متمهدیان و مدعیان مهدویت-دوم

mask oti3mzfjn2 - متمهدیان و مدعیان مهدویت-دوممراد از کیسانیه، پیروان مختاربن ابى عبیده ثقفى است. این فرقه پنداشتند که محمدبن حنفیه بعد از حسین‏بن على(ع) امام و مهدى موعود(عج) است و در کوه رضوا به سر مى‏برد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا ظهور و قیام خواهد کرد البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایى نداشته است.

(نگاهى تاریخى به دعاوى و نسبت‏هاى دروغین مهدویت)

در مقاله گذشته گفته شد که‌اندیشه مهدویت در طول تاریخ دستخوش پاره ای آفتها و آسیبها از جمله مدعیان دروغین مهدویت گردیده، در این شماره نقاب دروغ از چهره برخی از این مدعیان مهدویت برخواهیم افکند.

  • سبائیه:

پیدایش این فرقه، بعد از شهادت حضرت على(ع)، سال ۴۰ق، مى‏باشد. اینان اولین دسته‏اى هستند که در اسلام قائل به غیبت على(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است.(۱) آنها مى‏پنداشتند که على(ع) تا آخرالزمان باقى است و روزى خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است.(۲) اولین بار «عبدالله‏بن سبا» قائل به رجعت على(ع) شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد. بغدادى مى‏گوید: «سبائیه نسبت به على(ع) غلو کردند و گمان کردند او نبى است و حتى گمان کردند او خداست».(3)

سبائیه غلو را درباره على(ع) به حد اعلا رسانده بودند و معتقد به ویژگى خارق‏العاده على(ع) بودند. البته بنابر قولى به آنان «طیاره»(4) و بنابر قولى «سحابیه»(5) هم مى‏گویند. آنها معتقدند که على(ع) نمرده و در ابرهاست. البته اهل اخبار، مخالفان عثمان را مطلقاً «سبائیه» مى‏نامیدند.(۶)

در مورد خود «عبدالله بن سبا» باید گفت، که اولین بار نام او در کتاب تاریخ طبرى، با روایت سیف بن عمرو، آمده است، که نقل مى‏کند: «او مردى یهودى از صنعا، با مادرى سیاه‏پوست بود و در زمان عثمان مسلمان شد؛ به این قصد که در پوشش اسلام شروع به فساد کند و اسلام را براندازد؛ و در قتل عثمان هم شریک بود.»(7) و در جاى دیگر، طبرى بنابر قول سیف‏بن عمرو روایتى را نقل مى‏کند که: «دو سپاه على(ع) و بصره توافق به صلح کردند (در جنگ جمل)؛ اما قاتلان عثمان این امر را به صلاح خود نمى‏دیدند؛ از این رو شبانه توطئه کردند و به هر دو سپاه حمله کردند و هر دو را به جان هم انداختند.»(8)

در میان مورخان، اولین بار طبرى این روایات را از زبان سیف‏بن عمرو نقل کرده و بعد این افسانه به دیگر تاریخ‏نویسان رسیده است. البته مورخان بزرگى همچون یعقوبى (درگذشت ۲۸۴هـ)، بلاذرى (درگذشت ۲۷۹هـ)، ابن سعد (درگذشت ۲۳۰هـ) از ابن سبا اسمى نیاورده‏اند.

علامه عسکرى در کتاب عبدالله‏بن سبأ(۹) به تفصیل درباره شخصیت عبدالله بن سبا سخن گفته است و ساختگى بودن آن را ثابت مى‏کند؛ و در مورد سیف‏بن عمرو تمیمى (درگذشت ۱۷۰ ق) هم مى‏فرماید که، وى عدنانى بوده و سعى فراوانى در تصرف تاریخ نموده است؛ از این رو عبدالله بن سبا هم از طراحى‏هاى اوست؛ تا بدین وسیله اختلافات مهم دنیاى اسلام و عقاید مهم شیعه را به عبدالله بن سبا نسبت دهد؛ تا چنین وانمود کند که اصل این عقاید از یهود گرفته شده است.

البته سیف‏بن عمرو در میان رجال نویسان اهل سنت متهم به زندقه و کفر شده است.

همان گونه که معلوم شد، سبائیه چنین ادعایى را نسبت به امام على(ع) داشتند. ولى پر واضح است که هیچ گاه امام على(ع) چنین ادعایى نکرده بودند.

انگیزه اصلى سبائیه یا سحابیه، غلوگویى نسبت به امام على(ع) است؛ البته نباید دست‏هاى معاندان شیعه را در انتساب تحریف گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد. متأسفانه حتى برخى از شیعیان هم (مانند نوبختى در فرق‏الشیعه و اشعرى در المقالات و الفرق) بدون توجه به لوازم این انتساب، در کتب خود نام او را ذکر کرده‏اند؛ در حالى که جمع کثیرى از اهل سنت وجود ابن سبا را انکار کرده‏اند؛ مانند: طه حسین(۱۰)، دکتر على وردى(۱۱)، محمد کردعلى(۱۲)، احمد محمود(۱۳)، دکتر کامل مصطفى شیبى(۱۴) و برخى مستشرقان؛ مانند: دکتر برناد لویس، ولهاوزن، فرید لیندر و دیگران(۱۵).

در مورد نام دیگر سبائیه؛ یعنى سحابیه، باید متذکر شد که این مطلب موهوم است. اصل مطلب از این قرار است که پیامبر اکرم(ص) عمامه‏اى داشت به نام سحاب، که در عید غدیرخم یا در مناسبت دیگر آن را به امام على(ع) بخشید. پس از آن گاهى که امام على(ع) با آن عمامه بر پیامبر اکرم(ص) وارد مى‏شد، پیامبر(ص) مى‏فرمود جاء على فى السحاب. «على(ع) در حالى که عمامه سحاب بر سر اوست، آمد» نه این که على(ع) که در ابرهاست آمد. بعدها فرقه‏نویسان این جمله را تحریف کرده و آن را به طرفداران ابن‏سباى ساختگى نسبت دادند.(۱۶)
در مورد سبائیه چند نکته قابل ذکر است:

الف) این طائفه منقرض شده‏اند و ادعاى آنان هم باطل است.
ب) روایات فراوانى وجود دارد، که در آنها به تعداد ائمه(ع) تصریح شده است.
ج) مسأله به شهادت رسیدن حضرت على(ع)، از مشهورترین حوادث تاریخ است.
د) حضرت على(ع) در هیچ جا چنین ادعایى نداشته؛ بلکه خبر از آمدن قائم آل محمد(عج) مى‏دهد.

اصبغ‏بن نباته مى‏گوید: «نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم و او را متفکر و خیره شده به زمین یافتم. عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! چگونه است که شما را متفکر و خیره شده به زمین مى‏بینم؟ آیا نسبت به آن راغب شده‏اى؟ فرمود: نه والله! هرگز نه راغب زمین و نه راغب دنیا گشته‏ام؛ ولى درباره فرزندى که از صلب من و یازدهم از اولاد من است، تفکر مى‏نمودم. اوست آن مهدى که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد. او را حیرتى و غیبتى است، که در آن گروهى هدایت و گروهى گمراه مى‏شوند…»(17)

  • کیسانیه

کیسانیه از واژه «کیسان» گرفته شده، که صفتى از ماده «کَیس»(18)؛ یعنى زیرک، مى‏باشد و درباره علت این اسم گزارى چهار قول است:

الف) لقب یکى از غلامان آزاد شده امام على(ع) است؛ که در قیام مختار بر ضد بنى‏امیه نقش اصلى را داشته است؛
ب) لقب «ابوعَمره» رئیس پلیس کوفه، در زمان تسلط مختار بر کوفه مى‏باشد؛
ج) لقب محمدبن حنفیه، فرزند امام على(ع) مى‏باشد؛
د) لقب مختار ثقفى است؛ که محمدبن حنفیه به جهت زیرکى به او گفته است؛ (۱۹)
و) امام على(ع) مختار را بر زانوى خود نشاند و او را کیس خواند؛ (۲۰)

مراد از کیسانیه، پیروان مختاربن ابى عبیده ثقفى است. این فرقه پنداشتند که محمدبن حنفیه بعد از حسین‏بن على(ع) امام و مهدى موعود(عج) است و در کوه رضوا به سر مى‏برد و نزد او آب و عسل نهاده شده و از آنجا ظهور و قیام خواهد کرد(۲۱) البته خود محمدبن حنفیه چنین ادعایى نداشته است.(۲۲)

در مورد مختار هم باید گفت که برخى از عقاید را با انگیزه‏هاى خاص به وى نسبت داده‏اند؛ از جمله عقیده به مهدویت و مهدى موعود بودن محمدبن حنفیه؛ در حالى که مختار هیچ ادعاى گزافى نداشته و هیچ عقیده کفرآمیزى ابراز نکرده است(۲۳) و هیچ فرقه و مذهبى تشکیل نداده است و نام کیسانیه در آن زمان اصلاً مشهور و معروف نبوده است. منشأ این اتهامات و دشمنى‏ها در مورد مختار و تبلیغات بر ضد او را مى‏توان به چند دسته تقسیم کرد:

الف) عاملان و شرکت کنندگان در واقعه خونین کربلا و امویان کوفه؛

ب) اشراف و بزرگان کوفه. چون جمع کثیرى از سپاهیان مختار غلامان آزاد شده بودند؛

ج) عبدالله بن زبیر و طرفداران و یاران او؛ که مختار را مانع بزرگى براى خود مى‏دانستند؛

د) امویان مستقر در شام، به رهبرى عبدالملک‏بن مروان(۲۴)؛

مختار سال ۶۶هـ / ۶۸۵م در کوفه قیام کرد. هدف او انتقام گرفتن از قاتلان کربلا و قیام بر ضد بنى‏امیه(۲۵) بود. این قیام ۶ سال پس از شهادت امام حسین(ع) واقع شد. این گروه را مختاریه هم نامیده‏اند.(۲۶)

موالى، که ستون فقرات نهضت مختار بودند، خود را شیعه‏المهدى یا حزب المهدى مى‏نامیدند(۲۷). امام سجاد(ع) هم بر اساس شرایط و مصالح، از به عهده گرفتن قیام خوددارى کرد؛ و مختار هم قیام خود را منتسب به محمدبن حنفیه نمود. برخى گفته‏اند محمدبن حنفیه نماینده تام‏الاختیار امام سجاد(ع)(۲۸) بوده است. مختار هم بعد از شکست دادن لشکر عبدالملک‏بن مروان، به سردارى عبیدالله‏بن زیاد، در «نصیبین»؛ در نهایت، در جنگ با مصعب‏بن زبیر در بصره شکست خورد و در رمضان سال ۶۷ هـ.ق به شهادت رسید.(۲۹)

در مجموع درباره فرقه کیسانیه مى‏توان گفت:

اولاً: محمدبن حنفیه اصلاً ادعاى مهدویت نداشته است.
ثانیاً: مختار ثقفى هم مدعى مهدویت محمدبن حنفیه نبوده است. این اتهامى است که عباسیان و برخى از دشمنان، با انگیزه‏هایى که به آن اشاره شد، دامن زده‏اند.
ثالثاً: در روایاتى که در خصوص امامت دوازده امام(ع) و پیامبر(ص) از طریق شیعه و سنى بیان شده است، نامى از محمدبن حنفیه نیست.
رابعاً: این فرقه منقرض شده است و کسى در عصر فعلى اعتقاد به امامت محمدبن حنفیه ندارد.

البته عده‏اى مثل کُثَیرَه عزه (درگذشت ۱۰۵هـ / ۷۲۳م) از شعراى اهل بیت محمدبن حنفیه را مهدى موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:

فهدیت یا مهدینا ابن المتهدى  أنت الذى نرقى به و نرتجى
انت ابن خیر الناس بعد النبى انت امام الحق لسنا نمترى
یابن على سِر و من مثل على

راه یافتى اى مهدى ما پسر راه یافته. تو کسى هستى که ما به تو خشنودیم و امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبرى. تو امام بر حق هستى و ما در آن شکى نداریم. اى پسر على! برو؛ و چه کسى مانند على است.(۳۰)

کربیه هم از فرقه‏هایى است که به عنوان زیر مجموعه فرقه کیسانیه در زمان امام باقر(ع) مطرح شده بود؛ که معتقد بودند محمدبن حنفیه ملقب به مهدى است و او نمرده و نخواهد مرد و هم اکنون غایب است و مکان او معلوم نیست و روزى ظهور خواهد کرد و مالک زمین خواهد شد و تا رجوع او، هیچ امامى نخواهد بود.(۳۱)

بعضى از این فرقه هم مى‏گویند محمدبن حنفیه در کوهستان رضوا است و بار دیگر خروج خواهد کرد.(۳۲)

این گروه، که عده‏اى از اهل مدینه و کوفه بودند، با انگیزه غلو رو به این سوى آوردند؛ البته تبلیغات بنى‏امیه هم در این انحراف بى‏تأثیر نبود. در ضمن این گروه مورد لعن امام باقر(ع) واقع شدند.(۳۳)

پی نوشت ها:

۱. تاریخ شیعه و فرقه‏هاى اسلام، دکتر محمدجواد مشکور، ص ۱۲۷، انتشارات اشراقى، چاپ ششم، تهران، ۱۳۷۹.
۲. الغیبه، شیخ طوسى، ص ۱۹۷، تحقیق عبادالله الطهرانى و الشیخ على احمد ناصح، انتشارات مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۷ ق .
۳. المهدیه فى الاسلام، سعد محمد حسن، پاورقى ص ۹۴، طبع مصر، ۱۳۵۳م / ۱۳۷۳هـ، دارالکتاب العربى.
۴. عبدالله بن سبا، علامه عسکرى، ج ۳، ص ۲۰۹، مترجمان: محمدصادق نجمى و هاشم هریسى، چ اول، انتشارات مجمع علمى اسلامى.
۵. همان.
۶. تاریخ اسلام، دکتر على اکبر فیاض، ص ۱۴۰، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ نهم، بهار ۱۳۷۸.
۷. محمدبن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۶۴۷ .
۸. تاریخ طبرى، ج ۳، ص ۳۸.
۹. عبدالله بن سبا، علامه سیدمرتضى عسکرى، ج ۳ (ترجمه فارسى).
۱۰. طه حسین، الفتنه الکبرى على و نبوه، قاهره، دارالمعارف، ص ۹۸.
۱۱. دکتر على وردى، وعاظ السلاطین، ص ۱۷۵، بغداد، کلیه الآداب و العلوم، ۱۹۵۴ م.
۱۲. محمد کردعلى، خطط الشام.
۱۳. احمد محمود، نظریه الامامه.
۱۴. دکتر کامل مصطفى شیبى، الصله بین التصوف و التشیع.
۱۵. غالیان، صفرى فروشانى، ص ۷۹-۷۷.
۱۶. عبدالحسین احمد امینى نجفى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الآداب، ج ۳، ص ۲۹۳-۲۹۰، چاپ سوم، بیروت، دارالکتاب العربى، ۱۳۸۷ ق.
۱۷. کمال الدین و تمام النعمه، محمدبن على‏بن بابویه (شیخ صدوق)، ج ۱، ص ۲۸۹، ح ۱، تحقیق على اکبر غفارى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱۶هـ .
۱۸. فرهنگ لغت معین، ماده کیس.
۱۹. غالیان، صفرى فروشانى، ص ۸۴-۸۳ .
۲۰. تاریخ تحلیلى اسلام، سیدجعفر شهیدى، ص ۱۹۴، چاپ بیست و یکم، ۱۳۷۶، مرکز نشر دانشگاهى تهران.
۲۱. الغیبه – شیخ طوسى ص ۱۹۲ – ملل و نحل – ابى الفتح محمدبن عبدالکریم‏بن ابى‏بکر احمد شهرستانى ص ۱۴۷ ج ۱ تحقیق محمد سید کیلانى دارالمعرفه – بیروت ۱۴۰۲هـ / ۱۹۸۲م/ – نجم الثاقب – محدث نورى ص ۲۱۴ چاپ جمکران. چاپ نهم – پائیز ۱۳۸۱.
۲۲. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر سید حسین محمد جعفرى، ص ۳۰۵، ترجمه: دکتر محمدتقى آیت‏اللهى، انتشارات دفتر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم، ۱۳۷۸. (به نقل از ابن‏سعد، ج ۵، ص ۹۴).
۲۳. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۴، ص ۲۷، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ ق.
۲۴. غالیان، صفرى فروشانى، ص ۸۵. (با کمى تغییر).
۲۵. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۷.
۲۶. ملل و النحل شهرستانى، ج ۱، ص ۱۴۷ و تاریخ شیعه و فرقه‏هاى اسلام، مشکور، ص ۵۷.
۲۷. تشیع در مسیر تاریخ، دکتر جعفرى، ص ۳۰۶.
۲۸. ماهیت قیام مختاربن ابى‏عبیده ثقفى، سید ابوفاضل رضوى اردکانى، ص ۱۹۰، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم.
۲۹. الکامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۱۱.
۳۰. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج ۱، ص ۱۳۵، انتشارات انصاریان، چاپ اول، ۱۳۷۵. (به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج ۳، ص ۲۸۹)
۳۱. فرق الشیعه، ابومحمد حسن‏بن موسى نوبختى، ص ۴۴، تعلیق سیدمحمد صادق بحرالعلوم، چاپ چهارم، نجف، مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۸ ق.
۳۲. تاریخ شیعه و فرقه‏هاى اسلام، دکتر جواد مشکور، ص ۵۸.
۳۳. المقالات و الفرق، سعدبن عبدالله‏بن ابى‏خلف اشعرى قمى، ص ۳۳، تصحیح محمد جواد مشکور، چاپ دوم، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۱ ش.
منبع: مجله انتظار، شماره ۸

همچنین ببینید

ازدواج با محارم (مثل دختر، خواهر، عمه و …)

همان طور که می‌دانید، بهائیت مانند سایر ادیان، یک دین یا حتی مکتب نیست که پرسیده شود در کجای کتاب اقدس فلان حکم یا قانون آمده است؟ چنان چه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *