«منجى موعود و« ما

اشاره :
در آخرین روزهاى بهمن‏ماه سال ۸۲ (۸۲/۱۱/۲۴) کنفرانس »موعود ادیان« به همت مرکز اسلامى انگلستان و مشارکت نزدیک »مرکز گفت‏وگوى ادیان انگلستان« و »نمایندگى فرهنگى جمهورى اسلامى ایران« در شهر »لندن« برگزار شد.
در این نشست صمیمى که جمعى از صاحب‏نظران در این موضوع از کشورهاى انگلستان، مصر، ایران و… به‏عنوان سخنران شرکت کرده بودند موضوعات مختلفى چون »منجى‏گرایى، مهدویت، موعود در آئین مسیحیت و…« مورد بحث و مطالعه واقع شد.
آقایان »سیدنى شیپتون (مدیر اجرایى مؤسسه مرکز گفت‏وگوى ادیان انگلستان)، سر زیگموند استرانبرگ (رئیس بنیاد گفت‏وگوى ادیان)، مارکوس برى بروک (رئیس مرکز کلیساى آکسفورد)، دکتر زکى بداوى از مصر و آیت‏اللَّه شیخ محسن اراکى (رئیس مرکز اسلامى انگلستان)، آیت‏اللَّه امامى کاشانى و اسماعیل شفیعى‏سروستانى (مدیر مسؤول مؤسسه فرهنگى موعود) در زمره شرکت‏کنندگان اصلى و مدعو بودند.
 کنفرانس در دو نوبت و به صورت مجزا با حضور جمعى از اندیشمندان و فضلاى انگلیسى، ایرانى و پاکستانى برگزار شد.
مجموعه مقالات این کنفرانس در قالب یک جلد کتاب از سوى مرکز اسلامى انگلستان منتشر خواهد شد.
برگزارى این کنفرانس و طرح »موعود ادیان« در یک کشور اروپایى حکایت از بروز حساسیت و تعلق خاطر عموم ملل به وقایع آخرالزمان دارد و ضرورت برنامه‏ریزى جدى مراکز فعال فرهنگى وابسته به جمهورى اسلامى را متذکر مى‏شود.
در حاشیه کنفرانس نیز گفت‏وگوها و نشستهاى جنبى سخنرانان و جلسات پرسش و پاسخ جلب‏نظر مى‏کرد.
موعود، ضمن قدردانى از برگزارکنندگان این نشست فرهنگى، ضرورت انتشار مباحث ویژه مهدوى را به زبانهاى مختلف و با ادبیات مناسب متذکر مى‏شود.
آنچه درپى مى‏آید خلاصه‏اى از متن سخنرانى اسماعیل شفیعى‏سروستانى مدیر مسؤول مجلات موعود و موعودجوان در کنفرانس مزبور است. امید که مقبول طبع خوانندگان موعود واقع شود.ان‏شاءاللَّه

گفت‏وگو از »موعود ادیان« و منجى آخرالزمان، گفت‏وگویى است دیرین، با عمرى به درازاى خلقت انسان و سکناى او در عرصه خاک. این تاریخ بلند از یک سو و اشتراک آن در میان همه اقوام و ملل، از دیگرسو حکایت از ذاتى بودن این معنا در نوع انسان دارد و شاید بتوان به مدد این باور مشترک و انتظارى که مصادیق آن را در میان آراء، اقوال و حتى اساطیر اقوام مختلف ساکن در گستره زمین مى‏توان برشمرد انسان را »موجودى منتظر« تعریف کرد.

این »موجود منتظر« که اتفاقاً همین تعریف او را از سایر موجودات متمایز ساخته است در گذار از شرایط مختلف تاریخى و فراز و نشیبهاى حیات همواره در تلاش براى گذار از »وضع موجود« و فراهم آوردن »وضعى مطلوب« گونه‏هاى مختلف »فرهنگها« و »تمدنها« را به نمایش گذارده است.

تولد و حیات »تمدنها« انعکاس این تمناى بزرگ است چنانکه رویگردانى بشر از بسیارى از فرهنگها، ایدئولوژیها، نظریه‏ها و… نیز نشان از آن دارد که هیچیک به تمامى قادر به ارضاى انسان و پاسخگویى به تمناى درونى او نبوده‏اند. به عبارت دیگر، انسان از همه آنچه که حقیقتاً نمى‏تواند پاسخگوى تمناى دستیابى او به »عدالت«، »آزادگى«، »اخلاق« و بهره‏مندى عادلانه از نعمتهاى خدا باشد، دست شسته و بر شاهراه انتظار چشم به آینده‏اى برتر دوخته است. جالب توجه آنکه همه مدعیان نجات بشر، سعادتمندى، رفاه و امنیت نیز با اشاره به همین »میل و تمناى« مشترک، امکان ماندن، بهره‏کشى و سوء استفاده از طبیعت زلال و صاف انسانها را پیدا کرده‏اند.

»موعود ادیان« نه یک پندار و یا خرافه و نه حاصل و محصول روزگار سخت زندگى و عکس‏العملهاى روانى و احساسى بلکه، واقعیتى است که ریشه در جان انسان دارد. از یک سو خرد انسانى و از دیگر سو بیان مشترک همه پیامبران الهى، تمامى حکیمان فرزانه، قدیسان آزاده و ادبیات همه اقوام و ملل این نکته را تأیید کرده و بدان صحه مى‏گذارد. چه، هیچ انسانى در شرایط طبیعى ضرورت دستیابى به عدالت سلامتى، رفاه، عدالت، امنیت و برخوردارى مشترک از نعمتهاى عالم را منکر نمى‏شود، هیچ صاحب عقل و خردى نیز ضرورت تجربه کامل‏ترین رتبه و سطح از اینهمه نعمتها را رد نمى‏کند. چه، بدون ظهور و بروز این درجه از کمال همه مجاهدتهاى انبیا، کوشش مصلحان و رشادت سلحشوران ابتر و رها مى‏ماند و یأس و نومیدى بر تمامى ساحتهاى اخلاقى و روحى سایه مى‏افکند و انسان به تمام معنى از کارکرد حقیقى دور مى‏افتد. به آن مى‏ماند که کسى ظهور و بروز »کمال« در ثمره‏هاى زمین و گیاهان و جانوران را منکر شود و آن را امرى وهمى و غیر واقعى فرض کند. از همینجاست که عرض مى‏کنم »انتظار فرا رسیدن روز مقدس ظهور موعود ادیان«، انتظار فرا رسیدن روز کمال انسان است. موجودى که برتر و شایسته‏تر از همه نباتات و جانوران و اشرف آنها خلق شده است. این معنا حامل قوى‏ترین انگیزه و پشتوانه بزرگ‏ترین اراده براى زیستن، سالم ماندن، مجاهده و تلاش براى بیرون‏راندن همه نشانه‏هاى تباهى از ساحت زندگى و مناسبات فردى و اجتماعى است. شاید از همین جهت و به دلیل همین پتانسیل قوى است که همواره دشمنان بشر، استعمارگران و سرمایه‏داران طالب قدرت و سیطره، سعى در نفى و انکار این ایده و ملوث ساختن آن با مفروضاتى بى‏پایه کرده‏اند تا حقیقت و واقعیتى بزرگ و انسان‏ساز را خرافه‏اى ضعیف جلوه‏گر سازند و از این طریق امکان ادامه حیات و سیطره خود را فراهم نمایند.
جان مایه و »روح« همه آثار ماندگار فرهنگى، همه ادب و ادبیات سترگ و جاودان ملل، همه تابلوهاى نقاشان آرمانگرا و همه داستانهاى مانده از سلحشوران نام‏آور، مدیون این بخش از حقیقت آدمى است چنانکه همه آثارى که به نوعى اسبابف ماندن در بى‏اخلاقى، دنیاپرستى، ابتذال و دورى از معنا و معنویت را فراهم آورده‏اند محصول غفلت، غیبت و دورى جستن آگاهانه و ناآگاهانه از این امرند.

آیا تقدس‏زادیى از عالم و آدم، غلبه ماتریالیسم، اصالت یافتن سودپرستى و واماندگى انسان معاصر در بهره‏مندیهاى صرفاً مادىف جسمى و جنسى که جملگى طى چند قرن اخیر موجبات بروز شکافهاى طبقاتى، بحرانهاى زیست محیطى، جنگهاى خانمانسوز، فاصله عمیق میان کشورهاى برخوردار و عقب‏مانده، توسعه فساد اخلاقى و امثال اینها را فراهم ساخته علتى جز غفلت از این وجه از حقیقت و وجود انسان دارد؟

سکولاریزه کردن همه فرهنگها و تمدنهاى کهن و ارائه تفاسیر صرفاً مادى از معتقدات اقوام و ملل و سلب حیثیت معنوى از انسان و طبیعت، همه اسباب لازم را براى خلع سلاح شدن انسان از معنا و معنویت و بى‏پناه ماندن او در وقت غلبه بحرانها و هوسها مهیا کرده است. از همین روست که انسانف بى‏پناه معاصر، پناه آوردن به افیون و مواد تخدیرکننده روان و یا تن دادن به ابتذال را پا به پاى جدالى خانمان برانداز براى دستیابى به ثروت و قدرت پیشه خود ساخته است تا شاید از این طریق دمى بى‏خبرى و یا آسودگى موقتى و البته آسیب‏پذیر و میرا را نصیب خود سازد.
این امر همه شرایط لازم را براى بروز انفعال و تأثیرپذیرى انسان معاصر فراهم کرده است؛ شرایطى که سود اصلى را نصیب شیطان، دجال‏صفتان و حامیان و مبلغان آنان ساخته و روحیه مقاومت، مجاهده و تلاش براى عدالتخواهى را تضعیف نموده است. روحیه‏اى که به تمامى در باور بزرگ به »موعود و منجى آخرالزمان« نهفته است. نویدى براى عدالت، آزادگى و امنیت فراگیر.

اگر بخواهیم عصاره تمام آراء موجود درباره »منجى و موعود ادیان« و آنچه را که جملگى منتظران موعود بر آن متفق‏اند، در چند کلمه خلاصه کنیم جز این سه امر به دست نمى‏آید:

رویکرد معنوى به عالم؛ عدالت فراگیر و کوتاه شدن دست ابلیس از همه ساحتهاى فکرى، فرهنگى و مادى حیات انسان.

این سه امر مهم امروزه در وجود انسانها مبدل به آرزو و میل سرکوفته گشته است و این در حالى است که فرهنگ و تمدن غربى با تکیه بر امانیسم، آمپریسم و ماتریالیسم طى چهارصد سال اخیر نه تنها موجب بروز رویکرد صرفاً مادى به عالم و تغییر همه تعاریف پذیرفته شده ادیان درباره انسان، جهان و طبیعت شده؛ بلکه زمینه ظهور امپریالیسمى را فراهم آورده که فراموشى همه سنتهاى مقدس و باورهاى قلبى مشترک پیروان ادیان را با خود دارد. گوئیا بى‏آنکه بخواهیم دست شیطان را بر همه تار و پود انسان، جهان و طبیعت آزاد گذاشته‏ایم و محصول این آزادى دست شیطان چیزى جز بالا گرفتن آمار بیماریهاى بنیان‏کن، بحرانهاى زیست محیطى، فقر، فساد، ظلم و تنهایى انسان در عرصه زمین نیست.

اجازه مى‏خواهم از ذکر ارقام و آمار این‏همه بحران دورى بجویم چه، نگاهى ساده به صحنه حیات مادى و فرهنگى انسان امروز و مراجعه به انبوه بانکهاى اطلاعاتى موجود، ما را رویارو با انواع آمارها و نمودارهایى مى‏سازد که گاه حجم آن موجب بروز یأس و ترس از آینده بشر مى‏شود.

شاید دریافت مشترک انسانها در وقت مشاهده اینهمه بحران، یأس از انواع ایدئولوژیهاى سیاسى، اجتماعى و شکست بسیارى از نظامهاى اجتماعى طى همه سالهاى قرن بیستم که با خود تنها وعده عدالت و بهروزى را داشتند حکایت از رویکردى نو و اتفاقى مقدس دارد. حادثه‏اى که وقوع آن جز با گذر انسان از دروازه خودپرستى و روى آوردن به آسمان ممکن نبوده و نیست.

 این رویکرد، همراه با امید شیرین دیدار فصل رهایى انسان معاصر در اولین دهه از هزاره جدید به عالم معنا، آسمان و فرهنگ معنوى است. این رویکرد را در میان همه ملل و وجه مشخصى از آن را در چشم داشتن به »امر ظهور مقدس موعود آخرالزمان« که مورد توافق همه ادیان ابراهیمى و غیر آن است مى‏توان مشاهده کرد.
این رویکرد اگر چه محصول همه عواملى است که پیش از آن ذکر شد، لیکن انعکاس اراده آسمانى خالق هستى نیز هست چه، حسب سنت ماندگار هستى، »پایان شب سیه سپید است« و بنا نیست که دورى از آنچه که بهجت‏آفرین، عدالت‏زا و امنیت بخش کامل است روزىف مقدر و همیشگى انسان باشد.

بروز رویکردى نو به معنا و معنویت – به ویژه در غرب – طى دهه‏هاى اخیر، خیزشهاى اجتماعى و سیاسىف متمایل به فرهنگهاى مذهبى و سنتى در میان ملل شرقى و ظهور تمام قد بحران در مناسبات اقتصادى، سیاسى و اجتماعى کشورهاى صنعتى، برخى نظریه‏پردازان را به ارائه فرضیه‏هایى واداشته که حکایت از غفلت بزرگ از ماهیت وقایع جارى در شرق و غرب عالم مى‏کند.

نظریه‏هایى همچون »پایان تاریخ« بر این فرض استوار بود که بشر آخرین تجربه و کامل‏ترین آن را در تنظیم مناسبات فردى و اجتماعى فراروى خویش دارد، وضعى که مصداق کامل آن را در مدینه »لیبرال سرمایه‏دارى« امریکا معرفى مى‏کنند. براساس این نظریه دیگر نیازى به جنبش و کوشش براى تغییر و یا حتى اصلاح وضع موجود نیست و بشر ناگزیر باید همه عقربه‏ها را به سوى قطب این مدینه تنظیم کند.

این واقعه اگر چه برخى سیاستمداران را مایل به تجربه »روشى متکى به قدرت« براى گسیل داشتن همه فرهنگها، تمدنها و ملل به سمت خاستگاه »لیبرال سرمایه‏دارى« کرده اما، پوشیده نمانده است که جمله صاحبان خرد بر این قول اتفاق نظر دارند که این تجربه نه تنها کامل‏ترین و نهایى‏ترین تجربه نیست بلکه به دلیل دورماندن آن از معنا و مفهوم حقیقى عدالت و غفلت آن از وجه باطنى و سرشت مقدس انسان و طبیعت، با جهت‏گیرى یکسویه محکوم به پذیرش شکست است که اگر جز این باشد به »انتها رسیدن« خود سرآغاز انفعال، پوچى، تکرار شدن در خود و پایان فرصت زیستن در عرصه زمین است و البته با این درک و معنى مى‏توان از »پایان تاریخ« سخن گفت. پایان تاریخف دورى از سرشت مقدس، پایان تاریخف غفلت از عالم معنى و معنویت، پایان تاریخف متکى بر مادى‏گرایى صرف و پایان تاریخى که در ذات خود نطفه بحران، یأس، فقر و بى‏عدالتى را دارد.

این پایان موجد شروعى نواست. صداى زنگ این تاریخ نو را بسیارى هوشمندانه شنیده‏اند. صداى این زنگ در غرب طنین‏انداز است. تاریخى که نوید مهیا شدن صحن خانه‏هاى دل مردم سراسر جهان براى استقبال از »موعود و منجى آخرالزمان« را مى‏دهد.

اجازه مى‏خواهم در این مجلس باشکوه که نام »موعود مقدس« بدان زیبایى خاصى بخشیده اعلام کنم این فصل دیگر، فصل گفت‏وگو از »اراده معطوف به قدرت« و یا »اراده معطوف به لیبرالیسم« نیست بلکه، فصل گفت‏وگو از »اراده معطوف به حق« است و این اراده، تأیید آسمانى را با خود دارد و قلب همه مردان و زنان صمیمى جهان نیز فرا رسیدن این فصل را گواهى مى‏دهد. آیا همین نشست صمیمى، آن هم در یکى از بزرگ‏ترین پایتختهاى غربى؛ یعنى لندن تأییدى براى این سخن نیست؟!

نسیمى وزیدن گرفته که براى درک لحظات فرحبخش آن مى‏بایست در معرض آن قرار گرفت و همگان را بدان دعوت کرد، به عبارت زیباى انجیل:

کمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید مستعد باشید؛ زیرا در ساعتى که گمان نمى‏برید پسر انسان مى‏آید. (لوقا۳۵-۴۰:۱۲)

وزش این نسیم جانبخش را همگان احساس مى‏کنند حتى آنان که تداوم آن را قرین با به هم‏ریختگى بساط شعبده و دروغ و سلطه خویش مى‏شناسند.

درک »پایان تاریخ« – البته تاریخ غرب – مخصوص نظریه‏پردازانى چون »تافلر«، »فوکویاما« و »هانتینگتون« و دیگران نیست چه، دوام و بقاى فرهنگ و تمدن غربى در گرو دریافتهاى نظرى و فلسفى ویژه درباره عالم و آدم است که امروزه ضعف، نقصان، یک‏جانبه‏نگرى آن و از جمله ناتوانى‏اش در پاسخ‏گویى به همه آنچه مى‏تواند سعادت بشر را در پى داشته باشد آشکار شده است. بن‏بست فلسفى، ابتذال فرهنگى و عنان‏گسیختگى محصول این تمدن؛ یعنى »تکنولوژى« در کنار بحرانهاى فراگیر نه تنها پایان این تاریخ را اعلام مى‏دارد بلکه بازگشت نگاه انسان هزاره سوم به آسمان، معنا و معنویت خبر نزدیکى تاریخ جدید را اعلام مى‏کند و این‏همه را سیاستمداران و سرمایه‏داران و دیگر طالبان استمرار سلطه و سیطره بر فرزندان انسان در اقصى نقاط جهان به خوبى درک کرده‏اند. شاید از همین روست که با تمامى قوا سعى در بهره‏جویى از این وضع و به دست گرفتن ابتکار عمل کرده‏اند، آن‏هم با طرح موضوع »نزدیکى ظهور منجى موعود« و ضرورت آمادگى براى استقبال از این منجى آسمانى و مصداق مشخص و پذیرفته شده آن در آئین مسیحیت؛ یعنى عیسى(ع) شاید این بخش از سخن من عجیب به‏نظر برسد اما، ما با واقعیتى انکارناپذیر روبروئیم. واقعیتى که درک آن بدون آگاهى از »اخبار آخرالزمان« – که جملگى شما عزیزان در سطوح مختلف از آن اطلاع دارید – ممکن نیست. در گوشه و کنار جهان، به‏ویژه طى یک دو دهه گذشته و اوج‏گیرى آن در سالهاى اخیر و همزمان با بروز خطمشى کلان سیاست خارجى امریکا که امروزه همه قدرت نظامى و اقتصادى را نیز با خود همراه ساخته است.

آیا ساخت صدها فیلم سینمایى با سرمایه‏هاى کلان هالیوود که عموماً موضوعاتى چون آخرالزمان، ظهور منجى، آرماگدون و دیگر مضامین مربوط به »فرهنگ موعودى« را دستمایه اصلى کار خود قرار داده‏اند اتفاقى ساده و یا بهانه‏اى براى فروش فیلمها و جلب تماشاگر مى‏شناسید؟!

امروزه صدها پایگاه اطلاع‏رسانى موضوع پیشگوئیهاى آخرالزمان را اساس همه تحلیلها و تفسیرهاى خود درباره رخدادهاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و حتى اجتماعى جهان قرار داده‏اند و با متمرکز ساختن همه این مباحث در حوزه جغرافیاى سیاسى و فرهنگى خاورمیانه و به‏ویژه فلسطین، سعى در القاى این معنا دارند که ظهور حضرت عیسى(ع) نزدیک است.

سیاستمداران جویاى قدرت نیز همه قواى خود را مصروف به حرکت درآوردن ماشین نظامى و مسلح خود در جاده‏اى ساخته‏اند که رسانه‏هاى جمعى، سینماى هالیوود و تحلیل‏گران سیاسى – اجتماعى آن را هموار مى‏نمایند. آیا از کنار تصرف بین‏النهرین (عراق)، حمایت تام و تمام از دولتى که بیت‏المقدس را محصور ساخته و کین‏ورزى با مسلمین و محور شرارت دانستن آنان به سادگى مى‏توان گذشت و رویکرد پیروان »مسیحیت صهیونیستى« را به موضوع پیشگوئیها، جنگ آرماگدون، ظهور عیسى(ع)، بناى هیکل سلیمان و… را مزاحى ساده فرض کرد؟!

مگر جز این است که امروزه برگزیده‏ترین اعضاى هیأت حاکمه امریکا و از جمله شخص »رئیس جمهور« در زمره هواداران جدى جریان مسیحیت صهیونیستى هستند و حتى خود را مطابق سنت این جریان در زمره »مسیحیان دوباره تولد یافته« مى‏شناسند.

نگاهى ساده به برنامه‏هاى دائمى »کلیساهاى اوانجیلى« که با حضور دائمى مردانى چون »پت رابرتسون« و »جرى‏فالویل« و حمایت آنان اداره مى‏شوند بسیارى از قضایا را روشن مى‏سازد.
 مى‏خواهم عرض کنم که امروزه یکى از مهم‏ترین موضوعات و البته مشترک میان همه ما که از »موعود ادیان« سخن به میان مى‏آوریم دستمایه حرکتهاى سازمان یافته سیاستمداران، سرمایه‏داران مدینه لیبرال سرمایه‏دارى امریکا قرار گرفته است، چنانکه بزرگ‏ترین استراتژیهاى فرهنگى، اقتصادى، سیاسى و حتى نظامى به اتکاء آن تنظیم شده و به اجرا درآمده است.

زمینه‏سازى براى ظهور منجى موعود، چنانکه همه ادیان و اقوام با صمیمیت از آن گفت‏وگو مى‏کنند و از رحمت، شفقت، لطف، نوازش، انسان‏دوستى، نورانیت، نجات‏بخشى و ظلم ستیزى او یاد مى‏کنند در وظیفه کسانى وارد شده که از خشونت، بى‏مهرى، کین‏ورزى، بحران‏سازى و بى‏عدالتى در عرصه فرهنگ و تمدن مردم به‏دورند. آنانکه مانند همه خستگان و مستضعفان براى فرا رسیدن منجى از آسمان دست بلند کرده و از دل و جان براى آمدنش لحظه‏شمارى مى‏کنند.

برما و همه کسانى که به نوعى مشتاق گفت‏وگو از »موعود ادیان« و منجى آخرالزمانیم ضرورى است که به حقیقت دریابیم در کجاى تاریخ و در چه نقطه عطف مهمى از آن به سر مى‏بریم؟

ما ناگزیریم عشق به »منجى موعود« را که تاریخ آینده همه ملتهاى صمیمى، مظلوم و دردمند را مى‏سازد در گوش فرزندانمان بخوانیم تا این عشق آنان را براى تاریخى که متعلق به آنهاست مهیا کند و از گرفتار آمدن در دامهاى گسترده ابلیس در امان نگه دارد.

ما ناگزیریم بدانیم »دجال«، آنتى‏کریست و آنکه همه امکانات، فرصتها و ادوات را وسیله نشر تباهى اخلاقى، بى‏عدالتى، سلطه‏جویى، در عصرما و در وقت ظهور منجى موعود قرار مى‏دهد چگونه خود را مى‏نمایاند، و چگونه عمل مى‏کند؟ مبادا که مصادیقش را از یاد ببریم. ما ناگزیریم بدانیم که آن منجى موعود با لبخندى بر لب، دستهایى گشاده و سخاوتمند، و با چشمانى مهربان براى همراهى با همه مظلومان و مستضعفان مى‏آید و نیازمند حمایت هیچ شمشیر و سلاحى که خون مظلومان و بندگان خداوند را بر تیغه خود دارد نیست. چه، همگان مى‏دانند که از سیاهى نور و از ظلم عدالت زاده نمى‏شود. ما ناگزیریم خود را براى آمدنش مهیا کنیم مبادا که بیاید و ما را خفته ببیند. چنانکه راضى و امیدوار به این کلام پیامبر اسلام(ص) هستیم که فرمود:

مردى از اهل بیت من خروج مى‏کند و خدا برکت خود را به سبب او از آسمان نازل مى‏فرماید و برکات زمین را به سبب او ظاهر مى‏نماید و زمین را پر از عدل مى‏نماید بعد از آنکه پرشده باشد از ظلم و جور. والسلام


ماهنامه موعود شماره ۴۳

همچنین ببینید

از کیومرث تا سوشیانس

عقیده به ظهور «موعود» مخصوص به دین یا ملت خاص نیست. هر یک از ملل منتشر در عالم به نوعی برای این اعتقاد اقرار آورده اند و برای رهایی جهان از ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *