حسن عاشوری
الف) آغاز غیبت امام مهدی(ع)
در میان علمای اسلام در مورد آغاز «غیبت صغرا» چند نظر وجود دارد:
۱. برخی، آغاز «غیبت صغرا» را از جریان سرداب میدانند؛ یعنی زمانی که مأموران «معتمد»، خلیفه عباسی، منزل آن حضرت را در «سامرا» مورد تاخت و تاز قرار دادند تا آن حضرت را دستگیر کنند، آنان معتقدند: حضرت «حجت» از این تاریخ به بعد از دیدهها پنهان و غیبت صغرای آن حضرت آغاز شد.
ما در صفحات آینده در بحث داستان سرداب، خواهیم گفت که این سخن از اساس نادرست است و امام مهدی(ع) از هنگام حمله عباسیان به سرداب از دیدهها پنهان نشد، بلکه قبل از آن، غیبت آن حضرت(ع) آغاز شده بود.
۲. برخی همانند شیخ مفید، آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت آن حضرت میدانند.۱ این نظر برخلاف نظر مشهور است و اکثر علمای امامیه این نظر را قبول ندارند.
۳. نظر سوم اینکه، آغاز غیبت صغرا از هنگام شهادت ابومحمد، امام حسن عسکری(ع) و آغاز سفارت اوّلین سفیر امام مهدی(ع)، «عثمان بن سعید عمری» از تاریخ هشتم ربیعالاوّل سال (۲۶۰ق.)، آغاز شد و این دوره تا تاریخ پانزدهم شعبان سال (۳۲۹ق.) هنگام درگذشت آخرین نایب خاص حضرت، «علی بن محمد سمری» به مدت ۶۹ سال و اندی ادامه داشت.۲
این دیدگاه مورد قبول اکثریت قاطع علمای امامیه است.۳ دوره اختفای امام مهدی(ع) جزء غیبت صغرای آن حضرت نیست؛ زیرا غیبت صغرا، مربوط به عصر امامت آن حضرت است و در طول غیبت صغرا، حضرت چهار سفیر داشت.
چند سالی که آن حضرت در زمان پدر گرامیشان (امام حسن عسکری(ع)) در اختفا به سر میبرد، دوره امامت آن حضرت است، به بیان دیگر در دوره غیبت صغرا دو خصیصه وجود داشت، یکی امامت امام مهدی(ع) و دیگر سفارت و نیابت «نواب اربعه»، که با توجه به این دو خصیصه دوره اختفا جزء غیبت صغرا به حساب نمیآید.۴ چون که هیچ یک از این دو خصیصه در دوره اختفا وجود نداشت.
ب) شهادت امام حسن عسکری(ع)
«معتمد»، خلیفه عباسی، همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری(ع) نگران بود و هنگامیکه دانست با وجود همه محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام درصدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود، ۵ و شیعیان را از بهرهمندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.
اینگونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا درآورده بودند و امامان شیعه(ع) نیز کوشیده بودند تا نقشههای شوم آنها را به شکلهای گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود.
امام عسکری(ع) با دانش ویژهای که داشت، پیشبینی کرد که در آیندهای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آینده نزدیک به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال (۲۶۰ق.) حادثهای اتفاق میافتد و آن شهادت امام توسط عمّال حکومت عباسی خواهد بود.
قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام(ع) مادرش را تسلی داد و گفت:
مادر! امر خدا حتمی است، بیتابی مکن!.
در سال (۲۶۰ق.) آن مصیبت اتفاق افتاد و همانگونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری(ع) به شهادت رسید.۶
چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد» عباسی بردند، در حالی که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون میدید و میشنید که مردم همگی، امام ابومحمد(ع) را تعظیم و احترام میکنند و او را در فضیلت، بر همه علویان و عباسیان، مقدم میدارند. از این جهت در پی قتل آن حضرت برآمد و زهر کشندهای را به وی خوراند.۷
امام(ع) همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید.
«معتمد» به پنج نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام(ع) باشند و تمام امور و جریانها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام(ع) باخبر باشند، همین که روز دوم فرا رسید به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بیرون روند و به دلیل اینکه حال امام عسکری(ع) رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاه را به همراه ۱۰ نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریانها را زیر نظر بگیرند و بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه، ۱۵ نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند.
امام عسکری(ع) در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت، نامههای بسیاری به نقاط مختلف شیعهنشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود.۸ حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند و هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشد. در لحظات آخر زندگی، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش میکرد و لبهای مبارکش از تلاوت قرآن مجید باز نمیایستاد. سرانجام امام(ع) رو به سمت قبله کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود.
این حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربیعالاوّل سال (۲۶۰ق.) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.
ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود.
ناله و شیون از خانه امام(ع) بلند شد و کمکم صدای ضجه و ناله زنان و مردان و کودکان آل علی(ع) در سراسر «سامرا» به گوش رسید.
خبر شهادت امام(ع) در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقهای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام(ع) رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد. مردم به احترام امام(ع) بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود.۹
«سامرا» در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را نادیده بود که امواج خروشانی از انسانها از طبقات مختلف با گرایشها و عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگیها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری(ع) میگفتند و درباره خسارت و زیان جبران ناپذیری که به مسلمانان رسیده بود، بحث میکردند.۱۰
«عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد.۱۱
این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولاً: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیاً: «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی(ع) عهدهدار تجهیز پیکر مطهر امام عسکری(ع) بود.
و ثالثاً: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی(ع) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را برعهده گرفته باشد. در هر حال، «عبیدالله بن خاقان» میگوید:
وقتی جنازه امام(ع) آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، « ابوعیسی بن متوکل»، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامیکه جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند « ابو عیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان، نشان داد و گفت: این « ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت میدهند! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را برای دفن ببرند.
این شیوه تجربه شده حکّام عباسی در مورد امامان شیعه(ع) بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شیوه آشنایی داشتند.
بنا به نقل «شیخ صدوق» قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خانه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر درِ خانه ایستاده بود و شیعیان به او تعزیت میگفتند، گفت:
سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان.
ناگهان امام مهدی(ع) جلو آمد و گفت:
عمو عقب بایست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم.۱۲
طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اوّل ماه ربیعالاوّل (۲۶۰ق.) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیبت قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند.
ج) تلاش حکومت برای یافتن امام مهدی(ع)
اخبار امامت دوازده امام(ع) از پیامبر(ص) و عترت آن حضرت، در بین شیعیان رواج داشت. خلفای عباسی به مقابله با این باور و جلوگیری از عملی شدن این خبرها که مربوط به آینده بود، سخت کوشیدند. آنان به مانند فرعون که از ولادت «موسی بن عمران»، واهمه داشت، از تولد حضرت مهدی(ع)، امام دوازدهم شیعیان نگران بودند که نکند ظهور کند و بساط حکومت و عیاشی آنان را برهم زند.
از همین روی، امام عسکری(ع) را در محاصره قرار دادند و در پی آن بودند که اگر فرزندی از او به دنیا آمد، او را به قتل برسانند و نگذارند «مهدی»، دوازدهمین امام شیعیان به امامت برسد و مشکلی برای آنان به وجود آورد.
امامان اهل بیت(ع) با دانش برتری که داشتند، پیشاپیش غیبت امام مهدی(ع) را خبر دادند و این نقشه عباسیان را باطل نمودند. به همین جهت خبر ولادت امام مهدی(ع) مخفی نگه داشته شد و تنها برخی از خواص شیعه به این موضوع آگاه بودند.
بعد از شهادت امام عسکری(ع) کمکم این خبر پخش شد که از آن امام(ع) پسری متولد شده و او امام دوازدهم و «مهدی موعود» است.
پخش این خبر موجب هراس در بین عباسیان شد؛ چرا که معلوم شد از « ابو محمد»، پسری بهجا مانده است. از این رو، به دستور «معتمد» عباسی عدهای از مأموران وارد منزل امام(ع) شدند و اثاثیه منزل آن حضرت را بازرسی و سپس مهر و موم کردند و درصدد یافتن فرزندش برآمدند، ولی موفق نشدند.
«معتمد» دستور داد که عدهای از قابلهها، زنان و کنیزان آن حضرت [امام عسکری(ع)] را معاینه کنند و اگر اثری از حمل در آنان مشاهده کردند، به خلیفه گزارش دهند.
روایت شده است که یکی از قابلهها احتمال داد، یکی از کنیزان حضرت حامله باشد، این خبر به گوش خلیفه رسید و او دستور داد تا آن کنیز را در محلی زیر نظر داشته باشند. پس یکی از درباریان و پیشکاران مخصوص خلیفه به نام «نحریر» به همراه تعدادی از زنان مراقب حال وی شدند تا درستی یا نادرستی این گزارش معلوم شود.
مدتی مراقب آن کنیز بودند تا سرانجام روشن شد که این گزارش درست نبوده و اثری از حمل وجود ندارد.۱۳
همچنین نوشتهاند: «نرجس خاتون»، مادر گرامی امام مهدی(ع)، همواره تحت نظر بود تا اینکه حوادث گوناگونی حکّام عباسی را به خود مشغول کرد و از آن بانو در جهت دستیابی به حضرت دست کشیدند. آن حوادث از این قرار است:
۱. درگیری با «یعقوب بن لیث صفاری» که پس از غلبه بر «فارس» به سوی «بغداد» حرکت کرد و در درگیری با «موفق»، پسر «متوکل» شکست خورد و به «فارس» عقبنشینی کرد.
۲. خروج «معتمد» و «متوکل» از «سامرا» و سفر به «بغداد» به علت غائله «یعقوب لیث».
۳. مرگ «عبیدالله بن یحیی بن خاقان»، وزیر «معتمد» در سال (۲۶۳ق.)
۴. مرگ قاضی القضاه، «حسین بن ابی شوارب» در سال (۲۶۱ق.) که او مأمور کنترل «نرجس خاتون» و دیگر زنان بود.
۵. ادامه قیام «صاحب زنج» یا «زنگیان» که مشکلات زیادی برای عباسیان به وجود آورد.
پینوشتها :
٭ برگرفته از کتاب تاریخ عصر غیبت: نگاهی تحلیلی به عصر غیبت امام دوازدهم(ع).
1 . شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۰.
2 . صدر، سید محمّد، تاریخ الغیبه الصغری، ص۳۴۵.
3 . شریف القرشی، باقر، حیاهالامام المهدی(ع)، صص۱۱۴-۱۱۵.
4 . ر.ک: صدر، سیّد محمّد، همان، ص ۳۴۱.
5 . معروف الحسنی، هاشم، سیره الائمه الاثنی عشر، ج۲، ص۴۹۲.
6 . ابن طاووس، نهجالدعوات و منهجالعبادات، ص۲۷۵.
7 . شیخ مفید، همان، ص ۳۸۳.
8 . صدوق، همان، ج۲، صص۴۷۳-۴۷۴.
9 . شیخ مفید، همان، ص ۳۶۲.
10. حیاه الامام العسکری(ع).
11. شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۱۶.
12. صدوق، همان، ج۲، ص۴۷۵.
13. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۵.
ماهنامه موعود شماره ۷۹