبری اسلام در سرزمین اسلامی ‏ایران مورد پرسش و شک قرار گیرد و علمای ایران و خودبه‏خود مردم دیگر در این زمینه سرگرم بحث ‏و جدل شوند. به‌نظر می‌رسد این روند، از دیدگاه ملکم، دست‏کم در بنیاد باورهای مذهبی برخی مردم ‏سستی پدید می‏آورد و به‌هرحال، در مجموع برای سیاست کمپانی هند شرقی نه‌تنها بی‏زیان، بلکه ‏پرسود بود. ملکم برای‌ این‌که این رشته از گفت‌وگوها را در دل‌ها و مغزها زنده و فعال نگاه دارد، قول داد ‏جواب آقامحمدعلی کرمانشاهی را از ولایت ارسال کند. آمدن هنری مارتین به ایران، با توجه به کمک ‏ملکم به وی و نیز آگاهی ملکم از روحیه و روش جدلی او و به‏ویژه انتخاب همان مسئله نبوت از سوی ‏مارتین و درگیرساختن علما و مردم در این زمینه، به‌نظر می‌رسد با قول مذکور از سوی ملکم بی‏پیوند ‏نبوده است؛ به‌عبارتی جواب ملکم از ولایت انگلستان، همان اعزام هنری مارتین به ایران بود که ده سال ‏پس از گفت‌وگوی ملکم با آقامحمدعلی کرمانشاهی رخ داد و به گفته خود ملکم، وی به ایران آمد تا ‏کسانی را که در جمع شما نام خدا را عبث بر زبان می‏رانند، سر جای خود بنشاند. ‏

اینک مارتین به مردی نامدار تبدیل شده بود. او در ضمن تبلیغ‏گری‌های مذهبی و استعماری خود در ‏شیراز، از گسترش فرهنگ غربی تحت عنوان جشن نوئل نیز خودداری نمی‏کرد. خود وی از یک جشن ‏نوئل سخن می‏گوید که جعفرعلی‌خان ـ مرشد صوفیان ـ را نیز به مهمانی آن خوانده بود. مارتین در ‏شیراز چنان زبانزد مردم شده بود که مقامات ملی از بیم تزلزل ایمان مردم، ناگزیر شدند آنان را به ‏پایداری در یگانه دین و ایمان حقیقی‏شان ملزم سازند. خود مارتین در این زمینه ادعا می‏کند: ‏

بزرگان شهر و علما لحظه‏ای مرا آرام نمی‏گذاردند. دسته اول از روی حرمتی که برای موطنم دارند و ‏دسته دوم از آن روی که به کار من علاقمندند، به سراغم می‏آیند. از آنجا که ایرانیان کمتر از هندوان ‏تعصب دارند و مردمی‌کنجکاوند، امیدوارم برای آنان منشأ خدمتی باشم.
‎ ‎
مارتین به هر شیوه که مناسب می‏دید، برای رسیدن به هدف خود اقدام می‏کرد. او حتی از به‌کاربردن ‏حیله و نیرنگ ابایی نداشت. به‌عنوان‌مثال، باور همگانی در شیراز بر این شده بود که هنری مارتین به ‏آن‌جا آمده است تا مسلمان شود.‏1 به ‌نظر می‌رسد این شایعه بر پایه ادعای خود هنری مارتین ‏استوار بوده است؛ زیرا طبق نوشته آقامحمدرضا‎ ‎همدانی، مارتین از میرزاابراهیم خواسته بود بابی از ‏ابواب ادله و براهین مفید علم و یقین در اثبات نبوت حضرت خاتم‏النبیین(ص) بنویسد که شاید بدین ‏وسیله و تدبیر قاید توفیق تقدیر دامنگیر شده، وی را از بیداری تشکیک به شاه‌راه تحقیق رساند. ‏
  ‏
د ـ مناظره با علمای شیعه:‏‎ ‎هنری مارتین به این نتیجه رسیده بود که باید با علمای برجسته و مراجع‎ ‎تقلید شیعه نیز رویاروی شود ‏و جدل کند و از آن رهگذر به آرمان خود در چارچوب سوداگری و سودگرایی استعمار انگلیس نزدیک ‏شود. درنگ یازده ‌ماهه هنری مارتین در شیراز سرآمد و با ترجمه فارسی خود از کتاب عهد جدید، که با ‏همکاری یکی از ایرانیان انجام داده بود، راهی تهران شد تا نسخه‏ای از آن را به فتحعلی‌شاه دهد و از آن ‏راه، انجیل فارسی خود را جاودانه سازد. وی در راه، یک هفته در اصفهان درنگ کرد. چنین می‏نماید که ‏هنری مارتین و زندگی‌نامه‏نویسان غربی او پیرامون ادامه جدل و مناظرات مذهبی او با علمای اصفهان ‏سخنی به میان نیاورده‏اند، ولی مفتون دنبلی ـ تاریخ‌گر ایرانی معاصر او ـ درحالی‌که از او با عنوان یوسف ‏نام پادری یاد می‏کند، می‏گوید که مارتین به اصفهان آمد و نزد علمای آنجا تحصیل کرد و مهارتی تمام ‏در خط و علم و دین مسلمانی از فضلای کرام به هم رسانید. محمد معصوم شیرازی نایب‏الصدر نیز، ‏ضمن اشاره به حادثه و فتنه هنری مارتین پادری نصرانی، می‏آورد که وی در اصفهان نیز به مناقشه و ‏معارضه با علمای اعلام و حکمای اسلام درآمد. نایب‏الصدر از جمله کسانی که با هنری مارتین گفت‌وگو ‏کرده‌اند، حاجی اصفهانی را ـ که همان ملاعلی نوری اصفهانی است ـ یاد می‏کند. تنکابنی می‏نویسد ‏که وی چند سال در خدمت آخوند ملا علی نوری تلمذ نموده که مسلماً مدت آن نمی‏تواند درست باشد. ‏هنری مارتین در راه خود به تهران، در شهر قم نیز درنگی بسیار کوتاه داشت و بر پایه برنامه‏ای که برای ‏خویش برگزیده بود، کوشید از مجتهد برجسته سراسر ایران که روشن است منظور او میرزای قمی‌بوده، ‏دیدن کند. ولی میرزا پاسخ داد که اگر مارتین کاری جدّی دارد، می‏تواند به دیدن وی رود، وگرنه به ‏سبب ناتوانی و پیری از دیدار پوزش می‏خواهد. ‏

هنری مارتین نشست‌هایی نیز با صوفیان شیراز داشت. وی با فردی به‌نام میرزا ابوالقاسم بحث و جدل ‏کرده که به باور او بخشی بزرگ از مردم شیراز پنهانی یا آشکارا سر بدو سپرده بودند. خود مارتین ‏می‏نویسد که او با فرزند یکی از مجتهدان، که از مذهب خسته شده و به صوفی‌گری پناه آورده بود، ‏بحث کرد. مارتین با صوفی نامدار دیگری به نام آقابزرگ به بحث و جدل پیرامون مسیحی‌گری پرداخت. ‏چنین می‏نماید که هنری مارتین، با توجه به ستیز همیشگی میان صوفیان و مجتهدان، می‏کوشید ‏ضمن ردّ مذهب رسمی ایران و نادرست‌انگاشتن باورهای صوفیانه، بنیاد باورهای پیروان مذهب رسمی و ‏صوفی‌گری را به سود مسیحی‏گریِ مورد تأیید و حمایت استعمار انگلیس یک‌جا سست سازد. مارتین در ‏همین پیوند، رساله‏ای نیز نگاشت که در آن، ضمن رد صوفی‌گری، کیش‏های موسی و عیسی را از ‏حقیقت برخوردار دانست. ‏
‏  ‏
ه‍ ‌ـ تأثیر فعالیت‌های مارتین در ایران: ‏گرچه تلاش‌ها، مناظره‏ها و جدل‌های مارتین نتوانست شمار چشم‌گیری از مردم ایران را به کیش مسیحی ‏درآورد، اما او هنگامی‌که در تبریز بود (۱۸۱۲.م (۱۲۲۷ ق)، از یک کنجکاوی عمومی و بی‏مانند خبر ‏می‌دهد که خود او در شهرهای تبریز، شیراز و دیگر جاها درخصوص انجیل برانگیخته بود. گزارش‌های ‏گوناگون ناظران و برخی نویسندگان دوره‌های پس از مرگ مارتین نیز از تأثیر نسبی تلاش‌های او خبر ‏می‏دهند. جوزف ولف ‏‎(Joseph Wolf)‎‏ ـ تبلیغ‏گر‎ ‎دیگری که در سال ۱۸۲۴.م (۱۲۴۰ ق) به ایران آمد ـ ‏درباره تلاش‌های مارتین نوشته است: چراغی که او در ایران برافروخت، هرگز خاموش نخواهد شد. در ‏سال ۱۸۲۵.م/۱۲۴۱.ق وزیر بریتانیا از تبریز این‏گونه پیرامون مارتین سخن گفته است:

هنری مارتین ‏اثری بر ایران گذارده است که هیچ شخص دیگری نمی‏تواند امیدوار باشد که به‌همان‌اندازه چنین کند؛ ‏زیرا وی، نه‌تنها برای کاری که به عهده گرفته بود کاملاً مناسب بود، بلکه شاید نخستین روحانی ‏مسیحی بود که نشان داد در هر دانشی که ایرانیان به حدّ اعلی آن را گرامی می‏داشتند، بر ایرانیان ‏افضل است.

نوشته‏ها و گفته‏های هنری مارتین، به‏ویژه ترجمه فارسی روان و شیو‏ای او از عهد جدید و تلاش ‏کارگزاران استعمار انگلیس در چاپ و پخش آن، هم رهبران مذهبی ایران و هم سیاستگذاران دربار ‏قاجاری را دچار بیم و نگرانی کرده بود. ازاین‌رو پس از رسیدن دامنه تلاش‌های مارتین به پایتخت و دربار ‏قاجار و کوشش‌های علنی سفیر انگلیس در راستای ترویج و پخش انجیل فارسی، هم دربار و هم رهبران ‏بزرگ و پرآوازه مذهبی، به تکاپو افتادند. رهبران مذهبی با ابراز نگرانی عمیق از مسئله مارتین و به‌خاطر ‏بیم از گسترش تزلزل در باور عمومی، به نگارش رساله‏های ضد پادری اقدام نمودند. ‏
‏  ‏
و ـ  سرانجام انجیلِ مارتین:‏‎ ‎ هنری مارتین درحالی‌که نامه سفارش از اوزلی برای دو تن از حاکمان ترکیه عثمانی را همراه داشت، در ‏سال ۱۸۱۲.م (۱۲۲۷ ق) در راه بازگشت به انگلیس در «توقات» ترکیه ـ درحالی‌که از بیماری و تب رنج ‏می‏برد ـ در سی‌ویک‌ سالگی جان سپرد. بیش از چهل سال پس از آن، در سال ۱۸۵۶.م (۱۲۷۳ ق) بر ‏مزارش به عنوان یک قهرمان، بنای یادگاری به پا کردند. اگرچه هنری مارتین نتوانست خود به دیدن ‏شاه و یا ولیعهد او ـ عباس‌میرزا ‌ـ برود تا  انجیل فارسی‌اش را به آن‌ها تحویل دهد، اما بالاترین نماینده ‏سیاست استعماری انگلیس در ایران، یعنی سرگور اوزلی مستقیماً و با دل‌بستگی فراوان، آرمان او را ‏دنبال کرد. هم اوزلی و هم همسرش سخت به مارتین کمک ‏کردند. اوزلی در همان هنگامی‌که در ‏راستای سودگرایی استعمار انگلیس و به بهای ازدست‌رفتن سرزمین‌های ایران، به روس‌ها و الکساندر یکم ‏خدمت می‏کرد، می‏کوشید تا مسیحی‏گری از گونه انگلیسی‌اش را به‌واسطه رایج‌ساختن ترجمه عهد ‏جدید مارتین در ایران گسترش دهد. اوزلی ترجمه یاد ‌شده را به شاه تقدیم کرد و از او فرمانی  به ‏مورخ ربیع‌الاولی ۱۲۲۹ (فوریه ـ مارس ۱۸۱۴) که نسخه‏ای از آن هم‌اکنون در موزه بریتانیا موجود ‏است دریافت داشت. در بخشی از این فرمان آمده است:

کتب انجیلی که به اجتهاد مرحوم پادری ‏مارتین تفسیر و تأویل شده بود، به عنوان پیش‌کش از جانب آن عالی‌جنابان رسید و موجب حصول ‏خشنودی و رضامندی خاطر همایون از ایشان گردید… از این‌ پس واقفان حضور معدلت‌ دستور را مقرر و ‏مأمور خواهیم نمود که من اوله الی آخره تلاوت را در حضور اشرف نموده که مقروع سمع سمیع شود. ‏لهذا باید آن عالی‌جنابان مراتب رضامندی خاطر همایون را به تمامی فضلا و محققین و عرفا و عموم ‏اهالی ملت مسیحیّه که متوجه اشتهار و اجتهاد کتاب انجیل می‏باشند، اعلان و اعلام دارند و در عهده ‏شناسند. ‏

حدود شش‌ماه پس از فرمان فتحعلی‌شاه، در بیستم سپتامبر ۱۸۱۴، اوزلی نامه‏ای به رئیس انجمن ‏کتاب مقدس بریتانیا و کشورهای خارجی نوشت که نشان‌ می‌دهد وی نسخه‏هایی از ترجمه فارسی ‏کتاب مقدس را میان وزیران ایران نیز پخش کرده و به‏ویژه کوشیده است آن‌را به کسانی بدهد که به ‏صوفی‏گری گرایش داشتند و خودبه‏خود از رهبران دین رسمی ایران ناخشنود و به گمان اوزلی از ‏ضربه‌خوردن ولو موقتی و زودگذر آنان از سوی یک تبلیغ‏گر مسیحی خشنود بودند. اوزلی منتظر نشد ‏تا انجمن کتاب مقدس درخصوص چاپ انجیل او تصمیم بگیرد. وی خود نسخه‏ای از ترجمه فارسی عهد ‏جدید را به روسیه برد و آن را در سال ۱۸۱۵.م (۱۲۳۰ ق) به کمک یکی از شاه‌زادگان روسی، که ‏سرپرستی انجمن کتاب مقدس روسیه را بر عهده داشت، در شهر پترزبورگ به چاپ ‏رساند.‏ 2
  ‏
پی‌نوشت‌ها:

۱.  یحیی دولت‏آبادی که خود و پدرش از نوکران انگلیس و از مشروطه‌خواهان طرفدار انگلیس بودند، در خصوص ‏انگلیسی‌بودن ظل‌السلطان می‏نویسد: «انگلیسیان در تمام نقاط جنوبی، عوامل خود را به کار انداخته، که از جمله آن‌هاست ‏ظل‏السلطان حاکم اصفهان و پسر او جلال‏الدوله حاکم یزد و جمعی از خوانین بختیاری که در اصفهان و اطراف اصفهان ‏می‏باشند. ظل‏السلطان با انگلیسیان کاملا مربوط است و مانند یک نوکر فرمانبردار به آن‌ها خدمت می‏کند، پسرش حاکم ‏یزد هم به طریق اولی.» (یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج۱، تهران، عطار و فردوسی، چ۶، ۱۳۷۱، ص۳۷۱) ‏

۲. ظل‌السلطان تشکیلات منظمی از قشون و سازوبرگ نظامی‌به منظور اجرای منویاتش در سراسر حوزه وسیع ‏حکومتش فراهم آورد. حمایت بیش از حدّ انگلیسی‌ها از او باعث شده بود ظل‌السلطان گاه حتی از دستورات شاه سرپیچی ‏‏‌کند. با حمایتی که انگلیسی‌ها از وی نشان می‏دادند، ناصرالدین‌شاه کم‏کم به وحشت افتاد و درصدد محدودکردن قدرت او ‏برآمد و به تحریک امین‏السلطان، یک ژنرال و صاحب‏منصب اتریشی را برای بررسی قدرت نظامی او روانه اصفهان کرد. ‏‏(موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۱، صص۱۳۴ـ۱۳۲) ‏

ماهنامه موعود شماره ۷۶

همچنین ببینید

از كيومرث تا سوشيانس‏

عقيده به ظهور «موعود» مخصوص به دين يا ملت خاص نيست. هر يك از ملل منتشر در عالم به نوعى براى اين اعتقاد اقرار آورده اند و براى رهايى جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *