مترجم: مهدى حقى
اشاره :
در قسمت نخست این مقاله با بهرهگیرى از آیات قرآن و روایات معصومین(ع) نقش یهود در دوران ظهور بررسى شد. در این قسمت براى روشنتر شدن مباحث قبلى و مستند شدن نتایجى که آن مباحث گرفته شد، نگاهى اجمالى به تاریخ یهود خواهیم داشت.
نگاهى به تاریخ یهود
در این جا نگاهى گذرا بر اوضاع کلى یهودیان از دورانف حضرت موسى(ع) تا زمان پیامبر گرامى ما حضرت محمد(ص) مىاندازیم. مطالب این بخش با استناد به دایره المعارف کتاب مقدس از انتشارات »جامعه کلیساهاى خاور نزدیک« و کتاب تاریخ یهود از کتب آنان تألیف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.
تاریخ یهود در این مدت به ده دوره تقسیم مىشود:
1. دوره حضرت موسى و یوشع(ع)، ۱۲۷۰ق – ۱۱۳۰ق.م؛
2. دوره داوران ۱۱۳۰ – ۱۰۲۵ق.م؛
3. دوره حضرت داود و سلیمان(ع) ۱۰۲۵ – ۹۳۱ق.م؛
4 – دوره تجزیه و کشمکشهاى داخلى ۹۳۱ – ۸۵۹ق.م؛
5. دوران تسلط آشوریان ۸۵۹ – ۶۱۲ق.م؛
6. دوران تسلط بابلیها ۵۹۷ – ۵۳۹ق؛
7. دوران سلطه ایرانیان ۵۳۹ – ۳۳۱ق؛
8. دوران تسلط یونانیها ۳۳۱ – ۶۴ق؛
9. دوران تسلط رومیان ۶۴ – ۶۳۸م؛
10. دوران تسلط اسلام ۶۳۸ – ۱۹۲۵م.
دوران حضرت موسى و یوشع(ع)
حضرت موسى(ع)، یک صد و بیست سال زندگى کرد، از این مدت، نزدیک به سى سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر(ص) در »قادش برنیع« واقع در انتهاى صحراى سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه »عرّبّه« سپرى کرد.
تورات موجود (سفر خروج باب ۱۲: ۳۷ و سفر عدد، باب ۳۳: ۳۶) تعداد افراد بنىاسرائیل (بهجز فرزندان ) را که همراه موسى(ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده مىداند اما برخى پژوهشگران غربى تعداد آنها را ششهزار نفر تخمین مىزنند.
تاریخ نگاران این نظر را برمىگزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنى حدود سال ۱۲۳۰ ق.م در زمان فرعون »منفتاح« بوده است. و حضرت موسى(ع) در کوهى نزدیک »قادش« درگذشت و وصى او یوشع بن نون(ع) وى را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالى که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنى اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود.
توراتف موجود، درباره او و هارون مىگوید:
»خدا به موسى گفت: در این کوه بمیر همانگونه که برادرت هارون در کوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آبف سرزمینف قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس بهراستى تو زمین را از مقابل آن مىنگرى اما تو بدانجا، به سرزمینى که من به بنى اسرائیل اعطا کردهام داخل نمىشوى«.1
و مىگوید:
»یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد«.2
رهبرى بنى اسرائیل را پس از موسى(ع) وصى او یوشع پیامبر بر عهده گرفت و آنها را به کرانه غربى رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر »اریحا« آغاز نمود و ۳۱ شهر از شهرها و آبادیهاى اطراف را که هر یک داراى زمینهاى کشاورزى بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بت پرستان کنعانى بودند.
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنى اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت مىورزیدند، تقسیم نمود. بابهاى ۱۵ تا ۱۹ از سفر یوشع، شهرها و شهرکهاى منطقه را که حدود ۲۱۶ پارچه مىباشد، نام مىبرند.
یوشع(ع) حوالى سال ۱۱۳۰ ق.م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگى بدرود حیات گفت.
دوره داوران و سلطه فرمانروایان محلى
رهبرى بنى اسرائیل پس از یوشع(ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایى رسیدند.
دوره داوران با دو ویژگى شناخته مىشود، این دو ویژگى را پیوسته در طول تاریخ با بنىاسرائیل مشاهده مىکنیم. یکى انحراف آنان از خط پیامبران(ع): و دیگرى مسلط کردن خداوند کسانى را که عذاب دردناکى به آنان بچشانند، همچنانکه در قرآن از آن یاد شده است.
تورات (سفر داوران در باب سوم و پنجم) درباره انحراف بنى اسرائیل بعد از یوشع(ع) چنین مىگوید:
(آنان) در میان کنعانیان و حیثىها و اموریها و فرزیها و حیوىها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند.
و در باب ۸: ۳ مىگوید:
نخستین کسى که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانرواى آرام در منطقه النهرین بود.
آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند.۳سپس یابین فرمانرواى کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد۴
بعد از آن بنى عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگى خود درآوردند.۵
و پس از آن فلسطینىها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند۶.
فرمانروایى داوران پس از یوشع(ع) تا زمان صموئیل پیامبر(ع) ادامه یافت، همان پیامبرى که خداوند متعال در قرآن وى را چنین یاد نموده است:
آیا ندیدى آن گروه بنى اسرائیل را که پس از موسى از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروایى براى ما برانگیز تا (به سرکردگى او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: »آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مىکنید؟« گفتند: »چگونه مىشود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالى که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شدهایم.« اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکى همه روى گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است.۷
تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن؛ یعنى از ۱۱۳۰ ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) ۱۰۲۵ ق.م تخمین مىزنند، در حالى که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده مىشود.
دوره داود و سلیمان(ع)
دوران طالوت (شاوفل) را بخشى از دوران داود و سلیمان(ع) قرار دادیم؛ زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروایى بود در خط انبیا. مورخین مدت فرمانروایى وى را پانزده سال از سال ۱۰۲۵ تا ۱۰۱۰ق.م ذکر نمودهاند. و پس از او داود و سلیمان از سال(ع) ۱۰۱۰ تا ۹۳۱ ق.م یعنى سالف وفات حضرت سلیمان فرمانروایى کردند.
ملاحظه مىشود که گردآورندگان توراتف موجود، نسبت به حضرت موسى، داود و سلیمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى، سیاسى و اعتقادى به آنان نسبت دادهاند و بسیارى از تاریخنویسان غربى مسیحى نیز از آنان پیروى نموده و مطالبى را هم بر گفتههاى آنان افزودهاند. متأسفانه مسلمانانى که پیرو فرهنگ غرب بودند نیز از این دسته تبعیت نمودهاند. درود و سلام خدا بر تمام پیام آوران الهى. ما در پیشگاه خداوند از کسانى که نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بیزارى مىجوییم.
حضرت داود(ع) بنى اسرائیل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاورش کشید و با ملتهایى که تحت فرمانروایى او درآمدند به شایستگى رفتار کرد، بهگونهاى که خداوند متعال این ویژگى داود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد(ص) تعریف نموده است.
حضرت داود(ع) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم(ع) در قدس و بر بلنداى کوه »مریّا« مسجدى بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکى از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام »ارونا« بود. بهطورى که در تورات فعلى آمده »داود(ع) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتى براى خداوند قربانى مىشد.«8
حضرت سلیمان وارث سلطنت و فرمانروایى پدر بزرگوارش داود(ع) گردید و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسید که در قرآن و احادیث رسول گرامى اسلام(ص) آمده است. سلیمان مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهیم را به شکل باشکوهى بازسازى کرد. این بنا به معبد سلیمان(ع) معروف گشت.
دوره فرمانروایى حضرت سلیمان(ع) دورهاى استثنائى در تاریخ انبیاء(ع) است. خداوند در این دوره نمونهاى از امکانات شگفتآور و متنوعى را که مىتوانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا که ملتها موجودیت سیاسى خود را به رهبرى پیامبران خدا و جانشینان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر بهکار نبردند. خداوند در قرآن مىفرماید:
اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مىداد، بىتردید در زمین ستم و طغیان مىکردند، اما خداوند به مقدارى که بخواهد، فرو مىفرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست«.9
حضرت سلیمان(ع) طبق فرمایش قرآن، در حالى که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال ۹۳۱ ق.م مىدانند. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنىاسرائیل آغاز شد و دولت وى تجزیه گشت. سپس خداوند کسانى را بر بنى اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابى دردناک گرفتار سازد.
تورات فعلى پس از آنکه در سفر اول فرمانروایان، بر سلیمان(ع) افترا مىبندد که او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، مىگوید:
و به سلیمان گفت: علت این کار نزد توست و تو پیمان و واجبات مرا که به تو سفارش نمودم پاس نداشتى، من نیز کشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مىگردانم.۲۴{mospagebreak}
دوران تجزیه و کشمکش داخلى
اختلافهاى داخلى اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهاى بت پرست باقى مانده پیرامون خود و نیز از فراعنه و آشوریان و بابلیان بر علیه یکدیگر یارى گرفتند.
یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان(ع) در شکیم (نابلس) گرد آمده و بیشتر آنان با »یربعام بن نباط« بیعت کردند. او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گریخته بود و پس از وفات سلیمان دوباره بازگشت و مورد استقبال یهودیان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائیل تأسیس کرد و پایتخت آن را شکیم یا سامره قرار داد. و تعداد اندکى از آنان با »رحَبَعام« پسر حضرت سلیمان بیعت نموده و پایتخت خود را قدس قرار دادند و این دولت به نام »یهودا« معروف گردید.
اما آصف بن برخیا وصى حضرت سلیمان – که خداوند او را در قرآن با جمله »عنده علم من الکتاب« (نزد او دانشى از کتاب بود) وصف نموده – از بنى اسرائیل جز تکذیب وى، بهرهاى نبرد.
تورات ذکر مىکند که کفر و بت پرستى امرى آشکار در میان پیروان یربعام بوده و مىگوید:
او دو گوساله از طلا ساخته یکى از آنها را در قدس و دیگرى را در »دان« قرار داد و در کنار آنها حیواناتى را قربانى کرد و به مردم گفت: اینها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوى (شکیم) روانه ساختند، بنابراین در پیشگاه آنها قربانى کنید و به طرف اورشلیم نروید. پس مردم خواسته او را پذیرفتند.۱۱
در کنار پرستش گوساله، یربعام آنان را به پرستش خدایانى دیگر، از جمله »عشتروت« خداى صیدونیها و »کموش« خداى موف آبىها و »مکلوم« خداى عمونىها، فرمان داد.۱۲
بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند. ۱۳
»شیشق« فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد و در سال ۹۲۶ ق.م به منظور پشتیبانى از یربعام و پایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان و طرفداران وى، طى هجومى قدس را اشغال نمود »و خزانههاى خانه خداى خود و کاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرینى را که حضرت سلیمان(ع) ساخته بود با خود به غارت برد«14
ظاهراً شرایط عمومى جامعه، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یارى نکرد، بنابراین پس از عقب نشینى او، این کشور کوچک اندکى از موجودیت خود را بازیافت ولى نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت.
چنانکه »آرامىها« نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به کشور یهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان، آنان را به سوى پایتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزیه و مالیات مقرر داشتند، و این ماجرا در زمان فرمانروایى آرامى بن هود (سال ۸۷۹ – ۸۴۳ ق.م) اتفاق افتاد.۱۵
سپس در زمان پادشاهى »آخاب بن عومرى« در سالهاى ۸۷۴ – ۸۵۳ ق.م بر کشور یربعام جزیه مقرر نموده و آنرا تحت الحمایه خود قرار دادند.
همچنین تورات، نبرد فلسطینیها با عربهایى را یادآور مىشود که در اطراف »کوشسیین« از کشور یهودا در زمان فرمانروایى »یهورام« زندگى مىکردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت درآوردند.۱۶
تورات مىگوید که لشکر »آرامىها« در بیت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاک کرد و تمام گنجینهها را برگرفته و به حزائیل پادشاه آرامىها تقدیم نمود.۱۷
همچنین یوآش فرمانرواى اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد و حصار شهر را ویران ساخت و تمام زر و سیم و ظروف موجود در خانه خدا و نیز خزانههاى سلطان را به یغما برد.۱۸
این کشمکش و تسلط کشورهاى مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگرى آشوریان، ادامه داشت.
دوره استیلاى آشوریان
سلطه آشوریها بر یهودیان، با هجوم شَلْمَنَّصرف سوم فرمانرواى آشوریان در سالهاى ۸۵۹ تا ۸۲۴ق. به کشور آرامىها و قلمرو اسرائیل آغاز گردید، بهگونهاى که تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروایان آشورىف پس از وى درآمد. به نظر مىرسد که کشور یهودا، بر خلاف کشور اسرائیل تحت فرمان و اطاعت آشوریان قرار گرفت؛ زیرا به گفته تورات فرمانرواى یهودا »آحاز بن یوثام« از فرمانرواى آشور »تَغلث فَلاسَرْ« خواست که دست به حملهاى علیه کشور اسرائیل و آرامىها بزند و او درخواست وى را پذیرفته و در سال ۷۳۲ ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشین او شَلمنَّصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد، اما هنگام محاصره شکیم (نابلس) یعنى پایتخت اسرائیل، درگذشت و جانشین وى »سرجون دوم« اشغال نابلس را به پایان برد و بر آن تسلط یافت. آشوریان در حمله بر اسرائیل اخراج یهودیان از آن مکان را مطرح و »تغلث فلاسر« تمامى آنان را اسیر و به سرزمین خود بازگرداند و آشوریان را جایگزین آنها نمود.۱۹
پس از او »سلطان فَقَحْ« به تکمیل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت.۲۰
سرجون دوم، نزدیک به سىهزار تن از یهودیان را به سوى حرّان و کرانه خابور و میدیا کوچ داد، و آرامىها را جایگزین آنان نمود.۲۱
در دوران فرمانروایى حزقیا که ظاهراً مىکوشید با مصریان ارتباط برقرار نماید، کشور یهودا از سلطه آشوریها خارج گردید. اما »سنحاریب« فرمانرواى آشور بر وى خشمگین شد و در حدود سال ۷۰۱ ق.م براى تسلط بر کشور یهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و »حزقیا« تمام نقرههاى موجود در خانه خدا و خزانههاى قصر فرمانروا را به وى تسلیم کرد.«22 این آخرین هجوم آشوریان براى سیطره بر یهودا بود.
تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور، از اسرْحَدّون، و آشور بانیبال آخرین فرمانرواى آنها یاد کرده، مىگوید:
این دو، اقوامى را از آشور کوچانده و در سامره (نابلس) اسکان دادند.۲۳
دوران استیلاى بابلیان
نینوا، پایتخت آشوریان، در سال ۶۱۲ ق.م بهدست مادها و بابلىها (کلدانیها) سقوط کرد و سرزمین آنها توسط این دو نیروى جدید تقسیم شد. عراق، سرزمین شام و فلسطین نصیب بابلیان شد. بخت النصر مشهورترین فرمانرواى آنان، براى به اطاعت درآوردن سرزمین شام و فلسطین دو بار، ابتدا در سال ۵۹۷ و سپس به سال ۵۸۶ ق.م به آنها حمله کرد.
او در نخستین هجوم، قدس را محاصره و فتح کرده و خزانههاى قصر فرمانروا را از آنف خود نمود، و شمار زیادى از یهودیان از جمله سلطان »یَهوفیاکین« و مدافعان او را به اسارت درآورد، وصفدفقْیا عموى یهویاکین را بر یهودیان باقىمانده برگماشت و اسیران را در منطقه نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد.۲۴
علت حمله دوم، کشمکش میان بخت النصر و فرعون مصر براى نفوذ در منطقه فلسطین بود، فرعون فرمانروایان شام و فلسطین، از جمله صفدفقْیا فرمانرواى قدس را بر هم پیمانى با خود و علیه بابلیان تشویق کرد. آنان نیز پذیرفتند. او حمله خود را به منطقه آغاز کرد، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى دیگر زد که منجر به شکست مصریان و تصرف تمام منطقه گردید. لشکر بابلیان وارد قدس شدند و معبد سلیمان را به آتش کشیده، ویران کردند و خزانههاى آن را به غارت بردند.
خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده و قریب به ۵۰ هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند و فرزندان صفدفقْیا را پیش روى او سر بریده و سپس چشمهایش را از حدقه بیرون آوردند و او را به بند کشیده همراه با اسیران بردند، و بدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند.۲۵
دوران استیلاى ایرانیان
کورش فرمانرواى ایران، در سال ۵۳۹ ق.م سرزمین بابل را اشغال و حکومت آن را سرنگون کرد و با حمله به منطقه شام و فلسطین آنجا را نیز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و یهودیانى که در بابل بهسر مىبردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر کرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگردانید و »زفربابل« را بهعنوان فرمانروا بر آنان برگزید.۲۶
حاکم یهودى منصوب کورش، ساختن معبد سلیمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از این کار، به هراس افتاده و به کمبوجیه جانشین کورش شکایت کردند، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگیرى شود، اما مجدداً »داراى اول«، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد و ساختمان معبد در سال ۵۱۵ ق.م به اتمام رسید.۲۷
سلطه ایرانیها بر یهودیان از سال ۵۳۹ تا ۳۳۱ ق.م ادامه یافت. در این مدت، کوروش، کمبوجیه، داریوش اول (دارا)، خشایارشا، و اردشیر، معاصر عزیر پیامبر(ع) فرمانروایى کردند و سپس تعدادى از سلاطین ایرانى از جمله داریوش دوم و اردشیر دوم و سوم قدرت را بهدست گرفتند.
داریوش سوم آخرین فرمانرواى ایرانى بود که بهدست اسکندر مقدونى از پاى درآمد. در تورات فعلى پیرامون بسیارى از این فرمانروایان سخن به میان آمده است.
{mospagebreak}
دوران استیلاى یونانىها
اسکندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطین لشکرکشى کرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ایرانى و قدرتهاى محلى را که رو در روى وى ایستاده بودند در هم شکست و وارد قدس گردید و آنجا را کاملاً تحت فرمان خود درآورد. سپس بهسوى ایران رفت و در جنگى که در »اربیل« شمال عراق رخ داد، داریوش سوم و لشکر او را نابود کرد و ایران را فتح نمود. بدین وسیله یهودیان از سال ۳۳۱ ق.م تحت سیطره یونان درآمدند.
پس از مرگ اسکندر، بین فرماندهان ارتش، بر سر امپراطورى بزرگ او کشمکش و اختلاف درگرفت. پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید، بطالسه (منسوب به بطلمیوس) در مصر، بر بیشتر بخشهاى آن دولت، استیلا یافتند و سلوکىها (منسوب به سلوکوس) در سوریه بر بخشهایى دیگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال ۳۱۲ ق.م تحت سیطره بطلمیوسیان قرار گرفت. سپس انتیوکوس، سلوکىف سوم، در سال ۱۹۸ ق.م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده و تا فتح روم، یعنى سال ۶۴ ق.م در آنجا ماندند.
تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلمیوس اول و دوم… تا آخر یاد کرده و مىگوید:
بطلمیوس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد و شمارى از یهودیان را دستگیر و به مصر روانه کرد.۲۸
همچنین پنج تن از سلوکیها به نامهاى »انتیوکوس« اول و دوم.. تا آخر را یاد نموده و مىگوید:
چهارمین آنها به سال ۱۷۵ تا ۱۶۳ ق.م، به قدس لشکرکشى کرد و تمام اشیاء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد کرد و آنچه داشت به یغما برد و خانهها و دیوارهاى آن را ویران کرد و زنان و کودکان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زففْس (زئوس) را در معبد نصب کرد و یهودیان را به پرستش آن فرمان داد، که عده بسیارى پذیرفتند. این در حالى بود که در اثر جنبش یهودیانف مکابى، در سال ۱۶۸ ق.م، برخى از آنان به مخفىگاهها و غارها پناه برده بودند.۲۹
این جنبش، که یهودیان به آن افتخار مىکنند، شباهت زیادى به جنگ گروهها و دستههایى دارد که یهودیان معتقد، علیه یونانیان بت پرست برپا کردند و در دوران مختلف پیروزیهاى محدودى بهدست آوردند، این جنبش تا سلطه رومیان همچنان ادامه یافت.
دوره استیلاى رومیان
بومبى، فرمانرواى روم، ابتدا در سال ۶۴ ق.م با اشغال سوریه، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف کرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوریه قرار داد.
در انجیل متى آمده است:
در سال ۳۹ ق.م قیصر روم، »اگوست هیرودیس ادومى« را فرمانرواى یهودیان قرار داد و بناى معبد سلیمان را به شکل وسیع و زیبا بازسازى کرد و در سال ۴ ق.م درگذشت.۳۰
چنانکه انجیلها آوردهاند، پسر وى هیرودیس دوم، از سال ۴ ق.م تا سال ۳۹م. فرمانروایى کرد و حضرت مسیح(ع) در زمان او دیده به جهان گشود و او بود که یحیى بن زکریا(ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرین، براى سالومه یکى از عناصر بد کاره بنى اسرائیل هدیه فرستاد.۳۱
انجیلها و تاریخ نویسان، آشفتگیها و آشوبهایى که در عهد نرون به سالهاى ۵۴ – ۶۸م. در قدس و فلسطین به وقوع پیوسته و ماجراهایى را که میان یهودیان و رومیها و میان خود یهودیها اتفاق افتاده بیان مىکنند.
»فَسْبفسیان« قیصر روم، در سال ۷۰م فرزند خود تیطفس را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب کرد و وى به قدس یورش برد، یهودیان در آنجا جمع شدند تا آنکه آذوقهشان تمام شد و ضعیف گردیدند، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد و آن را به اشغال خود درآورد و با کشتن هزاران یهودى، خانههاى آنها را ویران و معبد را درهم کوبیده و به آتش کشید و بهگونهاى آن رإ؛ از بین برد که مردم حتى جاى آن را نیافتند. او باقىمانده مردم را به روم فرستاد.
مسعودى در کتاب خود مىگوید: »شمار کشتهها در این حمله از یهودیان و مسیحیان به سه هزار هزار (یعنى سه میلیون تن) رسید«32 که ظاهراً در این رقم مبالغه وجود دارد.
پس از این حوادث، رومیان با یهودیها شدت عمل بیشترى نشان دادند و اوج آن، زمانى بود که کنستانتین و قیصرهاى پس از وى، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده و یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از همین رو یهودیان، جنگ کسرى با رومیان و شکست روم را در سال ۶۲۰م. یعنى دوران ظهور پیامبر اسلام(ص)، مژده دادند و یهودیان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى پیروزى کردند، پس خداوند آیهاى نازل کرد که مىفرماید:
الف، لام، میم، رومیان مغلوب گردیدند در نزدیکترین سرزمین و آنان پس از مغلوب شدنشان بهزودى غالب مىگردند، در اندک سالى، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و آنروز ایمان آورندگان شاد مىگردند به یارى خدا و او هر کسى را که بخواهد یارى مىکند و اوست غالب و مهربان.۳۳
به گفته مورخان، پس از پیروزى ایرانیان، یهودیان، شمار زیادى از اسراى مسیحى رومى را که بالغ بر ۹۰ هزار نفر مى
پىنوشتها:
1. کتاب دوم، باب ۳۳: ۵۰ – ۵۳.
2. کتاب دوم، باب ۱: ۳۸.
3. داوران، باب ۳: ۱۳.
4. داوران، باب ۴: ۲.
5. داوران، باب ۱: ۸.
6. داوران، باب ۱۳: ۱.
7. سوره بقره(۲) آیه۲۴۶.
8. سفر صموئیل، اصحاح ۲۴: ۲۴ و سفر اخبار اول، اصحاح ۲۸۲۲:۲۱.
9. سوره شورى(۴۲) آیه۲۷.
10. سفر اول (فرمانروایان)، اصحاح ۱۱: ۱ – ۱۳.
11. سفر (فرمانروایان)، باب ۱۲: ۲۶ – ۳۳.
12. سفر اخبار فرمانروایان، باب ۱۲: ۳۱ و سفر دوم فرمانروایان، باب ۱۱: ۱۳ – ۱۵ و باب ۱۳: ۹.
13. سفر اول اخبار فرمانروایان، باب ۱۴: ۲۱ – ۲۴ و سفر دوم، باب ۱۱: ۱۳ – ۱۷ و باب ۱۲.
14. سفر اخبار فرمانروایان، باب ۱۴: ۲۵ – ۲۶.
15. سفر دوم فرمانروایان، باب ۱۳: ۳ – ۱۳.
16. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۲۱:. ۱۶ – ۱۷.
17. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۲۴: ۳ و باب ۱۲ – ۱۷ – ۱۸.
18. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۱۴: ۱۱ – ۱۴ و باب ۲۵: ۲۱ – ۲۴.
19. کتاب دوم اخبار فرمانروایان، باب ۱۵: ۲۹.
20. اخبار روزها، باب ۵: ۲۹.
21. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۱۷: ۵ و ۶ و ۱۸.
22. کتاب اخبار فرمانروایان، باب ۱۸: ۱۳ – ۱۵.
23. کتاب عزرا، باب ۴: ۱۰.
24. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۲۴: ۱۷ – ۲۰ و ۲۵ و کتاب دوم اخبار، باب ۳۶: ۱۱ – ۲۱ و کتاب ارمیا، باب ۳۹: ۱ – ۴.
25. کتاب دوم فرمانروایان، باب ۲۴: ۱۷ – ۲۰ و ۲۵ و کتاب دوم اخبار، باب ۳۶: ۱۱ – ۲۱ و کتاب ارمیا، باب ۳۹: ۱ – ۴.
26. کتاب عزرا، باب ۶: ۳ – ۷ و باب ۱: ۷ – ۱۱.
27. کتاب عزرا، باب ۶: ۱ – ۱۵.
28. کتاب دانیال، باب ۱۱: ۵.
29. کتاب مکابیان، باب ۱: ۴۱ – ۵۳.
30. انجیل متى، ص ۲.
31. انجیل مفرقس، ۶: ۱۶ – ۲۸.
32. التنبیه والإشراف ص ۱۱۰.
33. سوره روم( ) آیه۵-۱.
34. تاریخ طبرى: ج ۳ ص ۱۰۵.
موعود شماره ۴۴