در واقع فیلمسازان هالیوود با سوءاستفاده از علائق مذهبی مردم به پیشوایان دینیشان، در درجه نخست نیات و اهداف سودجویانه خود را از قبل ساخت این فیلمها پیگیری کردند و پس از آن به قلب چهره پاک اولیای الهی و آلودن آنها در تصاویری که بر پرده میبردند، پرداختند. فی المثل حضرت موسی (ع) در اوایل فیلم «ده فرمان» سیسیل ب دومیل بیشتر جوانی عاشق پیشه و اشراف زاده است، خصوصاً با چهره و فیزیک چارلتن هستن که سوپراستار الگوییهالیوود در آن سالها بود.
داستانها و قصص مذهبی و دینی در طول تاریخ صد و ده ساله سینما در فیلمهای بسیاری، به صورتها و سیرتهای مختلف به تصویر کشیده شده است و از همین روست که از همان نخستین آثار تاریخ سینما این تصاویر نمود پیدا میکند. از همان فیلم «تعصب» دیوید وارک گریفیث (۱۹۱۶) که یک اپیزود از ۴ اپیزود آن به معارضه حضرت عیسی مسیح (ع) با سران یهود اختصاص دارد یا «برگهایی از دفتر شیطان» کارل تئودور درایر (۱۹۱۹) که به رانده شدن شیطان از درگاه خداوند و سپس فریب و اغوای افراد مختلف که فجایع بزرگ تاریخی را به بار میآوردند، میپردازد مانند خیانت یهودای اسخریوطی به مسیح (ع) و یا کشته شدن ماری آنتوانت و یا تفتیش عقاید در اسپانیای قرون وسطی و…
اما در طول تاریخ سینما، فیلمهایی که براساس زندگی پیامبران ساخته شدند اغلب در زمره آثار سوپرپروداکشن و پر هزینه قرار داشتند و در اکران عمومی هم مورد استقبال مخاطبان بسیاری واقع گردیدند. فی المثل برای ساخت فیلم «بن هور» در سال ۱۹۵۹ حدود ۱۵ میلیون دلار خرج شد. تدارکات اولیه آن ۱۰ سال و ساختنش یک سال به طول انجامید. ۴۹۶ نقش مهم با دیالوگ و صد هزار سیاهی لشگر و ۸ هکتار دکور و به طول یک دور کره زمین نگاتیو در این فیلم به کار گرفته شد تا چنان عظمتی برپرده سینما نقش ببندد که علاوه بر اختصاص یازده جایزه اسکار در سال ۱۹۵۹، میلیونها تماشاگر نیز به دیدن آن بروند.
این درحالی است که پیش از آن دو بار دیگر داستان بن هور با همین نام جلوی دوربین رفته بود؛ یک بار در سال ۱۹۰۷به کارگردانی سیدنی الکات و بار دیگر در سال ۱۹۲۵به کارگردنی فرد نیبلو که هزینه اش به ۴ میلیون دلار رسید که در آن زمان رقم هنگفتی بود و کمپانی «متروگلدن مه یر» با وجود موفقیت تجاری فیلم نتوانست مخارجش را جبران کند. از طرف دیگر پرده عریض اسکوپ و صدای استریو فونیک برای نخستین بار با فیلم مذهبی «خرقه» هنری کاستر(۱۹۵۳) به دنیای سینما راه یافت. کاستر برای روایت داستانی از کتاب مقدس، در اوج رقابت تلویزیون با سینما، به کمک کمپانی تهیه کننده فیلم یعنی فاکس قرن بیستم، برگ برنده سینما را رو کرد و عدسی آنامورفیک و نمایش پرده عریض را برای عرضه شکوهمند آثار سینمایی به تاریخ سینما ارائه نمود. از آن پس بود که صدای میخکوب کننده استریوفونیک و تصاویری بسیار بزرگتر و عریضتر از همیشه به یاری آن دکورهای عظیم و سیاهی لشگر فراوان آمد تا شکوه و عظمت روایات تاریخی را بیشتر به رخ بکشد و از همینجا اساساً نوعی جدید در سینمای جهان به عنوان فیلمهای پرشکوه و عظیم رواج یافت.غرض از مقدمه فوق، بیان اهمیتی است که در طول تاریخ ۱۱۰ ساله سینما به فیلمهای مذهبی و در اینجا داستان زندگی پیامبران داده شده است. اما اینکه چرا چنین تمایل و علاقهای به ساخت این گونه آثار، خصوصاً در میان تهیه کنندگان و استودیوهایهالیوودی حداقل تا اواسط دهه ۶۰ میلادی وجود داشته است، جای بررسی و تعمق دارد.
به نظر میآید آنچه در این میان برای تهیه کنندگان و استودیوهایهالیوودی از درجه اهمیت بالاتری برخوردار بوده است، قابلیت بالای دراماتیزه کردن روایات و قصههای مذهبی بوده که اغلب از فراز و نشیب و کشش و جذابیت فوق العادهای برای مخاطب برخوردار هستند. و به همین خاطر این تهیه کنندگان تنها با استفاده از ظاهر پرکشش روایات فوق، درونمایه دینی آن را وانهاده و به پرزرق و برق تر کردن همان پوسته و ظاهر پرداختند. از همین روست که بعضی برای اعتقادند که آثار فوق بیشتر در زمره فیلمهای تاریخی قرار میگیرند تا اینکه فیلم دینی قلمداد شوند.
در واقع فیلمسازان هالیوود با سوءاستفاده از علائق مذهبی مردم به پیشوایان دینیشان، در درجه نخست نیات و اهداف سودجویانه خود را از قبل ساخت این فیلمها پیگیری کردند و پس از آن به قلب چهره پاک اولیای الهی و آلودن آنها در تصاویری که بر پرده میبردند، پرداختند. فی المثل حضرت موسی (ع) در اوایل فیلم «ده فرمان» سیسیل ب دومیل بیشتر جوانی عاشق پیشه و اشراف زاده است، خصوصاً با چهره و فیزیک چارلتن هستن که سوپراستار الگوییهالیوود در آن سالها بود.
به این ترتیب تهیه کنندگانهالیوودی در واقع با تصویر سازی پیامبران الهی به وسیله هنرپیشهها و بازیگرانی که در هزار و یک نقش منفی و مثبت دیگر بازی میکردند، قداست چهره پیغمبران خدا را در افواه عمومیخدشهدار کردند. از طرف دیگر با جا انداختن این گونه فیلمها و جلب اعتماد تماشاگران، به تدریج داستانها و روایات خود را در این فیلمها جعل نمودند. این جعل روایات مذهبی خصوصاً در مورد فیلمهای ساخته شده در کمپانیهایی که لابی یهود در مالکیتش نفوذ داشت، نمود بیشتری پیدا میکرد.فی المثل در فیلم «کتاب آفرینش»، روایت مسلم تاریخی- دینی که حضرت ابراهیم (ع)، اسماعیل را به قربانگاه میبرد و خداوند به جای او ذبح دیگری ظاهر میکند و سپس حضرت ابراهیم (ع) به کمک حضرت اسماعیل، خانه کعبه را بنا میکند را تغییر داده و به جای حضرت اسماعیل، اسحاق را جایگزین کرده که حضرت موسی (ع) از نوادگان وی محسوب میشود.اما از اواسط دهه ۶۰ که موج عصیانگری اروپا به انحاء مختلف به آمریکا هم رسید و در سینمایش تأثیر گذاشت. بتدریج همراه تحلیل رفتن مبانی اخلاقی و خانوادگی در فیلمها، فضای دگراندیشی نسبت موضوعان مذهبی و دینی هم تشدید شد، به شکلی که برخی فیلمسازان حتی به خود اجازه دادند، برداشتهای کاملاً مادی درباره سوژهها و داستانهای دینی ارائه دهند و مبانی مذاهب مختلف را کهنه و عقب مانده به تصویر کشند، این نوع تلقیها حتی تا اثر موزیکالی همچون «عیسی مسیح فوق بازیگر» ساخته فیلمساز یهودی، نورمن جویسن در سال ۱۹۷۳ رسید. این درحالی بود که قدرت باندهای لابی یهود درهالیوود به جایی رسیده بود که درعین به سخره کشیدن مذاهب دیگر، هرگونه تجدید نظر نسبت به دین یهود را مصادف با اضمحلال و ضلالت تصویر میکردند، آنگونه که همین نورمن جویسن در موزیکال «ویلن زن روی بام» نمایش داد.
این به هجو کشیدن اعتقادات و باورهای دینی در دهههای بعد، حتی در دهه ۹۰ که نوعی جنبش بازگشت به مبانی اخلاقی و دینی در جامعه غرب پدیدار شد و بعدی از سینمای آن نیز بالتبع به سمت و سوی آثار اخلاقی و دینی چرخش پیدا کرد، ادامه یافت. این برخورد هجو گونه و استهزا آمیز خصوصاً با عالم ارواح و فرشتگان، آخرت و جهان مردگان و از این قبیل موضوعات در سینمای دهه ۹۰ و همین نیمه اولین دهه قرن بیست و یکم به وفور دیده شد. اگرچه فیلم «روح» جری زوکر، اثر غیر قابل قبولی در زمینه مواجهه با دنیای ارواح و مسئله کیفر و پاداش اخروی نبود ولی از آنجا که درهالیوود هرمضمون و سوژه جدی آنقدر دستمالی میشود که تا به حدّ یک بازی در فیلمها نزول کند، ادامه این بازی با ارواح تا فانتزیهایی همچون «وحشت آفرینان» پیتر جکسن یا «کاسپر» براد سیلبرلینگ نیز رسید.
از طرف دیگر برخی از این موضوعات دینی همچون حضور فرشتگان الهی بر روی زمین نیز در فیلمهایی مثل «مایکل» نورا افرون یا «شهر فرشتگان» براد سیلبرلینگ و یا «افتادن روی زمین» به هجو کشیده شد و وجهی طنزآمیز یافت. شوخی با فروش روح آدمیبه شیطان در «فریب خورده» با بازی براندن فریزر، نحوه حضور شیطان و اعوان و انصارش در روی زمین در «نیکی کوچولو» با بازی ادام سندلر و بالاخره طنز موهن در مورد قدرت خداوند در فیلم «بروس قدرتمند» با بازی جیم کری ـ که حتی در برخی کشورهای اسلامی ممنوع الاکران گردید ـ از جمله تداوم تلاشهای ضد مذهبی در هالیوود دهههای اخیر بود.اما خیزش نوین دینی در غرب اواخر دهه ۹۰ و اوایل هزاره سوم میلادی، سرعت افزون تری یافت. نهادهای اجتماعی جامعه در حال اضمحلال غرب به این نتیجه رسیده بودند برای جلوگیری از فروپاشی درونی این جامعه بایستی به مبانی دینی و اخلاقی بازگشت کرد. گرایش شدید جوانان در این سالها نشان از جدی بودن این بازگشت دارد که حتی در بعضی آثار سینمای آمریکا هم هویداست.
اما از آنجا که به هرحال همواره هراس از ادیان محکم الهی و مذاهب ریشه داری همچون اسلام و مسیحیت وجود داشته است، بخشی از سینمایهالیوود در این دهه به سمت طرح مکاتب و کالتهای انحرافی رفت. در اواخر دهه ۹۰ بود که ناگهان گرایش به «بودیسم» خصوصاً در میان طبقه روشنفکر نضج گرفت و سینمای هالیوود نیز از آن عقب نماند. به یکباره در یک فاصله زمانی کوتاه، سینماگران مختلف با ملیتهای گوناگون به تصویر روایتهای مختلف از بودا و لاماهای طرفدارش پرداختند: از روایت کودکانه برناردو برتولوچی در «بودای کوچک» که تحولات سیذارتا را از تولد تا ریاضت کشیدنها و رسیدن به مقام بودا در مقابل دوربینش قرار داد تا حکایت ژان ژاک آنو از معلم دالای لاما تحت عنوان «هفت سال در تبت» و تا قصه مارتین اسکورسیزی در «کوندون» از زندگی دالای لاما از کودکی تا نوجوانی و تبعیدش.بعد از گذر موج بودیسم، کالتهای به اصطلاح عرفانی علم شد که با سوءاستفاده از علاقه همزمان نسل جدید به معنویت و نو گرایی به طرف نوعی ریاضتهای بی پایه و بنیاد جلب شد و با بهره گیری از آیین هندو و امثال آن، سعی شد دکان جدیدی برای کشیدن نسل جوان از سمت ادیان الهی به طرف مکاتب من درآوردی به وجود آید و طبق معمول سینما هم علمدار این حرکت جدید شد، از فیلم «دود مقدس» جین کمپیون تا تریلری همچون «مظنون صفر» و تا حتی نضج ناگهانی فیلمهای به اصطلاح رزمیعرفانی شرقی که حضور پرسر و صدایش در سینمای غرب به هرحال شبهه برانگیز است : از «ببر خیزان و اژدهای پنهان» انگ لی گرفته تا «قهرمان» و «خانه خنجرهای پرنده» ژانگ ییمو و «یگانه» جیمز وونگ و تا حتی آن عرفان شرقی فیلم «ماتریکس» که قهرمانش به نوعی منجی آخرالزمانی هم میشود با این تعریف که این منجی از میان خود اسیران شبکه ماتریکس، سر بر میآورد، وقتی که به آن عرفان شرقی دستپخت اوراکل و آرشیتکت ماتریکس دست یابد، تازه در آخر متوجه میشویم همین منجی هم ساخته دست آن دو بوده است!!!(یعنی تزریق ناامیدی و یأس از هر چه منجی و ناجی است و اینکه بالاخره همه سرنخها در دستان همان آرشیتکتهای بشری است.)
فیلمهای دیگری هم به قدرت پایان ناپذیر شیطان و ناتوانی بشری از رهایی از آن اشاره دارند مانند:«وکیل مدافع شیطان»، «روز ششم»، «پایان جهان»، «دروازه نهم» و…. که با بزرگ نمایی قدرت شیطان، آدمها را از هر چه گرایشهای دینی است، میترساند.اما در این میان میتوان آثاری هم یافت که به هرحال مخاطب را به تفکر دینی رهنمون ساخته و ذهنش را برای تعمق و تدبر آماده میسازند. فیلمهایی مانند «هفت» و» «باشگاه مشت زنی» دیوید فینچر یا «تماس» رابرت زمه کیس و یا «ماگنولیا» پل تامس اندرسن که اغلب به ره گم کردگی و سرگشتگی انسان امروز و قرار گرفتن عذاب الهی برسر راهش اشاره دارد یا فیلمی همچون «چه رؤیاهایی که میآیند» ساخته وینسنت وارد کارگردان استرالیایی که اساساً جهشی ساختاری در سینمای دینی محسوب گردید. وینسنت وارد با تصاویری خیره کننده از عالم آخرت براساس آنچه که در کتب مقدس دینی آمده است، علاوه بر نوع نگرش مذهبی به پاداش و عذاب خداوندی، با استفاده از تکنولوژی پیشرفته، ساختار را در خدمت مضمون دینی فیلم قرار داد.
آنچه که مسلم است گرایش امروز جامعه غرب به سوی مضامین و باورهای دینی انکار ناپذیر است، فقط یک دلیل اثبات این مدعا استقبالی است که سال گذشته از فیلم «مصائب مسیح» مل گیبسن به عمل آمد و آن را در رده هشتم پرفروش ترین فیلمهای تاریخ سینما حتی بالاتر از سری «ایندیانا جونز»ها قرار داد. این درحالی بود که پیش از آن به کرات درباره زندگی و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی مسیح (ع) فیلم ساخته شده بود. شاید به همین دلیل است که هنوز هالیوود برای ساختن فیلمهای دینی علاقه نشان میدهد. اما بی مناسبت نیست برای دریافت مقاصد تهیه کنندگانهالیوودی از ساخت چنین فیلمهایی و اهدافی که از قبل آنها جستجو میکنند، نگاهی دوباره به فیلم «مصائب مسیح» مل گیبسن به عنوان الگوی فیلمهای دینیهالیوودی که از آثار اخیر این دسته محسوب میشود، داشته باشیم:
به نظر میآید که روایت مل گیبسن از روند تصلیب حضرت عیسی مسیح(ع) بیشتر تحت تأثیر ساختار سینمای غلو آمیز، پر سر و صدا و به اصطلاح آرتیستی و صرفاً تجاری امروزهالیوود میباشد. همچنانکه روایت دهه نودی رنج و شور «ژاندارک» نیز در دوربین لوک بسون بیشتر به قصههای شوالیههای افسانهای شبیه است تا بازآفرینی حماسه معنوی دختر چوپان جوانی که شجاعانه در مقابل انگیزاسیون کلیسای قرون وسطی ایستاد.سکانسهای بسیار طولانی شلاق زدن عیسی مسیح توسط سربازان رومیکه بیشتر از آنکه تکان دهنده باشد، خصوصاً در اواسط فیلم، خود کسالت بار و خستهکننده و سوهان روح میگردد و حتی قطعهای سردستی و متناوب گیبسن به چهره شاهدان این مراسم نیز از آن کسالت نمیکاهد، همچنین است سکانس طولانی حمل صلیب تا روی تپههای «جلجتا» که بارها و بارها نقش زمین شدن بازیگر کاراکتر عیسی مسیح را شاهد هستیم تا آنجا که از تکرار و یکنواختی صحنه کلافه میشویم، خصوصا با آن سر و صدای متداوم مردم و نعرهها و عربدههای سربازان رومیکه گاهی تماشاگر را نه از آنها که از خود فیلم عصبی میکند.
چنانچه خشونت فیلم هم بیشتر آزاردهنده است و مهوّع (مانند خیل فیلمهای صرفاً تجاری حادثهای یا جنایی و یا ترسناک امروز که خون و گوشتهای قطعه قطعه شده از در و دیوارش میریزد، همچون: «کشتار اره برقی تگزاس»، «پیچ عوضی»، «تب کلبه»، «اژدهای سرخ» و….) نه اینکه تأثیرگذار و تکان دهنده باشد.
و زرق و برق ماهوارهها همچنانکه در MTV مل گیبسن و در واقع سینمای امروز تحت تأثیر کلیپهای پرداخت افسانهها و قصهها و قهرمان جلوه دادن شخصیتهای داستانی موفق مینمایانند در روایت روابط و قهرمانان واقعی الکن میباشند چون میخواهند و یا ناچارند همان ساختار معمول را به کار ببندند.نکته قابل توجه اینکه فیلم «مصائب مسیح» در اکران نخست خود، به دلیل صحنههای خشونتبار و آرتیستی خود مورد توجه مسیحیان متعصب قرار نگرفت و مل گیبسن ناچار شد با حذف برخی صحنههای ذکر شده، آنرا دوباره به اکران درآورد و با تبلیغات فراوان این بار همه مسیحیان عالم را به دیدن فیلم دعوت نماید.فیلم «مصائب مسیح» نیز به رغم همه پروپاگاندای سرسام آور رسانههای غربی، فیلمیضدّ یهودی به نظر نمیآید، حتی در حدّ نسخههایی که نیکلاس ری و فرانکو زفیره لی درباره زندگی حضرت مسیح (ع) ساختند. چنانچه از این بابت همان اپیزود فیلم «تعصب» گریفیث، ضدّ یهود تر مینمایاند. در آن فیلم واقعاً قرار بود تصاویر به صلیب کشیدن حضرت مسیح (ع) توسط یهودیان فیلمبرداری شود که با اعتراض جماعت یهود، گریفیث به جای یهودیان، سربازان رومی را جایگزین کرد. اما همچنان تأثیر احبار و رهبان یهود در صدور حکم تصلیب حضرت مسیح (ع) نقش اصلی را بازی کرد به طوری که در فیلم مذکور، حتی آنها بطور مستقیم این حکم را جاری مینمایند برخلاف آنچه درمورد فیلم مل گیبسن تبلیغ گردید که یهودیان را تنها در حکم سنگسار محقّ میداند و صدور محکومیت تصلیب برعهده کنسول روم در یهودیه است.
در «مصائب مسیح» مل گیبسن، در واقع عامل و طالب اصلی به صلیب کشیدن مسیح، مردم هستند و آنها هستند که فریاد میکشند و خواستار مجازات وی میگردند و حتی بچههایشان وحشی و خشن تصویر میشوند (نگاه کنید به بچههایی که به آزار و اذیت یهودا پس از استرداد انعام راهب بزرگ اقدام میورزند)، در حالی که واکنش و تکفیرراهب بزرگ یهودیان و برخی دستیارانش در مقابل فردی که ادعای آوردن مذهبی جدید و نو را دارد، بسیار طبیعی و آرام نشان داده میشود. حتی این افراد شدت شکنجه حضرت عیسی (ع) از سوی سربازان رومی را نمیتوانند تحمل کرده، میدان تنبیه را ترک میکنند و بارها دوربین گیبسن بر روی چهره متأثر آنها از ضرب و جرح مسیح (ع) تاکید میکند. و این رومیان هستند که وحشیانه و در طول فیلم حضرت عیسی مسیح (ع) را به انحاء مختلف و با انواع و اقسام ابزار و وسایل شکنجه میزنند و به خاک و خون میکشند و آنها هستند که در مقابل دوربین، ددمنش و خونخوار جلوه مینمایند، نه سران شورای یهودیت.
گیبسن در «مصائب مسیح» حتی از نشان دادن مستقیم صحنه سنگسار «مریم مجدلیه» که در دیگر فیلمهای ذکر شده در این باب، از موارد ضدّ یهودی آنها محسوب میگردید نیز خوداری نموده و تنها در یک تراولینگ گذرا به آن میپردازد که فقط برای تماشاگر آشنا به این ماجرا قابل فهم و درک میباشد.پس به نظر میرسد تمرکز تبلیغات توزیع کنندگان فیلم بر روی وجه ضدّ یهودی فیلم همان ترفند همیشگیهالیوود برای تأثیر بر روی مخاطبان بوده است و برای اثبات کارگر افتادن این ترفند، همین بس که فروش فیلمی با هزینه فقط ۲۵ میلیون دلار (دستمزد یکی از بازیهای مل گیبسن) و پیش بینی نهایتاً ۵۰ میلیون دلار استقبال گیشهای، در همان اولین هفتههای اکران خود به ۵۰۰ میلیون دلار رسیده است.این قضاوت را با «توهم توطئه» اشتباه نگیرید. این ویژگی سیستم امروز رسانهای است که در خدمت منافع کمپانیهای بزرگ و سیستم غالب هالیوود کار نماید، همان سیستمیکه فیلمهایی چون «دنیای آب» را پیش از پایان تولید زمین میزنند و در مقابل، آدمهای مهجوری چون «وادیم پرلمن» را به دلیل نزدیکی به این سیستم علیرغم فیلم آماتوری و ضعیفاش ـ خانهای از شن و مه ـ به عرش میرساند و حالا هم فیلمیکه در همین سیستم، خیلی معمولی ساخته شده و البته مانند دیگر فیلمهای معمولی سینمای امروز آمریکا، به وسیله تکنولوژی پیشرفته و متخصصانی که کار خود را خوب بلدند، اثر نسبتاً خوش ساختی از کار درآمده است را اثری آرمانگرا و ضدّ یهود معرفی کنند و این فیلم ضدّ یهود و ضدّ سیستم را نه تنها در بیش از ۳۰۰۰ سینمای آمریکا ـ که عمدتاً در اختیار یهودیان قرار دارد ـ بلکه در تمامی اقمار رسانهای خود از جمله سینماهای فلسطین اشغالی به نمایش در آورند!!
سعید مستغاثی
ماهنامه موعود شماره ۸۲