گفتوگوی اختصاصی موعود با دکتر استفان سایزر
ما میدانیم که جورج دبلیو بوش از زمان تحصیل در دانشگاه عضو سازمانی سرّی به نام انجمن جمجمه استخوان بوده است. من یک مصاحبه را دیدم که با جورج بوش انجام شده بود. او بسیار طفره میرفت. از او پرسیدند آیا پدرت در آن انجمن عضو بود؟ بوش جواب داد: به خاطر نمیآورم. من با خودم گفتم: شوخی نکن، یعنی نمیتوانی به یاد بیاروی؟
- اشاره:
دکتر استفان سایزر، استاد دانشگاه لندن، اسقف کلیسای ویرجینیا واتر، و از جمله صاحبنظران در موضوع مسیحیت صهیونیستی است که، آثار تحقیقی قابل توجهی در این زمینه به تحریر درآورده است. این شخصیت مسیحی، چندی پیش به دعوت برخی از مؤسسات فرهنگی، طیّ مسافرت به ایران، سخنرانیهایی در چند دانشگاه کشور ایراد نمود. موعود، که در شمارههای گذشته خود، مقالاتی را از این استاد و محقق انگلیسی به چاپ رسانیده، این بار فرصت را مغتنم دانست و با وی به گفتوگویی اختصاصی نشست.
در اینجا بخشی از این گفتوگوی صمیمانه را تقدیم شما گرامیان میکنیم.
- ممکن است خودتان را بیشتر معرفی کنید.
نام من استفان سایزر است، ۵۴ سال سن و یک همسر و چهار فرزند دارم و اسقف کلیسای مسیح «Christ Church» هستم. این کلیسا در ویرجینیا واتر، جنوب شرقی لندن واقع شده و حدود ۴۰ دقیقه با لندن فاصله دارد. کلیسایمان حدود ۴۰۰ عضو دارد که هر یکشنبه به آنجا میآیند؛ آنها از ۲۰ ملیت هستند، آمریکایی، استرالیایی و نیز انگلیسی. همکارانم یک نفر از کشور برزیل و دیگری از هند است. پس خانوادهمان بین المللی است.
اولین مدرک من از دانشگاه «ساسکس»15 در رشته جغرافیا و مدرک کارشناسی ارشدم از دانشگاه آکسفورد و در رشته الهیات، و مدرک دکترا از دانشگاه «میدلسکس»16 در رشته الهیات و سیاست بود. سه کتاب منتشر کردم. اولین، جای پای عیسی و حواریون کتابی مصور که مکانهای مختلف را با توضیح نشان میدهد تا به مردم کمک کند تاریخ مکانها و اهمیتشان را بفهمند. دوم، مسیحیت صهیونیستی و بعد کتاب سربازان مسیحی صهیون. تقریباً ۲۰ تا ۳۰ مقاله در مجلات مختلف منتشر کردهام، ولی از آنها پول درنیاوردم، با آنکه بسیار پرهزینه بودند و به خاطرشان از سوی انجمنهای «دوستان مسیحی اسرائیل» و «دوستان انگلیکن اسرائیل» مورد اتهام قرار گرفتم که نوشتههایم را نپسندیدند. به خاطر لابی صهیونیستها از دانشگاههای مختلفی طرد شدهام. این لابی در دانشگاههای مختلف سعی میکند جلوی سخنرانی افراد را بگیرد. اما من هر ماه در دانشگاهها سخنرانی دارم. ماه قبل به سوریه، لبنان، مصر، اردن و فلسطین رفتم و در دانشگاههایشان سخنرانی دارم.
- میدانیم که کتاب شما در زمینه مسیحیت صهیونیستی در اصل پایاننامه دکتری شما بوده است. لطفاً بفرمایید رشته مطالعاتی شما چیست و در دانشگاه در چه زمینهای به تحصیل پرداختید و چطور به این موضوع علاقمند شدید؟
رشته اولیه من جغرافیا بود. من مسافرت کردن، شناخت مردم و فرهنگهای مختلف را دوست دارم؛ بنابراین اولین چیزی که به عنوان یک مسیحی دوست داشتم به آن بپردازم فلسطین بود؛ سرزمینی که با مسیح و پیامبران پیوند دارد. زمانی که برای مطالعاتم در زمینه الهیات، از فلسطین دیدن کردم، دریافتم مسیحیان و مسلمانان فلسطین از صهیونیزم در رنج و گرفتاریاند. به همین دلیل در دوره کارشناسی ارشد به تحقیق درباره «گردشگری در فلسطین» و اینکه این مقوله تا چه حد در اختیار صهیونیزم است پرداختم؛ راهنماهای اسرائیلی، اتوبوسهای اسرائیلی، هتلهای اسرائیلی، موزههای اسرائیلی …. همه سعی میکنند یک روایت خلق کنند؛ درحالیکه روایت فلسطینیها نادیده میماند. بنابراین پایاننامه دوره کارشناسی ارشدم را در این زمینه انجام دادم که هدفش دعوت از مسیحیان برای حمایت مالی بیشتر از این موضوع بود؛ برای ایجاد هتلهای فلسینی، راهنماهای فلسطینی و غیره.
راهم از اینجا آغاز شد. بعد از آن به تحقیق در اینباره پرداختم که مسئله مسیحیان چیست؟ چرا عده زیادی از مسیحیان از اسرائیل حمایت میکنند؟ آیا حمایتشان علت دینی دارد یا اینکه سیاسی است؟ این سؤال موجب شد روند تازه تحقیقاتیام را آغاز کنم و الهیات پنهان صهیونیزم را بررسی کنم و پی به دستداشتن بریتانیا در خلق دولت اسرائیل ببرم؛ اینکه چه شد که در قرن نوزدهم در بریتانیا و قرن بیستم در ایالات متحده، مذهب و سیاست دست به دست هم دادند. این انگیزه من شد تا به افشاگری درباره صهیونیزم بپردازم و از نهضت فلسطینیان حمایت کنم. این موضوع پایاننامه دکتری من بود که کار تحقیقیاش ۸ تا ۹ سال طول کشید. البته به صورت نیمه وقت؛ چون در آن زمان کشیش بودم. درنتیجه طرح من به صورت نیمه وقت پیش میرفت. آن کتاب مبنای طرحم بود.
- مذهب خودتان چیست؟ آیا شما کاتولیک هستید یا … ؟
نه. من انگلیکن هستم [وابسته به کلیسای انگلیس]. مسیحیت کاتولیک ترجیح داده درباره این زمینه سکوت اختیار کند. این مسئله بیشتر به مسیحیان پروتستان مربوط است و مسئله پروتستانهاست. اغلب مسیحیان صهیونیست، پروتستان هستند. بنابراین تلاش من به چالش کشاندن همکیشان خودم است.
- اگر ممکن است قدری درباره سیر پیشرفت تحقیقاتتان برای ما توضیح بدهید.
در این سیر تنها بودم؛ خیلی تنها. چون تعداد بسیار اندکی این مسیر را برای تحقیق انتخاب میکنند، اما در این راه دوستان بسیار خوبی پیدا کردم. «دونالد وگنر»1 از دانشگاه نورث پارک شیکاگو از من بسیار حمایت کرد. «گری برج»2 از کالج ویتن در ایلینوی و «کالین چپمن»3 هم سالها در این مسیر تحقیق میکردند. ما چهار نفر با هم همراه شدیم. میدانید؟ اگر راهی را به تنهایی شروع کنید بسیار سخت است، اما اگر با دیگران باشید آنها هم به شما انگیزه میدهند. من از طریق آنها، از طریق نوشتههایشان و بعد با تحقیقاتم در اینجا، یعنی خاورمیانه، و کمک گرفتن از محققان دانشگاه و کشیشان، امامان [رهبران مذهبی مسلمان] و خاخامهایی که دغدغه مشترکی داشتند، کار را انجام دادم. کتاب و پایاننامه با گفتوگو از تاریخچه آغاز میشود؛ آنها از کجا آمدند، و به سیاست ختم میشود؛ یعنی این مسیر به کدام سمت میرود. در میانه هم به الهیات که مبنایش است میپردازم. بنابراین این یک حرکت رو به جلوست.
من به سهیم کردن دیگران در دانشم اعتقاد دارم، نه به نگه داشتن آن. بنابراین در حین تحقیق مقالاتم را در اینترنت منتشر کردم و عدهای با نظراتم مخالف بودند. این کار کمکم کرد، چون مخالفت دیگران باعث میشود از خود بپرسی آیا راهت درست است یا اینکه لازم است استدلالهایت را دقیقتر کنی. بنابراین طیّ این سالها، کشاکشهایی که با صهیونیستها و سایرین داشتم کمکم کرد تا نظراتم را اصلاح کنم.
- جنبش مسیحیت صهیونیستی را چگونه تعریف میکنید؟
مسیحیت صهیونیستی جریانی مربوط به الهیات و سیاست است که اعتقاد دارد خداوند به کمک مسیحیان از دولت اسرائیل یا همان صهیونیزم حمایت میکند. آنها معتقدند وعدههایی که خداوند در کتب عبری به یهودیان داده ـ وعدههایی درباره سرزمین، هویت، معبد و غیره ـ همیشگی هستند. در نتیجه این وعدهها مشروط به زمین خاصی نیستند و بعد از ظهور مسیح منسوخ نشدند. بنابراین این وعدهها در کتاب عهد عتیق از مسیح گذر میکنند و به آینده پیش میروند. پس آنچه من تلاش میکنم نشان دهم این است که، نه، آنها [وعدههایی که به بنی اسرائیل داده شد] باید تعالیم مسیح را بگذرانند و در آنصورت نتیجه متفاوت میشود؛ دیگر نیازی به معبد و قربانی کردن نداریم، سرزمین برای همه است، برگزیدگی متعلق به همه کسانی است که مسیح را درک میکنند و بر اساس رضای خداوند عمل میکنند. ساعت شنی را در نظر بگیرید. با برگرداندن آن، شن از قسمت باریک میگذرد. بسیار خوب، فرض کنید قسمت بالا عهد قدیم و قسمت پایین عهد جدید است. عهد قدیم لازم است از مسیح بگذرد (بخش باریک)، از تعالیم مسیح عبور کند. اگر از مسیح رد نشود دیگر مسیحی نیست. وعدههایی که خداوند به یهودیان داده از مسیح عبور میکنند و بعد برای همه مردم ثمربخش میشوند. به این صورت است.
- جریان مسیحیت صهیونیستی چه زمانی و چگونه از جریان اصلی مسیحیت جدا شد؟
این جریان از دهه ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ آغاز شد. دیدگاه کلیسا در مورد مسئولیتش تا اواخر قرن هجدهم تقریباً یکسان بود؛ مانند اسلام میخواست پیام مسیح را به جهانیان برساند. و البته به کارش خوشبین بود و فعالیتش را رو به جلو ادامه میداد. اما در اواخر قرن هجدهم ناپلئون را دارید. ناپلئون سعی کرد جهان و خاورمیانه را تسخیر کند. او زبان دینی به کار برد. خود را شاهنشاه نامید و میخواست امپراتوری روم را احیا کند. بنابراین در بریتانیا و سایر کشورهای اروپا او را ضدّمسیح میدیدند. او کشیشان را کشت، پاپ را تبعید کرد و اموال کلیسا را مصادره نمود. درنتیجه او را به عنوان اهریمن میشناختند.
بعد از آن جنگهای انقلابی در اروپا را دارید؛ همینطور جنگ داخلی در آمریکا. درنتیجه خوشبینی جای خود را به بدبینی داد و مسیحیان به این میاندیشیدند که آخرالزمان نزدیک است. در اواسط قرن نوزدهم بسیاری مسیحیان گمان میکردند نسلشان، آخرین نسل است. در آن زمان بود که، این اندیشه که خدا قبل از بازگشت مسیح، هنوز برای یهودیان برنامه و اهدافی دارد رشد کرد.
پس این پدیده به صورت یک جریان، از دهههای ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ شروع شد و حدود اوایل قرن بیستم به جریانی قابل تعریف مبدل شد. مردی به نام «سایروس اسکوفیلد»4 کتاب مقدسی منتشر کرد که در حاشیه صفحاتش یادداشتهایی بود که به خوانندگان کمک میکرد. اما یادداشتها، عقاید الهیاتی اسکوفیلد بودند. هزاران نفر کتاب مقدسی خریدند که به آنها کمک میکرد متن آن را درک کنند؛ یعنی علاوه بر متن، تفسیر هم داشت. این کتاب در ذهن بسیاری نفوذ کرد. اگر تفسیری در کنار متن کتاب مقدس باشد باید صحت داشته باشد. میدانید؟ تفسیر و متن با هم هستند. بنابراین از دهه ۱۹۲۰ تا دهه ۱۹۶۰ انجیل اسکوفیلد، اصلیترین انجیلی بود که در آمریکا مورد استفاده قرار میگرفت. پس این موضوع به عنوان یک جنبش حائز اهمیت بود.
پس از آن چند مؤسسه دینی به آموزش این تعالیم پرداختند؛ تعالیم پیرو دو برگزیده مجزا: کلیسا و اسرائیل به صورت جدا. سمینار دینی دالاس در دالاس تگزاس به پایگاهی برای آنها تبدیل شد و هزاران هزار کشیش به این تعالیم اعتقاد دارند و امروز احتمالا حدود ۲۵ درصد مسیحیان آمریکایی پیرو آنند؛ یعنی یک چهارم. این جریان بسیار بانفوذ و قدرتمند است چون همهشان در این عقیده راسخ متحدند، که اسرائیل استثناء است و صهیونیزم و اسرائیل برنامه خداوند برای خاورمیانه هستند. بنابراین ممکن است در مسائلی همچون سقط جنین و بسیاری مسائل دیگر اختلاف نظر داشته باشند اما درباره اسرائیل همعقیدهاند. پس جریان مسیحیت صهیونیستی از سال ۱۹۶۷، با جنگ میان اسرائیلیها و اعراب، بسیار پیشرفت کرد. آن موقع همهشان گفتند اوه کتاب مقدس دارد تحقق پیدا میکند. درنتیجه حوادث خاورمیانه هم به پیشرفت این جریان کمک کردند.
- آیا عقیده دارید که جریان مسیحیت صهیونیستی از انواع توطئه است؛ لطفاً نظرتان را دراینباره بیان کنید.
من به «نظریه توطئه» اعتقاد دارم. چون توطئه زمانی است که دو نفر یا بیشتر بصورت مخفیانه با هم توافقی میکنند. پس اگر الان ما تصمیم بگیریم کاری انجام دهیم و به کس دیگری نگوییم به توطئه تبدیل میشود. من به توطئه اعتقاد دارم. سؤال این است که آیا توطئهها بر چیزی استوارند؟ واقعیند؟
در قرن نوزدهم انجمن یهود بسیار کوچک بود و اغلب اعضایش در روسیه، اروپای شرقی و … بودند. آنها بسیار رنج میبردند. بنابراین قدرتشان بسیار اندک بود. تا حدّ زیادی مسیحیان بودند که به صهیونیزم اعتقاد داشتند و به آن کمک کردند تا رشد کند و به واقعیت بپیوندد. اگر بگوییم در قرن بیستم ۱۲ میلیون وجود دارد و جمعیتشان دو و نیم درصد جمعیت آمریکاییهاست، از آن طرف ۲۵ درصد، یعنی ده برابر، مسیحی دارید. کدام یک بر دیگری تأثیر میگذارد؟ البته این تأثیرگذاری دوطرفه است. اما در میزان تأثیرگذاری دو و نیم درصد بر جمعیت اکثریت محدودیت هم وجود دارد. بنابراین من میگویم نفوذ مسیحیت صهیونیستی در برخی کلیساها و دولت آمریکا زیاد است، اما جنبش صهیونیست احمق نیست. صهیونیزم این جنبش را میشناسد، پذیرای آن است، تشویقش میکند، آن را تأمین مالی میکند، پول میدهد و کمک میکند. پس ارتباط اینها متقابل است. به همین دلیل هم هست که بر سیاستمداران و رسانهها تسلط دارند و افکار و نظرات خود را درباره اسرائیل، ایران و … معرفی میکنند.
- برخی میگویند افرادی همچون «جورج بوش» عضو ایلومیناتی هستند. نظر شما چیست؟
سؤال خوبی است. من هم دوست دارم جوابش را بدانم. فهم مسئله ایلومیناتی یا جنبش ماسونی سخت است؛ مگر اینکه عضوش باشید و بعد از آن خارج شوید. من یک مثال برایتان ذکر میکنم. این نماد [دست شیطان] یک نماد شیطانی است و در غرب توسط باطنگرایان مورد استفاده قرار میگیرد. اما نماد یک تیم فوتبال آمریکایی در تگزاس نیز هست؛ لانگ هورن تگزاس، شاخ گاو. بنابراین وقتی جورج بوش این علامت را در تگزاس نشان میدهد باید ببینیم منظورش چیست؟
این ابهام برانگیز است، چون سیاستمداران دیگری هم هستند که همین نماد را بکار میبرند. پس باید بفهمیم نماد، نماد ایلومیناتی است یا چیز دیگری؟ ما میدانیم که جورج دبلیو بوش از زمان تحصیل در دانشگاه عضو سازمانی سرّی به نام انجمن جمجمه استخوان بوده است. من یک مصاحبه را دیدم که با جورج بوش انجام شده بود. او بسیار طفره میرفت. از او پرسیدند آیا پدرت در آن انجمن عضو بود؟ بوش جواب داد: به خاطر نمیآورم. من با خودم گفتم: شوخی نکن، یعنی نمیتوانی به یاد بیاروی؟
هرکس که عضو یک انجمن مخفی است، عضویتش حتماً با ایمانش به مسیح تناقض پیدا میکند. چون مسیح به ما گفته باید در انگیزهها و اعمالمان روراست و صادق باشیم. اگر وفاداری من نسبت به کشورم یا نظامی سیاسی یا هر انجمنی بیشتر از وفاداریام به خدا باشد، در آن صورت مشکل پیدا میکنم. من فکر میکنم او [بوش] علاوه بر اینکه رئیسجمهور یک کشور و فردی مسیحی است، عضو این سازمان مخفی نیز هست.
- آیا ایدئولوژی مسیحیت صهیونیستی تهدیدی برای صلح جهان به شمار میرود؟
بله، قطعاً. چون جهان را دوقطبی میداند؛ [جهان] یا سیاه است یا سفید، خیر یا شرّ. و وقتی این طرز تفکر با سیاست خارجی ترکیب شود، آنچه برای آمریکا و اسرائیل خوب است اراده خدا قلمداد میشود و آنچه برای آمریکا و اسرائیل بد است خارج از اراده خداوند شمرده میشود. این بسیار خطرناک است. مثلاً «جان هیگی»5 بعد از مرگ «جری فالول» جای او را پر کرد. جان هیگی دائماً از آمریکا میخواهد قبل از آنکه ایران به تکنولوژی هستهای دست پیدا کند به آن حمله کند. او علتش را واقعیت بخشیدن به کتاب مقدس و آمدن مسیح بیان میکند. کسی که بیرون از ماجرا ایستاده و منتقد آن است پی به مسئله میبرد. پنج سال پیش میگفتند آمریکا باید به اسرائیل بپیوندد و به عراق حمله کند تا پیشگوییهای انجیلی به حقیقت بپیوندند؛ یا ۲۰ سال قبلتر روسیه بود. پس دشمنان آنها بر اساس حرف روزنامهها تعیین میشوند. کسانی که حافظه خوبی ندارند، زود دچار فراموشی میشوند. چه شد؟ همه چیز دوباره عوض شد؟ میبینید؟ این چیزی است که من به دنبال افشایش هستم و بسیار خطرناک است. چون آنها پیرو تعالیم مسیح نیستند. او از ما خواست صلح را گسترش بدهیم نه هر روز به تعداد زنان بیوه بیفزاییم. او ما را به آشتی دعوت کرد نه به جدایی. آنچه آنها انجام میدهند ایجاد جدایی قومهاست. میگویند باید عراق را از هم مجزا کنیم؛ باید فلسطین را جدا کنیم. آنها میخواهند جدایی ایجاد کنند. این خلاف تعالیم مسیح است، پس خطرناک است.
- کدام شاخه از جریان مسیحیت صهیونیستی از همه مهمتر و قدرتمندتر است؟
حداقل سه شاخه وجود دارد؛ «صهیونیستهای منتظر مسیح» یا منجیگرا (Messianic Zionists) آنها یهودیانی هستند که یا به مسیح اعتقاد دارند، یا به پیشگوییها (در میان یهودیان). آنها بیخطرترین گروه هستند؛ از نظر سیاسی. چون به سیاست اهمیت نمیدهند، فقط میخواهند مردم را نسبت به مسیح آگاه کنند. اما این عقیده را هم دارند که اسرائیل خاص است.
«مسیحیان صهیونیست آخرالزمانی» (Apocalyptic Christian Zionists or Theological Christian Zionists)، کسانی چون «تیم لاهی» 6، جان هیگی و دیگران. لاهی سری کتابهای بازمانده۷ را نوشت که سرتاسر درباره آرمگدون است و در آمریکا مشهور است. این افراد بسیار مؤثرند چون کتاب مینویسند و ذهن خوانندگان را تغییر میدهند.
پس صهیونیستهای منتظر مسیح، مسیحیان صهیونیست آخرالزمانی و بعد «مسیحیان صهیونیست سیاسی»؛ کسانی همچون رابرتسون، جری فالول. آنها همیشه با سناریوی آخرالزمان موافق نیستند و همیشه موافق اوانجلیسم نیستند، چون بیشتر علاقمندند با دولت اسرائیل رابطه خوبی داشته باشند. این گروه تلاش میکنند برای رابطه میان دولت آمریکا و دولت اسرائیل تلاش کنند.
دولت اسرائیل به آیندهای که مسیحیان آخرالزمانی ترسیم میکنند علاقمند نیست. آنها میخواهند با کمترین خسارت سرزمین را اشغال کنند؛ میخواهند از دست فلسطینیان خلاص شوند اما جنگ هستهای را دوست ندارند.
من فکر میکنم شاخه مسیحیان صهیونیست آخرالزمانی ما را به سمتی میکشانند که [اسرائیلیها] از آن هراس دارند، اما شاخه سیاسی احتمالاً قدرتمندترند چون ما خبر نداریم در بحثهایشان چه میگذرد. آنها مصمماند به سیاست غرب در قبال خاورمیانه شکل دهند؛ مثلاً جابجا کردن سفارتخانه. آنها آمریکا را وادار میکنند سفارتخانهاش را از تلاویو به اورشلیم جابجا کند. اگر آمریکا این کار را انجام بدهد کار تمام است و دیگر امیدی برای فلسطین باقی نمیماند. چون در آن صورت آمریکا میگوید اورشلیم پایتخت اسرائیل است. درنتیجه پایتختی برای فلسطینیان باقی نمیماند. اما بر اساس قوانین بین الملل، مجامع بین المللی میگویند تلاویو پایتخت شماست. ما در اورشلیم کنسولگری داریم نه سفارتخانه. بنابراین مسیحیان صهیونیست دولت آمریکا را وادار میکنند سفارت خانهاش را جابجا کند. چون میدانند که این کار مثل بازی شطرنج است؛ با یک حرکت ممکن است بازی را ببرند.
- شما گفتید یهودیان به مسیح اعتقاد دارند؛ میشود در این باره بیشتر توضیح بدهید؟
بله. حواریون عیسی(ع)، مثل یحیی، پطرس، یهودی بودند. آنها عیسی(ع) را به عنوان منجی درک کردند. اکثریت یهودیان عیسی(ع) را به عنوان منجی موعود قبول ندارند. اما اولین پیروان مسیح یهودی بودند. تا اینکه پیام مسیح به سامریه رسید و برخی سامریها هم پیرو عیسی(ع) شدند و بعد غیر کلیمیان کشورهای مختلف درباره عیسی(ع) شنیدند.
بنابراین در آغاز، کلیسا یهودی بود و بعد یهودی و غیر یهودی شد (یهودیان و غیر یهودیان مسیحی شدند) و بعد تعداد غیر یهودیان بیشتر شد و عده معدودی یهودی عضو کلیسا شدند. من دوستانی دارم که پدر و مادر یا مادربزرگشان یهودی است، درنتیجه از دید یهودیان یهودی هستند، ولی مسیح را قبول دارند. پس همه یهودیان عیسی(ع) را انکار نمیکنند؛ عدهاندکی او را قبول دارند. آنها اسم خودشان را یهودیان منجیگرا میگذارند نه مسیحی. کلمه مسیحی را دوست ندارند چون مسیحیان را در آزار و اذیت یهودیان سهیم میدانند. خودشان را معتقدان منجیگرا مینامند، روزهای شنبه عبادتشان را انجام میدهند نه یکشنبه، برای خودشان کنیسه میسازند نه کلیسا و سنن یهودیشان را حفظ میکنند. اما پیرو عیسی(ع) هستند یا سعی میکنند باشند. ممکن است بتوانید برخی از آنها را در اسرائیل پیدا کنید؛ هرچند اگر یک یهودی مسیحی بشود از طرف یهودیان طرد میشود و ممکن است حق شهروندیشان را در اسرائیل از دست بدهند یا از اسرائیل اخراج شوند. عده زیادی از آنها در آمریکا زندگی میکنند. اگر در گوگل عبارت «مسیحیان منجیگرا»8 یا «یهودیان منجیگرا»9 را تایپ کنید، به اسم «انجمن اتحاد یهودیان منجیگرای آمریکا»10 و «انجمن یهودیان منجیگرا»11 برمیخورید؛ سازمانهای متعددی وجود دارد، «یهودیان طرفدار عیسی»12 بزرگترین گروهشان است. آنها طرفدار مسیحند اما طرفدار اسرائیل هم هستند. این به این دلیل است که مثلا اگر من عضو کلیسای یهودیان طرفدار مسیح باشم و بخواهم به یک یهودی کمک کنم تا مسیح را بشناسد، چنانچه به اسرائیل علاقهمندی نشان بدهم بیشتر به حرفم گوش میدهد تا اینکه با اسرائیل مخالفت کنم.
بعضی یهودیان برای اینکه نشان دهند بیشتر از یهودی، یهودیاند خود را صهیونیست معرفی میکنند؛ برای اینکه ثابت کنند هنوز یهودیاند.
- آیا این جنبش تنها در ایالات متحده تا این اندازه قدرتمند است یا در سایر کشورها هم قدرت دارد؟
متأسفانه در سایر کشورها هم قدرتمند است. کشورهایی که بیشتر از سایرین تحت تأثیر این جنبش قرار دارند، آنهایی هستند که با بریتانیا یا آمریکا ارتباطی داشتهاند. در آفریقای جنوبی نیرومند است به این خاطر که در گذشته قسمتی از سفیدپوستان آفریقاییِ حامی آپارتاید با یهودیان ارتباط داشتند. گروههای نیرومندی در سوئد وجود دارد، همینطور در هلند (باز در هلند به این خاطر که کلیسای اصلاح شده هلند حامی آپارتاید بود. جالب است که در مالزی که اسلام جوّ حاکم است در مقابل، جریان مسیحی صهیونیست هم حضور دارد. پس جریان مسیحیت صهیونیستی بین المللی است. اگر به سایت «سفارتخانه بینالمللی مسیحیت»13 یا سایت «دوستان مسیحی اسرائیل»14 مراجعه کنید، مسیحیهایی کانادایی، آفریقایی … میبینید؛ آنها بینالمللیاند. گروه عمدهشان در آمریکاست، گروه کوچکی در بریتانیا هستند اما درحال بزرگتر شدناند.
- کدام وجوه مسیحیت صهیونیستی یا کدام عقاید سیاسی آن بحرانسازند؟
یکی از غمانگیزترین جوانب مسیحیت صهیونیستی، عقیدهاش درباره آینده است که بسیار تقدیرگرا و جبرگراست. [بر اساس آن] جنگی میان یهودیان و اعراب درخواهد گرفت؛ آمریکا مدافع اسرائیل خواهد بود؛ از نظر آنها موقعیت اروپا به خطر میافتد؛ آنها معتقدند امپراتوری روم بار دیگر برمیخیزد و طرفدار شرّ میشود. همچنین معتقدند ضدّ مسیح میآید، بسیاری را فریب میدهد، مذاکرات صلحآمیزی با اسرائیل انجام میدهد که حقیقی نیستند و با این کار اسرائیل را مدتی فریب میدهد و بعد به آن حمله میکند.
بنابراین مسیحیان صهیونیستی که به این موضوع اعتقاد دارند نسبت به هر مذاکره صلحآمیز یا حساس بدگمانی میکنند. چون فکر میکنند هر گفتوگویی از صلح باید دام باشد. میدانید، پیمان «نقشه راه» که روسیه، چین، آمریکا، اروپا و سازمان ملل همگی بر سرش توافق کردند، به اسرائیل میگوید باید کرانه غربی را از اشغال بیرون بیاوری و اجازه تشکیل حکومت فلسطینی بدهی تا بعد صلح داشته باشی؛ یعنی زمین در برابر صلح. اما مسیحیان صهیونیست اعتقاد دارند این سرزمین به یهودیان تعلق دارد و نگرانند اگر اسرائیل غزه و کرانه غربی را رها کند ماجرا تمام میشود. بنابراین مخالف روند صلحاند و این خطرناک است. چون اگر نخواهی به کسی اعتماد کنی نمیتوانی ارتباط خوبی با آن برقرار کنی. برای مثال آنها صدام حسین را دشمن میدانستند. وقتی صدام حسین میرود نوبت به رئیس جمهور شما و ایران میرسد. وقتی ایران میگوید ما انرژی هستهای را فقط برای اهداف صلحآمیز میخواهیم حرفتان را باور نمیکنند، چون به چیز دیگری باور دارند.
نظر جامعه بینالمللی این است تا زمانی که اجازه تحقیقات را به آژانس بینالمللی هستهای بدهید درون باشگاه جا دارید؛ متمدّنید. وقتی صدام حسین اعمالش مبهم شد و با آنها بازی کرد، بازی با آتش را شروع کرد. اگر راهش را تغییر میداد ممکن بود بگوید بیایید ببینید، اینجا چیزی نیست! و احتمال داشت جلوی جنگ را بگیرد. مسیحیان صهیونیست ذاتاً بدگمانند. نمیشود با کسی که ذاتاً بدگمان است ارتباط برقرار کرد. چون اجازه نمیدهند آنقدر جلو بیایی که محرم بشوی.
- با توجه به اینکه مسیحیان صهیونیست به جنگ آرمگدون و بازگشت مسیح اعتقاد دارند، و مهمتر از آن معتقدند خود باید مقدماتش را فراهم کنند، یک سؤال دربرابرمان ترسیم میشود: آیا این مسئله نقشهای است که خودشان برای منافع بیشتر ایجاد کردهاند، یا اینکه ممکن است واقعاً به حوادث آخرالزمان و بازگشت مسیح منجر شود؟
من فکر میکنم شما درست میگویید، فکر میکنم شرکتهای بسیار بزرگ تسلیحاتساز ممکن است شانهشان را بالا بیندازند و بگویند ما به امنیت اعتقاد داریم و علت تولید سلاح این است که مردم امنیت پیدا کنند. حقیقت این است که در آمریکا سلاح بسیار زیاد است و مردم آن بیش از سایر کشورهای جهان به خاطر شلیک گلوله میمیرند. اینکه لازم است برای امنیت سلاح در اختیار داشته باشید درست نیست. ما در انگلستان اجازه حمل سلاح نداریم و امنیتمان بسیار بیشتر است. بله. مسئله بیشتر به خاطر منافع است؛ صنعت تسلیحات، صنعت نفت. آنها به خاورمیانه مینگرند و اسرائیل را فرصتی برای فروش تسلیحات و پول درآوردن و همینطور آزمایش تسلیحات میدانند. میگویند ما به شما سلاح مجانی میدهیم، آن را برایمان آزمایش کنید ببینید خوبند یا نه. پس سلاحهایشان را آزمایش میکنند و میخواهند کشورهای اطراف اسرائیل را تضعیف کنند. چون اگر کشورها را تضعیف کنند یا آنها را وادار به مصالحه نمایند اسرائیل میتواند رشد کند. با تضعیف کشورها مطمئن میشوند به نفت و گاز دسترسی دارند.
استراتژی آنها دو گونه است. به بعضی کشورها پیشنهاد پول میدهند؛ بنابراین ترکیه و مصر رابطه خاصی با آمریکا دارند و آن راحت گذاشتن اسرائیل است. کشورهایی هم هستند که حداقل دولتشان با اسرائیل موافق است. ترکیه میخواهد عضو ناتو و اتحادیه اروپا باشد و مصر پول زیادی از آمریکا میگیرد. اردن رفتارش به گونهای خنثی است اما تمایلش به سمت غرب است. در عین حال با کشورهایی که با اسرائیل موافق نیستند مثل لبنان، سوریه و ایران خطّمشی دیگری به کار میگیرند؛ اگر پول ما را نگیرید به شما حمله میکنیم.
بنابراین معتقدم سیاست در حال بهرهبرداری از دین است. اکثریت مسیحیان لزوما به آینده آخرالزمانی اعتقاد ندارند. اگر به چنین آیندهای اعتقاد داشته باشید میگویید بیایید به دنبالش باشیم، میخواهیم برویم بهشت. اما اگر اعتقاد داشته باشید خدا زمین را به ما داده تا ایمانمان و عشق به او را به دیگرانی که او را نمیشناسند نشان دهیم تا آنها هم به خدا ایمان آورند، در آن صورت آینده را به خدا واگذار میکنید. پس اکثر مسیحیان به آینده آخرالزمانی اعتقاد ندارند.
مثلاً در پایان کتاب مکاشفات، تصویر زیبایی از بازگشت بهشت عدن دارید. در عدن اثری از مرگ نبود، پاکی بود و میان خدا و مخلوقش توازن برقرار بود. در میان باغ درخت حیات وجود دارد. کتاب مکاشفات میگوید برگهای درخت حیات برای شفای ملتها هستند؛ پس تصویر آخر انجیل، کتاب مکاشفات، تصویر صلح و آشتی میان انسانهاست. اینها وجود دارند؛ [با خنده] و با هلوکاست هستهای از بین نرفتهاند. بیشتر مسیحیان این تصویر از آینده را باور دارند و این چیزی است که ما را تشویق میکند تا جایی که در برابر خدا مسئولیت داریم آن را بسازیم و درک کنیم.
ادامه دارد…
ترجمه: ف.شفیعی
ماهنامه موعود شماره ۸۲
پینوشتها:
۱. Donald Wagner.
۲. Gary M. Burge.
۳. Colin Chapman.
۴. Cyrus Scofield.
۵. John Hagee.
۶. Tim Lahaye.
۷. Left Behind.
۸. Messianic Christians.
۹. Messianic Jews.
۱۰. Messianic Jewish Alliance of America.
۱۱. Association of Messianic Jews.
۱۲. JFA, (Jews for Jesus).
۱۳. The International Christian Embassy
۱۴. Christian Friends of Israel.