بازتاب بنیادگرایى آمریکایى در سیاست خارجى آمریکا-۱

دکتر دن لایدینز
مترجم:قبس زعفرانى

 اشاره :
آقاى دکتر دن لایدینز استاد »دانشگاه امید« میشیگان آمریکا، از پژوهشگران برجسته علوم اجتماعى و از صاحب‏نظران مذاهب مسیحى، به‏ویژه جریانات اصول‏گراى آمریکایى (معروف به مسیحیت صهیونیستى) است.
متن حاضر بنا به درخواست »گروه عربى گفت‏وگوى اسلام و مسیحیت« براى ایراد در اجلاس بیروت در سال ۲۰۰۳ آماده شده بود، اما چون آقاى دن لایدینز به دلایلى نتوانست در این اجلاس شرکت کند آن را به صورت مکتوب به این اجلاس ارائه نمود.
گفتنى است که در پایان این مقاله ملاحظات آقاى دکتر محمد سماک، دبیر گروه عربى گفت‏وگوى اسلام و مسیحیت آمده است که ان‏شاءاللَّه به همراه قسمت دوم مقاله در مجله درج خواهد شد.
 
 
این افتخار بزرگى است که من با شما باشم و در این دیدار تاریخى با شما هم‏کلام شوم. دوست دارم، سپاس بى‏شائبه خود را از کار بزرگى که گروه عربى گفت‏وگوى اسلام و مسیحیت انجام مى‏دهد، ابراز کنم. در حال حاضر، ما در دهکده جهانى به‏سر مى‏بریم که نظیر آن تا کنون در تاریخ بشریت به‏وقوع نپیوسته است… و این خطرات و تهدیدات بسیارى را از سوى کارشناسان امور متوجه دین و مذهب مى‏کند. در نتیجه، افزایش چنین میزگردها و گفت‏وگوهایى را در سراسر جهان لازم است و من دعا مى‏کنم، گفت‏وگوهاى ما در این زمان به فهم عمیق‏تر و بهتر این اوضاع و احوال بحرانى کمک کند.
از من خواسته شده به‏طور عام از »بنیادگرایى« و به‏ویژه از »گونه مسیحى« آن سخن گویم. بنابراین من به نشو و نما و تغییر و تحول بنیادگرایى مسیحى آمریکا و به ویژه به بنیادگرایى موجود در خاورمیانه و اسلام مى‏پردازم. من از این بحث‏ها و گفت‏وگوها استقبال مى‏کنم، اما ترس و واهمه‏هایى نیز در این راه وجود دارد. من به عنوان دانشمند علوم اجتماعى در حیات مذهبى آمریکا از بنیادگرایى موجود در این جامعه اطلاع دارم، با این‏که من جزو بنیادگرایان سنتى مسیحى نیستم، با این‏حال نسبت به این موضوع احاطه دارم.
علاوه بر این‏که من سیاستمدار کار کشته و موافق رئیس‏جمهور آمریکا، جورج بوش نیستم، با این‏که تحلیلهاى سیاسى و تلاش جهت بیان اندیشه‏ها و ایده‏هاى رئیس‏جمهور بوش بخش جدایى‏ناپذیرى از مقاله امروز مرا تشکیل مى‏دهد.

ریشه‏هاى بنیادگرایى آمریکایى

حیات مذهبى آمریکا فعال و متنوع است، به‏گونه‏اى که ادعا مى‏شود، از هر چهار آمریکایى سه نفر مسیحى هستند. غیر از آن در این کشور سه میلیون یهودى و حدود یک میلیون مسلمان وجود دارد و با این‏که جمعیت یهودیان در دهه اخیر رو به نقصان گذاشته (شاهد تقریباً کاهش ۱۰% بوده است)، اما جمعیت مسلمانان رو به فزونى نهاده است. هم‏چنین در ایالات متحده حدود یک میلیون بودایى و یک میلیون هندو زندگى مى‏کنند و گفته مى‏شود، حدود ۳۰ میلیون نفر در آمریکا وجود دارند که به هیچ مذهبى پایبند نیستند به عبارت دیگر آنها جزء »لا ادرى«ها هستند؛ یعنى کسانى که به شناخت وجود خدا دست نیافته‏اند.
    از میان فرقه‏هاى مسیحى، بزرگ‏ترین فرقه کاتولیکها هستند که ۵۱ میلیون نفر یا یک چهارم جمعیت ایالات متحده را تشکیل مى‏دهند و صد میلیون نفر نیز پیرو فرقه‏هاى متعدد پروتستان هستند. راههاى چندى براى طبقه‏بندى این فرقه‏ها وجود دارد، یکى از راههاى سنتى این است که فرقه‏هاى بزرگ پروتستان را به سه گروه تقسیم کنیم: ۱. پروتستان‏هاى سنتى Mainline) (Protestants؛ ۲. انجیلى‏ها یا اوانجیلى‏ها، (Evangelicals)؛ و ۳. بنیادگرایان (Fundamentalists). کلیساهاى سنتى پروتستانى نیز شامل: ۱. ماشیحایى‏ها؛ ۲. متدودیست‏ها (یا مکتبى‏ها)؛ ۳. لوترى‏ها؛ ۴. کلیساى اصلاح‏طلب و ۵. اسقفى‏ها مى‏شود. غیر از آن فرقه‏هاى دیگرى نیز وجود دارند که اکثر مواقع در میدان سیاست و فرهنگ تاریخ آمریکا حضور داشته‏اند. یاران و پیروان این فرقه‏ها از کارگزاران و صاحبان حرفه‏ها بوده و هستند و همیشه تأکید دارند، رهبران کلیساها را افرادى با فرهنگ و تحصیل کرده تشکیل دهند، به این ترتیب آنها به فرهنگ و آموزش اهمیت بسزایسى مى‏دهند. مجلس جهانى کلیساها و مجلس خاورمیانه‏اى کلیساها موفق شد، از حمایت اکثر این کلیساها برخوردار شود. در مورد سیاستهاى خاورمیانه‏اى آنها هم‏چنان به شکل خاصى از فلسطینیها و مسلمانان عرب ایالات متحده حمایت و پشتیبانى مى‏کنند. با این‏که کلیساهاى ایشان براى تقریباً مدت ۲۰۰ سال در رأس هرم قدرت قرار داشتند، اما در سالهاى اخیر قدرت این کلیساها کاهش یافته و کلیساهاى پروتستانى »انجیلى« جاى آنها را گرفته‏اند.
    کلمه »انجیلى‏ها« (Evangelicals) در ایالات متحده معناى بى‏همتایى دارد و به فرقه‏هایى اشاره مى‏کند، که بسیار با احساس بوده و از بفعد مذهبى بسیار متعصب هستند، آنها به شدت اعتقاد دارند، دیگر فرقه‏هاى مذهبى را – که بالطبع مسیحى هستند – باید از طریق راهنمایى و ارشاد وارد آیین خود نمود یا این‏که آنها را رد کرد. پیروان این فرقه مذهبى چون شیوه‏هاى نوین اندیشیدن و تفکر را مى‏پذیرفتند، همیشه این میل در آنها ملاحظه مى‏شد که کلیساهاى سنتى را به باد انتقاد بگیرند. به عنوان مثال انجیلى‏ها به شدت از مجلس جهانى کلیساها و مجلس ملى کلیساهاى ایالات متحده انتقاد مى‏کردند. در سالهاى اخیر انجیلى‏ها با توجه به نامى که براى معرفى خود استفاده مى‏کنند، میانه‏روتر شده‏اند و چه بسا این اعتدال و میانه روى از فهم میزان قدرت و مسئولیت رو به فزاینده ایشان سرچشمه مى‏گیرد. سازمان ملى انجیلى‏ها نماینده این گروه است و مطابق مطلب ذکر شده در روزنامه »نیویورک تایمز«، رئیس سازمان ملى انجیلى‏ها گروهى از رؤساى این کلیساها را اینگونه مورد خطاب قرار داد:
 تا زمانى که ما در جامعه‏اى بین‏المللى زندگى مى‏کنیم، که در این مسئله شکى نیست، باید از زبان خوش استفاده کنیم و اساساً از طریق کار و تجارت با دیگران رابطه برقرار کنیم.
    رئیس سازمان از ملاحظات »خطرناک« و »نامساعدى« سخن مى‏گفت که سومین فرقه پروتستانها؛ یعنى بنیادگرایان، درباره »اسلام« ارائه مى‏دهند.
    بنیادگرایان به‏سان انجیلى‏ها همیشه تعصب و تمایل شدیدى در انتشار مسیحیت داشتند، به حدى که آنها در این کار خویش هجومى و خصمانه عمل مى‏کردند. آنها به‏ویژه از تمام فرقه‏هاى مسیحیت آمریکایى – پروتستانها، کاتولیکها و ارتدوکسها، انتقاد مى‏کردند، چون این فرقه‏ها تمایل شدیدى به همراهى و همگامى با دنیاى نوین و مدرن از خود نشان مى‏دهند. آنها اعتقاد دارند، نجات و رهایى فقط شامل کسانى مى‏شود که ایمان داشته باشند، »یسوعف مسیح همان خداست« و دیگران – از جمله مسلمانان و یهودیان – در صورتى که به آیین مسیحیت در نیایند، هلاک خواهند شد، آنها به‏شدت به این باور و پندار مذهبى ایمان دارند.
    بنیادگرایى آمریکایى بیانگر گردهم‏آمدن رویکردها و دیدگاههاى گوناگون و مختلف تاریخى است و در زمان انتخاب جورج بوش جهت احراز پست ریاست جمهورى، فهم این رویکردها اهمیت بسیارى پیدا کرد، چون بیشتر آنها بر دیدگاههاى جهانى بوش تأثیر گذاشتند. مایلم براى [فهم] بنیادگرایى آمریکایى چهار رویکرد در نظر بگیرم که از اهمیت ویژه‏اى برخوردارند و سه اصل از این چهار اصل در سیاست خارجى بوش کاملاً آشکار است. این رویکردها عبارتند از: ۱. احساس برگزیدگى الهى (برگزیده شدن از سوى خداوند)؛ ۲. احساس عمیق به این‏که ظرف زمانى حاضر، دوره شرارت و بدى است و این‏که فرجام جهان نزدیک شده است؛ ۳. پیوند اقلیم‏گرایى جنوبى میان مذهب محافظه‏کار و سیاست محافظه‏کار؛ رویکرد چهارم چندان در دولت آمریکا مشهود نیست و به این راحتى نمى‏توان آن را مشاهده کرد و آن عبارت است از: باور به اینکه فقط بنیادگرایى است که درک و فهم کامل و مطلقى دارد و تمام فرقه‏هاى مسیحیت و سایر ادیان در اشتباه‏اند.
 
 احساس برگزیدگى الهى
    در آستانه سال ۲۰۰۳ و در گردهمایى گویندگان مذهبى در شهر »ناشویل« ایالت تنسى عنوان شد که بوش گفته است: »ایالات متحده فراخوانده شده تا آزادى را که یکى از مواهب الهى است به تمام مخلوقات در سراسر جهان ارزانى دارد«. این جمله نشان دهنده باور عمیق بنیادگرایان آمریکایى است؛ این‏که آنها افراد برگزیده‏اى هستند که رسالت نجات و رهایى [بشریت] را حمل مى‏کنند و آن را به سراسر جهان ارزانى مى‏دارند. ریشه‏هاى این اندیشه عمیق است، و ریشه در اصولى دارد که مهمترین آنها عبارتند از: وعده‏اى که در کتاب مقدس به ابراهیم داده شده است. این اندیشه از یک سو اندیشه‏اى غربى است؛ مانند استعمار و از سوى دیگر اندیشه‏اى آمریکایى است؛ مانند عقیده »اعلام سرنوشت« که در قرن نوزدهم منتشر شد و عنوان مى‏کرد، ایالات متحده حق حاکمیت بر تمام سرزمینهاى موجود در حد فاصل اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس را دارد.
    اولین بار در اواخر قرن نوزدهم و در زمان توسعه‏طلبیهاى سریع آمریکا رویکرد بنیادگرایانه آمریکا آغاز شد. آمریکاییها اعتقاد داشتند، مسئولیت رسم دوباره چهره بشردوستانه سیاست و فرهنگ بر دوش آنها نهاده شده است؛ چون خداوند آنها را مشمول لطف و مرحمت خویش نموده و ایشان را حامى آزادى قرار داده است. این احساس به شدت حتى در میان ساکنان مناطق دوردست آمریکا تقویت شد و در برخى موارد ملاحظه مى‏کنیم، بنیادگرایى از پیشگوییهاى مبلغان و ساکنان مناطق دوردست استفاده کرد و منادى ایده برگزیده شدن آمریکا و مسئولیت انتشار مسیحیت به سراسر مناطق »نامتمدن« جهان شد.
    هم‏چنین بنیادگرایى آمریکایى از واکنشهاى لاهوتى و مردمى در برابر »مدرنیسم« (Modernism) نیز استفاده کرد و آن را وارد اعتقادات خویش نمود. این کلمه (مدرنیسم) به شروع مرحله جدیدى از انتقاد جهانى به پژوهشها و مطالعات کتابى (که منظور کتاب‏مقدس است) و تأثیر فزاینده »مادیگرایى محض« Positive) (Materialism اشاره مى‏کند. مفسران و تحلیل‏گران کتاب مقدس در قرن نوزدهم از قواعد و قوانین تفسیرهاى علمى در پژوهش‏هاى خویش پیرامون کتاب مقدس استفاده کردند. علم باستان‏شناسى درباره درستى و صحت تاریخى کتاب مقدس چه مى‏گوید؟ و آیا قوانین و اصول زمین‏شناسى حوادث خارق‏العاده‏اى (معجزاتى) که در کتاب مقدس ذکر آنها رفته است، حمایت مى‏کند؟ آیا این تفاوتها [میان آموزه‏هاى کتاب مقدس و علوم جدید] به وجود تفاوت و عدم هماهنگى میان اعتقادات مسیحیان اشاره مى‏کند؟ تمام این مسائل، سؤالات جدى و عمیقى پیرامون »حق« ذکر شده و حفظ شده در کتاب مقدس برانگیخت.
یکى از نتایج [این مباحث]، واکنش معکوس علیه انتقاد جهانى از کتاب مقدس و تکیه آن بر اصول علمى بود.
    موج این واکنش معکوس اندیشمندانى را گرفت که تحقیقات و مطالعات کتابى (منظور کتاب مقدس است) مى‏کردند و یکى از مهم‏ترین اقدامات از این نوع در ابتداى قرن بیستم به‏دست دو سکولار مسیحى صورت گرفت، ایندو مقدار زیادى پول (۲۵۰/۰۰۰ دلار) براى انتشار مجموعه ۱۲ جلدى، کتابهایى که به اصول ایمان مسیحى مى‏پرداخت جمع‏آورى کردند. قرار بود این کتابها براى خدمتگزاران به انجیل و مبلغان و نمایندگان مدارس یک‏شنبه و دیگر کارگزاران »انگلیسى زبان« آیین پمسیحیت در سراسر جهان ارسال شود. این مطالب که عنوان اصول یا اصول اساسى The) (Fundamentals داشتند [بعدها] نام خود را به جنبش بنیادگرایى (Fundamentalism) تغییر دادند.
    در زمانى که اولین منتقدان »مدرنیسم« (Modernism) اسقفها، کشیشان و اساتید دانشگاه بودند، روى سخن بنیادگرایان مستقیماً متوجه مردم آمریکا بود که چندان به سنن مذهبى و لاهوتى روى خوش نشان نمى‏دادند، اما به شدت از تجارب روزانه مذهبى خویش تأثیر مى‏پذیرفتند. بدین ترتیب »رابطه شخصى ایشان با یسوع« از آن چه که کلیسا مى‏گفت یا نتایجى که دانشمندان علوم مذهبى به آن دست مى‏یافتند، مهم‏تر بود. به عبارت دیگر آنچه که بر زندگى خصوصى افراد تاثیر مى‏گذاشت و با آن هماهنگ بود، مهم‏تر از دستاوردهاى فلسفى و لاهوتى بود.
    خود بوش نیز به اصول و باورهاى بنیادگرایان آمریکایى معتقد است، او ایمان دارد که بنیادگرایان آمریکا از سوى خداوند برگزیده شده‏اند تا رسالت آزادى سیاسى و ایمان مذهبى را به سراسر جهان انتقال دهند. بسیارى از بنیادگرایان اعتقاد دارند، فواید بنیادگرایى و فواید آزادیهاى فردى در مسئله بزرگ سیاسى و لاهوتى مشترکى ادغام شده است که مسائل سیاست خارجى بخشى از آن را تشکیل مى‏دهد. این اعتقاد در میل شدید دولت آمریکا جهت دخالت در افغانستان و عراق و شوق و ذوق بنیادگرایان در دخل و تصرف در مسیحیت و در کنار آن دمکراسى و انتشار آن به‏سراسر جهان آشکار است.
 
 دوره شرارت و آخرالزمان
    یکى از مسائل و موضوعاتى که به بنیادگرایان آمریکایى نسبت داده شده، پیشگویى و احساس برگزیده شدن الهى است. بنیادگرایان اعتقاد دارند، ایشان راه نجات و رهایى را یافته‏اند و مسئولیت الهى بر دوش ایشان نهاده شده است مشارکت در مسائل که جامعه جهانى است. در همان زمان بنیادگرایان دیدگاهى منفى نسبت به آینده جهان دارند. این احساس منفى در پایان قرن نوزدهم از طریق جنبشى که »تدبیرگرایى« (Dispensationalism) نامیده مى‏شد، بخشى از اعتقادات بنیادگرایى آمریکایى را تشکیل داد. »سیدنى آستورم« مورخ آمریکایى پیرامون تدبیرگرایى مى‏گوید:
 عامل به وجود آورنده این انگیزه جدید اعتقادى بود که از دو جزء تشکیل مى‏شد. تمام دنیاى مسیحیت از جمله ایالات متحده و کانادا از دین روى‏گردان و گمراه شده و به شدت به بدعتها روى آورده است، این به معناى نزدیک شدن روزهاى واپسین است. بخش دوم که از بخش اول نشأت مى‏گیرد، نیاز بسیار به موعظه و راهنمایى به سوى حقایق سخت و خلل‏ناپذیر از نام و کلمه خدا برگرفته شده است.
    عبارت »حقایق سخت و خلل‏ناپذیر برگرفته شده از نام و کلمه خدا« بدین معناست که مى‏بایست کتاب مقدس را کلمه به کلمه تفسیر و به همان ترتیب درک کرد. »آمستورم« درباره مفاهیم این آموزش جوهرى از تدبیرگرایى این تفسیر را ارائه مى‏دهد:
 تدبیرگرایى در ابتدا آشکارا بر لغزش‏ناپذیر بودن کتاب مقدس و عصمت حرفى مطلق این کتاب تاکید مى‏کند، به عبارت دیگر این کتاب را سخن »نوشته« ابدى خداوند مى‏داند که تغییر نمى‏کند و هر کلمه یا عبارت موجود در آن نه فقط توانایى پاسخ به نیازهاى مورخان و زبان‏شناسان را دارد بلکه بیانگر حق الهى نیز مى‏باشد. استفاده بیش از اندازه از رمزها و اسرار و گروه‏ها و دسته‏جات در عهد قدیم و پیشگویى براساس اعداد و ارقام و تکیه بر تفسیرهایى که باعث ایجاد مناقشه‏ها و بحث و گفت‏وگوهاى بسیار و شدید (اگر نگوییم تفسیرهاى خیالى) پیرامون برخى از متون پیچیده پیامبران شده است، باعث شده تا بسیارى تاکید کنند، تفسیرهاى این یقیناً کتاب تفسیرهاى حرفى و دقیق نیست.
    هنگامى که بنیادگرایان آمریکا چارچوب و دیدگاه تدبیرگرایى را پذیرفتند، شروع به استفاده از مفردات و شیوه‏هایى در قبال کتاب مقدس نمودند که در نوع خود بى‏همتا بود. بنیادگرایى بدون توجه به سنن و عرفهاى مسیحیت و رهبران کلیساها و علم تحقیق و پژوهش در کتاب مقدس، دانش نوینى ابداع کرد که بى‏شک به نوعى مدرنیزه شده بود (و نکته جالب توجه این بود که کلمات کتاب مقدس علیه افکار و اندیشه‏هاى رایج میان ایشان به کار گرفته شد).
    به عنوان مثال رهبران جنبش جدید به سرعت مقرر نمودند، هدف اصلى کتاب مقدس، ارائه برنامه‏اى زمانى پیرامون نزدیک شدن فرجام جهان است (و عملاً برخى از فرقه‏هاى بنیادگراى اولیه اقدام به مشخص کردن تاریخ فرجام جهان نمودند). از جمله مسائل دیگرى که به بنیادگرایان اولیه آن ایمان آوردند، تقسیم تاریخ بشر به هفت دوره بود. آخرین دوره، دوره‏اى است که با مرگ و برانگیختن یسوع مسیح آغاز مى‏شود و با بازگشت مسیا – یسوع – به مجیدو۱ نام منطقه‏اى در فلسطین – پایان مى‏یابد، تا از آنجا بر جهان حکومت کند. هر آن انتظار مى‏رود که مسیح بازگردد و ظهور کند، بازگشت مسیح تأسیس »مملکت اسرائیلى هزاره« یا دولتى را که تحت حاکمیت مسیح هزار سال دوام خواهد داشت دربرمى‏گیرد«.
    از خلال سنن و عادات جنبش تدبیرى، جنبش بنیادگرایى شروع به حمایت از دولت اسرائیل نمود. از همان ابتدا این جنبش یک هدف را دنبال مى‏کرد و آن خواندن »نشانه‏هاى زمانه« بود تا در آن نقاط اشتراکى میان وعده‏هایى که در کتاب مقدس داده شده بود و حوادث به‏وقوع پیوسته در حال حاضر بیاید (و در عمل در سالهاى اخیر در ایالات متحده کتابهایى که به نوعى با داستانهاى »پیامبران« ارتباط پیدا مى‏کرد و زمان بازگشت »مسیا« را پیشگویى مى‏نمود تا بیاید و اقلیت برگزیده خداوند را به آسمان ببرد، رواج بسیارى پیدا کرد). به این ترتیب تأسیس دولت نوین اسرائیل تکمیل مبارک و میمون پیشگوییهاى خداوند و یکى از نشانه‏هاى مهم دوران تلقى شد تا بشریت را به سوى حکومت هزاره موعود راهنمایى کند. به همین دلیل نخست‏وزیر سابق و متوفاى اسرائیل، مناخیم بگین به‏سان همتایان خویش که به‏خوبى فهمیده بودند اسرائیل مى‏تواند از حمایت و پشتیبانى بى‏شائبه بنیادگرایان آمریکایى به‏سان »جرى فالویل« و »پت‏رابرتسون« بهره ببرد، سعى کرد با تملق و چاپلوسى رضایت آنها را به دست آورد و از هزاران تن از بنیادگرایان مسیحى به عنوان گردشگرانى که از اسرائیل و فلسطین دیدن مى‏کنند، استقبال کند.
    با این‏که بسیارى عقیده داشتند، عنصر تدبیر در جنبش بنیادگرا صرفاً یک تفسیر خیالى و وهم‏آلود است، اما منبع بسیار مهم حمایت بى‏قید و شرط از دولت اسرائیل بود و به‏نظر مى‏رسد، این حمایت آشکارا در مطبوعات جناح راست قابل ملاحظه است. یکى از مهمترین سخنگویان و طرفداران این دیدگاه »کال توماس« روزنامه‏نگار طرفدار سندیکاها است. انتقاد و توهین توماس به اعراب و اسلام، پا را از نژادپرستى افراطى نیز فراتر گذاشته، اما با کمال تأسف ملاحظه مى‏کنیم، دیدگاههاى او طى مدت کوتاهى و به سرعت در میان یاران و پیروان این فرقه مسیحى منتشر مى‏شود، این نویسنده مى‏گوید:
 اگر سیاستمداران تسلیم فشارهاى وارده از سوى گروههاى اسلامى شوند و میان اسلام و میراث مذهبى و سیاسى این دولت (ایالات متحده) تفاوتى قائل نشوند، ما به جرأت مى‏توانیم بگوییم که دشمنانمان توانسته‏اند در این کشور جاى پایى براى خود باز کنند و به دلیل فعالیتهایى که در نقاط دیگر جهان انجام مى‏دهند، مى‏توانیم با تمام وجود پیشگویى کنیم، از این جاى پا براى نشر مسئله مورد توجه خویش (اسلام) استفاده مى‏کنند.
    و یکى از مقالات روزنامه نیویورک تایمز از واکنش بنیادگرایان در مقابل اسلام مى‏نویسد و مى‏گوید خشم »تمام مسیحیان انجیلى« در قبال مسلمانان افزایش یافته است. آنچه این نفرت و انزجار را افزایش داده، این است که گفته شده اسلام قصد دارد، مسیحیت را نابود کند، در واقع زبان رسایى که در این زمینه مورد استفاده قرار مى‏گیرد و موجب این نفرت و انزجار مى‏شود، تصویرى از ادعاهاى مشابه است و عنوان مى‏کند مسیحیان نیز در قبال اسلام چنین قصدى دارند و روزنامه نیویورک تایمز در این زمینه این حادثه را که میان فرستادگان (مبلغان) بنیادگرا در زمان آموزش به‏وقوع پیوست نقل مى‏کند:
 شهر کراف، ایالت اوهایو، روز شنبه و در سالن کلیسا مسیحیان انجیلى براى حضور در همایش یک روزه چگونگى جذب مسلمانان و دور ساختن آنها از اسلام از چندین ایالت گردهم آمده‏اند. یکى از سخنرانان در این زمینه مى‏گوید:
    »همیشه محبت و صداقت و مهمان‏نوازى خویش نسبت به مسلمانان را نشان دهید و همواره با خود نسخه‏اى از عهد جدید داشته باشید تا آن را به ایشان هدیه کنید«. در میان حضار که مطالب را یادداشت مى‏کردند دو کشیش، منشى یکى از مدارس و چندین دانشجو دیده مى‏شدند و همه امید داشتند، روزى بتوانند مسلمانان ایالات متحده و دیگر کشورهاى جهان را به آیین مسیحیت درآورند.
    با این‏که این سخنران که از واعظان انجیلى بیروت بود، به شدّت از توهین به مسلمانان دورى مى‏کرد، با این حال در سخنرانى خویش با استفاده از تصاویر کامپیوترى برخى از آیات قرآن را به‏حضار نشان داد و سعى کرد، ثابت کند اسلام، آیین مکر و فریب و خشونت است و پیروان آن رو به کاهش هستند.
    این سخنران که نخواست هویتش برملا شود، چون قرار بود، نزد مسلمانان برود و ممکن بود، این موضوع جان او را به خطر اندازد، گفت: »آیات قرآن مى‏گوید، آنها را قربانى کنید، بى‏دینان را بکشید«. سپس افزود: »در کتاب مقدس هیچ جمله‏اى از یسوع مشاهده نمى‏شود که در آن به ما گفته باشد، افراد بى‏گناه را بکشید«.
    میراث همیشگى و دائمى به جا مانده از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ منعکس کننده تصویر خشونت و عنف منسوب به مسلمانان و سراسر جهان اسلام است، با وجود این‏که دولت آمریکا و رهبران گروهها و فرقه‏هاى مسیحى و مسلمان آمریکا این مسئله را محکوم کردند و با این‏که کشورهاى عربى و مسلمانان این حادثه تأسف‏بار را در دستگاههاى اطلاع‏رسانى آمریکا محکوم نمودند، با این حال دولت آمریکا به سرعت اقدام به استفاده از جملات و عبارات کینه‏توزانه و خصمانه مانند »حملات صلیبى« نمود و احساس حاکم در میان بسیارى از آمریکاییها – و نه تنها میان مسیحیان بنیادگرا – این بود که اسلام دین جنگ است و با استفاده از خشونت و عنف مى‏خواهد مسیحیت را نابود کند. این احساس ترس و هراس را پخش تصاویر جوانان عربى که پرچمهاى آمریکا را آتش مى‏زدند و تخریب مرکز تجارت جهانى آمریکا را جشن مى‏گرفتند، افزایش داد و بنیادگرایان – از پت‏رابرتسون گرفته تا فرانکلین گراهام – برانگیزنده این نفرت و انزجار فزاینده بود. فرانکلین گراهام در سایت اینترنتى خود ادعا مى‏کند که به مسلمانان عشق مى‏ورزد، در حالى‏که به اسلام توهین و حکومتهاى اسلامى را محکوم مى‏کند.
    او در یکى از موعظه‏هاى خویش مى‏گوید:
 من اعتقاد ندارم که مسلمانان به دلیل ایمان و اعتقاداتشان ملت شؠ

 پى‏نوشتها :
 1 .   اشاره به منطقه آرماگدون دارد که محل وقوع نبرد آخرالزمان است.(م.)
 2 .   منظور مذاکرات به اصلاح صلح اعراب و اسرائیل است
موعود شماره ۴۳

همچنین ببینید

پروتستانتیزم ، روشنگری و میستی‌سیزم عبرانی

شاید عنوان این نوشته در برخورد اول بسیار تعجب‌برانگیز باشد. همچنین ممکن است این سؤال مطرح شود که قرار گرفتن واژه «میستی‌سیزم (نهان‌گرائی) ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *