این جماعت گستاخ!…

اسماعیل شفیعی سروستانی

آن روز که “رونالد ریگان”، هنرپیشه فیلمهای‌ وسترن، به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا انتخاب شد بسیاری‌ از مردم به ویژه ظاهربینان سادهاندیش در کشورهای‌ شرقی‌، یا انگشت به سوی‌ مردم آمریکا دراز و آنان را به دلیل بلاهت سرزنش کردند و یا با حسرت تمام ناله سردادند که: ای‌ عجب از این همه آزادی‌ و دموکراسی‌! اما، کسی‌ به این سخن کابوی‌ پیر توجه نکرد که گفته بود:

من از خدا می‌خواهم به من توفیق بدهد که کلید شلیک موشک هستهای‌ را فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود.

همین گاوباز خندهرو در سال ۱۹۸۳م. در حالی‌ که روی‌ سخن را متوجه ایپاک (لابی‌ یهود) نموده بود گفت:
هنگامی‌ که به پیامبران گذشته در عهد قدیم، کتاب مقدس و نشانههایی‌ که نبرد آرماگدون را پیشگویی‌ می‌کند باز می‌گردم، از خود می‌پرسم ممکن است نسل ما شاهد وقوع این نبرد باشد؟ باور کنید، این پیشگوییها به تأکید منطبق بر دورههایی‌ است که ما در کانون آن به سر می‌بریم.

“جیمی‌ کارتر” هم با هیأتی‌ دمکراتمنش، پس از آنکه میزان علقه و نسبت آمریکا و یهودیت را در حد “وحدت در اخلاق و فرهنگ و احکام” خواند اعلام کرد:
تأسیس دولت اسراییل در سال ۱۹۴۸، بازگشت به سرزمین آفتاب مقدس را که یهود صدها سال پیش از آن بیرون رانده شده فراهم می‌سازد. تأسیس امت اسراییل تکمیل پیشگویی‌های‌ کتاب مقدس و جوهر تمام کارهاست.

ریگان، کارتر و پس از همه اینها “جورج بوش” براساس این پندار که “زمینهسازان ظهور مقدس” و “مأموران برگزیده از سوی‌ خداوند” هستند، سر در پی‌ محقق ساختن “اراده خداوند” در عرصه زمین گذاشته بودند. “بوش” در آستانه سال ۲۰۰۳ در گردهمآیی‌ گویندگان مذهبی‌ در شهر “ناشویل ایالت تنسی‌” گفته بود:

ایالات متحده فراخوانده شده تا آزادی‌ را که یکی‌ از مواهب الهی‌ است به تمام مخلوقات سراسر جهان ارزانی‌ دارد.
و پس از  حادثه ۱۱ سپتامبر اعلام کرد:
ما می‌خواهیم اراده خداوند را محقق کنیم.

شاید وقتی‌ “جیمس وات”، وزیر کشور اسبق آمریکا، در جمع کمیته مجلس نمایندگان اعلام کرد:
به علت ظهور دوباره و قریبالوقوع مسیح نمی‌توانیم خیلی‌ در بند نابودی‌ منابع طبیعی‌ خودمان باشیم.

تنها جماعت “مسیحیان صهیونیست” و میلیونها نفر از مخاطبان کلیساهای‌ انجیلی‌ پروتستان آمریکا و انگلیس ژرفای‌ کلام او را درک می‌کردند. بی‌گمان همانان نیز در زمره اولین کسانی‌ بودند که از راز حضور آمریکا در خاورمیانه و عراق وتصمیمات بعدی‌ سران کاخ سفید خبر داشتند.

در زمانی‌ که سران کشورهای‌ عربی‌ و اسلامی‌ در گیر و دار تردید و شک، تسلط بر چاههای‌ نفت خاورمیانه را عامل و انگیزه جنگ خلیجفارس و عراق می‌شناسند، شاید تنها عده معدودی‌ از تحلیلگران متوجه عملکرد بیش از دهها کانال ماهوارهای‌ و فراگیر باشند که با استفاده از آخرین روشها و قالبهای‌ تبلیغاتی‌ آخرین آموزههای‌ مبلغان کلیسای‌ پروتستان “آمریکایی‌ و انگلیسی‌” را توسط زبدهترین و البته شیکپوشترین مبلغان (مانند خانم جویسمایر و آقای‌ بنی‌هین) ابلاغ می‌کنند. کسانی‌ که بدون بستن زنّار، پوشیدن ردا و… با بیانی‌ شیوا و با نقل کلمات کتاب مقدس از ظهور دوباره مسیح، محبت او و شفای‌ بیماران سخن می‌گویند؛ در یک زمان دهها هزار نفر را به گریه می‌آورند و لحظهای‌ دیگر می‌خندانند و با مژده قریبالوقوع بودن ظهور حضرت مسیح و دعای‌ دستهجمعی‌ برای‌ واقع شدن آرماگدون و کشته شدن موجودات شرور (مسلمانان و اعراب) به دست سپاهیان خیر (آمریکا و انگلیس) برنامه را خاتمه می‌دهند.

اینهمه تنها جزیی‌ از برنامههای‌ شبانهروزی‌ 400 رادیو، ۸۰/۰۰۰ کشیش سخنران و مبلغ، ۲۰۰ مؤسسه و کالج علمی‌ و ۱۰۰/۰۰۰ دانشجوی‌ پروتستان است. شاید ذکر اینکه از برنامه تلویزیونی‌ “جری‌فالول” 610 هزار خانواده از طریق ۱۶۰ مرکز استفاده می‌کنند، حجم این جریان فرهنگی‌ و تبلیغی‌ را که امروزه نه تنها “بنیادگرایی‌” را در مرکز حکومتی‌ کاخ سفید وارد ساخته بلکه با استفاده از تمامی‌ امکانات اقتصادی‌ و نظامی‌ آمریکا وارد “خاورمیانه” شده روشن می‌سازد.

روزانه، هزاران بازدید کننده از “بزرگترین ماکت هیکل سلیمان” بازدید می‌کنند و همراه با “صدها راهب تربیت شده” (ویژه خدمت در این معبد بزرگ) ویرانی‌ بیتالمقدس را چشم انتظارند تا واسپس آن “هیکل” در اورشلیم برکشیده شود و تختگاه حضرت مسیح(ع) مهیای‌ استقبال از وی‌ شود.
اگر امروزه، خانم “جویس مایر” و آقای‌ بنی‌هین” چونان کشیشی‌ توانمند آیات کتاب مقدس را از صحن کلیساهای‌ تلویزیونی‌ واقع در آمریکا و انگلیس قرائت می‌کنند، فردا در کلیسای‌ تازه تأسیس همین فرقه در “کویت” داد سخن خواهند داد و بی‌شک از میان “بیش از یک میلیون دریافت کننده کتاب مقدس” در عراق، کسانی‌ شنوای‌ کلام او خواهند شد. کسانی‌ که بهزودی‌ با آرم و عنوان “مسلمانان صهیونیست” از کیان اسراییل و ایدئولوژی‌ آرماگدون حمایت خواهند کرد. چنانکه برخی‌ روشنفکران لیبرالمنش در زمره این جماعت شناخته می‌شوند.

روزگار غریبی‌ است!
این جماعت گستاخ زودتر از همه مسلمین دریافتهاند که نمی‌توان از انرژی‌ نهفته و پتانسیل “منجی‌گرایی‌” (مهدویت) غافل شد و پیش از رها شدن این انرژی‌ در میان مسلمین (چنانکه سال ۵۷ در ایران حادث شد) در صدد برآمدهاند که آن را در خدمت اهداف خود درآورند. در حالی‌ که مسلمین همچنان در چار و هشت گفتوگو از امام زمان(ع) سر در پی‌ خواب و مکاشفه گذاردهاند.

این جماعت گستاخ دریافتهاند که برای‌ مبارزه با مسلمین سلاحی‌ کاراتر از “روی‌ آوردن به معنویت” و شکستن سنتهای‌ کلیسای‌ پر زرق و برق و گسترده ساختن وعظ و تبلیغ با شیوههای‌ مدرن برای‌ جماعت گرفتار در شبکه لیبرالیسم اخلاقی‌ و تجربهگرایی‌ علمی‌ نیست؛ چنانکه “بنی‌هین” مقابل چشم هزاران تماشاگر بیماران را شفا می‌دهد!! درست در هنگامهای‌ که بسیاری‌ از انقلابیون شیعی‌ از ترس متهم شدن به خرافهپرستی‌ و عوامزدگی‌ دست از معنا، معنویت، اخلاق و همه سنتهای‌ ممدوح گذشته شسته و چونان “روشنفکران دهههای‌ آخر قرن بیستم” پژوهشهای‌ علمی‌، تجربهگرایی‌ و بهرهبرداری‌ از فنون روانشناسی‌ و جامعهشناسی‌ را باعث و بانی‌ توفیق و رواج اسلام در بلاد کفر می‌شناسند.

این جماعت گستاخ دریافته‌اند که “جهاد” سرخ سلاح برندهای‌ است که وقتی‌ از غلاف خارج شود هیچ سلاحی‌ در برابرش کارگر نخواهد بود. از اینرو، سلاح کند و زنگزده توسعه اقتصادی‌ و رفاه و مدرنیسم را به مسلمین سپردند و با خلع سلاح آنها خود با نام “سربازان مسیح”، یا صلیبیون دیگری‌ که خود را مأمور تحقق اراده خداوند می‌شناسند، به میدان آمدند.

فرانکلین گراهام، از رهبران جریان مسیحیت صهیونیستی‌، اسلام را دین “شرارت و نفرت” اعلام می‌کند تا جرج بوش بتواند خود را “رئیس جمهور جنگ” بخواند و فرمان هتک حرمت حرمین کربلا و نجف را صادر نماید.

کفران نعمت، پاس نداشتن حریم و حرمت دین خدا و اولیای‌ او، تفرقه و اختلاف مسلمین طی‌ اعصار گذشته و امروز، راز سلطه سیاسی‌، نظامی‌ و اقتصادی‌ فرزندان اسراییل است. چنانکه توبه، انابه، تجدید عهد، آمادگی‌، انتظار و جهاد راز سربلندی‌ دوباره آنان است.

با توجه به آنچه گفته شد در شرایط حساس کنونی‌ توجه به موارد زیر ضروری‌ است:

۱. بازشناسی‌ جریان “مسیحیت صهیونیستی‌”، چنانکه طی‌ یکی‌ دو سال اخیر “موعود” به گونههای‌ مختلف بدان اشاره داشته است؛

۲. یکپارچه ساختن همه عوامل مؤثر در تصمیمگیری‌ در امور “سیاسی‌، اقتصادی‌، فرهنگی‌” کشور حول یک “استراتژی‌” واحد (انتظار بزرگ) و تلاش هوشمندانه برای‌ جلوگیری‌ از پراکندگی‌ اقوال و اعمال اجتماعی‌ و رسوخ دشمن در ارکان کشور و ممانعت از هرز رفتن تواناییها و امکانات مادی‌ و فرهنگی‌ از طریق کنترل منابع و صرفهجویی‌ و حراست از امکانات؛

۳. بسط روحیه جهادی‌ در میان جوانان و ایجاد آمادگی‌ بزرگ برای‌ مقابله جدی‌ با مخاطرات احتمالی‌؛

۴. احیای‌ اعتماد عمومی‌ به مدیران و مسئولان از طریق حذف متهمان به غارت بیتالمال و حیف و میل اموال ملی‌، بازگرداندن تمامی‌ داراییهای‌ عمومی‌ به خزانه ملت، تنبیه جدی‌ خاطیان و بسط “عدالت” در میان همه مناسبات؛

۵. بازشناسی‌ جریان “فرهنگ مهدوی‌” و ادبیات “انتظار” و بسط آن در میان مناسبات به مثابه رکن رکین حیات “فرهنگی‌ و مادی‌” مسلمین در عصر غیبت و تسری‌ آن در “مدیریت و مهندسی‌ اجتماعی‌” (در سه وجه اعتقادی‌، فرهنگی‌ و مدنی‌).
متأسفانه این فرهنگ و “نظرگاه ویژه” آن در طراحی‌ نظام آموزش و پرورش، تدوین متون آموزشی‌ و برنامهریزی‌ دورههای‌ آموزش عالی‌ (بهویژه در حوزه علوم انسانی‌) مورد توجه قرار نگرفته است. شاید از همین روست که “ادبیات فارسی‌ دانشگاهی‌” در منزل انفعال و امانیسم فرود می‌آید؛ “جامعه شناسی‌” غربی‌ در تنظیم مناسبات اجتماعی‌ نقشآفرین می‌شود و “روانشناسی‌” انسانمدار، روح تعلیم و تربیت نونهالان می‌شود.

۶. تجدید نظر در شیوه تبلیغات مذهبی‌، کم کردن فاصله میان پنددهنده و پندپذیر، دوری‌ از روش سنتی‌ متکلم وحده بودن پند دهنده، تغییر ادبیات مرسوم و مسلح شدن مبلغان به آخرین اطلاعات فرهنگی‌ و سیاسی‌ جهان معاصر، دور ساختن مبلغان مذهبی‌ از همه آنچه آنان را در دو ساحت “اخلاقی‌ و مالی‌” نشان تیر ملامت اغیار می‌کند.

بی‌گمان بررسی‌ همه وجوه موارد یاد شده و تدوین شیوه نامه مخصوص آن در گرو تأمل، فرصت و امکانات ویژه است.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
سردبیر

ماهنامه موعود شماره ۴۴

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *