آثار انتظار (سخنرانی حضرت آیت الله ناصری)

entezar mgqzzmuznd - آثار انتظار (سخنرانی حضرت آیت الله ناصری)خوشا به حال کسی که زبانش را نگهدارد. در  صدر اسلام، مسلمانانی بودند، که ریگ، زیر زبانشان می‌گذاشتند، مبادا یک حرف بر خلاف رضای حق بزنند. بی‌خود نیست پرونده ما همه سیاه است. مکرّر عرض کردم این اعمالی که ما انجام می‌دهیم یا این انباری که ما عباداتمان را داخلش می‌گذاریم، یا ته انبار سوراخ است یا این‌که موش دارد!

سخنرانی حضرت آیت الله ناصری
راجع به انتظار از نبی اکرم(ص) تا امام حسن عسکری(ع) نود و نه روایت معتبر آمده است. در این معنا که کسانی که منتظر فرج امام زمان باشند، چه ثواب و چه آثاری برایشان مترتّب است. من یکی دو تا روایت را تیمنّاً می‌خوانم.  کلمات نبی اکرم(ع) و امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع)، یک نورانیّتی دارد. روایات اهل بیت(ع) نور است،   مثل قرآن، که نور است. دعاهای رسیده از اهل بیت را که می‌خوانید، خودش منوّر است. مگر نه این که  زیارت جامعه می‌خوانیم؟ کلام شما نور است یعنی منوّر است. یعنی صَدَرَ مِنَ النّور. نبی اکرم فرمودند:
أفضَلُ أعمالُ اُمّتی انتظارُ الفَرَج
انتظار فرج بهترین اعمال امّت من، است.

در جایی دیگر نبی اکرم(ص) فرمودند: بهترین عبادات دو چیز است: یکی سکوت، یعنی این لب و دهانت و این زبانت کنترل داشته باشد، و دیگری انتظار فرج.

انسان ممکن است سال‌های زیادی عبادت کند، امّا  به یک کلمه غیبت همه را به باد بدهد. در حالات یکی از بزرگان آورده‌اند که شنید کسی غیبتش کرده است. ایشان طبقی از میوه گرفتند و به خادمشان دادند که این را برای همان کس ببرد. خادم طبق را برد. آن کس گفت: کی فرستاده است؟ خادم گفت: فلان آقا فرستاده. گفت: خدا خیرشان بدهد. دو روز بعد آن عالم بزرگوار را دید و گفت: آقا شما زحمت کشیدید برای ما میوه فرستادید. فرمودند: بله! شما به من احسان کردید، من هم خواستم به شما احسان بکنم. گفت: آقا من که کاری نکردم. فرمودند: چرا. شما خدمت بزرگی به من کردید. گفت: من چه خدمتی کردم؟ گفت: غیبتم را کردی، اعمال خودت آمد تو پرونده من. چه احسانی از این بهتر؟ من هم خواستم به شما احسان بکنم.

غیبت‌ها، تهمت‌ها، فحاشی‌ها، بزرگ و کوچک کردن‌های بی‌دلیل، همه و همه از زبان صادر می‌شود. باید مراقب زبان بود.

خوشا به حال کسی که زبانش را نگهدارد. در  صدر اسلام، مسلمانانی بودند، که ریگ، زیر زبانشان می‌گذاشتند، مبادا یک حرف بر خلاف رضای حق بزنند. بی‌خود نیست پرونده ما همه سیاه است. مکرّر عرض کردم این اعمالی که ما انجام می‌دهیم یا این انباری که ما عباداتمان را داخلش می‌گذاریم، یا ته انبار سوراخ است یا این‌که موش دارد!  ما هر چی نماز می‌خوانیم و روزه می‌گیریم، باز هم خبری نیست و اتّفاقی نمی‌افتد.  امروزمان بدتر از دیروزمان است. با وجودی که اعمال دیروزمان خوب بوده و باید مرتبه‌ای از ترقی‌ برای ما  آورده باشد، می‌بینیم که باز هم تنزّل کردیم. معلوم می‌شود دیروز ما خراب شده است. شصت سال، شصت و پنج سال نماز خوانده است، روزه گرفته است،   امّا هیچ تعالی و تکاملی نداشته است. از جای خودش حرکت نکرده است. بخشی از این برمی‌گردد به  زبان آدمی. زبان است که انسان را بیچاره می‌کند. روایت  دیگری از نبی اکرم(ص) است، که خطاب به اصحابشان فرمودند: در آخرالزّمان عدّه‌ای می‌آیند که عمل هر کدامشان مطابق عمل پنجاه نفر شماهاست .

عرض کردند: یا رسول‌الله! ما در محضر و رکاب شما بوده‌ایم، ما رنج‌ها و سختی‌های بسیار دیده‌ایم، چگونه می‌‌شود عد‌ّه‌ای در آخرالزمان بیایند که عمل یک نفرشان با عمل پنجاه‌ نفر از ما برابر می‌کند؟

حضرت فرمودند: ‌شما اوّلاً مرا، معجزات مرا و جلسات مرا دیده‌اید که ایمان آورده‌اید. آن‌ها به یک سیاهی و سفیدی ایمان آورده‌اند، و برای آن‌ها مشکلات و فشارهای سیاسی اقتصادی بسیار وارد می‌آید که تحمّل می‌کنند که اگر بر شما تحمیل بکنند، نمی‌توانید تحمّل بکنید.  در عین حالی که این گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها را دارند، دست از ولایتشان برنمی‌دارند.  شما اگر در آن زمان قرار بگیرید، تحمّل نمی‌کنید.

روایت دیگری است از نبی اکرم(ص)، که فرمودند: خدایا برادرهای مرا به من برسان.
 
عرض کردند: یا رسول‌الله! برادرهای شما  چه کسانی هستند؟ فرمودند: عدّه‌ای در آخرالزّمان می‌آیند، که به ظواهر شرع عمل می‌کنند و منتظر فرج امام زمانشان هستند. این‌ها برادرهای من هستند شما قدر و ارزش خودت را بدان. بعد حضرت فرمودند:

من تمامشان را به اسم‌ می‌شناسم. خداوند اشخاص آن‌ها را در عالم ذر به من نشان داده است. همه‌شان را می‌شناسم. و اسماء آبائهم، پدرهایشان را هم می‌شناسم.

حضرت امام سجّاد(ع) فرمودند:
کسی که در آخرالزّمان بر ولایت ما و معتقد به ولایت ما باشد، ثابت قدم باشد و منتظر امام زمان(ع) باشد، خداوند به او اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد را عنایت می‌کند.
 
حضرت امام محمّد باقر(ع) فرمودند: کسی که منتظر امام زمان(ع) باشد، ثواب کسی را دارد که تمام روزها  را روزه و تمام شب‌ها را مشغول عبادت است. در روایتی  از امام حسن عسکری(ع) داریم که فرمودند:
مثل امام مهدی(ع) در این امت مثل حضرت خضر است و مثل حضرت ذوالقرنین است، و برای او دو  غیبت است؛ یک غیبت صغری و یک غیبت کبری.

انتظار ظهور حضرت یعنی چه؟  ما همه‌ منتظر آمدن امام زمان(ع) هستیم، یعنی چی منتظریم؟ انتظار، یعنی منتظر باشیم که کسی بیاید انقلاب جهانی ایجاد کند، نه یک انقلاب مقطعی و منطقه‌ای. یک انقلاب بی‌سابقه در جهان. در دنیا، انقلاب‌های بسیاری اتفاق افتاده است. از زمان حضرت آدم(ع) تا به حال طایفه‌ای آمده و طایفه دیگری را از بین برده‌اند، امّا این انقلاب بی‌سابقه است آن انقلاب‌ها مقطعی و موضعی بوده است. این انقلاب، انقلاب سراسری است. سراسر دنیا انقلاب می‌شود.

منتظران باید انتظار چنین انقلابی را داشته باشند. انتظار یعنی آماده باش. معنای این‌که منتظر امام زمان(ع) باشد، یعنی این‌که فرد برای فرمان حضرت آماده باشد. حالا منتظر به کی می‌گویند؟ همه ما منتظریم؟ خوب، همین که ما می‌گوییم: «یابن الحسن! یا ابا صالح!» دعای ندبه می‌خوانیم. نماز امام زمان(ع) می‌خوانیم، آن وقت به ما می‌گویند منتظر؟ معنای انتظار یعنی از وضع فعلی ناراحت است و تلاش می‌کند وضع دیگری پیدا بشود. اگر فرزند شما  مسافر باشد، منتظری فرزندت بیاید، یعنی من از وضع فعلی ناراحتم. می‌گوید: آقا مریضت بدحاله؟ بله بُردیمش دکتر. خوب چطور است؟ منتظریم حالش خوب بشود، دوا را بخورد بهتر شود. این انتظار یعنی چه؟ یعنی از وضع فعلی راضی نیستیم، از این که مریض باشد و روز به روزش حالش بد بشود. انتظار داریم وضع بهتری پیدا بشود. ما که می‌گوییم منتظر امام زمانیم، حقیقتاً از وضع فعلی متنفّریم؟ ما که متنظر امام زمان(ع) هستیم؛ یعنی که مبارزه می‌کنیم با این وضع فعلی‌مان؟ با این بی‌بند و باری‌ها، با این بدحجابی و با این معاملات باطل و حرام و با این ساز و آوازها؟ اسم خودمان را هم منتظر گذاشتیم.

داستان ما، قصه آن کسانی نباشد که خود را شیعیان حضرت رضا(ع) می‌دانستند، امّا حضرت راهشان ندادند.

یک بار، دوبار، دو ماه مرتب آمدند و رفتند، بالاخره جلسه‌ای گرفتند گفتند: این که نشد ما بخواهیم  برگردیم و برویم، زن و بچّه‌ ما تو خانه راهمان نمی‌دهند. اصلاً توی محلّ روی رفتن نداریم. نمی‌دانیم چه کار کنیم؟ ما برویم آنجا بگوییم ما شصت روز رفتیم، علی بن موسی الرّضا راهمان نداد؟ چه کار کنیم؟  می‌رویم سؤال می‌کنیم؛ ما علّتش را بفهمیم که چرا راهمان نمی‌دهید. آمدند و حضرت فرمودند: بیایید تو. آمدند تو. عرض کردند: ما چه گناهی کردیم؟ فرمودند: برای این‌که دروغ می‌گویید ما از شیعیان شما هستیم. کدام اعمال شما به شیعیان ما رفته است؟ کدام کار شما، کدام رفتار شما، صورتتان، سیرتتان به ما رفته است؟  گفتند: پس یابن رسول‌الله چی بگوییم؟ ما که نمی‌دانستیم. فرمودند: بگویید ما از محبیّن و علاقه‌مندان شما هستیم. عرض کردند: ما توبه می‌کنیم از این گناه و از  این مطلبی که گفتیم. یابن رسول‌الله! ما از محبیّن و علاقه‌مندان شما هستیم. حضرت فوراً بلند شدند، همه‌شان را بغل گرفتند و احترامشان کردند. بعد فرمودند که: غلام!‌ چند روز این آقایان آمدند و راهشان ندادید؟ عرض کرد که شصت روز یابن رسول‌الله. فرمودند: شما بروید منزل، شصت مرتبه سلام مرا به ایشان برسان و بگویید من در خدمتتان هستم. کجا ما منتظریم؟

با این اعمال من، با این صورت من، با این کردار من، با این معاملات من، بیهوده نیست هر چی می‌گوییم «یابن الحسن» هیچ خبری نیست. حجاب‌ها مانع است. یکی  از وظایف منتظر، تخلیه و تحلیه است، من خودم را باید اصلاح بکنم. حجاب‌های ظلمانیم را برطرف بکنم.  مزیّن بشوم به صفات حمیده و سنخیّت پیدا بکنم.  مادامی‌که این حجاب‌های ظلمانی اطراف من هست، صفات خبیثه در وجود من هست، غیبت می‌کنم، تهمت می‌زنم، تکبّر دارم، حسادت دارم، ریای در عمل می‌کنم، تا این‌ها در وجود من هست، من سنخیّت ندارم با امام زمان(ع) رابطه پیدا بکنم. می‌گوید: آقا من چهل تا نماز امام زمان(ع) خواندم، هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. خوب حق هم داری. اوّل ایجاد سنخیّت بکن، یک نماز بخوانی، نتیجه می‌گیری. ظلمت محض با نور محض هیچ ارتباط ندارد. نتیجه اینکه، ما می‌گوییم «یابن الحسن» باید فکرش را بکنیم. راست بگوییم یابن الحسن. دوم این‌که در مقام اصلاح باشیم. خودمان را اصلاح بکنیم. حضرت که می‌خواهند تشریف بیاورند می‌خواهند اصلاح بکنند. منظور این‌که یکی از وظایف منتظرین این است که خود را اصلاح کنند. صفت‌های بد را از بین ببرند. آن موقع است که عمل یک نفر، عمل هزار نفر از شهدای بدر و احد است. خدا می‌داند یگانه کسی که در عالم وجود واسطه فیض است، بین خالق و مخلوق، بین رازق و مرزوق، بین مدیر و مدبّر، حضرت بقیّهالله است. باید به این بزرگوار توسّل کرد. در هر کاری باشد. امّا نگویید ما شیعه‌ایم. از محبّین شما هستیم یابن رسول‌الله. دوستش داریم. خدا می‌داند دوستش داریم. حرفی هم در این نیست  حالا درست است نمک نشناسیم، امّا دوستش داریم.  در هر کاری داری یابن الحسن فراموش نشود. چه کار مادی باشد، چه کار روحانی باشد. چه کار اقتصادی باشد، سیاسی باشد، هر چی باشد یابن الحسن. ان‌شاءالله مورد عنایت حضرت قرار می‌گیرد. در خاتمه این داستان را عرض کنم که داستان‌های زیادی، متجاوز از دو هزار جلد کتاب درمورد  امام زمان نوشته شده است. شش هزار روایت در مورد  امام زمان(ع) ثبت و ضبط کرد‌ه‌اند. یکی از داستان‌های صحیح و معتبرش این است که مرحوم مجلسی(ره) در بحارالانوار نقل کرده‌اند و بزرگان دیگری نیز از محدثین این داستان را نقل کرده‌اند.

قصّه «ابو راجح حمّامی» معروف و مشهور، شخصی بوده است جامه‌دار حمّام و در عین حال از علاقه‌مندان ولایت بوده است. به معنای واقعی علی دوست بوده است. بعضی‌ها زبانی علی‌دوست هستند. این فایده ندارد. نتیجه‌ حاصل می‌شود  امّا کم. آن‌هایی که حقیقت می‌گویند نتیجه می‌گیرند. غرض این که واقعاً عقیده داشت به امیرالمؤمنین. این جا نشسته بود و وقتی که صحبت امیرالمؤمنین یا حضرت زهرا(س) می‌شد می‌گفت: خدا لعنت کند ظالمینت را یا زهرا. خدا لعنت کند کسی و کسی و کسی را که تو را اذیّت کردند. هر کجایی که اسم علی یا زهرا را می‌شنید، فوراً شروع می‌کرد به لعن کردن. حاکمی آمد در حلّه که از سنّی‌های ناصبی بود. ناصبی‌ها مشرکند. سبّ به اهل بیت می‌کنند. اگر کسی سبّ به اهل بیت، عصمت و طهارت کرد، قتلش واجب است. رفتند به او گفتند: یک نفر  حمامی است که مرتّب دشمنان اهل بیت(ع) را  سبّ می‌کند. گفت: بروید بیاوریدش. آمدند و دو سه نفر مأمور، دستش را بستند و او را بردند. حاکم، گفت: بیاوریدش جلو. او را بردند جلو. حاکم خیزران دستش بود، عصای خیزران. گفت:  شنیدم سبّ می‌کنی دشمنان اهل بیت(ع) را. گفت: من به ظالمین زهرا سبّ می‌کنم. به ظالمین امیرالمؤمنین سبّ می‌کنم. گفت: بیاوریدش جلو. بردنش جلو. شروع کرد با این عصای خیزران به صورت ابوراجح، می‌زد. گوشت‌های صورت، چشم‌ها از بین رفت، دندان‌ها افتاد توی دهانش. گفت: ریسمان بیاورید. زبانش را درآوردند سوراخ کردند، دماغش را هم سوراخ کردند این ریسمان را از زبان و دماغش رد کردند و سر یک طناب بستند و گفتند: بکشید ببرید در بازار، تا هر کسی ببیند، ضربه‌ای بزند. این را در کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌کشیدند و هر کس می‌رسید ضربه‌ای می‌زد. بی‌حال افتاد. بدنش جای سالمی نداشت. رفتند گفتند: این دیگر قابل حرکت نیست. سرش را ببرید. گفتند: سر بریدن ندارد. خلاص شده است. گفت: ببریدش.  شب جلسه‌ای گرفتند در منزل که ما نمی‌توانیم دفاعی بکنیم. برویم سراغ کفن و دفن و غسل و کافور. وسایل را تهیّه کردند و دیدند، نه! هنوز نفس می‌کشد. گفتند: خوب حالا دیگه شب است و می‌گذاریم فردا صبح می‌بریم دفنش می‌کنیم. فردا صبح آمدند دیدند ابوراجح نماز می‌خواند. عجب! نگاه کردند دیدند خودش است. لکن اثری از این زخم‌ها نیست. دندان‌ها قشنگ و سفید، درآمده است. مقداری محاسنش سفید بود امّا حالا پُرتر شده است. کمی‌بر چهره‌اش آثار آبله بود، حالا نه. قیافه همان امّا شده یک  جوان سی ساله. آن موقع شصت هفتاد ساله بود، حالا شده سی ساله. صبر کردند نمازش تمام شد. گفتند: شما ابوراجح هستی؟ گفت: بله. گفت: چه طور شد که این‌طوری شدی؟ گفت: موقعی که شما رفتید،   گوشم می‌شنید. گفتید: کارش تمام است. دیدم زبان که ندارم حرف بزنم، چشم هم که ندارم ببینم. قلبم را متوجه امام زمان(ع) کردم. گفتم: یا امام زمان! من در حمایت از مادرت رنج کشیدم. از جدّت حمایت کردم. آیا سزاوار است که مرا به این حالت در بیاورند؟ این چه دشمنی با من داشت؟ فقط به اعتبار مادرت و جدت بود. دست من و دامان تو. می‌گفت: تا این مطلب به ذهنم آمد و متوسل به امام زمان(ع) شدم و این حرف را از دلم به امام زمان زدم، دیدم که این اتاق، مثل این‌که در باز شد. گوشم شنید. مثل این‌که حس کردم کسی پهلویم نشست. دستی به صورتم کشید. همین‌طور که دست می‌کشید، بدن من صحیح و سالم می‌شد. چشم‌هایم را باز کردم، دیدم آقا امام زمان است. فرمودند: ابوراجح بلند شو و برو سرکاسبیت! ما شما را حفظ می‌کنیم. شما حمایت از ولایت بکنید، حمایت از مادرم زهرا بکنید. این خبر در حلّه منتشر شد. خبر دادند به حاکم، حاکم گفت: بروید بیاوریدش. من باید او را ببینم. رفتند آوردنش. نگاهی کرد و بدون اختیار بلند شد. نشست. گفت: خیلی خوب ببریدش. تا آن زمان پشتش را می‌کرد به مقام امام زمان(ع) و شیعه‌ها را اذیّت می‌کرد. از آن تاریخ به بعد، دیگر عوض شد.

خدایا قسمت می‌دهیم به عزّت محمّد و آل محمّد فرج امام زمان(ع) را نزدیک بگردان.

ماهنامه موعود شماره ۸۵

همچنین ببینید

فرج صالحان‏

بسيارندمردان و زنانى كه در ميانه درد و رنج وابتلا، آنگاه كه احساس مى كردند ديگر هيچ روزنه اميدى نيست دست نياز وتوسل به سوى ائمه معصومين، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *