تشرف، آری یا خیر؟

 گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالقائم شوشتری

  •   لطفاً در ابتدا، عالم غیب را برای ما تعریف بفرمایید؟

هستی به دو قسمت تقسیم می‌شود: «طبیعت» و «ماوراء طبیعت». آنچه در رابطه با ماوراء الطبیعه است، عوالم غیبی به شمار می‌رود و آنچه مربوط به عالم ماده است، طبیعت نامیده می‌شود.

  •   آیا عوالم غیبی و ساکنان عوالم غیبی قابل دسته بندی و معرفی هستند؟ معرفی و دسته بندی آنها چگونه است؟

ساکنان عالم غیب را می‌توان به این شکل دسته‌بندی کرد:
۱. عقول ده‌گانه؛ بنا به قول فلاسفه؛ ۲. ارواح زکیّه؛ ۳. ارواح خبیثه؛ ۴. أجنّه (جنین‌های فوت شده) مسلمان؛ ۵. أجنّه کافر؛ ۶. ابلیس و ذریّه ابلیس؛ ۷. ملائکه که خود هزاران رقم هستند؛ ۸. حوریان بهشتی؛ ۹. غلامان بهشتی؛ ۱۰. عالین که در هنگام سجده ملائک به آدم صفی‌الله، مأمور بر سجده نبودند. خداوند در قرآن کریم خطاب به شیطان می‌فرماید:
أستکبرت أم کنت من العالین.۱
آیا تکبّر نمودی یا از جمله عالین (برتران) بودی؟
۱۱. و هزاران نوع از انواع مخلوقات که هیچ کدام نامشان مطرح نیست.
ماوراء الطبیعه مجموعاً بزرگ‌تر از طبیعت است و ما وقتی در رابطه با وسعت عالم طبیعت حیران بمانیم در رابطه با عالم ماوراء الطبیعه بیشتر دچار حیرت می‌شویم. ما در منظومه‌ای ساکن هستیم که قطر آن  چندین سال نوری است. در کهکشانی که منظومه ما قرار دارد، صدها منظومه، مانند منظومه ما وجود دارد. اگر کهکشان‌ها را در نظر بگیرید، می‌بینید که بیش از ششصد کهکشان تاکنون کشف شده که بعضی با چشم مسلح قابل رؤیت و بسیاری نیز قابل رؤیت نیستند. که اینها با فاصله‌های بسیار زیاد از همدیگر واقع شده‌اند و بالاخره صرف‌نظر از عوالم ربوبی که اصلاً ما به آن‌جا راه نداریم.
عوالم غیب یعنی عالم ملکوت، عالم جبروت و عوالم دیگر غیبی، اصلاً قابل مقایسه با عالم طبیعت نیستند. طبیعت با همه وسعتش در مقابل عالم ملکوت هیچ است.
 

  • لطفاً مختصری درباره هر دسته توضیح بدهید، چون برخی از آنها نظیر «کروبیّان»، اگرچه زیاد به کار می‌رود، امّا چندان شناخته شده نیستند؟

انبیاء(ع) چون خودشان ملائک را مشاهده و با آنها صحبت کرده‌اند؛ به خصوص وجود نازنین حضرت خاتم انبیاء(ص) و در شب معراج که از مخلوقات عجیب خلقت بازدید فرمودند و حتّی به موجوداتی برخورد کردند که نه جزء ملائک بودند، نه جزء عالین و نه جزء کروبیّان؛ و هیچ جا هم اسمشان نیامده است. البته آنان می‌توانستند مطرح بکنند، امّا اگر مطرح می‌کردند، هیچ درکی از آنها پیدا نمی‌کردیم. ما ملائک را تا حدّی می‌شناسیم و اجمالی از اوصاف آنها را داریم. در تاریخ نبوت انبیاء(ع)، از تورات گرفته تا قرآن کریم، همه جا بحث ملائک مطرح است.
هر کس به میزان وسع درک خودش، برداشتی از ملائک دارد. امّا در رابطه با سایر مخلوقات، نه اسم آنها را شنیده‌ایم و نه جایی خوانده‌ایم، و نه انبیاء(ع) فرموده‌اند. شاید بر انبیاء به استثنای خاتم الانبیاء(ص) و انبیای اولوالعزم(ع)، همه این عوالم کشف نشده باشد ممکن است بخشی از آنها برایشان مکشوف شده باشد چه رسد به ما که خاک‌نشین و اهل طبیعت و اهل ناسوت هستیم. از عالم خود و حتّی از جسم خویش خبر نداریم.
«آلکسیس کارل» در کتاب  انسان موجودی ناشناخته می‌گوید که در بدن هر انسانی ده میلیون میلیارد سلول وجود دارد. ما حتّی از تصوّر این رقم عاجزیم. ده میلیون میلیارد خیلی عجیب است. این همه عجایب در جهان خلقت طبیعت وجود دارد که ما به آن احاطه نداریم؛ چه رسد به ماوراء طبیعت. امّا از مجموع آیات و روایات و فرمایش‌های چهارده معصوم(ع) و انبیاء به این نتیجه می‌رسیم که خداوند متعال، مخلوقاتی دارد که هر یک از آنها دارای قدرت‌های فوق‌العاده هستند، و خودشان هم به این دلیل که از اصناف مختلف هستند، هم‌دیگر را درک نمی‌کنند. بلاتشبیه مثل اینکه ما به کره مریخ رفته باشیم و کسی از زمین بیاید و برای ما چگونگی زمین را تعریف کند و بگوید در کره زمین موجوداتی هستند غیر از بشر که زنده‌اند و حرکت دارند، و به آنها «حیوانات» گفته می‌شود.
شنونده مریخی فکر می‌کند که شاید حیوانات همگی به یک رقم موجود هستند، در حالی‌که خود حیوانات، عجیب و متفاوتند. حیوانات برّی (خشکی) و بحری (دریا) اقسام و انواع متفاوتی دارند که شاید به هزاران نوع برسد. خود این حیوانات هیچ اطلاعاتی از عالم هم‌دیگر ندارند. مثلاً مار هیچ اطلاعاتی از عالم اسب ندارد و اسب نیز از عالم مار بی‌اطلاع است و تنها این را می‌داند که مار، دشمن وی و جانوری گزنده است.
یا مثلاً برخی از مخلوقات هستند که قدرت‌های فوق‌العاده‌ای دارند که حتّی ما انسان‌ها فاقد آن هستیم مثل حسّ ششم؛ گر چه بشر هم حسّ ششم دارد، امّا در مقابل برخی حیوانات، این حس بسیار ضعیف است. عوالم غیب و شهود هر دو مهم‌اند، امّا عالم ماوراءالطبیعه مهم‌تر از طبیعت است.

  •  چطور می‌توان با آن موجودات ارتباط برقرار نمود؟

چون بنده هیچ‌یک از این نحو ارتباط‌ها را ندارم، پاسخی هم برای این پرسش ندارم، امّا می‌دانم همه چیز برای همه کس امکان‌پذیر است. اگر شخص راست‌گویی آمد و به شما گفت: من ملک را مشاهده کرده‌ام، تعجب نکنید و آن را غیر ممکن ندانید. اصل ماجرا ممکن است و بحث در این است که آیا ادّعای او راست است. البته باید بدانیم که ما برای هیچ‌کدام از این بازی‌ها خلق نشده‌ایم. خداوند متعال در قرآن کریم فرمود:
و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون.۲
و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.

ما را برای بندگی آفریده‌اند. ما باید دائم در حال مراقبه و محاسبه باشیم تا شاید لیاقت ملاقات خدا و ملاقات حضرت مهدی(ع) را پیدا بکنیم و اگر این سعادت نصیب ما نشد لااقل انجام وظیفه کرده باشیم. زمانی من امام جمعه دورود بودم. یک بار راننده‌ای از طرف سپاه و با ماشین سپاه آمده بود و ما از تهران به سمت قم می‌آمدیم. اوّل اتوبان تهران ـ قم، دیدیم یک طلبه سیّدی، ایستاده و منتظر ماشین است. ما چون به سرعت می‌رفتیم، اوّل از ایشان ردّ شدیم. من به آقای راننده گفتم: لطفاً نگه‌دار و این آقا را سوار کن. نگه داشت و دنده عقب گرفت.

آن سیّد هم فهمید که ما برای او نگه داشتیم، به سرعت آمد و من هم به احترام ایشان از صندلی جلو پیاده شدم و عرض کردم شما بفرمایید و جلو سوار شوید. فرمودند: نه، من می‌خواهم پهلوی شما بنشینم. ایشان حتّی سؤال هم نکرد و من از این تعجب می‌کنم. و حالا چطور شروع کرد؟ فرمود که: اگر به این مردم بگویی، فلانی اسم اعظم بلد است، تعجب کرده، حتّی تکذیب می‌کنند. در حالی که تعجب از این نیست که کسی اسم اعظم را بلد است، بلکه اگر گفتند فلانی اسم اعظم را بلد نیست، تعجب کنید.

باز دوباره فرمودند: اگر به این مردم بگویی فلانی ملائکه را می‌بیند، تعجب می‌کنند و حتّی تکذیب می‌کنند. اینکه تعجب و تکذیب ندارد، تعجب از این است که چرا دیگران نمی‌بینند. بشر خلق نشده که این‌قدر کور و نابینا باشد.
و ادامه دادند: اگر به این مردم بگویی، فلانی طی‌الارض بلد است، تعجب ندارد. تعجب از این است که چرا اینان بلد نیستند.

چون بنا نبوده که این‌طور باشد. تا آن جا که یادم هست، ایشان پنج مثال ذکر کردند. همچنین فرمودند: اگر به این مردم بگویی، فلانی امام زمان(عج) را می‌بیند، تعجب می‌کنند و تکذیب می‌نمایند، اینکه تعجب ندارد. عجب آن است که چرا همه نمی‌بینند؟ آیا می‌شود که امام غایب باشد و پس از این همه مدّت، ما ایشان را نبینیم. ما در این گفت‌وگو بودیم که به دروازه قم رسیدیم. بس که در این سفر به ما خوش گذشت، انگار که این مسیر بیش از پنج دقیقه به طول نینجامید.

یک لحظه به ذهنم خطور کرد که نکند ایشان خود حضرت(ع) هستند. در قیافه‌شان که دقت کردم، فهمیدم که حضرت نیست. البتّه من چند نکته دیگر در ایشان دیدم که نشان می‌داد حضرت نیست؛ چون حضرت مهدی(ع) بر گونه راستشان خال زیبایی دارند که ایشان نداشت. دوم اینکه ایشان پنج، شش مثال زدند که لزومی نداشت در بحث اینقدر ریز شده و مثال بزنند. به این دلیل که یکی از نشانه‌های امام(ع) این است که کم صحبت می‌کنند. اگر بتوان مطلبی را با یک جمله تفهیم کرد، همان یک جمله کافی است. من همان جمله اوّل را که گفت منظورش را تا آخرفهمیدم. کارهای حضرت(ع) بسیار حکیمانه است. وقتی به دروازه قم رسیدیم، بنده عرض کردم آقا جان! شما کجا تشریف می‌برید تا ما مسیر را عوض کنیم و ابتدا شما را برسانیم، آنگاه به مسیر خودمان ادامه دهیم. گفت: شما مسیر خودتان را ادامه بدهید، من هر جا خواستم، پیاده می‌شوم. وقتی ما به پمپ بنزین داخل شهر رسیدیم، ایشان گفتند: نگه دارید. من پرسیدم: اسم شریف شما چیست؟ پاسخ داد: معذورم بدار. گفتم: آدرس، تلفن؟ فرمود: اگر خدا بخواهد دوباره هم‌دیگر را خواهیم دید. من یقین کردم که ایشان حضرت نیستند، امّا مطمئن شدم که ایشان آدم فوق‌العاده‌ای است. چون در افکار من تحوّل عجیبی ایجاد کرد و این حرف‌ها برای من خیلی سنگین و بزرگ آمد. اگر به من بگویند، فلانی هم اسم اعظم بلد است و هم طی‌الارض می‌داند و هم خدمت آقا امام زمان(ع) می‌رسد هیچ تعجب نمی‌کنم. بالاخره هر کس نان کار خودش را می‌خورد:
فمن یعمل مثقال ذرهٍ خیراً یره.۳
نکته جالب اینکه بعد از پیاده شدن ایشان، من داشتم درباره این قضیه فکر می‌کردم که آقای راننده گفت: حاج آقا متوجه شدید، چه اتفاقی افتاد؟ گفتم: چه شد؟
گفت: ما از اوّل اتوبان تهران تا قم بیش از پنج دقیقه در راه نبوده‌ایم، بی‌آنکه قبلاً من به راننده این مطلب را گفته باشم. چون اگر من می‌گفتم ممکن بود کسی بگوید شما به راننده القا کرده‌ای. در حالی که این برای خود من هم سؤال بود. لذا پرسیدم: نه، از بس که به ما خوش گذشته، این‌طور به نظرمان آمده است.
هنوز هم با گذشت سال‌ها، هر وقت هم‌دیگر را می‌بینیم، ایشان به یاد آن خاطره است که ده سال پیش اتفاق افتاد.

  •  ارتباط‌هایی که به وجود می‌آید، بیشتر از سمت عالم ماده با عالم غیب است یا حالت دو طرفه دارد؟

احتمال هر دو وجود دارد، ولی عمدتاً از آن طرف است. در حقیقت ماوراء الطبیعه، حاکم بر طبیعت است. هر گونه حرکت و جنب و جوش در طبیعت، ریشه در آن عالم دارد. سلسله جنبان آن طرف است.
گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدری که توانی بکوش
واقعاً هم همین‌طور است. کسانی که دستشان در دست ملکوتیان باشد، اوضاعشان با بقیه متفاوت است. خود حضرت هم ذووجهین هستند، یعنی وجه یلی‌الحقّی دارند و وجه یلی الخلقی. همه چهارده معصوم(ع) هم همین‌طور هستند. انسان‌های کمال یافته هم یا آن طرفی می‌شوند یا این طرفی.

  •  چگونه امر بر انسان مشتبه می‌شود و این اشخاص را با اشخاص دیگر مثل ائمه معصومین(ع) اشتباه می‌گیرد؟

انسان باید دائماً به خداوند عرض کند:
ایّاک نعبد و ایّاک نستعین.۴
خدا باید کارها را انجام دهد، خداوند باید دست ما را بگیرد. اگر عنایات خدا و عنایات حضرت بقیه‌الله(ع) که مظهر خدا هستند، نباشد؛ اصلاً نمی‌شود کاری کرد. باید دعای
و ما توفیقی إلّا بالله علیه توکّلت و إلیه أنیب.۵
و توفیق من جز به [یاری] خدا نیست. بر او توکل کرده‌ام و به سوی او باز می‌گردم.
یا ذکر شریف «لاحول و لا قوّه إلّا بالله العلیّ العظیم» و این جمله پیامبر(ص) که می‌فرمود: «إلهی لا أملک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حیوٰهً و لا نشوراً.»

یا ذکر شریف: «أعوذ بالله السمیع العلیم مِن همزات الشیاطین و اعوذ بک یا ربَّ ان یحضرون انّ الله هو السمیع العلیم» از جمله دعاها و اذکاری هستند که از طریق آنها باید به خدا پناه بجوییم اگر خدا عنایت نکند، انسان اشتباه می‌کند. شیطان را می‌بیند و گمان می‌کند ـ العیاذ بالله ـ امام زمان(ع) را دیده است.

سال‌ها پیش در شهری نابینایی بود که در کنار خیابان نشسته بود. صدای پایی شنید، فهمید که عابری در حال عبور است. سلام داد با اینکه نمی‌دیدکیست؟ آن عابر جواب سلام داد و گفت: چه می‌خواهی؟ گفت: شما کی هستید؟ فرمود: من حضرت خضر(ع) هستم. گفت: «فدایت شوم، دامنت را بده من بر چشمانم بکشم تا چشمانم خوب شود.» دامنش را گرفته و بر چشمانش مالیده و شفا یافت. بعد که به احترام حضرت خضر(ع) بلند شد و ایستاد. آن شخص گفت: من ابلیسم، نه حضرت خضر(ع). آن مرد گفت: تو هر که می‌خواهی باش، من حاجت خود را از حضرت خضر(ع) گرفتم.

ممکن است بعضی اوقات، چنین اشتباهاتی پیش بیاید. یعنی شیطان خودش را نشان داده و ادّعا کند من امام زمان(ع) هستم. ما هم که امام زمان(ع) را ندیده‌ایم، به اشتباه بیفتیم. سالک باید دائماً خودش را به خدا بسپارد و از خداوند استمداد کند. به اعتقاد بنده در بین عبادات مستحبی عبادتی به عظمت نافله شب و به عظمت نماز امام زمان(ع) نیست. نماز امام زمان(ع) که تا زمان ایشان از طرف معصومین(ع) ارائه نشده بود و خود ایشان ارائه کردند و این نماز از تعلیمات ویژه امام مهدی(ع) است، اهمیّت فوق‌العاده‌ای دارد. در دویست مرتبه‌ای که می‌گوییم «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین»، به محضر مقدّس خداوند عرض می‌کنیم که ما فقط تو را می‌پرستیم و فقط از تو یاری می‌طلبیم. هیچ کس دیگر کاری نمی‌تواند بکند. حتّی خود امام زمان(ع) هر کاری می‌کند، حول و قوه‌اش از خداست. امدادهای خداست و تکیه بر خدا و حول و قوّه خدا دارد، ایشان مأموریّت سنگین خودشان را انجام می‌دهند.

  •  آیا نمونه‌های دیگری از این اشتباه گرفتن‌ها در خاطر دارید؟

بله. زمانی که سیّد علی محمّد باب شیرازی در کربلا ادّعای بابیّت کرد، در نجف، طلبه‌ای بود که بسیار روزه می‌گرفت، و بسیار برنامه‌های ذکر و دعا و امثال اینها داشت. امّا تحت اشراف استاد شایسته‌ای کار نمی‌کرد. سرِ خود، نمازها و عبادات مستحبی را انجام می‌داد و روزه می‌گرفت. یک شب که در اتاق و پنجره بسته بود، دو نفر مثل ملائکه از سقف پایین آمده، به او می‌گویند که تو عبد منتخب خدا شدی. این شمشیر را بگیر و به منزل فلان مرجع دینی برو و در خانه‌اش را بزن و گر چه وقت خواب است و خوابیده امّا بیدارش کن و تا او را دیدی، با شمشیر گردنش را بزن.

این فرد هم گول خورده و شمشیر را برداشت و رفت. تابستان بود و هوا گرم و مردم از نیمه شب به بعد می‌توانستند بخوابند. شب از نیمه گذشته بود و تازه آقا به بستر خواب رفته بود و در عالم خواب و بیداری بود که این شخص در زد. آقا عبایی بر دوش انداخته و دم در آمدند. وی که خیلی مرد خوش اخلاق و خوبی بوده، می‌گوید: چه فرمایشی داری؟ این طلبه تا چشمش به آقا افتاد، معنویت ایشان باعث شد بگوید: ببخشید! من بی‌جا مزاحمتان شدم. مسئله‌ای می‌خواستم بپرسم که یادم رفت. دو مرتبه می‌آیم و می‌پرسم. ایشان می‌گوید: برو پسر جان و هر وقت یادت آمد بیا و بپرس. من در خدمتتان هستم.

این فرد برگشت و در راه با خودش گفت: اگر من این مرد را کشته بودم، از کجا معلوم که اشتباه نکرده باشم. به منزل رفت و همین که در اتاق را بست، آن دو ملک باز آمدند. البته ملک نبودند، بلکه شیاطین بودند و او تصوّر می‌کرد آنها ملک هستند. آنها گفتند: چرا فرمان را اجرا نکردی؟ برو و زود اجرا کن و الّا مورد غضب امام زمان(ع) واقع می‌شوی. این بنده خدا که ساده بود، باز بلند شد و رفت.۱

دفعه دوم رفت و این بار وقتی آقا آمد بیرون، گفت: آقا حلالم کنید، من دو دفعه است که شما را از خواب بیدار کرده و مزاحمتان شده‌ام. دیر وقت است و اصل قضیه این طور است، و قضیه را برای آقا تعریف کرد. ایشان گفت: پسر جان! اینها از طرف شیطان آمده‌اند. اینها بندگان خدا نیستند. شما که پیغمبر نیستی که ملک بر تو نازل شود. خود همین که اینها آمده‌اند، دلیل بر این است که از طرف شیاطین آمده‌اند. حالا برو و تا آمدند، شما فلان ذکر را بگو تا از شرّ آنها محفوظ بمانی.۲

وقتی آن طلبه وارد حجره شده و در را بست برای بار سوم آن دو ملک قلابی از سقف پایین آمدند و به او تشر زدند: چرا اجرا نکردی؟ بعد هم گفتند: این شخص قابل هدایت نیست، برویم سراغ سیّد علی محمّد باب شیرازی. فردای آن روز، سر و صدا برآمد که در نجف، طلبه‌ای که از شاگردان سیّد کاظم رشتی بوده و شیخی سبک بوده، ادّعا کرده است که من باب امام زمان(ع) هستم. در ضمن هجده ماه تبلیغات، تنها چند نفر به ایشان گرویدند و این مقدمه ادّعای بعدی ایشان شد که گفت: من خود امام زمان هستم. بعد از مدّتی گفت: من پیغمبر خدا هستم و بعد از مدتی گفت: من خود خدا هستم.
فراموش نکنیم ساکنان ملکوت، قدرت‌های مخصوص به خود دارند و حتّی هر شیطان نیز کارهایی می‌تواند انجام دهد و انسان باید با توکل به خدا راه برود و استاد صالحی داشته باشد که مسائل را با وی در میان بگذارد. حالا اگر استاد هم نبود، با علمایی که مورد وثوق هستند، مشورت کند.
چیزی که تذکر آن بسیار لازم می‌نماید، این است که حضرت مهدی(ع) در ایّام غیب، ما را به کی سپرده است؟
و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواه حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجّه‌الله علیهم،
اما در خصوص مشکلات و پیشامدهای خود، به مجتهدان در احادیث، (مراجع تقلید) مراجعه کنید. همانا آنان، حجّت میان من و شما و من حجّت میان خدا و آنان هستم.»
باید حتماً به مراجع تقلید مراجعه کرد، مرجع جامع‌الشرایطی که از مسائل عرفانی و معنوی هم اطلاعات مفصّلی داشته باشد. اوست که می‌تواند راهنمای خوبی باشد. چرا که زحمت کشیده، مطالعه هم داشته، ریاضت هم کشیده و بزرگانی را هم دیده است. انسان، معصوم نیست که اشتباه نکند. هر جا که خود انسان احساس کرد که دارد اشتباه می‌کند، حتماً خودش را به یکی از مراجع برساند. الحمدالله نعمت هم که فراوان است. در قم، مشهد، نجف، تهران شخص به یکی از مراجع رجوع کند و بگوید که مثلاً فلان مسأله و مشکل پیش آمده است. مثل همان شخص که گفت: من سه شب است که دارم اینها را می‌بینم، اینها چی هستند ملائک‌اند، اجنّه‌اند، شیاطین‌اند؟
نباید تک‌رو بود. یکی از اساتید بزرگوار ما می‌فرمودند: این شخص چنین و چنان کرد. امّا چون آن فرد متشرع و متدیّن بود، نگذاشته که پرت شود و اگر خدای نخواسته امر آن دو شیطان را اجرا کرده بود و آن مرد را شهید نموده بود، آن وقت دیگر، ایمانی برایش باقی نمی‌ماند و جزء حزب شیطان قرار می‌گرفت.

ادامه دارد

ماهنامه موعود شماره ۷۸ 

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *