فیلم همیشه در برابر چندپرسش
حمزه با شیر شکار شدهای بر پشت و کمانی بر شانه به سوی کسانی میتازد که به برادرزادهاش تهمت دروغگویی زدهاند.
این تصویری جاودان در ذهن میلیونها نفر از مسلمانان جهان از صحرای سوزان آفریقا تا ساکنان فلات پامیر و کشمیر است که با شنیدن نام عموی پیامبر به یاد آنتونی کوئین میافتند در فیلم "The Message" که عربها به آن «الرساله» میگویند و ما «محمدرسولالله» میدانیمش.
این فیلم حاصل تلاش کارگردانی بزرگ از دنیای اسلام است که سالها در هالیوود کارگردانی و فیلم تهیه کرد و سرانجام در حادثه بمبگذاری هتلهای اردن، قربانی حمله انتحاری القاعده شد. مصطفی عقاد به طور قطع امتیازی منحصربهفرد در جهان اسلام دارد؛ سازنده تنها فیلم سینمایی درباره آخرین فرستاده خدا.
فیلم محمد رسول الله از معدود ساختههایی است که افزون بر پرده سینما به قاب تلویزیون نیز راه یافته و بارها و بارها از تلویزیون کشورهای مختلف پخش شده و همچنان هم پخش میشود. اتفاقی که برای تلویزیون خودمان بیش از دهها بار تکرار شده است.
اما درست همانگونه که با شنیدن نام حمزه همانندسازی آنتونی کوئین در ذهن بسیاری از مسلمانان انجام میشود، به همین نسبت تاریخ زندگی پیامبر برای انبوهی از آنان که چندان علاقهای به مطالعه و تحقیق ندارند در چارچوب نقل زندگی رسول خدا در قالب این فیلم شکل میگیرد. از این رو بسیاری از مسلمانانی که فیلم را دیدهاند، مهمترین وقایع رخ داده برای آخرین پیامبر الهی را پس از بعثت، آزار و اذیت کفار مکه میدانند تا جایی که پیامبر به دعوت اهالی یثرب، جلای وطن کرده و از مکه به مدینه مهاجرت می کند. پس از آن قریش و مکیان باز هم پیامبر را رها نکرده و با غارت اموال مهاجرین، جنگ بدر و احد را به راه میاندازند. تا این قسمت، فیلم وفادار به تاریخ میماند، و انصافاً به زیبایی آن را به تصویر میکشد. اما درست از همینجا به بعد، اتفاقی عجیب رخ میدهد.
پرش شگفتانگیز
جنگ احد در سال سوم هجری رخ میدهد پس از آن فیلم با پرشی شگفت به سال هشتم هجری میرود تا فتح مکه را نشان دهد. به بیان دیگر در ساختار دراماتیک فیلم «محمد رسولالله»، در مقابل پیامبر و یارانش که در نیمهای از فیلم زید، پسرخوانده پیامبر نقش محوری فیلم را در غیاب چهره پیامبر دارد و در نیمه دیگر، حمزه، کاراکتر مثبت فیلم را میسازد، تنها قریش به سرکردگی ابوجهل و ابوسفیان باز در نیمههای متفاوت فیلم، قرار دارند.
اگرچه ابوسفیان فیلم هم با کاراکتر ظاهری جذابش هیچ سنخیتی با ابوسفیان اصلی کوتاه قد، گوژپشت با چشمانی تراخمی ندارد؛ یعنی پیامبر و یارانش تنها یک دشمن دارند؛ کفار مکه. فیلم در تقابل این خیر و شر با پایانی خوش، شر را تسلیم در مقابل خیر نشان میدهد. این گونه برای بسیاری از مسلمانان این همانند سازی تصویری رخ میدهد که تمام دشمنان پیامبر کفار مکه بودند نه کس دیگر.
در حالی که در فاصله سال های سوم تا هشتم هجری که در فیلم اصلاً به آن حتی کوچکترین اشارهای هم نمیشود، اتفاقات دیگری رخ داده است. عجیبتر آن که فیلم حتی از لحاظ زمانی، واقعه احد را به فتح مکه میچسباند و فاصله آن را بسیار کوتاه نشان میدهد.
این از گفتوگوی عبداللهبن ابی از منافقین مدینه، با فرستادگان مکه در فیلم استفاده میشود و حتی صلح حدیبیه که در سال ششم رخ داده را با فاصلهای کوتاه بین این دو واقعه قرار میدهد.
در طول این سالها که فیلم به راحتی از آن میگذرد، یهودیان مدینه پیمان میشکنند و افزون بر همدستی با قریش، راه آزار و اذیت بر مسلمانان را پیش میگیرند. در سال چهارم هجری سران یهود مدینه به مکه رفتند و با قریش برای جنگ با مسلمانان پیمان بستند. مسلمانان به پیشنهاد سلمان فارسی اطراف مدینه خندق حفر کردند و سپاه قریش و یهود که با این شگرد ایرانی آشنا نبودند، حیرتزده متوقف شدند.
با کشته شدن عمر وبن عبدود پهلوان نامی عرب بهدست امیرمؤمنان علی(ع) و با اختلاف بین یهود و قریش، سپاه احزاب درهم شکست و هر کدام ناکام به وطن خویش بازگشتند. یهود اطراف مدینه که به واسطه پیمان شکنیهای متعدد از سوی مسلمانان رانده شده بودند به قلعههای مستحکم خیبر پناه بردند و با تحریک قبایل دیگر به کینهتوزی علیه اسلام ادامه دادند.
در سال هفتم هجری پیامبر به همراه حدود هزار نفر به قصد فتح خیبر مدینه را ترک کردند. هر کدام از سران مهاجر یا انصار هر روز برای فتح قلعههای خیبر پیش میرفتند اما ناکام بازمیگشتند تا این که باز هم حیدر کرار بر یهود تاخت و پس از کشتن مرحب، پهلوان نامییهود، دروازه قلعه را از جای کند و خیبر را فتح کرد. همین شد که یهودیان جنایتکار و پیمانشکن بنی قریظه خود تسلیم شدند. اما جای تمام این حوادث در فیلم خالی است.
نگاه خوشبینانه
با نگاهی خوشبینانه میتوان تصور کرد که عقاد برای ساخت فیلمی در هالیوود چارهای جز این نداشته است. فیلم ضد یهود، جایی درآن سیستم ندارد و عقاد برای این که فیلم را بسازد چارهای نداشته که به جای تقسیم بار منفی فیلم میان کفار مکه و یهود مدینه، تمام بار را به دوش کفار مکه بگذارد و اصلاً نامی از یهودیان نبرد. مضاف بر این که قرار بوده تا فیلم در کل جهان به معرفی آخرین پیامبر الهی دست زند و قطعاً انتخاب چنین موضوعی با پخش جهانی آن همخوانی ندارد.
از سوی دیگر برای بیان روایت در قالب فیلمی سینمایی نمیتوان بر زمان افزود یا شخصیتها را گسترش داد.
قالب دراماتیک فیلم هم کشش کنش بیشتر از این را ندارد و افزودن «بد من» های دیگر ممکن بود به فیلم لطمه بزند. از اینرو عقاد قالب خاصی را انتخاب کرده که میتوانسته به راحتی از پس آن برآید و البته قصهاش را در این شکل به بهترین نحو روایت کرده است.
نگاه سختگیرانه و کمیبدبینانه
در سال 1976 که عقاد فیلم «محمد رسولالله» را ساخت، اعراب هنوز با اسرائیل کنار نیامده بودند و حدود 5 سال بعداز آن انورسادات با مناخیم بگین در کمپ دیوید به سازش رسیدند. در آن سالها جو ضد صهیونیستی سراسر جهان اسلام را فرا گرفته بود و هنوز بسیاری از مسلمانان جنایات اسرائیل را در صبرا و شتیلا فراموش نکرده بودند.
با این حساب شاید بتوان فیلم «محمدرسولالله» را حرکت حساب شده هالیوود در آن سالها برای جلوگیری از گسترش موج ضد یهود دانست.با حساب همان همانندسازی گفته شده، دشمنی ریشهدار یهود با اسلام با ساخت این فیلم کمرنگ میشد و حداقل سابقه تاریخی خود را از دست میداد. به تعبیر دیگر شاید اصلاً قرار بوده که «محمد رسولالله» فیلم خوشساختی باشد که به همین منظور جلوی دوربین عقاد برود. فیلمیکه سابقه کینهتوزی یهود علیه اسلام را کمرنگ کند.
در این صورت عقاد، مأموریت خود را به درستی انجام داده است. این نگاه بدبینانه وقتی شدت مییابد که شمشیر حمزه در فیلم، شکلی درست شبیه شمعدان هفت تایی یهودیان دارد. به این ترتیب میتوان تصور کرد که هالیوود در این فیلم پا را از این هم فراتر گذاشته و پیامبر اسلام را در پی نسلی از پیامبران بنی اسرائیل محسوب کرده است درست مانند عیسی مسیح(ع) که پیامبری از بنی اسرائیل بود. چرا که حمزه مطابق آنچه گفته شد، در غیاب تصویر رسول مکرم اسلام کارکردی جایگزین دارد و شمشیری که او به دست گرفته، نشانهای است که گویا خود پیامبر آن را به دست دارد.
به بیانی دیگر، حمزه در این فیلم به جز شخصیت خود، مکمل شخصیت حضور نیافته پیامبر در فیلم نیز هست و جای خالی این شخصیت را هم پر میکند؛ شمشیری که 3 برآمدگی در هر کدام از گوشههای دسته دارد و تیغه آن در وسط این 6 برآمدگی، مکمل همان علامت و نشانه یهودی میشود. در این صورت دشمنی پیامبر با یهودیان دیگر امری غیرممکن است و پرش عجیب چند ساله فیلم به راحتی قابل توجیه خواهد بود.
جای خالی تصویرهای جاودان
فیلم همه واقعیت را نگفته، اما تصویری که ارائه کرده، صادقانه است. از این رو حتی با همین نگاه بدبینانه هم میتوان از فیلم لذت برد. دست عقاد نیز از این دنیا کوتاه شده و انصاف نیست او را متهم کنیم. میماند این نکته که چرا تاکنون در جهان اسلام با تمام وسعت و امکانات بینظیرش کسی به این فکر نیفتاده تا آنچه عقاد در فیلم خود از آن پرهیز کرد را به روی پرده نقرهای بفرستد.
عقاد اگر میخواست تمام دشمنان پیامبر را کفار مکه نشان دهد باز هم باید به سراغ خندق میرفت. حادثهای که موقعیتهای دراماتیک از آن میبارد و سراسرش سرشار از لحظههای سینمایی است.
اوج آن هم به خاک افتادن پهلوان نامی عرب بهدست جوانی نورس. آیا از این موقعیت سینماییتر میتوان یافت؟ اما او به هر دلیل از ساخت آن سر باز زد، اما آیا کس دیگری نمیتواند در این وانفسای مبارزه با صهیونیسم این کار را انجام دهد؟ آیا همه جهان اسلام نباید دستکم در این یک مورد همآواز شوند و با سپردن کار بهدست چند کاردان، پروژهای جاویدان خلق کنند که گوشهای از کینهتوزی پرسابقه یهود را نشان دهد؟
اسفناکتر این که خودمان نیز با این همه شعار علیه صهیونیستها هنوز کاری نکردهایم. در حالی که جنگ احزاب، هم رنگ ایرانی میتواند بهخود بگیرد و هم صبغه شیعی دارد.
کاش به جای خرج برای سریالهای پرهزینه که تاریخ بنیاسرائیل را میگوید، سراغ زندگی پیامبر خودمان میرفتیم و اتفاقی چون خندق را بازسازی میکردیم. به یاد داشته باشیم که اگر در عهد بوق، فاتحان تاریخ را مینوشتند، اکنون این فیلمسازان هستند که تاریخ را میسازند.
علی عمادی
روزنامه همشهری