چند وقت پیش فیلمی جنایی می دیدم که کارآگاهانش دانشمند بودند. نمی دانم چقدر از این فیلم، علمی و چقدرش تخیّلی بود؛ امّا در این فیلم برای پیدا کردن قاتل، از یک مُرده بازجویی کردند. این را هم به شما بگویم که به اعتقاد کارآگاهان دانشمند، خاطرات آن مَرد مُرده هرگز از بین نمی رود حتّی بعد از مرگش. خلاصه اینکه، مُردن، آخرین مرحله از زندگی یک نفر نیست.
این فیلم مرا شدیداً یاد ماجرایی می اندازد که به «گاو بنی اسرائیل» یا «ایرادهای بنی اسرائیل» معروف است. همگی ما، داستان این گاو را تمثیلی برای کسانی میشناسیم که خیلی «گیر» می دهند و «بهانه» می آورند. امّا انتهای این ماجرا، به موضوعی ختم میشود که بحث ماست: زنده شدن مردگان؛ آن هم در زمان حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام).
در ادامه به شما نشان می دهیم که بازگشت مردگان، در میان ادیان و اقوام دیگر نیز وجود داشته است. در این قسمت به دو نمونه از رجعت در قوم حضرت موسی(ع) اشاره میکنیم.
اعتراف مقتول با دُم گاو
«گاو بنی اسرائیل» ماجرایی معروف است که در سوره ی بقره آیات ۶۷- ۷۳ بیان شده است.
هر کس این ماجرا را می داند می تواند پاراگراف رنگی را که در ادامه می آوریم نخواند.
ماجرا از این قرار بود که مردی در شب دامادی اش کشته شد و قاتلش معلوم نبود. قوم بنی اسرائیل برای حلّ این مشکل نزد حضرت موسی(ع) رفتند. به حضرت موسی(ع) وحی رسید که به آنها بگو گاوی بکشند و دُم آن را به مقتول بزنند تا زنده شود.
قوم بنی اسرائیل، از آنجایی که این موضوع را باور نمیکردند، بی آنکه نیازی به سوالها باشد، کار خودشان را با ریز شدن در مسئله سخت کردند. پرسیدند: چه گاوی است؟ بعد پرسیدند: چه رنگی است؟ بعد پرسیدند: زمین را شخم زده باشد یا نزده باشد. نتیجه این شد که مجبور شدند به جای همان «گاو» معمولی که خداوند در ابتدا به آنها فرموده بود، «گاوی زرد رنگ بی لکّه که نه پیر و نه جوان که زمین را شخم نزده باشد و زمینی را آبیاری نکرده باشد» بیابند! (۱)
وقتی بنی اسرائیل گاو را با آن مشخصات پیدا کردند، آن را قربانی کردند و با دُمش به بدن مقتول زدند و مقتول، به فرمان خداوند، زنده شد و نام قاتلش را به زبان آورد و مُرد. (۲)
خداوند در قرآن به این ماجرا اشاره میکند و می فرماید:
«پس فرمودیم: «پارهاى از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید» [تا زنده شود]. این گونه خدا مردگان را زنده مىکند، و آیات خود را به شما مىنمایاند، باشد که بیندیشید.» (۳)
تقدیم دوباره ی روح به تماشاگران خدا
خدا را نمیشود دید. البتّه این را ما امروز خیلی خوب می دانیم؛ چرا که خداوند جسم نیست و همچنین وجودش محدودیت ندارد که در چشم بگنجد. امّا روزگاری بود که قوم بنی اسرائیل پایشان را در یک کفش کردند که حتماً باید خدا را ببینند وگرنه به حضرت موسی(ع) ایمان نمی آورند.(۴) قوم بنی اسرائیل که مدّت بسیاری در مصر زندگی کرده بودند و «بت» های خوش آب و رنگ مصریان را دیده بودند، می خواستند خدایشان هم جسم داشته باشد. بگذریم.
قضیه به اینجا ختم شد که حضرت موسی(ع) ۷۰ نفر از قوم را به نمایندگی از همه ی قوم انتخاب کرد و با خود به کوه طور بُرد و از خداوند خواست که پرتویی کوچک از وجودش را نشان دهد. همانطور که گفتیم، خداوند قابل دیدن نیست؛ همین شد که با تجلّی خداوند به کوه، روح آن هفتاد نفر آنهمه عظمت را تاب نیاورد و همچون صاعقه زدگان بر زمین افتادند و مُردند. حتّی حضرت موسی(ع) هم از شکوه و عظمت این ماجرا بیهوش شدند.
وقتی حضرت موسی(ع) به هوش آمدند و نعش آن هفتاد نفر را دیدند، از خداوند خواستند که آنها را زنده کند تا به قوم بنی اسرائیل ثابت کنند که خداوند دیدنی نیست. چرا که ۷۰ نفر انسان مُرده، نمی توانستند شهادت بدهند! بدین ترتیب خداوند آنها را زنده کرد. (۵)
شما را دعوت میکنیم که در قسمت بعدی این مطالب درباره ی زنده شدن مردگان با دَم مسیحایی عیسی بن مریم(ع) همراه شوید؛ ان شاء الله.
پی نوشت:
۱. سوره ی بقره، آیات ۶۷- ۷۳.
۲. سوره بقره، آیه ۷۳.
۳. همان.
۴. شیخ حر عاملی، الإیقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه؛ النص؛ ص۱۲۰؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث ۳/۵، تولید موسسه نور.
۵. سوره ی اعراف، آیه ی ۱۵۵.