معرفت امام؛ مفهوم و آثار

گفت وگو با آیت اللَّه سیدحسن فقیه امامى

اشاره:
آیت اللَّه سیدحسن فقیه امامى از جمله علماى بنام شهر اصفهان هستند که از جایگاه ویژه اى در میان مردم این شهر، خصوصاً در امر تربیت طلاب و دیگر جوانان برخوردارند. خدمت ایشان رسیدیم و با ایشان گفت وگویى ساده و صمیمى در زمینه مفهوم امامت و جایگاه امام در عالم هستى داشتیم. آنچه در پى مى آید حاصل این گفت و شنود است که تقدیم حضور خوانندگان گرامى مجله مى شود. امید که مقبول طبعتان واقع شود.
 
 
با تشکر از  این که وقت خود را دراختیار ما قرار دادید لطفاً براى شروع صحبت تعریفى از سه واژه »نبى«، »امام« و »ولى« ارائه فرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم – »نبى« از ریشه نبأ و به معناى خبررسان است و به کسى گفته مى شود که مردم را از اخبار گذشته و آینده و وظایف و تکالیف دینى مطلع مى کند. درباره تفاوت این کلمه با کلمه »رسول«، مرحوم علامه مجلسى در مراهالعقول بحث جالبى را مطرح کرده اند بدون آن که در پایان نظر محکم و قطعى خود را بیان کنند. به نظر مى رسد که به قول ما طلبه ها میان این دو واژه رابطه عموم و خصوص مطلق برقرار است. بدین معنا که اگر از کاربرد این دو واژه در قرآن کریم الهام بگیریم مى توانیم ادعا کنیم که هرجا که مخاطب شخص پیامبر(ص) بوده اند، از عبارت »یا أیّها النبى« استفاده شده و هرجا که منظور ابلاغ پیامى به دیگران بوده، عبارت »یا أیّها الرسول« آمده است؛ به عنوان مثال در جریان غدیر خم مى فرماید: »یا أیّها الرسول بلّغ ما أنزل الیک«۱ ولى در جریان ماجرایى که میان پیامبر(ص) و همسرانش رخ مى دهد، مى فرماید: »یا أیّها النبى لم تحرّم ما أحل اللَّه لک«۲ خلاصه این که منظور از نبى کسى است که خبرى دارد حال چه وظیفه براى ابلاغ آن داشته باشد و چه نداشته باشد ولى رسول باید پیام رسانى هم بکند؛ چرا که در مفهوم رسول مسئله رساندن پیام به دیگران نهفته است و على القاعده با هم فرق دارند.
»امام« به معناى پیشواست. مرحوم علامه حلى کتابى در باب امامت دارد به نام الفین که در آن دو هزار دلیل براى اثبات امامت اقامه کرده اند. هرچند که فقط هزار دلیل از دوهزار دلیلى که ایشان در این کتاب برشمرده اند، الان در دسترس ماست، ولى با این حال به خوبى از این کتاب، هم مى توان عظمت امام و مسئله امامت را دریافت و هم بزرگوارى و سعه صدر این مرد الهى را. ایشان در این کتاب امامت را چنین تعریف مى کنند: »الإمامه هى الریاسه العامه فى أمور الدین و الدنیا، خلافه عن النبى(ص)« که این تعبیر قشنگى است. ریاست عامه به این معنا است که ممکن است یک نفر بر یک روستا یا بخش یا بالاتر یک شهر، یک استان یا یک کشور ریاست داشته باشد ولى وقتى مى گوییم کسى ریاست عامه دارد یعنى حداقل ریاست او بر کل کره زمین است و بر تمام موجودات که هیچ، بلکه بر تمام امور تکوینى هم ریاست مى کند.
پادشاهان ریاست دنیوى دارند. فقها، مراجع و پاپها و خاخامها ریاستشان در محدوده دین و مذهب است. تنها امام است که در تمام امور دینى و دنیایى ریاست مى کند.
 در ادامه علامه اضافه مى کنند: »خلافه عن النبى(ص)« یعنى اینها چیزى از خودشان ندارند و کارشان تنها ترویج مکتب رسول (ص) است. امام باقر (ع) هم در این رابطه فرمودند: »هر چه مامى گوییم به نقل از حضرت رسول (ص) است.«
عبارت »خلافه عن النبى(ع)« رابطه میان پیامبر و امام را مطرح مى کند. امامت منصبى بالاتر از نبوت است ولى برخى از پیامبران مثل حضرت محمد (ص) و حضرت ابراهیم (ع) هم پیامبر بودند و هم امام.
و اما واژه »ولایت« مفهوم بسیار گسترده اى دارد که البته مراتب ولایت الان مورد نظر ما نیست. ولایت به این معنا است که کسى صاحب امتیاز باشد. مرحوم علامه امینى پانزده معنا براى ولایت مطرح کرده اند که همه آنها درستند ولى وقتى از ولایت به عنوان منصب یاد مى شود و در پیامبر و ائمه اهل بیت (ع) و فقها و در مرتبه نازل تر درباره پدر مورد بحث قرار مى گیرد مقصود، اولى به نفس بودن است. خداوند به هر انسانى اختیاراتى بر جان و مال و زن و فرزند و… داده است ولى در عین حال کسانى هستند که در این موارد نسبت به خود فرد از اختیارات بیشترى برخوردارند و به اصطلاح اولى به نفس او هستند و فرد باید زیر نظر او باشد. در قرآن هم آمده است. »النبى أولى بالمؤمنین من أنفسهم«۳. به عنوان مثال پیامبر (ص) اگر صلاح بداند حتى بدون رضایت من مى تواند همسرم را طلاق بدهد. در همین مقام است که با شرایط خاص خودش اگر زنى از آزار و اذیت شوهرش به فقیهى شکایت کند و حقانیت او ثابت شود فقیه مى تواند بدون رضایت شوهر حکم طلاق را صادر کند. علامه امینى(ره) هم قراین و شواهدى براى این که ولایت یک پست و مقام است، در کتاب خود نقل مى کنند.
 
آیا سه عنوان نبى، امام و ولى ممکن است در یک نفر جمع شوند؟
 بله، حضرت ابراهیم(ع) و حضرت محمد(ص) هم نبى بودند، هم امام و هم ولى.
 
در این سه عنوان کدام یک از دو مورد دیگر افضل است؟
 رسالت از نبوت بالاتر است و امامت از هر دو. لازمه امامت هم ولایت است.
 
ائمه (ع) حامل کدام یک از این مناصب بودند؟
امامت و به تبع آن ولایت.
 
چطور یک نفر به مقام ولایت دست مى یابد؟
همان ابتلایى که درباره حضرت ابراهیم در قرآن آمده است: »و إذ ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات فأتمهنّ قال إنّى جاعلک للناس إماماً«۴ به عبارت دیگر همه امتحان مى شوند و هرکه از همه امتحانات سربلند بیرون بیاید به مقام امامت و ولایت نایل مى شود.
 
رسیدن به چنین مقامى چه آثارى را به دنبال دارد؟
از اهم این آثار این است که خداوند او را اسوه قرار مى دهد به طورى که قول و فعل و تقریرش۵ حجت مى شود و مى توان همان را گفت که او گفته و همانگونه رفتار کرد که او رفتار کرده و از سکوت او در برابر اعمال دیگران و نهى نکردن آنها صحت آن اعمال را برداشت کرد وعمل کردن بر چینن مبنایى حجت است و روز قیامت مورد مؤاخذه قرار نمى گیرد.
 
اینها که فرمودید در مقام تشریع است، در مقام تکوین چه آثارى را مى توان مشاهده کرد؟
در مقام تکوین اهم آن همان است که مى فرماید: »لولا ذلک (الحجه) لساخت الأرض باهلها«۶ براى توضیح این مطلب من غالباً این مثال را طرح مى کنم که یک باغبان وقتى باغى را ایجاد مى کند و در فضایى چند درخت مى کارد، این درختها که رشد مى کنند و میوه مى دهند در کنار آنها علفهاى هرز هم از زمین سر در مى آورند. یک عابر که از کنار این درختها رد مى شود نمى گوید حاصل زحمت آن باغبان این علفهاى هرزه بوده بلکه مى گوید باغبان این درختها را کاشته و به طفیل درختها این علفهاى هرز هم رشد کرده اند. اگر امام نبود خدا این نظام هستى را نمى آفرید. خدا این نظام را براى ائمه (ع) اداره مى کند که »ماخلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون«۷ و بقیه هم حکم طفیلى دارند. در نظام تکوین این طور است که اگر امام نبود بقیه هم نبودند.
 
مراتب و شئونات امامت و ولایت کدامند؟
روایتى در عیون اخبار الرضا(ع) آمده که چهل امتیاز براى ائمه (ع) بر شمرده است و از آن جامع تر زیارت جامعه کبیره است. زیارت جامعه در واقع یک دایره المعارف امام شناسى است که نوع عناوین و عبارات آن هم از قرآن گرفته شده است. اگر کسى خوب و دقیق این زیارت را مطالعه کند مى فهمد که امتیازات یک ولى چیست و چه آثار و برکاتى از وجودشان نشأت مى گیرد.
 
امهات این امتیازات کدامند؟
یکى هدایت است: »أشهد أنّکم الأئمه الراشدون المهدیّون المعصومون المکرّمون المقرّبون المتّقون الصادقون…«۸ اینها همه شئون امامت است. یا آن عبارت موجود در خطبه امام سجاد (ع) که هر چند در برابر یزیدیان اسم حکومت را نمى آورند ولى به طور ضمنى و غیر صریح شرایط حاکم را طرح مى کنند و مى گویند ما این شرایط را داریم: »أیّها الناس أعطینا ستّاً و فضّلنا بسبع: أعطینا العلم والحلم والسماحه والفصاحه والشجاعه والمحبّه فى قلوب المؤمنین«۹
حکومت کردن چند چیز لازم دارد؛ اول علم چرا که اگر علم نباشد همه رابر باد مى دهد.
دوم حلم و شرح صدر که اگر کسى ظرفیت روحى، بالایى جهت هضم مشکلات نداشته باشد باز هم نتیجه همان مى شود. حضرت موسى هم از خدا شرح صدر و حوصله خواست و گفت: »ربّ اشرح لى صدرى«.۱۰ حتى یک معلم معمولى هم اگر شرح صدر نداشته باشد نمى تواند مسایل را تحمل کند چه رسد به امام که وظیفه تعلیم همه مردم را برعهده دارد.
سوم سماحت، امام باید اهل بذل و بخشش و سخاوتمند باشد و به همه فقرا کمک کند. همانند حضرت على(ع) و حضرت عیسى(ع).
ویژگى چهارمى که امام سجاد(ع) مطرح مى کنند فصاحت است. اکثر خطبه ها و سخنرانیهاى حضرت على(ع) شبیه معجزه بوده و از این طریق اهداف خود را بیان مى کرده اند. پیامبر اکرم(ص) هم مى فرمودند: »أنا أفصح من نطق بالضاد«۱۱؛ »من فصیح ترین کسى هستم که [حرف] ضاد را بر زبان رانده است« معناى این سخن این است که من فصیح ترین عرب هستم؛ چرا که فقط در زبان عربى حرف ضاد به کار مى رود.
ویژگى پنجم شجاعت است. امام باید تاب و مقاومت در برابر تمام حملات و هجومها را داشته باشد و از رویارویى با مشکلات نهراسد.
آخرین ویژگى حاکم، نفوذ مردمى است. مودت در قلوب مؤمنان و پیروان براى شخص حاکم یک سرمایه است و همین مودت بود که پیامبر از امت راجع به خاندان خویش طلب کرد و فرمود: »قل لا أسألکم علیه أجراً إلّا المودّه فى القربى«۱۲.
 
آیا این امتیازات منحصراً در ائمه (ع) است یا بقیه هم مى توانند به آنها دست یابند؟

برخى از این ویژگیها مى تواند اکتسابى هم باشد. اما نه به آن حدت و شدت که در ائمه (ع) وجود دارد و نه این که کسى بتواند همه آنها را با هم به دست بیاورد. بسیار بعید است که مجموعه اینها در یک نفر جمع بشود.
 
چطور مى توان این ویژگیها را به دست آورد؟
 به ریاضت و تمرینهاى فرد بستگى دارد و انسان باید خودش را به نحوى بسازد تا این فضایل را کسب کند.
 
منظور از تصرف در امور که درباره ائمه(ع) گفته مى شود چیست؟

همان اولى به نفس است. به خاطر کمالاتى که اهل بیت (ع) دارند مى توانند در همه امور دخل و تصرف کنند. به عنوان مثال روزى امام حسن(ع) در جلسه اى بالاى منبر نشسته بودند شخصى نابجا و بى ادبانه به ایشان اعتراض کرد. حضرت به ایشان فرمودند: زن! بین جمعیت چکار مى کنى؟ ناگهان همه نگاه کردند دیدند او زن شده است. این کار از نظر قرآن ممکن است. خدا به حضرت عیسى(ع) فرمود: »… إذ تخلق من الطین کهیئه الطیر بإذنى«۱۳. احدى نمى تواند بدون اذن خدا گل رابه پرنده تبدیل کند، ولى اگر خدا بخواهد چنین کارى ممکن مى شود. یا این که قرآن مى فرماید: »ولو أنّ قراناً سیّرت به الجبال أو قطّعت به الأرض اوکلّم به الموتى«۱۴ یعنى با این که کوه سمبل مقاومت و صلابت است قرآن این آمادگى را دارد که اگر خدا بخواهد انسان با کمک آن بتواند کوه را از جا بکند و صلابت آن را درهم شکند. یا با کمک آن طى الارض کند. یعنى اگر کسى با خدا و قرآن ارتباط داشته باشد. خدا به برکت قرآن این امتیاز را به او مى دهد که بتواند در طرفه العینى از یک گوشه جهان به گوشه دیگرى برود و یا با مرده که چیزى نمى فهمد حرف بزند.
خدا در قرآن به پیامبر (ص) مى فرماید: »إنّک لاتسمع الموتى و لا تسمع الصمّ الدعاء«۱۵ دعوت خودت را نمى توانى به این مردم که به سان مرده هستند برسانى اما به برکت قرآن با مرده ها هم مى شود حرف زد کمااینکه حضرت امیر (ع) با اصحاب کهف صحبت کردند و یا به هنگام برگشت از جنگ صفین با مرده ها صحبت کردند و در پایان گفتند: »هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عندکم«۱۶. این قابلیتها وجود دارد ولى مى بایست کسى باشد که بتواند از این امکانات استفاده کنید.
لازم است ائمه (ع) بتوانند در کائنات تصرف بکنند تا در مواقع ضرورى امکان استفاده از آن برایشان وجود داشته باشد. در جنگ خندق وقتى سلمان به تخته سنگ بزرگى برخوردند که هیچ کدام نتوانست آن را جابه جا کند حضرت رسول(ص) کلنگى به آن زدند و سنگ را از جا کندند و فرمودند در این برق فرو ریختن قصر کسرى و قیصر را دیدم که عثمان ایشان را مسخره کرد و بعدها معلوم شد که منظور حضرت چه بوده است. بالاخره کسى که مى خواهد در قلوب مردم تصرف کند مى بایست چنین تواناییهایى را هم داشته باشد؛ چرا که به هر حال پیامبر را به معجزه اش مى شناسند. قرآن کریم مى فرماید: »لقد أرسلنا رسلنإ؛   بالبینات«۱۷ لازمه معجزه این است که بتواند چنین کارهاى خارق العاده اى را انجام بدهد و تا انبیا نتوانند در امور تصرف کنند نمى تواند معجزه اى از خود ارایه کنند. پیامبر اکرم(ص) از روى زمین به ماه اشاره مى کند و با اشاره اى آن را به دو نیم مى سازد: »اقتربت الساعه وانشقّ القمر«۱۸ خلاصه این که چنین کارهایى محتاج چنان تواناییهایى است.
 
وقتى صحبت از معرفت امام به میان مى آید منظور کدام یک از این مراتب است؟
همه اینها. یعنى هم باید معرفت عادى و شناسنامه اى به ایشان داشته باشیم و هم همه آن مقاماتى را که عرض کردم در زیارت جامعه آمده است، درباره ایشان بشناسیم تا معرفتمان کامل و تام باشد.
 
آیا همه مى توانند نسبت به همه این مراتب و شئون معرفت پیدا کنند؟
 بله. منتها مشکل است اگر چه محال نیست. فرد باید زندگى اهل بیت (ع) را به دقت مطالعه کند و آن را مورد تعمق و تفکر قرار دهد و به سیره ایشان تأسى کند تا بتواند به این معرفت دست یاید.
 
معرفت پیدا کردن نسبت به هر کدام از این شئون و مراتب امامت و ولایت چه آثار و تأثیراتى روى شخص مى گذارد؟
اصلى ترین اثر آن افزایش روحیه اطاعت و تبعیت نسبت به امام در انسان است. یعنى همان که قرآن از ما خواسته است: »أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أولى الأمرمنکم«.۱۹
بگذارید یک جریان تاریخى را در اینجا برایتان نقل کنم؛ رسم است بین طلبه ها که وقتى به شهرى مهاجرت مى کنند، پاى درسهاى مختلف مى روند و آنها را مى سنجند و در نهایت در یک یا چند مورد از این درسها مرتب شرکت مى کنند. مرحوم شیخ انصارى  اوایل ورودشان به نجف همینطور بوده و به طور گمنام در درسهاى مختلف شرکت مى کرده است. از آنجا که شیخ خیلى فقیر بود وضع و ظاهر چندان خوبى نداشت، طورى نبود که به چشم کسى بیایند. روزى یکى از طلبه ها مشکلى در عبارت یکى از بحثهایش برایش به وجود مى آید. براى حل آن سراغ همه دوستان و طلبه هاى اطرافش مى رود که جوابهاى آنها چندان او را راضى نمى کند، از روى شوخى و استهزا و براى مسخره کردن سراغ شیخ هم مى رود و به ایشان مى گوید: نظر مبارک شما در این رابطه چیست؟ شیخ وقتى شروع مى کند به حرف زدن گویى که یک دریا متلاطم شده و به موج افتاده است. طلبه ها از جواب شیخ مات و مبهوت مى شوند که چنین آدمى با این  سر و وضع ساده عجب اطلاعات و وسعت نظرى دارد. مى رود و به رفقا مى گوید که فلان طلبه را اینطور نبینید که دریاى مواجى درون او نهفته است و خلاصه کار به آنجا مى رسد که روزهاى بعد استاد خود پایین مى آید و شیخ را به بالاى منبر درس مى فرستد و شاگرد و استاد از محضر شیخ استفاده مى کنند. وقتى شناخت باشد دیگر شیخ گوشه مسجد همانند یک گدا نمى نشیند بلکه بر عرش و صدر مجلس مى نشیند. هر چقدر کسى شناخت و معرفتش نسبت به ائمه(ع) بیشتر باشد، تبعیتش هم از ایشان بیشتر مى شود و این تبعیت عین تبعیت از خداست که قرآن مى فرماید: »من یطع الرسول فقد أطاع اللَّه«۲۰.
 
تأثیر مستقیم این موضوع در رابطه فرد با خداوند متعال چیست؟
خیلى مؤثر است. امام صادق(ع) مى فرماید: »بنا عرف اللَّه و بنا عبداللَّه«۲۱ اگر ایشان نبودند نه معرفت پیدا مى کردیم و نه خدا را مى توانستیم عبادت کنیم.
 
از جمله مطالبى که در روایات راجع به اهل بیت (ع) مطرح شده بحث معرفت به نورانیت است منظور از آن چیست؟
منظور همان است که در قرآن به آن اشاره شده و مى فرماید: »والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا«۲۲ همان کسانى که ریاضتهاى مشروع و غیرصوفیانه مى کشند. تفاوت ریاضت مشروع و غیرصوفیانه در این است که در ریاضت صوفیانه شخص چله نشینى مى کند براى نتیجه خاص که مثلاً جن احضار کند، ولى در ریاضتهاى مشروع این نتایج موضوعیت ندارند و شخص دنبال این نیست که حتماً صاحب کرامت شود؛ بلکه عمل را خالصانه براى خدا انجام مى دهد حال چه کرامت پیدا بکند و چه کرامتى به دست نیاورد. البته خاصیت خلوص آنها این است که خدا به آنها بینایى و بصیرتى عطا مى کند که چشم دلشان حقایق را درک مى کند.
 
چرا در روایات بر این نحو کسب معرفت تأکید شده است؟
علت این تأکید تفاوت جدى شناخت حاصل از این راه و شناخت علمى است. ممکن است کسى از طریق علمى بتواند شناخت پیدا کند و با هزار دلیل وجود خدا را اثبات کند ولى آن معرفتى که او را از بستر بیرون بکشد از این راه به دست نمى آورد. در کتب تاریخى نقل شده که در شبى زمستانى، بهمنیار – که از شاگردان ممتاز ابوعلى سینا بود – به استاد خود مى گوید: »شما با این مقام علمى که دارید اگر ادعاى نبوت کنید مردم قبول مى کنند.« ابوعلى سینا مى گوید: »بعداً جوابت را مى دهم.« نزدیکیهاى اذان صبح ابوعلى سینا شاگرد خود را صدا مى زند و مى گوید: »تشنه ام، بلند شو و کمى آب برایم بیاور.« بهمنیار هم که جوان بود و خوابش سنگین، به سختى از خواب بلند شد و از این که نیمه شب از خواب بلند شده بود خیلى ناراحت بود و لذا شروع کرد به عذر آوردن که »شما تا الان زیر کرسى بوده اید و بدنتان گرم است و مجارى تنفسى تان هم گرمند. اگر در این سرماى زمستان همدان من بروم از آب سرد و یخ زده بیرون براى شما بیاورم ریه و ششهایتان فلان و بهمان مشکل را پیدا مى کند و…« خلاصه آنقدر فلسفه چینى کرد که براى آب آوردن از رختخواب بیرون نیاید. ابوعلى سینا هم به او مى گوید: »باشد، بخواب.« بهمنیار تعجب مى کند. ناگهان صداى مؤذن بلند مى شود. ابوعلى سینا رو به بهمنیار مى کند و مى گوید: »چند صد سال پیش پیغمبر (ص) ادعاى نبوت کرده و بعد از گذشت این همه سال مؤذن به خاطر ایمان به پیغمبرى که او را ندیده خواب را بر خود حرام کرده و به بالاى گلدسته رفته و اذان مى گوید ولى تو که شاگرد من هستى و از علم من خبر دارى وقتى به تو مى گویم بلند شو براى من آب بیاور برایم عذر و بهانه مى تراشى و از زیر این کار در مى روى. بالاخره ادعاى نبوت چیز دیگرى مى خواهد که من ندارم و لذا نمى توانم ادعاى نبوت کنم.«
 ایمان متکى به چنین نورانیتى است که باعث مى شود شخص لذت گرماى بستر را در سرماى شدید زمستان بر خود حرام کند و یا در میدانهاى جنگ از خود رشادت و دلیرى و جانبازى نشان بدهد. ولى علم تنها این آثار را ندارد.
 
چرا در اصل خلقت مقام نورانى از مقام جسمانى بالاتر است؟
به خاطر آثارش است. آثار معنوى باارزش تر از آثار مادى است. هر چیز مادى از بین مى رود »کلّ شى ء هالک إلّا وجهه«.۲۳ ولى امور معنوى پایدار و پابرجاست؛ چرا که با خدا ارتباط دارد »ویبقى وجه ربّک ذوالجلال والإکرام«۲۴. ویا »کلّ أمر ذى بال لم یذکر فیه بسم اللَّه الرحمن الرحیم فهو أبتر«۲۵ هرچه که به خدا وصل شود ماندنى است و هرچه از خدا جداباشد رفتنى و مردنى.
 
آیا مى توان بر اساس مراتب نورانیت موجودات عالم را طبقه بندى کنیم؟
بله، آن کسانى که قرب بیشترى به خدا دارند قطعاً نورانیتشان بیشتر است. مثل رابطه خورشید و ماه که خورشید منبع نورانیت است و ماه نورش را از خورشید اکتساب مى کند: »والشمس و ضحیها والقمر إذا تلیها«۲۶. که در روایت خورشید به وجود حضرت رسول (ص) و قمر به امیرالمؤمنین(ع) تأویل شده است.۲۷ در بحث نورانیت هم مسئله همین طور است. سرسلسله نورانى ها خداست که: »اللَّه نور السماوات والأرض«۲۸ و پس از خدا هم طبق تعبیر زیبایى که در روایات آمده است فضیلت انبیا بر اساس امتحاناتشان است: »إنّ أشدّ الناس بلاء النبیّون فالأمثل والأ مثل«۲۹. هر کسى امتحان بیشترى داده باشد و در آن امتحانات قبول شده باشد قرب بیشترى دارد و قهراً از نورانیت بالاتر و بیشترى برخوردار است.
 
اگر راجع به بحث امامت و ولایت نکته اى ناگفته مانده لطفاً بفرمایید.
اجمالاً مطلبى که به نظر مى رسد خیلى نیازمند کار است، بحث نحوه ارتباط با مقام امامت در دوران غیبت است. در زمان حضور و حیات دیگر ائمه (ع) به هر حال با روابط فیزیکى و معنوى این موضوع انجام مى شد و چندان مسئله اى به شمار نمى آمد ولى الان شرایط فرق کرده و مهم است که ما با امام عصرمان (ع) این رابطه را چگونه برقرار کنیم. در این باره کار کردن خیلى موضوع مهمى است؛ و کارى که شما مى کنید و زحمتى که در مجله موعود مى کشید الحمدلله در این رابطه نقش خیلى مفیدى ایفا مى کند.
مجلات متنوعى در زمینه هاى مختلف براى ما مى آید که خالى از حشو و زواید نیست و گاهى هم افکار انحرافى در برخى از آنها دیده مى شود ولى آن مقدار از این مجله را که به دستم رسیده و به خاطر علاقه اى که به آن پیدا کرده ام خوانده ام، هم دیدم که خالى از حشو و زواید است و هم قلمها بسیار شیوا و روان هستند و هم موضوعاتى که انتخاب شده، موضوعات جالب و لازم و حیات بخشند که این بالاترین امتیاز این مجله است. چون نوع مجلاتى که دیده شده، ولو خود نویسنده هم نمى خواسته ولى به هر حال حاوى برخى انحرافات بوده اند که الحمدللَّه این مجله بسیار وزین و جامع است و من از نویسندگان و کسانى که دست اندرکار این مجموعه هستند نهایت تشکر را دارم و در حقشان هم غایبانه دعا مى کنم و امیدوارم زیر نظر حضرت بقیهاللَّه (ع) کارشان را تا وقتى ادامه بدهند که آن را به دست خود حضرت برسانند. ان شاءاللَّه. وفقهم اللَّه لمرضاته.
 
از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دادید بى نهایت سپاسگزاریم.
 
 


 پى نوشتها:
 1 .    سوره مائده (۵)، آیه ۶۷
 2 .    سوره مریم (۶۶)، آیه ۱
 3 .    سوره احزاب (۳۳)، آیه ۶
 4 .   سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۴
 5 .   »تقریر« به سکوت شخص معصوم نسبت به فعل یا ترک فعلى که در برابر ایشان صورت مى گیرد، گفته مى شود که از این سکوت صحت انجام یا ترک آن فعل برداشت مى شود.
 6 .   محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۱۳.
 7 .   سوره ذاریات (۵۱)، آیه ۵۶
 8 .   شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
 9 .   محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۸.
 10.    سوره طه (۲۰)، آیه ۲۵.
 11.   به این مضمون ر.ک: بحارالانوار، ج۱۶، ص۱۰۵ و ج۱۷، ص۱۵۸.
 12.    سوره شورى (۴۲)، آیه ۲۳.
 13.   سوره مائده (۵)، آیه ۱۱۰
 14.    سوره رعد (۱۳)، آیه ۳۱.
 15.    سوره نمل (۲۷)، آیه ۸۰.
 16.   نهج البلاغه، کلمات قصار، ش۱۳۰.
 17.    سوره حدید (۵۷)، آیه ۲۵.
 18.    سوره قمر (۵۴)، آیه ۱.
 19.    سوره نساء (۴)، آیه ۵۹.
 20.    همان، آیه ۸۰.
 21.   بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۶۰، ح۳۸.
 22.    سوره عنکبوت (۲۹)، آیه ۶۹.
 23.    سوره قصص (۲۸)، آیه ۸۸.
 24.    همان.
 25.   بحارالانوار، ج۹۲، ص۲۴۲.
 26.    سوره شمس (۹۱)، آیه ۱.
 27.   تأویل الآیات الظاهره، ص۸۰۵، به نقل از: سیماى حضرت مهدى، علیه السلام، ص۴۲۵.
 38.    سوره نور (۲۴)، آیه ۳۵.
 29.   بحارالانوار، ج۶۲، ص۲۷۷.
 
موعود شماره ۴۴

همچنین ببینید

عصر ظهور در کلام امام باقر علیه السلام

این آگاهیها و اطلاع رسانی آن ستارگان هدایت موجب شده است که اهل ایمان و منتظران حکومت عدل حضرت مهدی علیه السلام بیش از پیش امیدوار و دلبسته ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *