واکاوی عرفان های آفت زده
(تعارض های فکری- عقیدتی عارف نمایان با قرآن و اهل بیت علیهم السلام
اشاره:
هیچ نظام فکری را نمی توان یافت که حقایقی در آن وجود نداشته باشد. حتی باطل ترین نظام ها نیز بهره ای از حقیقت دارند؛ اما این حقایق نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند از ارزش قضایای صادق بکاهد. نوشتار پیش رو نیز تنها بر آن بخش از گفته ها و کرده های صوفیان و مدعیان عرفان انگشت گذارده است که با مبانی دینی سر آشتی ندارد و هیچ گاه بر آن نیست تا از ارزش عرفان بکاهد و یاعرفان را غیر دینی و یا در تعارض با دین بشمارد و یا مقامی را انکار نماید که انکار مقامات، خود، حجاب بزرگ طریق است.
باطل زشت است و هیچ کس حاضر نیست آن را در آغوش گیرد، پس به ناچار باید خود را بزک کند تا بتواند برای خویش مشتری بیابد. این دغل کاری، آدمیان را فریب می دهد و آنان را به دام میکشاند و در بند میکند. معنویت گرایی و اوج آن، عرفان، نیز به این آفت گرفتار آمده است. معنویت جاذبه دارد و همگان می خواهند همنشین آن باشند. درست است که تاریخ، کم و بیش از افراد و گاه گروه هایی نام برده است که جنبه روحانی بشر را نفی کردهاند؛ اما هیچ گاه این نگاه؛ حکومت نیافت و اصلاً نتوانست فرهنگی غالب و مانا شود و مگر میشود همواره خورشید را نادیده گرفت؟ حتی در جوامع غربی که مدت ها این نیاز سرکوب میشد، گرایش به معنویت گسترش یافته است و اندیشه وران آن سامان این موضوع را در کانون بررسی های خود قرار دادهاند؛ ولی این سخن بدین معنا نیست که عرفان از هجوم باطل در امان مانده است و دین، تمام آرایی را که به نام عرفان سند خوردهاند، می پذیرد. آن چه امروزه به نام عرفان ذهن های جامعه را به خود مشغول کرده، از جنبه های گوناگون آفت زده است. این انحراف ها را هم می توان در منشا آن یافت و هم در غایتی که برای آن تصور شده است. راه رسیدن به غایت و همچنین موانع راه نیز گاه به اشتباه تبیین شده است که این نوشتار به اختصار به آن ها می پردازد.
خشت اول چون نهد معمار کج (انحراف در منشا عرفان های دروغین)
نگاهی به پیدایش و تطورعرفان در جوامع اسلامی نشان می دهد که آن چه نام عرفان را با خود به یدک میکشد، تنها آبشخور آن دین نبوده است و ریشه پاره ای از آموزه های عارفانه را باید در آن سوی مرزهای دین جست و جو کرد. بررسی های تاریخی نشان می دهد که تصوف و عرفان اسلامی؛ متاثر از فرهنگ های بیگانه بوده است. در اوایل حکومت بنی عباس، گروهی از تارکین دنیا و دوره گردان های هندی و مانوی در عراق و ممالک دیگر اسلامی منتشر شدند و عقاید خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشیدن هم از رسوم هندی ها است. بوداییان نیز تاثیر گذاشتند. سیاحان بودایی سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند.
از جمله شباهت های نزدیک میان بوداییان و مسلک تصوف، ترتیب مقامات است که سالک آرام آرام و به ترتیب از مقامیبه مقام دیگر بالا می رود تا به مقام فنا می رسد. مسیحیت هم در تصوف تاثیرگذار بوده است. مسیحیت از راه مرتاضان و فرقه های سیار راهبان به ویژه فرقه های سوریه ای که در اطراف بودند و اغلب از فرقه نسطوریه به شمار می آمدند، بسیار چیزها به صوفیه اسلام آموخته است. (۱) تاثرپذیری از فرهنگ های بیگانه با مکتب اهل بیت همخوانی ندارد.
پیشوایان دینی بارها شاگردان و پیروان خود را از زانوی شاگردی زدن در مکتب دیگران بر حذر داشتهاند؛ چرا که دیگران علم خویش را از یک منبع مطمئن دریافت نکردهاند و چه بسا آلوده به مطالبی باشد که هر چند در ظاهر زیبا است اما نتایجی سوء دارد که در نگاه نخست فرد بدان پی نمیبرد اما گذر زمان آن را برملا میکند؛ ولی علوم اهل بیت علم ناب است و مغشوش به جهالت های علم نما نیست و اصلاً علم و معارف را جز در خانه اهل بیت نمی توان یافت.(۲)
عبادت تا کجا؟ (انحراف در غایت)
بی توجهی به مکتب اهل بیت، مدعیان عرفان را به سخنانی واداشته است که حتی در میان معروفین به تصوف نیز مخالفانی داشته است؛ ولی چون با رنگ و لعابی فریبا عرضه شده، خواستگارانی پیدا کرده است. از این مدعیان نقل شده که انسان در مرتبه ای، از تکلیف ساقط است… این ادعا با واکنش تندی روبرو شد. از غزالی منقول است: فردی اگر خیال کند میان او و خدا حالتی است که در آن حالت نماز از او برداشته میشود و نوشیدن شراب برایش حلال است و یا استفاده از اموال سلطان جائر مباح است که برخی از مدعیان تصوف چنین گمانی را دارند؛ بی تردید باید کشته شود.(۳) این سخن که امروزه به شکل "مهم این است که دل پاک باشد" ترجیع بند گفته های دلدادگان اباحه گری است، نمی تواند بدون پشتوانه نظری باشد و چون این سخن در فضای اسلامی پخش میشود، حتماً باید پشتوانه ای از آیات قرآن و روایات برای آن ساخت.
در برخی متون، تفاسیری ارائه شده است که چه بسا اسباب سوء استفاده عارف نمایان قرار میگیرد. بزرگانی مانند محقق لاهیجی، انسان هایی زاهد و وارسته بودند که عبارت لیعبدون در آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(4) ( و جن و انس را نیافریدم جز برای این که مرا بپرستند) را به لیعرفون تفسیر کردهاند.(۵) این تفسیری به حق و درست است؛ اما توسط برخی از مدعیان عرفان، مستند بی مهری آنان به شریعت قرار گرفته است، به گونه ای که آنان عمل به شریعت را ترک کرده، از انجام عبادت دریغ می ورزند به این بهانه که، غایت خلقت بر اساس این تفسیر، معرفت است و باید برای دست یابی به آن کوشید؛ پس عبادت اهمیت ندارد و اصرار بر آن بی معنا است و سقف اعتبار آن محدود است!
تردیدی نیست که عبادت بدون معرفت علمیبدون روح است؛ معرفت به عبادت ارزش میبخشد، اما این امر نباید دست آویزی برای ترک عبادت باشد. آن چه از ظاهر آیه برمی آید و بزرگان اهل تفسیر هم بدان اشاره کردهاند، اصالت داشتن عبادت است و فرمودهاند: حقیقت عبادت، برترین هدف خلقت است. حقیقت عبادت این است که فرد از خود و هر چیزی جدا شود و خدا را یاد نماید. بدیهی است چنین عباداتی مترتب بر معرفت است.(۶)
روایات بسیاری همین مطلب را تایید میکند. در روایتی از امام حسین(ع) نقل شده است که فرمودند: خداوند بندگانش را آفرید تا او را بشناسند و چون شناختند او را بپرستند و عبادت کنند و با عبادت خدا از عبادت دیگران بی نیاز شوند.(۷)
درباره عبادت و جایگاه آن گاه برخی با استناد به آیه «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین»(8) (و پروردگارت را پرستش کن تا این که مرگ تو فرا رسد) ادعا کردهاند که این آیه گویای این است که با حصول یقین، تکلیف نیز برداشته میشود. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین تداوم تکلیف تا هنگام مرگ می فرمایند: نوع انسان غایتی دارد که این غایت با جامعه تحقق مییابد. وقتی جامعه شکل میگیرد به قوانینی نیاز دارد که این قوانین پایبند باشد؛ چه این قوانین صلاح جامعه را در پی داشته باشد و چه قوانین عبادی باشد که انسان را به غایت کمالش می رساند. دلیل این پایبندی برای فرد ناقص کمال طلب کاملاً روشن است، چون او باید از این قوانین پیروی کند تا به کمال برسد.
انسان کامل هم باید به این قوانین پایبند باشد؛ زیرا معنای کمال این است که برای وی در دو جنبه علم و عمل ملکه ای حاصل شده است که از این ملکه اعمالی سر می زند که به نفع فرد و جامعه باشد و فرد و جامعه را اصلاح نماید. از این ملکه همچنین عباداتی متناسب و در شأن این معرفت تحقق مییابد که به مصلحت فرد و جامعه است. حال اگر خدا اجازه دهد که چنین فردی از انجام آن قوانین سرباز زند، این وضع منجر به فساد جامعه میشود. از آن گذشته، وقتی یک ویژگی در فردی به ملکه تبدیل شد، خود به خود آثار آن ملکه به منصه ظهور می رسد و نمی توان آن را بازداشت.(۹)
ادامه دارد …
پینوشت ها:
۱- دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج۲، ص۱۵۵- ۱۵۷
۲- کافی، ج۱، ص۵۱
۳- الاقناع موسی الحجاوی، ج۲، ص ۲۱۰
۴- ذاریات، ۵۶
۵- شرح گلشن راز، ص ۷
۶- المیزان، ج۱۸، ص ۳۸۸
۷- ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص ۱۵۱
۸- حجر، ۹۹
۹- المیزان، ج۱۲، ص۲۰۰
منبع:
محمد رضا فلاح، نشریه فرهنگ پویا، شماره ۶